۳۱ آگوست

R10831
Category
دوم پادشاهان باب ۵

5:1 و نَعَمان، سردار لشکر پادشاه اَرام، در نظر سرورش مردی بزرگ و محترم بود، زیرا خداوند به واسطۀ او پیروزی نصیب اَرام کرده بود. نَعَمان سربازی دلاور بود، اما جذام داشت.
2باری، سپاهیان اَرام حمله آورده، دخترکی را از سرزمین اسرائیل به اسارت گرفتند و او کنیز زن نَعَمان شد.
3روزی دخترک به بانوی خود گفت: «کاش سرورم نزد نبی‌ای که در سامِرِه است می‌بود، تا از بیماری جذام شفایش دهد.»
4پس نَعَمان نزد آقای خود رفت و گفتۀ آن دختر اسرائیلی را به عرض او رساند.
5پادشاهِ اَرام فرمود: «به آنجا برو! من نیز برای پادشاه اسرائیل نامه‌ای خواهم فرستاد.» پس نَعَمان با ده وزنه نقره، شش هزار مثقال طلا و ده دست جامه روانه شد.
6نامه‌ای نیز برای پادشاه اسرائیل آورد، به این مضمون: «این نامه را با خادمم نَعَمان برای تو می‌فرستم تا او را از جذامش شفا بخشی.»
7پادشاه اسرائیل به محض خواندن نامه، جامه بر تن درید و گفت: «مگر من خدا هستم که بمیرانم و زنده کنم که این شخص کسی را جهت شفا از جذام نزد من فرستاده است؟ اینک بنگرید که چگونه برای جنگ با من بهانه می‌جوید!»
8اما چون اِلیشَع، مرد خدا شنید که پادشاه اسرائیل جامه بر تن دریده است، برای او پیغام فرستاد که: «چرا جامۀ خود را می‌دَری؟ به آن مرد بگو نزد من آید تا بداند که در اسرائیل نبی‌ای هست.»
9پس نَعَمان با اسبان و ارابه‌های خود آمد و در برابر خانۀ اِلیشَع ایستاد.
10اِلیشَع قاصدی نزد او فرستاده، گفت: «برو و هفت مرتبه در رود اردن خود را بشوی تا بدنت شفا یابد و پاک شوی.»
11اما نَعَمان خشمگین از آنجا رفت و گفت: «اینک فکر می‌کردم او به‌یقین نزد من بیرون آمده، می‌ایستد و دستش را بر محل جذام حرکت داده، نام یهوه خدای خود را می‌خواند و جذام را شفا می‌دهد.
12آیا رودخانه‌های اَبانَه و فَرپَر در دمشق، از تمام آبهای اسرائیل نیکوتر نیستند؟ آیا نمی‌توانستم برای پاک شدن در آنها تن بشویم؟» پس برگشت و خشمگین از آنجا رفت.
13اما خادمانش نزدیک آمده، او را گفتند: «ای پدر ما، اگر آن نبی تو را به انجام کار بزرگی فرمان می‌داد، آیا چنان نمی‌کردی؟ اینک فقط فرموده است: ”تن بشوی و پاک شو!“»
14پس او رفت و همان‌گونه که مرد خدا گفته بود، هفت مرتبه در رود اردن فرو~شد. ناگاه بدنش شفا یافت و همچون تن پسربچه‌ای، پاک و تازه گشت.
15آنگاه نَعَمان با همۀ مردانش نزد مرد خدا بازگشت و آمده، در حضور او ایستاد و گفت: «اینک می‌دانم که در تمام زمین جز خدای اسرائیل خدایی نیست. حال استدعا می‌کنم از خادمت هدیه‌ای بپذیری.»
16اما نبی پاسخ داد: «به حیات خداوند که در حضورش ایستاده‌ام سوگند که هیچ هدیه‌ای نخواهم پذیرفت.» نَعَمان اصرار کرد، ولی اِلیشَع نپذیرفت.
17نَعَمان گفت: «حال که نمی‌پذیری، رخصت ده دو بارِ قاطر از خاک این مکان به بنده‌ات داده شود، زیرا از این پس بنده‌ات جز به یهوه، به خدایِ غیر قربانی تمام‌سوز و هدایا تقدیم نخواهد کرد.
18اما خداوند بنده‌ات را به سبب این یک خطا ببخشاید: زیرا چون سرورم برای پرستش به معبد رِمّون می‌رود، همواره بر بازوی من تکیه می‌زند و من آنجا سَجده می‌کنم. پس آنگاه که در معبد رِمّون سَجده می‌کنم، خداوند این خطا را بر خادمت ببخشاید.»
19اِلیشَع گفت: «به سلامت برو.» اما چون نَعَمان لختی از آن محل دور شد،
20جِیحَزی، خادم اِلیشَع مرد خدا، با خود گفت: «سرورم با نپذیرفتن هیچ‌گونه پیشکش از این نَعَمانِ اَرامی، بیش از حد بر او آسان گرفت. به حیات خداوند سوگند که خود به دنبالش خواهم دوید و چیزی از او خواهم ستاند.»
21پس به‌شتاب در پی نَعَمان دوید. چون نَعَمان دید خادم اِلیشَع به سویش می‌دود، به استقبال او رفت و از ارابه پایین آمده، پرسید: «خیر است؟»
22جِیحَزی پاسخ داد: «خیر است. سرورم مرا فرستاده تا بگویم: ”هم‌اکنون دو جوان از گروه انبیای کوهستانِ اِفرایِم، از راه رسیده‌اند. تمنا دارم یک وزنه نقره و دو دست جامه بدیشان عطا فرمایی.»
23نَعَمان گفت: «مرحمت فرموده، دو وزنه برگیر.» او به اصرار از جِیحَزی خواست آن هدایا را بپذیرد، و سپس دو وزنه نقره را در دو کیسه با دو دست جامه گذاشت و از دو تن از خادمانش خواست آنها را برای جِیحَزی حمل کنند.
24چون جِیحَزی به تپه رسید، آن هدایا را از دست ایشان ستانده، در خانه نهاد و آنها را مرخص‌کرد.
25و جِیحَزی داخل شد و در حضور سرورش ایستاد. اِلیشَع از او پرسید: «جِیحَزی کجا بودی؟» پاسخ داد: «خادمت جایی نرفته بود.»
26اما اِلیشَع وی را گفت: «آیا چون آن مرد به استقبال تو از ارابۀ خویش فرود آمد، روح من با تو نبود؟ آیا اکنون زمان گرفتن پول و جامه، باغهای زیتون و تاکستانها، گله‌ها و رمه‌ها، یا غلامان و کنیزان است؟
27بنابراین جذام نَعَمان تا ابد بر تو و نسل تو خواهد بود.» پس جِیحَزی از حضور اِلیشَع بیرون رفت، در حالی که بدنش از جذام چون برف سفید شده بود.

Speaker
مراثی ارمیا باب ۱

1:1 چگونه شهری که آکنده از مردمان بود، تنها نشسته است! چگونه آن که در میان قومها بزرگ بود، چون بیوه‌زنی گشته است! و آن که در میان ولایتها ملکه بود، به بیگاری گماشته شده است!
2شبانگاه زار زار می‌گریَد و اشکها بر گونه دارد. از میان همۀ عاشقانش کسی نیست که تسلایَش دهد. دوستانش جملگی به او خیانت ورزیده‌ و دشمن او گشته‌اند.
3یهودا در مصیبت و بردگیِ سخت، به تبعید رفته است؛ اکنون در میان قومها مسکن گزیده، و جای آسودن نمی‌یابد؛ در وسط مشقتهایش، تعقیب‌کنندگان جملگی به او دررسیده‌اند.
4راههای صَهیون ماتم گرفته‌اند، و کسی به اعیادش نمی‌آید؛ دروازه‌هایش جملگی ویران است، و کاهنانش آه می‌کشند؛ دوشیزگانش داغدارند، و خودش تلخکام است.
5خصمانش به سَروَری رسیده‌اند، و دشمنانش در آسایشند؛ به سبب کثرت نافرمانیهایش، خداوند او را دردمند ساخته است؛ پیش روی دشمن، کودکانش به تبعید رفته‌اند.
6فرّ و شکوه دختر صَهیون، از او رخت بسته است. سرورانش چون غزالهایی هستند، که چراگاهی نمی‌یابند؛ از برابر تعقیب‌کنندگانشان، عاجزانه می‌گریزند.
7اورشلیم گنجینه‌های خود را از ایام گذشته، در روزهای مصیبت و سرگردانی به یاد می‌آوَرَد. آنگاه که مردمانش به دست دشمن گرفتار آمدند، کسی نبود که یاری‌اش دهد؛ دشمنانش او را دیدند، و بر سقوط او خندیدند.
8اورشلیم مرتکب گناهی عظیم شده، و از این رو نجس گردیده است؛ آنان که او را گرامی می‌داشتند، اکنون همه خوارش می‌شمارند، چراکه عریانی‌اش را دیده‌اند؛ خود او نیز آه برمی‌کشد، و روی برمی‌تابد.
9نجاست او بر دامنش بود، و به سرانجام خویش نمی‌اندیشید؛ از این رو سقوطش حیرت‌انگیز است، و او را تسلی‌بخشی نیست. «خداوندا، بر فلاکتم بنگر، زیرا که دشمن پیروز گشته است!»
10دشمن دست خود را بر همۀ گنجینه‌های او دراز کرده، چراکه او شاهدِ داخل شدنِ قومها به قُدس خود بوده است، همان‌ها که دخول‌شان را به جماعت منع کرده بودی.
11مردمانش جملگی آه کِشان، در پی نان‌اند؛ گنجینه‌هایشان را با خوراک مبادله می‌کنند، تا جان خود را تازه سازند. «خداوندا، نظر فرموده، ببین، زیرا که خوار گشته‌ام.»
12«ای همۀ رهگذران، آیا این در نظر شما هیچ است؟ بنگرید و ببینید که آیا غمی هست همچون غم من، که بر من عارض گردیده، و خداوند در حِدّت خشم خویش مرا بدان دچار ساخته است؟
13«از اعلی آتش فرستاد، و آن را به استخوانهایم داخل ساخت؛ برای پاهایم دام گسترد، و مرا به عقب برگرداند؛ مرا بهت‌زده وانهاد، بیمار در تمامی روز.
14«یوغِ نافرمانیهای من محکم بسته شد، آنها به دست وی به هم تنیده گشت؛ آنها را بر گردنم نهاد، و قوّت مرا زائل ساخت؛ خداوندگار به دست آنان مرا تسلیم کرد، که در برابرشان یارای ایستادنم نیست.
15«خداوندگار مردان نیرومند مرا جملگی در میانم رد کرد؛ او سپاهی را بر ضد من فرا~خوانْد، تا جوانان مرا در هم کوبند؛ خداوندگار دختر باکرۀ یهودا را چنانکه در چَرخُشت، پایمال کرد.
16«از این سبب است که گریانم، و اشک از دیدگانم جاری است؛ تسلی‌دهنده از من دور است و کسی که جانم را تازه کند، نزدیک من نیست. فرزندانم مفلوک رها شده‌اند،‌ زیرا که دشمن چیره گشته است.»
17صَهیون دستانش را دراز می‌کند، اما کسی نیست که تسلایش دهد؛ خداوند بر ضد یعقوب مقدّر فرموده که همسایگانش دشمن او شوند؛ اورشلیم در میان آنها به چیزی مُلوّث بدل گشته است.
18«خداوند عادل است، زیرا من بر فرمان او عِصیان ورزیدم. ای همۀ قومها بشنوید و رنج مرا ملاحظه کنید؛ مردان و زنان جوان من به اسیری رفته‌اند.
19«عاشقانم را فرا~خواندم، اما آنان فریبم دادند؛ کاهنان و مشایخم در شهر جان دادند، آن هنگام که در پی خوراک بودند تا جان خویش را تازه کنند.
20«خداوندا، بنگر، زیرا که در تنگی‌ام، و اَحشایم در تلاطم است؛ دل در درونم منقلب است، زیرا که بسیار عِصیان ورزیده‌ام. بیرون، شمشیر کشتار می‌کند، درونِ خانه، مانند مرگ است.
21«مردم نالۀ مرا شنیده‌اند، اما کسی نیست که تسلایم بخشد. دشمنانم جملگی دربارۀ مصیبتم شنیده‌اند؛ آنان شادمانند که تو چنین کرده‌ای. تو روزی را که اعلان کردی، آوردی؛ حال بگذار ایشان نیز همچون من شوند.
22«شرارتِ ایشان به‌تمامی به حضور تو برسد؛ با ایشان به همان‌سان عمل کن که به سبب جملۀ نافرمانیهایم با من کردی؛ زیرا که ناله‌های من بسیار است، و دلم بیمار گردیده.»

Speaker
اول قرنتیان باب ۱۴

14:1 طریق محبت را پیروی کنید و با اشتیاق تمام در پی تجلیات روح باشید، بخصوص اینکه نبوّت کنید.
2زیرا آن که به زبانِ غیر سخن می‌گوید، نه با انسانها بلکه با خدا سخن می‌گوید. زیرا هیچ‌کس سخنش را درک نمی‌کند؛ او به واسطۀ روح، رازها را بیان می‌کند.
3امّا آن که نبوّت می‌کند، با انسانهای دیگر برای بنا، تشویق و تسلی‌شان سخن می‌گوید.
4آن که به زبانِ غیر سخن می‌گوید خود را بنا می‌کند، امّا آن که نبوّت می‌کند باعث بنای کلیسا می‌شود.
5آرزوی من این است که همۀ شما به زبانهای غیر سخن بگویید، امّا بیشتر می‌خواهم که نبوّت کنید. آن که نبوّت می‌کند، بزرگتر است از آن که به زبانهای غیر سخن می‌گوید، مگر اینکه ترجمه کند تا باعث بنای کلیسا شود.
6حال ای برادران، اگر من نزد شما بیایم و به زبانهای غیر سخن بگویم، چه نفعی به شما خواهم رسانید، مگر اینکه مکاشفه یا معرفت یا نبوّت یا تعلیمی برایتان داشته باشم؟
7حتی سازهای بی‌جانی چون نی و چنگ اگر نواهای مشخص بر نیاورند، چگونه می‌توان تشخیص داد چه آهنگی نواخته می‌شود؟
8اگر شیپور آوای مشخص ندهد، چه کسی مهیای جنگ می‌شود؟
9در مورد شما نیز چنین است. اگر به زبان خود کلماتی مفهوم نگویید، چگونه می‌توان فهمید که چه می‌گویید؟ در آن صورت، بدین می‌مانَد که با هوا سخن بگویید.
10بی‌شک در جهان انواع زبانها وجود دارد، امّا هیچ‌یک بی‌معنی نیست.
11پس من اگر نتوانم معنی گفتار دیگری را بفهمم، نسبت به او بیگانه‌ام و او نیز نسبت به من.
12در مورد شما نیز چنین است. از آنجا که مشتاق تجلیات روح هستید، بکوشید که در بنای کلیسا ترقّی کنید.
13از این رو، آن که به زبان غیر سخن می‌گوید باید دعا کند تا گفتار خود را ترجمه نماید.
14زیرا اگر من به زبانِ غیر دعا کنم، روحم دعا می‌کند، امّا عقلم بهره‌ای نمی‌برد.
15پس چه باید بکنم؟ به روح دعا خواهم کرد و به عقل نیز دعا خواهم کرد؛ به روح سرود خواهم خواند و به عقل نیز خواهم خواند.
16در غیر این صورت، اگر تو در روح به شکرگزاری مشغول باشی، چگونه کسی که زبانت را نمی‌فهمد به شکرگزاری تو آمین بگوید؟ چرا که نمی‌داند چه می‌گویی!
17زیرا تو براستی نیکو شکر می‌کنی، امّا شکر تو باعث بنای دیگری نمی‌شود.
18خدا را شکر می‌کنم که بیش از همۀ شما به زبانهای غیر سخن می‌گویم؛
19امّا در کلیسا ترجیح می‌دهم پنج کلمه با عقل خود سخن بگویم که دیگران را تعلیم داده باشم، تا اینکه هزاران کلمه به زبانهای غیر بگویم.
20ای برادران، در درک و فهم کودک نباشید، بلکه در بدی کردن کودک باشید. برعکس، در درک و فهم بالغ باشید.
21در شریعت چنین نوشته شده است: «خداوند چنین می‌گوید، ”به زبانهای غریب و با لبهای بیگانگان با این قوم سخن خواهم گفت. با این همه به من گوش نخواهند گرفت.“‌»
22پس زبانهای غیر، نشانه‌ای است نه در مورد ایمانداران بلکه در مورد بی‌ایمانان؛ امّا نبوّت نشانه‌ای در مورد ایمانداران است و نه بی‌ایمانان.
23بنابراین، اگر همۀ اعضای کلیسا گرد ‌هم آیند و همه به زبانهای غیر سخن گویند، و در این حین اشخاص ناآگاه یا بی‌ایمان به مجلس درآیند، آیا نخواهند گفت که شما دیوانه‌اید؟
24امّا اگر شخصی بی‌ایمان یا ناآگاه در حینی که همه نبوّت می‌کنند به مجلس درآید، از سوی همگان مجاب خواهد شد که گناهکار است، و مورد قضاوت همه قرار گرفته،
25رازهای دلش آشکار خواهد شد. آنگاه روی بر زمین نهاده، خدا را پرستش خواهد کرد و تصدیق خواهد نمود که: «براستی خدا در میان شماست.»
26پس مقصود چیست، ای برادران؟ هنگامی که گرد ‌هم می‌آیید، هر کس سرودی، تعلیمی، مکاشفه‌ای، زبانی و یا ترجمه‌ای دارد. اینها همه باید برای بنای کلیسا به کار رود.
27اگر کسی به زبان غیر سخن بگوید، دو یا حداکثر سه تن، آن هم به نوبت سخن بگویند و کسی نیز ترجمه کند.
28امّا اگر مترجمی نباشد، او باید در کلیسا خاموش بماند و با خود و خدا سخن گوید.
29و از انبیا، دو یا سه تن نبوّت کنند و دیگران گفتار آنها را بسنجند.
30و اگر فردی دیگر که در آنجا نشسته مکاشفه‌ای دریافت کند، فرد نخست سکوت اختیار نماید.
31زیرا همه می‌توانید به نوبت نبوّت کنید تا همه تعلیم یابند و همه تشویق شوند.
32روحِ انبیا مطیع انبیاست.
33زیرا خدا، نه خدای بی‌نظمی، بلکه خدای صلح و آرامش است، همان‌گونه که در همۀ کلیساهای مقدسین چنین است.
34زنان باید در کلیسا خاموش بمانند. آنان مجاز به سخن گفتن نیستند، بلکه باید چنانکه شریعت می‌گوید، مطیع باشند.
35اگر دربارۀ مطلبی سؤالی دارند، از شوهر خود در خانه بپرسند؛ زیرا برای زن شایسته نیست در کلیسا سخن بگوید.
36آیا کلام خدا از شما سرچشمه گرفته یا تنها به شما رسیده است؟
37اگر کسی خود را نبی یا فردی روحانی می‌داند، تصدیق کند که آنچه به شما می‌نویسم فرمانی است از جانب خداوند.
38اگر کسی این را نپذیرد، خودش نیز پذیرفته نخواهد شد.
39پس ای برادرانِ من، با اشتیاق تمام در پی نبوّت کردن باشید و سخن گفتن به زبانهای غیر را منع مکنید.
40امّا همه چیز باید به شایستگی و با نظم و ترتیب انجام شود.

Speaker
Suitable For