11:1 در خداوند پناه گرفتهام؛ پس چگونه به جانِ من میگویید: «همچون پرندهای به کوه خود بگریز؛
2زیرا هان شریران کمان را میکِشند، و تیر را بر زِه نهادهاند، تا در تاریکی بر راستدلان بیندازند.
3زیرا چون ارکان منهدم میگردند، پارسا چه میتواند کرد؟»
4خداوند در معبد مقدس خویش است؛ خداوند بر تخت خود در آسمان است. چشمان او مینگرد، پِلکهای او بنیآدم را میآزماید.
5خداوند پارسا و شریر را میآزماید؛ جان او بیزار است از آن که خشونت را دوست میدارد.
6بر شریران اخگرهای افروخته خواهد بارانید؛ سهم پیالۀ آنها گوگردِ گداخته و بادِ سوزان خواهد بود.
7زیرا خداوند عادل است، او اعمال پارسایانه را دوست میدارد؛ صالحان روی او را نظاره خواهند کرد.
12:1 خداوندا، نجات بده، زیرا سرسپردهای باقی نمانده است و وفاداران از میان بنیآدم محو گردیدهاند.
2همه به یکدیگر دروغ میگویند؛ لبهای چاپلوسشان به ریا سخن میگوید.
3باشد که خداوند همۀ لبهای چاپلوس را قطع کند و هر زبان لافزن را،
4که میگویند: «به زبان خویش پیروز خواهیم شد؛ لبهای ما با ماست، کیست سَروَر ما؟»
5خداوند میگوید: «به سبب غارت ستمدیدگان، و نالۀ نیازمندان، اکنون برمیخیزم. ایشان را در امنیتی که برایش آه میکشند، بر پا خواهم داشت.»
6سخنان خداوند خالص است، همچون نقرۀ تصفیه شده در کورۀ گِلی که هفت بار پاک شده باشد.
7خداوندا، تو ایشان را نگاه خواهی داشت؛ تو ما را از چنین مردمان، جاودانه حفظ خواهی کرد.
8شریران به هر سو پرسه میزنند، آنگاه که فرومایگی در میان آدمیان برافراشته شود.
13:1 تا به کی، خداوندا؟ آیا مرا تا ابد فراموش خواهی کرد؟ تا به کی روی خود را از من خواهی پوشانید؟
2تا به کی با اندیشههایم دست به گریبان باشم، و همۀ روز در دلم غم باشد؟ تا به کی دشمنم بر من سرافراز شود؟
3ای یهوه خدای من، بر من نظر کن و اجابتم فرما. به چشمانم روشنایی بخش، مبادا به خواب مرگ بخسبم؛
4مبادا دشمنم گوید: «بر او چیره شدم»، و خصمانم از تزلزلم شادمان شوند.
5و اما من، بر محبت تو توکل میدارم؛ دلم در نجات تو شادی خواهد کرد.
6برای خداوند خواهم سرایید، زیرا مرا سزای نیکو داده است.