۱۹ فوریه

R10219
Category
خروج باب ۳۰

30:1 «مذبحی برای سوزاندن بخور بساز؛ آن را از چوب اقاقیا بساز.
2مذبح مربع باشد، به درازای یک ذِراع، پهنای یک ذِراع، و بلندی دو ذِراع، و شاخهایش با مذبح یکپارچه باشد.
3آن را با روکشی از طلای ناب بپوشان، روی آن، جوانبش و شاخهایش را. و گِردِ آن نیز قابی از طلا بساز.
4زیر قاب، دو حلقۀ زرین برای مذبح بساز که مقابل هم قرار داشته باشند، تا تیرکهای حمل مذبح را نگاه دارند.
5تیرکها را از چوب اقاقیا بساز و آنها را زراندود کن.
6مذبح را جلوی حجابی که مقابل صندوق شهادت است بگذار، مقابل جایگاه کفّاره که بر صندوق شهادت است، آنجا که در آن با تو ملاقات می‌کنم.
7هارون باید هر روز صبح هنگام رسیدگی به چراغها، بر این مذبح، بخور خوشبو بسوزاند.
8به هنگام عصر نیز که برای روشن کردن چراغها می‌آید، باید بار دیگر بخور بسوزاند، تا بدین‌سان، بخور نسل اندر نسل به‌طور مرتب در حضور خداوند سوزانده شود.
9هیچ بخورِ دیگر یا قربانی تمام‌سوز یا هدیۀ آردی بر این مذبح تقدیم مکنید، و هدیۀ ریختنی بر آن مریزید.
10هارون سالی یک بار بر شاخهای آن کفّاره کند. این کفّاره باید همه‌ساله نسل اندر نسل با خون قربانی گناه که برای کفّاره است، انجام گیرد. این برای خداوند بسیار مقدس است.»
11آنگاه خداوند به موسی گفت:
12«هنگامی که بنی‌اسرائیل را برای نام‌نویسی سرشماری می‌کنی، هر یک از ایشان که شمرده می‌شود باید به عنوان فدیۀ جان خود مبلغی به خداوند بپردازد. در آن صورت، به هنگام شمارش، بلایی بر قوم نازل نخواهد شد.
13هر که به جانب شمرده‌شدگان می‌گذرد باید نیم مثقال مطابق مثقالِ قُدس، که بیست قیراط است، بپردازد. این نیم مثقال هدیه‌ای است به خداوند.
14هر کس، از بیست ساله و بالاتر، که نام‌نویسی می‌شود، هدیۀ خداوند را بپردازد.
15هنگامی که هدیۀ خداوند را به جهت انجام کفّاره برای جان خود می‌پردازید، ثروتمندان بیشتر از نیم مثقال ندهند و فقیران نیز کمتر ندهند.
16نقد کفّاره را از بنی‌اسرائیل دریافت کن و آن را برای خدمات خیمۀ ملاقات هزینه نما، تا به جهت بنی‌اسرائیل یادگاری به حضور خداوند باشد و برای جانهای شما کفّاره کند.»
17آنگاه خداوند به موسی گفت:
18«حوضی برنجین با پایۀ برنجین جهت شستشو بساز. آن را میان مذبح و خیمۀ ملاقات بگذار و در آن آب بریز.
19هارون و پسرانش دست و پای خود را بدین آب بشویند.
20وقتی به خیمۀ ملاقات داخل می‌شوند، با این آب شستشو کنند تا نمیرند، نیز آنگاه که برای خدمت به مذبح نزدیک می‌آیند تا هدیۀ اختصاصی به خداوند تقدیم کنند.
21آنها باید دست و پایشان را بشویند تا نمیرند. این برای هارون و فرزندانش، نسل اندر نسل، فریضۀ ابدی خواهد بود.»
22سپس خداوند به موسی گفت:
23«ادویۀ اعلا بدین شرح تهیه کن: پانصد مثقال مُرّ مایع؛ معادل نصف آن، یعنی دویست و پنجاه مثقال دارچین معطر؛ دویست و پنجاه مثقال نیشکر معطر؛
24پانصد مثقال سَلیخَه (که همگی به مثقالِ قُدس وزن شده‌اند)، و یک هین روغن زیتون.
25از آمیختن این ادویۀ معطر، روغن مقدس مسح را، به مهارتِ عطاران تهیه کن.
26سپس این روغن را برای مسح خیمۀ ملاقات، صندوق شهادت،
27میز و تمامی اسباب آن، چراغدان و لوازم آن، مذبح بخور،
28مذبح قربانی تمام‌سوز و اسباب آن، و حوض و پایه‌اش به کار گیر.
29آنها را تخصیص کن تا بسیار مقدس باشند، و هر چه با آنها تماس یابد نیز مقدس خواهد بود.
30هارون و پسرانش را مسح کرده، تخصیص نما تا برای من کهانت کنند.
31به بنی‌اسرائیل بگو: ”این است روغن مقدسِ مسح برای من در نسلهای شما.
32آن را برای تدهین معمولیِ بدن آدمیان به کار نبرید و روغن دیگری را با همین ترکیب تهیه نکنید. این روغن مقدس است و بر شماست که آن را مقدس بشمارید.
33هر که روغنی معطر شبیه آن ترکیب کند، یا آن را بر شخصی که کاهن نیست بمالد، از میان قوم خود منقطع شود.“»
34آنگاه خداوند به موسی گفت: «از ادویۀ خوشبو، یعنی صَمْغِ کاج، اَظفار، قِنّه و کندر خالص به مقدار مساوی فراهم آور
35و به مهارت عطّاران، از آمیختن آنها بخوری خوشبو بساز. این بخور باید نمکین، خالص و مقدس باشد.
36مقداری از آن را بکوب و به شکل گَرد درآور، و در خیمۀ ملاقات، جایی که با تو ملاقات می‌کنم، مقابل شهادت قرار بده. این بخور باید برای شما بسیار مقدس باشد.
37بخور دیگری با این ترکیب برای خود مسازید؛ آن را برای خداوند مقدس بشمارید.
38هر که شبیه این بخور را برای بوییدن بسازد، از میان قوم خود منقطع شود.

Speaker
مزامیر باب ۸۷ , ۸۸

87:1 شهری که او بنیان نهاده بر کوه مقدس واقع است؛
2خداوند دروازه‌های صَهیون را دوست می‌دارد، بیش از همۀ مسکنهای یعقوب.
3ای شهر خدا، سخنان پرجلال درباره‌ات گفته می‌شود. سِلاه
4رَهَب و بابِل را در شمارِ شناسندگانم ذکر خواهم کرد، فلسطین را نیز، و صور را، همراه با کوش؛ خواهند گفت: «این در آنجا زاده شده است!»
5و دربارۀ صَهیون گفته خواهد شد که «این و آن در او زاده شده‌اند»، زیرا آن متعال، خودْ او را استوار خواهد ساخت!
6آنگاه که خداوند قومها را ثبت می‌کند چنین خواهد نگاشت: «این در آنجا زاده شده است.» سِلاه
7سرایندگان و رقص‌کنندگان به یکسان می‌سرایند که: «همۀ چشمه‌های من در توست!»

88:1 ای یهوه، خدای نجات من، روز و شب نزد تو فریاد برمی‌آورم!
2دعایم به حضور تو برسد! گوش خود را به فریادم مایل گردان!
3زیرا جان من از بلایا آکنده شده است، و حیاتم به هاویه نزدیک گشته.
4در شمار فرو~روندگانِ به هاویه شمرده شده‌ام؛ همچون مردی هستم که او را توانی نیست.
5در میان مردگان رها گشته‌ام، همچون کشتگانی که در گور آرمیده‌اند؛ که دیگر به یادشان نمی‌آوری و از دست تو بریده شده‌اند.
6مرا در عمیق‌ترین حفره نهاده‌ای، در تاریکیها، در ژرفناها!
7خشم تو بر من سنگین شده است؛ با همۀ امواجت مرا مبتلا ساخته‌ای. سِلاه
8همدمانِ مرا از من گرفته‌ای و از من بیزارشان کرده‌ای! محبوس گشته‌ام و مرا راه گریزی نیست؛
9دیدگانم از اندوه تار شده است. خداوندا، هر روزه تو را می‌خوانم، و دستان خود را به سویت دراز می‌کنم.
10آیا شگفتیهای خود را به مردگان می‌نمایانی؟ آیا رَفتگان برمی‌خیزند تا تو را بستایند؟ سِلاه
11آیا از محبتت در گور سخن خواهد رفت، یا از وفاداریت در دیار هلاکت؟
12آیا شگفتیهایت در تاریکی شناخته می‌شود، و کارهای عادلانه‌ات در دیار فراموشی؟
13اما من نزد تو ای خداوند، فریاد کمک برمی‌آورم؛ بامدادان دعای خود را به پیشگاهت تقدیم می‌کنم.
14خداوندا، چرا جان مرا ترک می‌کنی و روی خود را از من می‌پوشانی؟
15از جوانی، مبتلا و نزدیک به مرگ بوده‌ام؛ از تو به هراس افتاده و درمانده‌ام.
16خشم تو از سر من گذشته، و کارهای خوفناک تو هلاکم کرده است.
17همۀ روز چون آب مرا احاطه کرده، و از هر سو مرا محاصره نموده است.
18یاران و دوستانم را از من دور کرده‌ای؛ تنها همدمم تاریکی است.

Speaker
مرقس باب ۱۵ , ۱۶

15:1 بامدادان، بی‌درنگ، سران کاهنان همراه با مشایخ و علمای دین و تمامی اعضای شورای یهود به مشورت نشستند و عیسی را دست بسته بردند و به پیلاتُس تحویل دادند.
2پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود چنین می‌گویی!»
3سران کاهنان اتهامات بسیار بر او می‌زدند.
4پس پیلاتُس باز از او پرسید: «آیا هیچ پاسخی نداری؟ ببین چقدر بر تو اتهام می‌زنند!»
5ولی عیسی باز هیچ پاسخ نداد، چندان که پیلاتُس در شگفت شد.
6پیلاتُس را رسم بر این بود که هنگام عید، یک زندانی را به تقاضای مردم آزاد کند.
7در میان شورشیانی که به جرم قتل در یک بلوا به زندان افتاده بودند، مردی بود باراباس نام.
8مردم نزد پیلاتُس آمدند و از او خواستند که رسم معمول را برایشان به جای آورد.
9پیلاتُس از آنها پرسید: «آیا می‌خواهید پادشاه یهود را برایتان آزاد کنم؟»
10این را از آن رو گفت که دریافته بود سران کاهنان عیسی را از سَرِ رشک به او تسلیم کرده‌اند.
11امّا سران کاهنان جمعیت را برانگیختند تا از پیلاتُس بخواهند به جای عیسی، باراباس را برایشان آزاد کند.
12آنگاه پیلاتُس بار دیگر از آنها پرسید: «پس با مردی که شما او را پادشاه یهود می‌خوانید، چه کنم؟»
13دیگر بار فریاد برآوردند که: «بر صلیبش کن!»
14پیلاتُس از آنها پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد زدند: «بر صلیبش کن!»
15پس پیلاتُس که می‌خواست مردم را خشنود سازد، باراباس را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کِشند.
16آنگاه سربازان، عیسی را به صحن کاخ، یعنی کاخ والی، بردند و همۀ گروه سربازان را نیز گرد هم فرا~خواندند.
17سپس خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشانیدند و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند.
18آنگاه شروع به تعظیم کرده، می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!»
19و با چوب بر سرش می‌زدند و آبِ دهان بر او انداخته، در برابرش زانو می‌زدند و ادای احترام می‌کردند.
20پس از آنکه استهزایش کردند، خرقۀ ارغوانی را از تنش به در آورده، جامۀ خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کشند.
21آنها رهگذری شَمعون نام از مردم قیرَوان را که پدر اسکندر و روفُس بود و از مزارع می‌آمد، واداشتند تا صلیب عیسی را حمل کند.
22پس عیسی را به مکانی بردند به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است.
23آنگاه به او شرابِ آمیخته به مُر دادند، امّا نپذیرفت.
24سپس بر صلیبش کشیدند و جامه‌هایش را بین خود تقسیم کرده، برای تعیین سهم هر یک قرعه انداختند.
25ساعت سوّم از روز بود که او را بر صلیب کردند.
26بر تقصیرنامۀ او نوشته شد: «پادشاه یهود.»
27دو راهزن را نیز با وی بر صلیب کشیدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او.
28[بدین‌گونه آن نوشتۀ کتب مقدّس تحقق یافت که می‌گوید: «او از خطاکاران محسوب شد.»]
29رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان می‌گفتند: «ای تو که می‌خواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی،
30خود را نجات ده و از صلیب فرود آ!»
31سران کاهنان و علمای دین نیز در میان خود استهزایش می‌کردند و می‌گفتند: «دیگران را نجات داد امّا خود را نمی‌تواند نجات دهد!
32بگذار مسیح، پادشاه اسرائیل، اکنون از صلیب فرود آید تا ببینیم و ایمان بیاوریم.» آن دو تن که با او بر صلیب شده بودند نیز به او اهانت می‌کردند.
33از ساعت ششم تا نهم، تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا~گرفت.
34در ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟»
35برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «گوش دهید، ایلیا را می‌خواند.»
36پس شخصی پیش دوید و اسفنجی را از شراب ترشیده پر کرد و بر سر چوبی نهاده، پیش دهان عیسی برد تا بنوشد، و گفت: «او را به حال خود واگذارید تا ببینیم آیا ایلیا می‌آی

Speaker
Suitable For