برنامه مطالعه روزانه
۲ آگوست
دوم سموییل باب ۱۹
19:1 و اما یوآب را خبر آوردند که: «اینک پادشاه میگرید و به سوگ اَبشالوم نشسته است.»
2پس پیروزی در آن روز برای همۀ لشکریان به ماتم بدل شد، زیرا شنیدند که پادشاه برای پسرش داغدار است.
3لشکریان آن روز دزدانه به شهر درآمدند، مانند لشکری که چون در جنگ پا به فرار نهاده است، با شرمساری دزدانه بازمیگردد.
4پادشاه روی خود را پوشانید و به آواز بلند فریاد زد: «ای پسرم اَبشالوم! ای اَبشالوم! ای پسرم! ای پسرم!»
5آنگاه یوآب نزد پادشاه به خانه درآمده، گفت: «تو امروز همۀ خدمتگزاران خود را سرافکنده ساختی، همان کسانی را که امروز جان تو و جان پسران و دختران و جان زنان و مُتَعِههایت را رهانیدند.
6زیرا تو امروز با دوست داشتن آنان که از تو نفرت دارند و نفرت از آنان که دوستت دارند، اعلام داشتی که سرداران و افرادشان نزد تو هیچند. امروز دریافتم که اگر اَبشالوم زنده بود و ما همه امروز مرده بودیم، تو خشنود میشدی.
7پس حال برخاسته، بیرون برو و به خدمتگزارانت سخنان دلگرمکننده بگو، زیرا به خداوند سوگند که اگر نروی، تا شب احدی با تو نخواهد ماند و این برای تو از هر بلایی که از جوانی تا کنون بر سرت آمده، بدتر خواهد بود.»
8پس پادشاه برخاست و نزد دروازه جلوس فرمود، و به همۀ لشکریان خبر دادند که، «اینک پادشاه نزد دروازه جلوس کرده است.» آنگاه تمامی لشکریان به حضور پادشاه آمدند. و اما اسرائیلیان، هر یک به خانۀ خود گریخته بودند.
9و تمامی قوم در همۀ قبایل اسرائیل مشاجره کرده، میگفتند: «پادشاه ما را از دست دشمنانمان رهانید و از دست فلسطینیان رهایی بخشید، اما حال به سبب اَبشالوم از مملکت گریخته است.
10و اَبشالوم که ما به حکمرانی بر خود مسح کردیم، در نبرد کشته شده است. پس اکنون چرا در مورد بازآوردن پادشاه چیزی نمیگویید؟»
11داوودِ پادشاه نزد صادوق و اَبیّاتارِ کاهن فرستاده، گفت: «مشایخ یهودا را بگویید: ”چرا شما باید در بازآوردن پادشاه به خانهاش آخرین باشید، حال آنکه سخنِ تمامی اسرائیل به پادشاه رسیده است؟
12شما برادران من هستید؛ شما از گوشت و استخوان منید. پس چرا باید در بازآوردنِ پادشاه، آخرین باشید؟“
13و به عَماسا بگویید: ”مگر تو از گوشت و استخوان من نیستی؟ خدا مرا سخت مجازات کند اگر تو همواره در حضور من به جای یوآب سردار لشکر نباشی.“»
14پس عَماسا دل مردان یهودا را همچون یک تن برگردانید، و آنان برای پادشاه پیغام فرستادند که: «تو و تمامی خدمتگزارانت بازگردید.»
15پس پادشاه بازگشته، به اردن رسید و مردمان یهودا به استقبال پادشاه به جِلجال آمدند تا او را از اردن عبور دهند.
16و اما شِمعی پسر جیرای بِنیامینی که از بَحوریم بود، بهشتاب همراه مردان یهودا به استقبال داوود پادشاه فرود آمد.
17و به همراه او، هزار تن از بِنیامین، و نیز صیبا خدمتگزار خاندان شائول با پانزده پسر و بیست خادمش، پیشاپیش پادشاه به اردن شتافتند
18و از معبر رودخانه گذشتند تا اهل خانۀ پادشاه را عبور دهند و مراتب خشنودی او را فراهم آورند. چون پادشاه در شرف عبور از اردن بود، شِمعی پسر جیرا در برابر پادشاه به خاک افتاد
19و به او گفت: «سرورم مرا تقصیرکار مشمارد و خطای بندهات را در روزی که سرورم پادشاه اورشلیم را ترک میکرد، به یاد میاورد و پادشاه آن را به دل مگیرد.
20زیرا خادمت میداند که گناه ورزیده است. اینک من امروز از تمامی خاندان یوسف، نخستینم که به استقبال سرورم پادشاه فرود آمدهام.»
21اَبیشای پسر صِرویَه در پاسخ گفت: «آیا شِمعی نباید به سبب این کار کشته شود، زیرا مسیح خداوند را دشنام داده است؟»
22اما داوود گفت: «ای پسران صِرویَه، مرا با شما چه کار است که امروز با من مخالفت میورزید؟ آیا امروز کسی در اسرائیل کشته شود؟ مگر خود نمیدانم که امروز بر اسرائیل پادشاه هستم؟»
23پس پادشاه به شِمعی گفت: «نخواهی مرد.» و برای او سوگند خورد.
24مِفیبوشِت، نوۀ شائول نیز به استقبال پادشاه فرود آمد. او از روزی که پادشاه عزیمت کرد تا روزی که به سلامت بازگشت، نه به پاهایش رسیدگی کرده بود، نه ریش خود را اصلاح نموده و نه جامههایش را شسته بود.
25چون او از اورشلیم به استقبال پادشاه آمد، پادشاه وی را گفت: «ای مِفیبوشِت، چرا همراه من نیامدی؟»
26او پاسخ داد: «ای سرورم پادشاه، خدمتکار من مرا فریب داد. زیرا بندهات به او گفت: ”الاغی برای خود زین خواهم کرد تا بر آن سوار شده، همراه پادشاه بروم“؛ زیرا که بندهات لَنگ است.
27خدمتکار من نزد سرورم پادشاه به بندهات افترا زده است. ولی سرورم پادشاه همچون فرشتۀ خداست؛ پس هر چه در نظرت نیکوست، به عمل آور.
28زیرا تمامی خاندان پدرم در حضور سرورم پادشاه، مردمانی محکوم به مرگ بودند، اما تو بندهات را در جرگۀ کسانی نهادی که از سفرهات میخورند. پس دیگر چه حقی دارم که بیش از این نزد پادشاه فریاد سر دهم؟»
29پادشاه به او گفت: «دیگر از کارهای خود سخن مگو. تصمیمِ من این است که تو و صیبا این زمین را بین خود تقسیم کنید.»
30مِفیبوشِت به پادشاه عرض کرد: «نی، بلکه او همه را بگیرد، زیرا سرورم پادشاه به سلامت به خانۀ خویش آمده است.»
31بَرزِلّاییِ جِلعادی نیز از روجِلیم فرود آمد و همراه پادشاه به اردن رفت تا او را به آن طرف اردن مشایعت کند.
32بَرزِلّایی بسیار سالخورده بود و هشتاد سال داشت. او هنگام اقامت پادشاه در مَحَنایِم برای نیازهای او تدارک میدید، زیرا مردی بسیار توانگر بود.
33پادشاه به بَرزِلّایی گفت: «همراه من از اردن عبور کن و من نزد خویش در اورشلیم برای تو تدارک خواهم دید.»
34ولی بَرزِلّایی به پادشاه عرض کرد: «مگر من چند سال دیگر زندهام که همراه پادشاه به اورشلیم بیایم؟
35امروز هشتاد سال دارم. آیا قادرم نیک و بد را از هم تمییز دهم؟ و آیا بندهات طعم آنچه را که میخورد یا مینوشد تواند دریافت؟ یا هنوز صدای مردان و زنان آوازهخوان را توانم شنید؟ پس چرا بندهات بیش از این برای سرورم پادشاه بار باشد؟
36بنابراین پس از گذشتن از اردن، بندهات فقط اندک مسافتی همراه پادشاه خواهد آمد. زیرا چرا باید پادشاه مرا چنین پاداشی دهد؟
37تمنا اینکه رخصت دهی بندهات بازگردد تا در شهر خود نزدیک قبر پدر و مادرش بمیرد. اما اینک خدمتگزارت کِمهام اینجاست. بگذار او همراه سرورم پادشاه عبور نماید، و هر چه در نظرت پسند آید، برای او انجام ده.»
38پادشاه گفت: «کِمهام همراه من خواهد آمد و هرآنچه در نظرت نیکوست، برای او خواهم کرد و هرآنچه از من بخواهی، برایت به عمل خواهم آورد.»
39پس تمامی قوم از اردن گذشتند، و پادشاه نیز عبور کرد. پادشاه بَرزِلّایی را بوسید و او را برکت داد، و او به مکان خویش بازگشت.
40سپس پادشاه به جِلجال رفت و کِمهام نیز همراه او رفت. تمامی لشکریان یهودا و نیمی از لشکریان اسرائیل نیز پادشاه را همراهی کردند.
41اینک تمامی مردان اسرائیل نزد پادشاه آمدند و به او گفتند: «چرا برادران ما، یعنی مردمان یهودا، تو را دزدیدهاند، و پادشاه و خاندان او و همۀ مردان داوود را همراه وی از اردن عبور دادهاند؟»
42مردان یهودا جملگی در پاسخ به مردان اسرائیل گفتند: «زیرا پادشاه از خویشان نزدیک ماست. چرا از این امر خشمگینید؟ آیا به خرج پادشاه چیزی خوردهایم یا هدیهای از او دریافت کردهایم؟»
43مردان اسرائیل به مردان یهودا پاسخ دادند: «ما را در پادشاه ده سهم است؛ از این گذشته، حق ما در داوود بیش از شماست. پس چرا بر ما به دیدۀ حقارت نگریستید؟ آیا نخست ما نبودیم که از بازآوردن پادشاه سخن گفتیم؟» ولی سخنان مردان یهودا از سخنان مردان اسرائیل درشتتر بود.
ارمیا باب ۲۳
23:1 خداوند چنین میفرماید: «وای بر شبانانی که گلۀ چراگاه مرا نابود و پراکنده میسازند!»
2پس یهوه خدای اسرائیل دربارۀ شبانانی که قوم مرا میچرانند چنین میفرماید: «شما گلۀ مرا پراکنده ساخته و راندهاید و از آنها مراقبت نکردهاید. پس، خداوند میفرماید، اینک من سزای اعمال بدتان را به شما خواهم داد.
3باقیماندگانِ گلۀ خویش را از تمامی سرزمینهایی که ایشان را بدان راندهام جمع خواهم کرد، و آنها را بار دیگر به آغُلشان باز خواهم آورد، و بارور و کثیر خواهند شد.
4و بر ایشان شبانانی خواهم گماشت که آنان را شبانی خواهند کرد، و دیگر ترسان و هراسان نخواهند شد؛ و از آنها یکی هم گُم نخواهد گشت.» این است فرمودۀ خداوند.
5خداوند میفرماید: «هان، روزهایی میآید که ’شاخهای‘ عادل برای داوود بر پا میکنم؛ پادشاهی که به خردمندی سلطنت خواهد کرد، و عدل و انصاف را در این سرزمین به اجرا در خواهد آورد.
6در ایام او یهودا نجات خواهد یافت، و اسرائیل در امنیت به سر خواهد برد؛ و نامی که بدان نامیده خواهد شد این است: ’یهوه عدالت ما.‘»
7پس خداوند میفرماید: «هان ایامی میآید که دیگر نخواهند گفت، ”سوگند به حیات یهوه که بنیاسرائیل را از سرزمین مصر بیرون آورد“،
8بلکه ”سوگند به حیات یهوه که نسل خاندان اسرائیل را از سرزمین شمال و از تمامی سرزمینهایی که آنان را بدانجا رانده بود، بیرون آورده است.“ آنگاه آنان در سرزمین خویش ساکن خواهند شد.»
9دربارۀ انبیا: دلم در اندرونم شکسته، استخوانهایم همه لرزان است؛ همچون مردی مستم، مانند شخص مدهوش از شراب، به سبب خداوند و به سبب کلام مقدس او.
10زیرا که این سرزمین از زناکاران آکنده است؛ زمین به سبب لعنت به ماتم نشسته، و چراگاههای صحرا خشکیده است. راه ایشان بد است، و قدرتشان را به ناحق به کار میبرند.
11خداوند میفرماید: «نبی و کاهن هر دو نجسند، و شرارتِ ایشان را حتی در خانۀ خویش نیز دیدهام.
12از این رو طریق ایشان برایشان مانند جایهای لغزنده در تاریکی خواهد بود که بدان رانده شده، در آن خواهند افتاد؛ زیرا که در سالِ مکافاتِ ایشان بلا بر ایشان نازل خواهم کرد؛» این است فرمودۀ خداوند.
13«در میان انبیای سامِرِه قباحتی دیدم: آنان به نام بَعَل نبوّت کرده، قوم من اسرائیل را گمراه میکردند.
14و در میان انبیای اورشلیم چیزی هولناک دیدهام: آنان مرتکب زنا میشوند و در دروغ گام برمیدارند؛ ایشان دستهای بدکاران را تقویت میبخشند، به گونهای که هیچکس از شرارت خویش بازگشت نمیکند؛ آنان جملگی برای من همچون سُدوم گشتهاند، و ساکنان آن همچون عَمورَه.»
15بنابراین، خداوندِ لشکرها دربارۀ انبیا چنین میفرماید: «اینک من بدیشان خوراکِ تلخ خواهم خورانید، و آبِ مسموم خواهم نوشانید، زیرا که از انبیای اورشلیم نجاستی در سرتاسر این سرزمین منتشر شده است.»
16خداوندِ لشکرها چنین میفرماید: «به سخنان انبیایی که برای شما نبوّت میکنند گوش مسپارید؛ زیرا شما را امیدِ واهی میبخشند. آنان رؤیای دل خود را بیان میکنند نه سخنان دهان خداوند را.
17آنان همواره به کسانی که کلام خداوند را خوار میشمارند، میگویند: ”شما را سلامتی خواهد بود!“ و به کسانی که از سرکشیِ دلِ خود پیروی میکنند، میگویند: ”هیچ بلایی به شما نخواهد رسید!“»
18اما کدام یک از ایشان در جمعِ مَحرمانِ اسرار خداوند ایستاده است تا کلامش را ببیند و بشنود؟ و کیست که به کلامش توجه کرده و بدان گوش سپرده باشد؟
19هان، توفانِ خداوند برخاسته است، خشم او چون گردبادی سهمگین پیش میرود تا بر سر شریران فرود آید.
20غضب خداوند بر نخواهد گشت تا آنگاه که تدبیرهای دلش را به کمال تحقق بخشد؛ در روزهای آخر، این را در خواهید یافت.
21«من این انبیا را نفرستادم، اما ایشان دویدند؛ سخنی بدیشان نگفتم، اما ایشان نبوّت کردند!
22اگر در جمعِ مَحرمانِ اَسرارِ من ایستاده بودند، کلام مرا به قوم من بیان میکردند، و آنان را از راه بدشان، و از کردار شرارتبارشان بازمیگرداندند.»
23خداوند میفرماید: «آیا من فقط خدای جاهای نزدیکم و نه خدای دوردستها؟»
24خداوند میفرماید: «آیا کسی میتواند خود را چنان پنهان کند که من او را نبینم؟ آیا من آسمان و زمین را پر نمیسازم؟» این است فرمودۀ خداوند.
25«سخن انبیایی را که به نام من به دروغ نبوّت میکنند، شنیدهام. ایشان میگویند: ”خواب دیدهام! خواب دیدهام!“
26تا به کی این در دل انبیایی که به دروغ نبوّت میکنند خواهد بود، انبیایی که به فریبِ دل خود نبوّت میکنند؟
27ایشان سودای این در سر دارند که با خوابهایی که به یکدیگر بازمیگویند، نامِ مرا از یاد قوم من بزدایند، همانگونه که پدرانشان نام مرا به سبب بَعَل فراموش کردند.
28آن نبی که خوابی دیده، خواب خویش بازگوید، اما آن که کلام مرا دارد، آن را با امانت بیان کند.» زیرا خداوند میگوید، «کاه را با گندم چه کار است؟»
29خداوند میفرماید: «آیا کلام من همچون آتش نیست، و مانند پُتکی که صخره را خرد میکند؟»
30از این رو خداوند میفرماید: «اینک من بر ضد انبیایی هستم که کلام مرا از یکدیگر میربایند.»
31آری، خداوند میفرماید: «اینک من بر ضد انبیایی هستم که زبان خود را به کار گرفته، پیامهای نبوّتی از خود میبافند.»
32خداوند میگوید: «اینک من بر ضد آنانی هستم که به خوابهای دروغین نبوّت میکنند و آنها را بیان کرده، قوم مرا با دروغها و تَوهمات خویش به گمراهی میکشند، حال آنکه من ایشان را نفرستاده و مأمور نکردهام. پس هیچ نفعی به این قوم نمیرسانند؛» این است فرمودۀ خداوند.
33«و چون کسی از این قوم، یا نبیای یا کاهنی از تو بپرسد، ”بارِ خداوند چیست؟“ بدیشان بگو، ”بارْ شمایید، و من شما را طرد خواهم کرد“.» این است فرمودۀ خداوند.
34«و اگر نبی یا کاهن یا کسی از قوم بگوید: ”این است بار خداوند!“، من آن شخص را با تمام اهل خانهاش مجازات خواهم کرد.
35هر یک از شما باید به همسایه یا برادر خود بگوید: ”خداوند چه پاسخ داده است؟“، یا ”خداوند چه گفته است؟“
36اما ”بارِ خداوند“ را دیگر ذکر نکنید، زیرا بار، سخن هر یک از شماست، چراکه کلام خدای زنده، خداوند لشکرها، خدای ما را مخدوش ساختهاید.
37به نبی بگویید: ”خداوند تو را چه پاسخ داده است؟“ یا ”خداوند چه گفته است؟“
38اما اگر بگویید، ”بارِ خداوند،“ خداوند چنین میفرماید، ”از آنجا که این سخن یعنی ’بارِ خداوند‘ را بر زبان راندید، با اینکه نزد شما فرستاده، فرمودم نگویید ’بارِ خداوند‘،
39پس بهیقین من شما را فراموش خواهم کرد و از حضور خود طرد خواهم نمود، شما و شهری را که به شما و به پدرانتان بخشیدم.
40و عارِ ابدی و رسواییِ جاودانی را که هرگز فراموش نشود، بر شما نازل خواهم کرد.“»
رومیان باب ۱۰ , ۱۱
10:1 ای برادران، آرزوی قلبی و دعای من به درگاه خدا برای قوم اسرائیل این است که نجات یابند.
2زیرا دربارۀ ایشان میتوانم شهادت دهم که برای خدا غیرت دارند، امّا نه از روی معرفت.
3زیرا به سبب ناآگاهی از آن پارسایی که از خداست، و از آن رو که در پی اثبات پارسایی خویش بودند، در برابر آن پارسایی که از خداست، سر فرود نیاوردند.
4زیرا مسیح غایتِ شریعت است تا هر که ایمان آوَرَد، پارسا شمرده شود.
5موسی آن پارسایی را که بر پایۀ شریعت است چنین توصیف میکند: «کسی که اینها را به عمل آوَرَد، به واسطۀ آنها حیات خواهد داشت.»
6امّا پارساییِ مبتنی بر ایمان میگوید: «در دل خود مگو ”کیست که به آسمان صعود کند؟“» - یعنی تا مسیح را فرود آورد -
7یا «”کیست که به جهان زیرین نزول کند؟“» - یعنی تا مسیح را از مردگان بازآورد.
8و در مقابل، چه میگوید؟ اینکه «این کلامْ نزدیکِ تو، در دهان تو، و در دل توست.» این همان کلامِ ایمان است که ما وعظ میکنیم،
9که اگر به زبان خود اعتراف کنی «عیسی خداوند است» و در دل خود ایمان داشته باشی که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت.
10زیرا در دل است که شخص ایمان میآورد و پارسا شمرده میشود، و با زبان است که اعتراف میکند و نجات مییابد.
11چنانکه کتاب میگوید: «هر که بر او توکل کند، سرافکنده نشود.»
12زیرا میان یهود و یونانی تفاوتی نیست، چرا که همان خداوند، خداوندِ همه است و همۀ کسانی را که او را میخوانند، بهفراوانی برکت میدهد.
13زیرا «هر که نام خداوند را بخواند، نجات خواهد یافت.»
14امّا چگونه کسی را بخوانند که به او ایمان نیاوردهاند؟ و چگونه به کسی ایمان آورند که از او نشنیدهاند؟ و چگونه بشنوند، اگر کسی به آنان موعظه نکند؟
15و چگونه موعظه کنند، اگر فرستاده نشوند؟ چنانکه نوشته شده است: «چه زیباست پایهای کسانی که بشارت میآورند.»
16امّا همگان بشارت را نپذیرفتند، زیرا اِشعیا میگوید: «چه کسی، ای خداوند، پیام ما را باور کرده است؟»
17پس ایمان از شنیدنِ پیام سرچشمه میگیرد و شنیدنِ پیام، از طریق کلام مسیح میسّر میشود.
18امّا میپرسم: آیا نشنیدند؟ البته که شنیدند: «آوازشان در سرتاسر زمین منتشر گردیده، و کلامشان تا به کَرانهای جهان رسیده.»
19باز میپرسم: آیا اسرائیل آنچه را که شنید، درک نکرد؟ نخست، موسی میگوید: «به واسطۀ آنها که قومی به حساب نمیآیند، شما را به غیرت خواهم آورد؛ و به واسطۀ قومی نادان خشم شما را بر خواهم انگیخت.»
20سپس، اِشعیا جسورانه میگوید: «آنان که مرا نجسته بودند، مرا یافتند و خویشتن را بر کسانی که مرا نطلبیده بودند، آشکار ساختم.»
21امّا دربارۀ اسرائیل میگوید: «همۀ روز دستهای خود را دراز کردم به سوی قومی نافرمان و گردنکش.»
11:1 پس میپرسم: آیا خدا قوم خود را رد کرده است؟ هرگز؛ زیرا من خود اسرائیلیام، از نسل ابراهیم و از قبیلۀ بِنیامین.
2خدا قوم خود را که از پیش شناخت، رد نکرده است. آیا نمیدانید کتاب دربارۀ ایلیا چه میگوید؟ دربارۀ اینکه او چگونه از دست قوم اسرائیل نزد خدا استغاثه کرد و گفت:
3«خداوندا، انبیای تو را کشته و مذبحهایت را ویران کردهاند. تنها من باقی ماندهام و حال قصد جان مرا نیز دارند.»
4امّا پاسخ خدا به او چه بود؟ اینکه «من برای خود هفت هزار تن باقی نگاه داشتهام که در برابر بَعَل زانو نزدهاند.»
5به همینسان، در زمان حاضر نیز باقیماندگانی هستند که از راه فیض انتخاب شدهاند.
6امّا اگر از راه فیض باشد، دیگر بر پایۀ اعمال نیست؛ وگرنه فیض دیگر فیض نیست. [امّا اگر از راه اعمال باشد، دیگر بر پایۀ فیض نیست؛ وگرنه عمل دیگر عمل نیست.]
7پس چه نتیجه میگیریم؟ اینکه اسرائیل آنچه را مشتاقانه در پی کسبش بود، به دست نیاورد. امّا برگزیدگان به دست آوردند و دیگران به سختدلی دچار شدند.
8چنانکه نوشته شده است: «تا به امروز خدا روح رخوت به آنان داد و چشمانی که نتوانند ببینند و گوشهایی که نتوانند بشنوند.»
9و داوود میگوید: «سفرۀ ایشان برایشان دام و تله باشد و به سنگ لغزش و مکافات بدل گردد.
10چشمانشان تار شود تا نتوانند ببینند و کمرهایشان همواره خمیده گردد.»
11باز میپرسم: آیا لغزیدند تا برای همیشه بیفتند؟ هرگز! بلکه با نافرمانی آنان، غیریهودیان از نجات بهرهمند شدند، تا در قوم اسرائیل غیرت پدید آید.
12امّا اگر نافرمانی آنها باعث غنای جهان گشت و شکستشان باعث غنای غیریهودیان، کامل شدن تعدادشان چه نتایج بس عظیمتری در پی خواهد داشت؟
13روی سخنم با شما غیریهودیان است. از آنجا که من رسول غیریهودیانم، به خدمت خود بسیار میبالم،
14با این امید که همنژادان خود را به غیرت آورم و برخی از آنان را نجات بخشم.
15زیرا اگر رد شدنِ ایشان به معنی آشتیِ جهان است، پذیرفتهشدنشان چه خواهد بود، جز حیات از مردگان؟
16اگر تکهای از تودۀ خمیر که به عنوان نوبر تقدیم میشود، مقدّس باشد، در این صورت، تمامی آن خمیر مقدّس است؛ و اگر ریشه مقدّس باشد، پس شاخهها نیز مقدّسند.
17و اگر برخی از شاخهها بریده شدند و تو که شاخۀ زیتون وحشی بودی در میان شاخههای دیگر به درخت زیتون پیوند شدی و اکنون از شیرۀ مقوّی ریشۀ آن تغذیه میکنی،
18بر آن شاخهها فخر مفروش. اگر چنین میکنی، به یاد داشته باش که تو حامل ریشه نیستی، بلکه ریشه حامل توست.
19شاید بگویی: «شاخهها بریده شدند تا من پیوند شوم.»
20راست میگویی. امّا آنها به علت بیایمانی بریده شدند و تو تنها به ایمانْ استواری. پس مغرور مباش بلکه بترس.
21زیرا اگر خدا بر شاخههای طبیعی شفقت نکرد، بر تو نیز شفقت نخواهد کرد.
22پس مهربانی و سختگیری خدا را در نظر داشته باش؛ سختگیری به کسانی که سقوط کردهاند، امّا مهربانی به تو، البته به این شرط که در مهربانی او ثابت بمانی؛ وگرنه تو نیز بریده خواهی شد.
23و اگر آنها نیز در بیایمانی ادامه ندهند، باز پیوند خواهند شد، زیرا خدا قادر است آنها را بار دیگر پیوند بزند.
24زیرا اگر تو از درختِ زیتونِ وحشی بریده شدی و برخلاف طبیعتت به درختِ زیتونِ آزاد پیوند گشتی، پس چقدر بیشتر شاخههای اصلی میتوانند به درخت زیتونی که از آن بریده شدند، پیوند شوند.
25ای برادران، نمیخواهم از این راز غافل باشید - مبادا خود را دانا بپندارید - که سختدلی بر بخشی از اسرائیل حکمفرما شده است، تا وقتی که شمار کامل غیریهودیان داخل گردند.
26و اینچنین تمامی اسرائیل نجات خواهد یافت. چنانکه نوشته شده است: «رهاننده از صَهیون خواهد آمد و بیدینی را از یعقوب بر خواهد انداخت.
27و این عهد من با ایشان خواهد بود هنگامی که گناهانشان را بزدایم.»
28به لحاظ انجیل، بهخاطر شما، دشمناند؛ امّا به لحاظ گزینشِ الهی، بهخاطر پدران، محبوب خدایند.
29زیرا خدا هرگز عطایا و دعوت خود را بازپس نمیگیرد.
30درست همانگونه که شما زمانی نسبت به خدا نافرمان بودید، امّا اکنون در نتیجۀ نافرمانی ایشان رحمت یافتهاید،
31ایشان نیز اکنون نافرمان شدهاند تا در نتیجۀ رحمت خدا بر شما، [اکنون] بر ایشان نیز رحم شود.
32زیرا خدا همه را در بند نافرمانی نهاده، تا بر همگان رحمت کند.
33وه که چه ژرف است دولت و حکمت و علم خدا؛ تقدیرهای او کاوشناپذیر است و راههایش درکناشدنی.
34«زیرا کیست که فکر خداوند را دانسته و یا مشاور او بوده باشد؟»
35«چه کسی چیزی به خدا بخشیده تا به او بازپس داده شود؟»
36زیرا همه چیز از او، و به واسطۀ او، و برای اوست. او را تا ابد جلال باد. آمین.