۱۸ آگوست

R10818
Category
اول پادشاهان باب ۱۳

13:1 روزی یِرُبعام کنار مذبح ایستاده بود تا بخور بسوزاند، که مرد خدایی به فرمان خداوند از یهودا به بِیت‌ئیل آمد
2و به فرمان خداوند بر ضد آن مذبح ندا کرده، گفت: «ای مذبح، ای مذبح! خداوند چنین می‌فرماید: ”اینک برای خاندان داوود پسری زاده خواهد شد، و نام او یوشیا خواهد بود. او کاهنان مکانهای بلند را که بر تو بخور می‌سوزانند، بر تو قربانی خواهد کرد، و استخوانهای آدمیان بر تو سوزانیده خواهد شد.“»
3و در همان روز نشانه‌ای داد و گفت: «این است نشانی که خداوند فرموده است: ”اینک این مذبح شکافته خواهد شد و خاکستری که بر آن است، ریخته خواهد گشت.“»
4چون یِرُبعامِ پادشاه سخن مرد خدا را که بر ضد مذبح بِیت‌ئیل ندا کرده بود شنید، دست خود را از مذبح دراز کرده، گفت: «او را بگیرید!» ولی دستش که آن را به سوی مرد خدا دراز کرده بود خشک شد، به گونه‌ای که نتوانست آن را باز نزد خود پس کِشَد.
5و مطابق با نشانی که مرد خدا به فرمان خداوند داده بود، مذبح شکافته شد، و خاکستر از روی مذبح ریخت.
6پادشاه مرد خدا را گفت: «تمنا آن که نزد یهوه خدایت شفاعت کرده، برای من دعا کنی تا دستم به من باز داده شود.» پس مرد خدا نزد خداوند شفاعت کرد و دست پادشاه به او باز داده شد و به حالت نخست بازگشت.
7آنگاه پادشاه به مرد خدا گفت: «به خانه‌ام بیا و تجدید قوا کن و تو را پاداش خواهم داد.»
8اما مرد خدا به پادشاه پاسخ داد: «حتی اگر نیمی از خانۀ خود را به من ببخشی، همراه تو نخواهم آمد و در این مکان نه نان خواهم خورد و نه آب خواهم نوشید
9زیرا خداوند مرا به کلام خود فرمان داده، گفت: ”نان مخور و آب منوش، و از راهی که آمده‌ای بازنگرد.“»
10پس راه دیگری در پیش گرفت و از راهی که به بِیت‌ئیل آمده بود، بازنگشت.
11و اما در بِیت‌ئیل نبی سالخورده‌ای می‌زیست. پسرانش آمده، هرآنچه را که مرد خدا آن روز در بِیت‌ئیل کرده بود و نیز سخنانی را که به پادشاه گفته بود، برای پدر خود بازگفتند.
12پدرشان از ایشان پرسید: «از کدام راه رفت؟» و پسرانش راه بازگشت مرد خدا را که از یهودا آمده بود، به وی نشان دادند.
13پس به پسرانش گفت: «الاغ را برایم زین کنید.» و چون الاغ را زین کردند، بر آن سوار شد
14و در پی مرد خدا روانه گشته، او را زیر درخت بلوطی نشسته یافت. از او پرسید: «آیا تو همان مرد خدایی که از یهودا آمده است؟» پاسخ داد: «آری، من همانم.»
15نبی به او گفت: «همراه من به خانه‌ام بیا و طعامی بخور.»
16اما مرد خدا گفت: «نمی‌توانم همراه تو بازگردم و به خانه‌ات درآیم، و در این مکان نیز نه با تو نان می‌خورم و نه آب می‌نوشم.
17زیرا به کلام خداوند به من گفته شد: ”در آنجا نان مخور و آب منوش، و از راهی که آمده‌ای بازنگرد.“»
18نبی وی را گفت: «من نیز چون تو نبی هستم. فرشته‌ای به فرمان خداوند با من متکلم شده، گفت: ”او را با خود به خانه‌ات بازگردان تا نان بخورد و آب بیاشامد.“» اما به او دروغ می‌گفت.
19پس آن مرد خدا همراه نبی بازگشت و در خانۀ او نان خورد و آب نوشید.
20ایشان بر سر سفره نشسته بودند که کلام خداوند بر آن نبی که مرد خدا را بازگردانیده بود، نازل شد
21و به آن مرد خدا که از یهودا آمده بود ندا در داده، گفت: «خداوند چنین می‌فرماید: ”چون تو از حکم خداوند سرپیچیدی و فرمانی را که یهوه خدایت به تو امر فرموده بود نگاه نداشتی،
22بلکه بازگشتی و در مکانی که به تو گفته شده بود نان مخوری و آب منوشی، نان خوردی و آب نوشیدی، پس جسدت به مقبرۀ پدرانت داخل نخواهد شد.“»
23پس از آنکه مرد خدا نان خورد و آب نوشید، آن نبی که او را بازگردانیده بود، الاغ را برای او زین کرد.
24و چون می‌رفت، شیری در راه به او برخورد و او را کشت و جسدش در راه افکنده شد. الاغ در کنارش ایستاده بود، و شیر نیز در کنار جسد ایستاده بود.
25و اینک مردمانی که از آنجا می‌گذشتند، جسد را در راه افتاده، و شیر را کنار آن ایستاده دیدند. پس آمدند و در شهری که نبی سالخورده در آن می‌زیست، خبر آوردند.
26چون آن نبی که او را از راه بازگردانیده بود این خبر را شنید، گفت: «این همان مرد خداست که از فرمان خداوند سرپیچی کرد. پس، خداوند او را به آن شیر تسلیم نمود تا مطابق کلامی که خداوند به او گفت، وی را بِدَرَد و بکشد.»
27آنگاه به پسرانش گفت: «الاغ را برایم زین کنید.» و آنان چنین کردند.
28او رفت و جسد آن مرد را در راه افتاده یافت، و الاغ و شیر را که کنار جسد ایستاده بودند. شیر نه جسد را خورده، و نه الاغ را دریده بود.
29پس نبی جسد مرد خدا را برگرفته، بر الاغ گذاشت و آن را به شهر بازآورد تا سوگواری کند و آن را به خاک سپارد.
30پس جسد را در مقبرۀ خویش نهاد. و ایشان برایش سوگواری کردند و گفتند: «وای، ای برادر من!»
31و پس از آن که او را دفن کرد، به پسرانش گفت: «چون بمیرم، مرا در قبری که مرد خدا در آن مدفون است، دفن کنید و استخوانهایم را کنار استخوانهای او بگذارید.
32زیرا پیامی که او به فرمان خداوند بر ضد مذبح بِیت‌ئیل و بر ضد همۀ زیارتگاههای واقع در مکانهای بلند در شهرهای سامِرِه ندا کرد، به‌یقین واقع خواهد شد.»
33اما یِرُبعام حتی پس از این واقعه نیز از طریق شرارت‌آمیز خود بازنگشت، بلکه همچنان کاهنانی از تمامی مردم برای مکانهای بلند تعیین می‌کرد. و هر که را که خواهان کهانت بود، در مکانهای بلند به کهانت نصب می‌نمود.
34این امر، خاندان یِرُبعام را به گناه کشانید، تا ایشان را از روی زمین برکنده، نابود سازد.

Speaker
ارمیا باب ۳۹

39:1 در دهمین ماه از نهمین سالِ صِدِقیا پادشاه یهودا، نبوکدنصر پادشاه بابِل با تمامی لشکر خویش بر اورشلیم برآمده، آن را محاصره کرد.
2آنها در نهمین روزِ ماه چهارم از یازدهمین سالِ صِدِقیا، به شهر رخنه کردند.
3آنگاه صاحبمنصبانِ پادشاه بابِل جملگی آمده، نزد دروازۀ میانی بر مسند نشستند: نِرجَل‌شَراِصِر و سَمجَرنِبو، و سَرسِکیم رئیس خواجه‌سرایان، و نِرجَل‌شَراِصِر رئیس مجوسیان، و سایر صاحبمنصبان پادشاه بابِل.
4چون صِدِقیا پادشاه یهودا و تمامی سربازان این را دیدند، گریختند و در تاریکی شب از راه باغستان شاه، از دروازه‌ای که میان دو حصار بود، از شهر خارج شدند و به سوی عَرَبَه رفتند.
5اما سپاه کَلدانیان ایشان را تعقیب کردند و در دشتهای اَریحا به صِدِقیا رسیدند و او را گرفته، به رِبلَه در سرزمین حَمات نزد نبوکدنصر پادشاه بابِل آوردند، و او بر محکومیت وی حکم بداد.
6آنگاه پادشاه بابِل پسران صِدِقیا را در برابر دیدگانش در رِبلَه سلاخی کرد و همۀ نجیب‌زادگان یهودا را نیز از دم تیغ گذرانید.
7او چشمان صِدِقیا را از حدقه بیرون آورد، و او را به زنجیرها بسته، به بابِل برد.
8کَلدانیان کاخ سلطنتی و خانه‌های مردم را به آتش کشیدند و دیوارهای اورشلیم را ویران کردند.
9آنگاه نبوزَرَدان، رئیس گارد سلطنتی، بقیۀ قوم را که در شهر باقی مانده بودند و آنان را که برای پیوستن به او بیرون رفته بودند، با بقیۀ مردم به بابِل به تبعید برد.
10اما نبوزَرَدان، رئیس گارد سلطنتی، برخی مردمان بینوا را که چیزی نداشتند در سرزمین یهودا باقی گذاشت و در آن روز تاکستانها و مزارع به ایشان داد.
11و اما نبوکدنصر پادشاه بابِل دربارۀ اِرمیا به نبوزَرَدان، رئیس گارد سلطنتی چنین فرمان داد:
12«او را برگیر و به خوبی از وی مراقبت کن. هیچ آزاری به او مرسان، بلکه هر چه بگوید، برایش انجام ده.»
13پس نبوزَرَدان رئیس گارد سلطنتی به اتفاق نِبوشَزْبان رئیس خواجه‌سرایان و نِرجَل‌شَراِصِر رئیس مجوسیان و همۀ دیگر بزرگان پادشاه بابِل
14کسان فرستادند و اِرمیا را از حیاط قراولان برگرفتند. و او را به جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان سپردند تا او را به خانۀ خود بَرَد. پس او در میان مردم سکنی گزید.
15اما زمانی که اِرمیا در حیاط قراولان محبوس بود، کلام خداوند بر او نازل شده، گفت:
16«برو و به عِبِدمِلِکِ حَبَشی بگو، ”خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: اینک آنچه دربارۀ این شهر گفته‌ام، با آوردن مصیبت و نه سعادت عملی می‌کنم، و آنها در برابر دیدگان تو در آن روز رخ خواهد داد.
17اما خداوند می‌گوید: من تو را در آن روز خواهم رهانید و تو به دست کسانی که از ایشان می‌هراسی، تسلیم نخواهی شد.
18آری، خداوند می‌گوید: یقین دار که تو را رهایی خواهم داد، و تو به شمشیر از پا در نخواهی آمد، بلکه از آن رو که بر من توکل داشته‌ای، جان خویش به غنیمت خواهی برد.“»

Speaker
مرقس باب ۱۳

13:1 هنگامی که عیسی معبد را ترک می‌کرد، یکی از شاگردانش به او گفت: «استاد، بنگر! چه سنگها و چه بناهای باشکوهی!»
2امّا عیسی به او فرمود: «همۀ این بناهای بزرگ را می‌بینی؟ بدان که سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو~خواهد ریخت.»
3و چون عیسی بر کوه زیتون روبه‌روی معبد نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنا و آندریاس در خلوت از او پرسیدند:
4«به ما بگو این وقایع کِی روی خواهد داد و نشانۀ نزدیک شدن زمان تحقق آنها چیست؟»
5عیسی بدیشان فرمود: «به‌هوش باشید تا کسی گمراهتان نکند.
6بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت، ”من همانم“ و بسیاری را گمراه خواهند کرد.
7چون دربارۀ جنگها می‌شنوید و خبر جنگها به گوشتان می‌رسد، مشوش مشوید. چنین وقایعی می‌باید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرا~نرسیده است.
8قومی بر قوم دیگر و حکومتی بر حکومت دیگر بر خواهند خاست. زلزله‌ها در جایهای گوناگون خواهد آمد و قحطیها خواهد شد. امّا این تنها به منزلۀ آغاز درد زایمان است.
9«و امّا شما دربارۀ خودتان به‌هوش باشید، زیرا شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه‌ها خواهند زد و به‌خاطر من در حضور والیان و پادشاهان خواهید ایستاد تا در برابر آنان شهادت دهید.
10نخست باید انجیل به همۀ قومها موعظه شود.
11پس هر گاه شما را گرفتار کنند و به محاکمه کِشند، پیشاپیش نگران نباشید که چه بگویید، بلکه هرآنچه در آن زمان به شما داده شود، آن را بگویید؛ زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روح‌القدس است.
12برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین برخاسته، اسباب کشته شدن آنها را فراهم خواهند آورد.
13همه به‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت؛ امّا هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.
14«امّا چون آن ’مکروهِ ویرانگر‘ را در مکانی که نباید، بر پا ببینید - خواننده دقّت کند - آنگاه آنان که در یهودیه‌اند، به کوهها بگریزند؛
15و هر که بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرود نیاید و وارد خانه نشود؛
16و هر که در مزرعه باشد، برای برگرفتن قبای خود به خانه بازنگردد.
17وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها!
18دعا کنید که این وقایع در زمستان روی ندهد.
19زیرا که در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد داد که مانندش از آغاز عالمی که خدا آفرید تا کنون روی نداده و هرگز نیز روی نخواهد داد.
20و اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمی‌کرد، هیچ بشری جان سالم به در نمی‌برد. امّا به‌خاطر برگزیدگان، که خودْ آنها را انتخاب کرده، آن روزها را کوتاه کرده است.
21در آن زمان، اگر کسی به شما گوید: ”بنگر، مسیح اینجاست“، یا ”بنگر، او آنجاست!“ باور مکنید.
22زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات به ظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، برگزیدگان را گمراه کنند.
23پس هوشیار باشید، زیرا پیشاپیش، همۀ اینها را به شما گفتم.
24«امّا در آن روزها، پس از آن مصیبت، «”خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد افشاند.
25ستارگان از آسمان فرو~خواهند ریخت و نیروهای آسمان به‌لرزه در خواهند آمد.“
26آنگاه مردم پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم در ابرها می‌آید.
27او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگانش را از چهار گوشۀ جهان، از کرانهای زمین تا کرانهای آسمان، گرد هم خواهد آورد.
28«حال، از درخت انجیر این درس را فرا~گیرید: به محض اینکه شاخه‌های آن جوانه زده، برگ می‌دهد، درمی‌یابید که تابستان نزدیک است.
29به همین گونه، هر گاه بینید که این چیزها رخ می‌دهد، درمی‌یابید که او نزدیک، بلکه بر در است.
30آمین، به شما می‌گویم که تا این همه روی ندهد، این نسل نخواهد گذشت.
31آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.
32«هیچ‌کس آن روز و ساعت را نمی‌داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند.
33پس بیدار و هوشیار باشید، زیرا نمی‌دانید آن زمان کِی فرا~می‌رسد.
34همچون کسی است که به سفر رفته و به هنگام عزیمت، خادمانش را به ادارۀ خانۀ خود گماشته باشد، و به هر یک وظیفه‌ای خاص سپرده و به دربان نیز دستور داده باشد که بیدار بماند.
35پس شما نیز بیدار باشید، زیرا نمی‌دانید صاحبخانه کی خواهد آمد، شب یا نیمه‌شب، به هنگام بانگ خروس یا در سپیده‌دم.
36مبادا که او ناگهان بیاید و شما را در خواب بیند.
37آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید!»

Speaker
Suitable For