۲۹ آوریل

R10429
Category
تثنیه باب ۱۶

16:1 «ماه اَبیب را نگاه دارید و پِسَخ را برای یهوه خدایتان به جای آورید، زیرا در ماه اَبیب یهوه خدایتان شما را شبانه از مصر بیرون آورد.
2پس پِسَخ را از گله یا رمه برای یهوه خدایتان ذبح کنید، در مکانی که خداوند برمی‌گزیند تا نام خود را در آن ساکن سازد.
3با آن، هیچ چیز خمیرمایه‌دار مخورید. هفت روز نانِ بی‌خمیرمایه یعنی نانِ مشقت با آن بخورید تا در همۀ ایام عمرتان روز خروج خود از سرزمین مصر را به یاد آورید، زیرا به‌شتاب از سرزمین مصر بیرون آمدید.
4پس تا هفت روز در هیچ کجا از حدود شما خمیرمایه دیده نشود، و از گوشت قربانی نیز که شامگاهِ روز اوّل ذبح می‌کنید چیزی تا صبح باقی نماند.
5پِسَخ را در هر شهری از شهرهایی که یهوه خدایتان به شما می‌دهد، ذبح نمی‌توانید کرد.
6بلکه در آن مکان که یهوه خدایتان برمی‌گزیند تا نام خود را در آن ساکن سازد، آنجا پِسَخ را در شامگاه به هنگام غروب آفتاب، یعنی زمانی که از مصر خارج شدید، ذبح کنید.
7و آن را در همان مکان که یهوه خدایتان برمی‌گزیند، بپزید و بخورید، و بامدادان برخاسته، به خیمه‌های خود بازگردید.
8شش روز نانِ بی‌خمیرمایه بخورید، و روز هفتم گردهم‌آییِ مخصوص برای یهوه خدایتان باشد؛ در آن هیچ کار مکنید.
9«هفت هفته برای خود بشمارید. شمردن هفت هفته را از آغاز فرود آوردن داس بر زَرع خود شروع کنید.
10آنگاه عید هفته‌ها را با تقدیم قربانی اختیاری دستان خود، برای یهوه خدایتان برگزار کنید. هدیۀ شما متناسب با برکتی باشد که یهوه خدایتان به شما داده است.
11و در حضور یهوه خدایتان شادی کنید، در آن مکان که یهوه خدایتان برمی‌گزینَد تا نام خود را در آن ساکن سازد، شما و پسران و دختران و غلامان و کنیزانتان، و نیز لاویانی که در شهرهای شمایند و غریبان و یتیمان و بیوه‌زنانی که در میان شمایند.
12به یاد داشته باشید که در مصر غلام بودید، پس این فرایض را به‌دقّت به جای آورید.
13«عید آلاچیقها را پس از گردآوریِ محصول از خرمن و از چَرخُشت خود، هفت روز برگزار کنید.
14در عید خود شادی نمایید، شما و پسران و دختران و غلامان و کنیزانتان، و نیز لاویان و غریبان و یتیمان و بیوه‌زنانی که در شهر شمایند.
15هفت روز در آن مکان که خداوند برمی‌گزیند، این عید را برای یهوه خدایتان جشن بگیرید، زیرا یهوه خدایتان شما را در همۀ محصول و در همۀ دسترنجتان برکت خواهد داد، و بسیار شادمان خواهید شد.
16«سالی سه بار همۀ ذکوران شما به حضور یهوه خدایتان در آن مکان که او برمی‌گزیند حاضر شوند، یعنی برای عید نانِ بی‌خمیرمایه و عید هفته‌ها و عید آلاچیقها. و کسی به حضور خداوند دستِ خالی حاضر نشود،
17بلکه هر کس به قدر توان خویش، متناسب با برکتی که یهوه خدایتان به وی بخشیده است، بدهد.
18«در تمامی شهرهایی که یهوه خدایتان به شما می‌دهد، بر حسب قبایلتان، داوران و صاحبمنصبان برای خود تعیین کنید تا قوم را عادلانه داوری کنند.
19داوری را منحرف مسازید، جانبداری مکنید و رشوه مگیرید، زیرا رشوه چشمان حکیمان را کور می‌کند و سخنان عادلان را کج می‌سازد.
20تنها و تنها عدالت را پیروی کنید، تا زنده بمانید و سرزمینی را که یهوه خدایتان به شما می‌دهد مالک شوید.
21«در کنار مذبحی که برای یهوه خدایتان می‌سازید، هیچ درختی به عنوان اَشیرَه غرس مکنید،
22و ستونهای سنگی به جهت پرستش بر پا مدارید، زیرا یهوه خدایتان از آن کراهت دارد.

Speaker
جامعه باب ۸

8:1 کیست مانند شخص حکیم، و کیست که تفسیر امور را بداند؟ حکمتِ آدمی چهره‌اش را تابان می‌سازد، و گرفتگی سیمایش تبدیل می‌یابد.
2می‌گویم: حکم پادشاه را نگاه دار، زیرا به حضور خدا سوگند یاد کردی.
3در بیرون رفتن از حضور پادشاه شتاب مکن. در برابر امرِ ناخوشایند مقاومت منما، زیرا پادشاه هر چه بخواهد انجام می‌دهد.
4سخن پادشاه مافوقِ همه است، پس کیست که به او بگوید: «چه می‌کنی؟»
5هر که فرمان او را نگاه دارد، بد نخواهد دید و دلِ حکیم، زمان و طریق درست را می‌داند.
6زیرا هر چیز را زمانی و طریقی است، هرچند مشقّت انسان بر او سنگینی کند.
7به‌یقین آدمی نمی‌داند چه رخ خواهد داد، زیرا کیست که به او بگوید چه خواهد شد؟
8هیچ انسانی را بر روح قدرت نیست تا آن را باقی نگاه دارد، و نه هیچ‌کس را بر روز مرگ خویش سُلطه‌ای. چنانکه در زمان جنگ مرخصی نیست، شرارت نیز صاحبان خود را رها نخواهد کرد.
9چون دل خود را به هرآنچه زیر آفتاب انجام می‌شود معطوف ساختم، این همه را ملاحظه کردم، و دیدم که انسان بر همنوعِ خود به زیان او حکم می‌رانَد.
10همچنین دیدم که شریران دفن شدند، آنان که به مکان مقدس آمد و شُد می‌کردند، و در شهری که چنین می‌کردند، ستوده می‌شدند. این نیز بطالت است.
11از آنجا که حکم مجازات برای عملِ بد به‌سرعت اجرا نمی‌شود، دلِ بنی‌آدم یکسره مصمم به ارتکابِ بدی است.
12اگرچه گنهکار صد مرتبه شرارت ورزد و عمر خود را دراز کند، اما می‌دانم که ترسندگان خدا سعادتمند خواهند بود، زیرا از حضور او می‌ترسند.
13اما شریر روی سعادت نخواهد دید و روزهای عمر خویش را همچون سایه دراز نخواهد کرد، زیرا از حضور خدا نمی‌ترسد.
14بطالت دیگری نیز هست که بر زمین رخ می‌دهد: پارسایانی که با آنان مطابق عملِ شریران رفتار می‌شود، و شریرانی که با آنان مطابق عملِ پارسایان رفتار می‌شود. پس گفتم این نیز بطالت است.
15پس من لذت بردن از زندگی را ستودم، زیرا آدمی را زیر آفتاب چیزی بهتر از این نیست که بخورد و بنوشد و خوش باشد، و این در تمامی روزهای زندگی‌که خدا زیر آفتاب به او می‌بخشد در محنتش همراه او خواهد بود.
16وقتی دل خویش به درک حکمت و مشاهدۀ مشغلۀ بی‌پایانی که بر زمین واقع می‌شود معطوف ساختم - اینکه چگونه روز و شب خواب به چشم انسان نمی‌آید -
17آنگاه تمامی کار خدا را دیدم و دریافتم که هیچ‌کس نمی‌تواند کاری را که زیر آفتاب انجام می‌شود، درک کند. آدمی هر اندازه نیز که در تفحص این امر بکوشد، آن را درک نتواند کرد. حتی اگر مرد حکیم ادعا کند که می‌داند، به‌واقع از درک آن عاجز است.

Speaker
اعمال رسولان باب ۷

7:1 آنگاه کاهن اعظم از او پرسید: «آیا اینها صحت دارد؟»
2استیفان گفت: «ای برادران و ای پدران، به من گوش فرا~دهید! خدای پرجلال، زمانی که پدر ما ابراهیم در بین‌النهرین سکونت داشت و هنوز به حَران مهاجرت نکرده بود، بر او ظاهر شد
3و به او فرمود: ”از سرزمین خویش و از نزد خویشان خود بیرون آمده، به سرزمینی که به تو نشان خواهم داد، برو.“
4«پس، از سرزمین کَلدانیان عزیمت کرد و در حَران ساکن شد. پس از مرگِ پدرش، خدا او را به این سرزمین که امروز در آن ساکنید، هدایت کرد.
5خدا در اینجا حتی به اندازۀ وجبی زمین به او میراث نبخشید؛ ولی وعده داد که آن را به او و پس از او به نسل او به ملکیت بدهد، هر‌چند ابراهیم در آن هنگام هنوز فرزندی نداشت.
6خدا به او فرمود: ”نسل تو در سرزمینِ بیگانه غریب خواهند بود و چهارصد سال ایشان را به بندگی خواهند کشید و بر ایشان ستم خواهند کرد.“
7نیز فرمود: ”من بر آن قوم که ایشان بندگی آنها را خواهند کرد، مکافات خواهم رسانید، و پس از آن، قوم من آن سرزمین را ترک خواهند گفت و مرا در این مکان عبادت خواهند کرد.“
8و خدا به ابراهیم عهد ختنه را داد. پس ابراهیم اسحاق را آورد و او را در روز هشتم ختنه کرد. و اسحاق نیز یعقوب را، و یعقوب دوازده پاتْریارْک را.
9«امّا پاتْریارْکها از حسد، یوسف را به مصر فروختند. ولی خدا با او بود
10و او را از همۀ مصائبش رهانید، و او را حکمت بخشیده، در نظر فرعون عزیز گردانید، چندان که او را فرمانروای مصر و رئیس دربار خود ساخت.
11«آنگاه قحطی و مصیبتی عظیم بر سرتاسر مصر و کنعان عارض شد و پدران ما خوراک نیافتند.
12یعقوب چون شنید که در مصر گندم یافت می‌شود، پدران ما را در نخستین سفرشان به آنجا فرستاد.
13در دوّمین سفر، یوسف خود را به برادرانش شناسانید و فرعون از خانوادۀ یوسف آگاهی یافت.
14پس یوسف فرستاد و پدر خود یعقوب و همۀ خانواده‌اش را که جملگی هفتاد و پنج تن بودند، به آنجا دعوت کرد.
15بدین‌سان، یعقوب به مصر فرود آمد و در همان‌جا نیز او و پدران ما درگذشتند؛
16امّا بدنهای آنان را به شِکیم بازآوردند و در مقبره‌ای که ابراهیم به بهای نقره از پسران حَمور خریده بود، به خاک سپردند.
17«همچنان که زمان تحقق وعدۀ خدا به ابراهیم نزدیک می‌شد، شمار قوم ما نیز در مصر بسیار افزون می‌گردید،
18تا اینکه پادشاهی دیگر به پا خاست که یوسف را نمی‌شناخت.
19او با قوم ما به نیرنگ رفتار کرد و بر پدران ما ظلم بسیار روا داشت و مجبورشان کرد که نوزادان خویش را بیرون رها کنند تا زنده نمانند.
20«در چنین روزگاری بود که موسی زاده شد. او طفلی بسیار زیبا بود. موسی سه ماه در خانۀ پدرش پرورش یافت.
21چون بیرون رهایش کردند، دختر فرعون او را برگرفت و همچون فرزند خود بزرگ کرد.
22بدین‌سان موسی به جمیع حکمت مصریان فَرهیخته گشت و در گفتار و کردار توانا شد.
23«چون چهل ساله شد، چنین اندیشید که به وضع برادران اسرائیلی خود رسیدگی کند.
24وقتی دید مردی مصری به یکی از آنان ظلم می‌کند، به حمایتش برخاست و با کشتن آن مصری، دادِ آن مظلوم را ستانْد.
25موسی گمان می‌کرد برادرانش در خواهند یافت که خدا می‌خواهد به دست او ایشان را نجات بخشد، امّا درنیافتند.
26روز بعد، به دو تن برخورد که نزاع می‌کردند، و به قصد آشتی‌دادنشان گفت: ”ای مردان، شما برادرید، چرا بر یکدیگر ستم می‌کنید؟“
27«ولی آن که بر همسایۀ خویش ستم می‌کرد، موسی را کنار زد و گفت: ”چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟
28آیا می‌خواهی مرا نیز بکشی، همان‌گونه که آن مصری را دیروز کشتی؟“
29چون موسی این را شنید، بگریخت و در سرزمین مِدیان غربت گزید و در آنجا صاحب دو پسر شد.
30«چهل سال گذشت. روزی در بیابان، نزدیک کوه سینا، فرشته‌ای در شعلۀ بوته‌ای مشتعل بر موسی ظاهر شد.
31موسی از دیدن آن منظره حیرت کرد. چون پیش رفت تا از نزدیک بنگرد، خطابی از خداوند به وی رسید که:
32”من هستم خدای پدرانت، خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب.“ لرزه بر اندام موسی افتاد و جرأت نکرد بنگرد.
33«خداوند به او گفت: ”کفش از پا به در آر، زیرا جایی که بر آن ایستاده‌ای زمین مقدّس است.
34من تیره‌روزی قوم خود را در مصر دیده‌ام و نالۀ آنها را شنیده‌ام، و نزول کرده‌ام تا ایشان را بیرون آورم. اکنون بیا تا تو را به مصر بفرستم.“
35«همین موسی است که قوم ما او را نپذیرفتند و گفتند: ”چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟“ حال‌آنکه خدا به دست فرشته‌ای که در بوته بر وی ظاهر شد، او را فرستاده بود تا حاکم و رهانندۀ آنان باشد.
36هم او بود که در مصر و کنار دریای سرخ و نیز در بیابان چهل سال معجزات و آیات انجام داد و قوم ما را از مصر بیرون آورد.
37«همین موسی به بنی‌اسرائیل گفت: ”خدا از میان برادرانتان، پیامبری همانند من برای شما بر خواهد انگیخت.“
38هم او در بیابان با جماعت بود، همراه با فرشته‌ای که در کوه سینا با وی سخن گفت، و همراه با پدران ما؛ و کلام زنده را دریافت کرد تا به ما برساند.
39«ولی پدران ما از اطاعت او سر باز زده، طردش کردند و در دل خود به سوی مصر روی گرداندند.
40آنها به هارون گفتند: ”برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند، زیرا نمی‌دانیم بر سر این موسی که ما را از سرزمین مصر بیرون آورد، چه آمده است!“
41در آن روزها بود که بُتی به شکل گوساله ساختند و بدان، قربانی تقدیم کردند و در تجلیل از مصنوعِ دست خویش جشنی به پا داشتند.
42پس خدا نیز از آنان روی گرداند و ایشان را به حال خود واگذاشت تا اجرام آسمان را بپرستند؛ چنانکه در کتاب پیامبران آمده است: «”ای خاندان اسرائیل، آیا در آن چهل سال در بیابان، برای من قربانی و هدیه آوردید؟
43شما خیمۀ مُلوک و ستارۀ خدای خودْ رِفان را بر پا داشتید. و این تمثالها را برای پرستش ساختید. پس شما را به فراسوی بابِل تبعید خواهم کرد.“
44«پدران ما خیمۀ شهادت را نیز در بیابان با خود داشتند، خیمه‌ای که موسی به دستور خدا مطابقِ نمونه‌ای که دیده بود، ساخت.
45پدران ما چون به رهبری یوشَع، سرزمین کنعان را از قومهایی که خدا پیش روی ایشان بیرون رانده بود، ستاندند، خیمۀ شهادت را با خود آوردند، و آن خیمه تا زمان داوود در آنجا ماند.
46داوود مورد لطف خدا قرار گرفت و استدعا کرد که مسکنی برای خدای یعقوب فراهم آورد.
47ولی سلیمان بود که برای خدا خانه‌ای ساخت.
48«امّا آن متعال در خانه‌های ساخته شده به دست ساکن نمی‌شود، چنانکه نبی گفته است:
49«”خداوند می‌فرماید: ’آسمان تخت پادشاهی من است و زمین کرسی زیر پایم! چه خانه‌ای برای من بنا می‌کنید، و مکان آرمیدنم کجاست؟
50مگر دست من این همه را نساخته است؟“‘
51«ای قوم گردنکش، ای کسانی که دلها و گوشهایتان ختنه‌ناشده است! شما نیز همچون پدران خود همواره در برابر روح‌القدس مقاومت می‌کنید.
52کدام پیامبر است که از دست پدران شما آزار ندیده باشد؟ آنان حتی پیامبرانی را که ظهور آن پارسا را پیشگویی کرده بودند، کشتند؛ و اکنون شما تسلیم‌کننده و قاتل خودِ او شده‌اید،
53شمایی که شریعت را که به واسطۀ فرشتگان مقرر گردید، دریافت کردید امّا از اطاعت آن سر باز زده‌اید.»
54چون این سخنان را شنیدند، برافروختند و به سبب او دندانهای خود را به هم فشردند.
55امّا استیفان پر از روح‌القدس به آسمان چشم دوخته، جلال خدا را دید و عیسی را که بر دست راست خدا ایستاده بود.
56پس گفت: «هم‌اکنون آسمان را گشوده و پسر انسان را بر دست راست خدا ایستاده می‌بینم.»
57در آن دم گوشهای خود را گرفته، نعره‌ای بلند برکشیدند و همگی با هم به سوی او حمله بردند
58و او را کشان‌کشان از شهر بیرون برده، سنگسار کردند. شاهدان جامه‌های خود را نزد پاهای جوانی سولُس نام گذاشتند.
59چون استیفان را سنگسار می‌کردند، او دعا کرده، گفت: «ای عیسای خداوند، روح مرا بپذیر!»
60سپس زانو زد و به آواز بلند ندا در‌داد که «خداوندا، این گناه را به پای ایشان مگذار.» این را گفت و بخفت.

Speaker
Suitable For