برنامه مطالعه روزانه
۱۲ آگوست
اول پادشاهان باب ۷
7:1 سلیمان خانۀ خویش را در سیزده سال بنا کرد و آن را به تمامی به پایان رسانید.
2او ’خانۀ جنگل لبنان‘ را نیز ساخت، به درازای صد ذِراع، پهنای پنجاه ذِراع و بلندای سی ذِراع. آن خانه بر چهار ردیف ستونِ سرو آزاد بنا شده بود که بر آن ستونها نیز تیرهایی از سرو آزاد قرار داشت.
3خانه با تختههای عریضِ سرو آزاد پوشانیده شده بود که بر چهل و پنج تیر نصب شده بودند و تیرها در ردیفهای پانزدهتایی بر ستونها قرار داشتند.
4خانه دارای سه ردیف پنجره بود، و پنجره روبهروی پنجره در سه طبقه وجود داشت.
5تمامی درها و پنجرهها چارچوبهای چهارضلعی داشتند، و در سه طبقه، روبهروی هم قرار میگرفتند.
6و ’تالار ستونها‘ را ساخت به درازای پنجاه ذِراع و پهنای سی ذِراع. مقابل این تالار، ایوانی بود ستوندار و مسقف.
7نیز ’تالار تخت شاهی‘ را ساخت که همان ’تالار داوری‘ باشد، تا در آنجا به قضاوت بنشیند؛ و آن را از کف تا به سقف با چوب سرو آزاد پوشانید.
8خانۀ خودِ او که بنا بود در آن سکونت گزیند و در حیاطِ دیگر پشت تالار واقع بود، به همینسان بنا شده بود. سلیمان برای دختر فرعون نیز که او را به همسری گرفت، خانهای مشابه این تالار ساخت.
9تمامی این بناها، حتی قسمت بیرون تا حیاط بزرگ، و از پی تا لبۀ بام، از سنگهای گرانبها ساخته شده بود که از درون و برون به اندازه تراشیده و ارّه شده بودند.
10پِی، از سنگهای گرانبهای بزرگ یعنی سنگهای ده ذِراعی و سنگهای هشت ذِراعی بود.
11بالای آن از سنگهای گرانبهای بریده شده به اندازه، و از چوب سرو آزاد بود.
12دیوار صحن بزرگ، دور تا دور، دارای سه ردیف سنگ تراشیده و یک ردیف تیر سروِ آزاد بود، مانند صحن درونی خانۀ خداوند و ایوان خانه.
13سلیمانِ پادشاه فرستاده، حیرام را از صور آورد.
14او پسر بیوهزنی از قبیلۀ نَفتالی بود و پدرش، صنعتگری برنجکار از اهالی صور. حیرام در صنعت برنجکاری پر از دانش و حکمت و فهم بود. او نزد سلیمان پادشاه آمد و همۀ کارهای او را به انجام رسانید.
15حیرام دو ستونِ برنجین ریخت که بلندای هر یک هجده ذِراع بود و ریسمانی به طول دوازده ذِراع، دورِ هر یک را میتوانست بگیرد.
16نیز دو تاج از برنجِ ریخته شده ساخت تا بر سرِ ستونها بگذارد. بلندی هر تاج پنج ذِراع بود.
17همچنین شبکهای از تارهای به هم بافته به صورت رشته زنجیر بر تاجهای سرستونها بود، هفت رشته زنجیر برای یک تاج و هفت رشته زنجیر برای تاج دیگر.
18بر گِرد هر یک از شبکهها نیز انارهایی در دو ردیف ساخت تا تاجهای سرِ ستونها را بپوشاند.
19تاجهایی که بر سرِ ستونهای ایوان قرار داشت، به شکل گُل سوسن بود، به بلندای چهار ذِراع.
20تاجها بر آن دو ستون و در بالای قسمت نعلبکی شکلی که کنار شبکه بود، قرار داشتند، و دویست انار در ردیفها گِرد هر تاج وجود داشت.
21و ستونها را نزد ایوان معبد بر پا کرد؛ یک ستون را در شمال بر پا کرده، آن را یاکین نامید و یک ستون را در جنوب بر پا کرده، آن را بوعَز نام نهاد.
22و بر سرستونها سوسنکاری بود. بدینگونه کار ستونها به پایان رسید.
23و حوضی گِرد از برنجِ ریخته شده ساخت که قطر آن از لبه تا لبه، ده ذِراع و عمق آن پنج ذِراع بود. و ریسمانی به طول سی ذِراع دور آن را میتوانست بگیرد.
24گرداگردِ زیر لبۀ حوض، کدوهایی در دو ردیف قرار داشت، ده کدو در هر ذِراع، که با خود حوضْ از برنج ریخته شده بود.
25حوض بر دوازده مجسمۀ گاو قائم بود، که از آنها روی سه گاو به سوی شمال، روی سه گاو به سوی مغرب، روی سه گاو به سوی جنوب و روی سه گاو به سوی مشرق بود. حوض بر این گاوها قرار داشت، و پشت گاوها به طرف مرکز حوض بود.
26ضخامت دیوارۀ حوض به پهنای کف دست بود. لبۀ آن مانند لبۀ جام به شکل گُل سوسن ساخته شده بود. گنجایش آن دو هزار بَت بود.
27نیز ده پایۀ برنجین ساخت که درازای هر یک چهار ذِراع و پهنای هر یک چهار ذِراع و بلندای هر یک سه ذِراع بود.
28طرح پایهها چنین بود که دیوارهها داشت و دیوارهها در قابها نصب شده بود.
29و بر دیوارههایی که در قابها نصب شده بود، تصاویر شیران و گاوان و کروبیان وجود داشت. روی قابها، بالا و پایینِ نقش شیران و گاوان، حلقههایی از گل آویزان شده بود.
30هر پایه چهار چرخ و محورهای برنجین داشت، و در چهار گوشۀ آن، چهار تکیهگاه برای قرار گرفتن تَشت بود. تکیهگاهها با حلقههای گل در هر طرف، از برنجِ ریخته شده بود.
31دهانۀ آن داخل تاجی قرار داشت که یک ذِراع برآمده بود. دهانه مانند تکیهگاهی مُدَوّر ساخته شده بود و یک ذِراع و نیم قطر داشت. همچنین در دهانۀ پایه کندهکاریهایی وجود داشت، و صفحههای آنها چهارگوش بود، نه مُدور.
32چهار چرخ زیر دیوارهها قرار داشت و محورهای چرخها به پایه متصل بود. قطر هر چرخ یک ذِراع و نیم بود.
33چرخها همچون چرخهای ارابه ساخته شده بود، و محورها و طوقهها و توپی و پرههایشان همه ریخته شده بود.
34در چهار گوشۀ هر پایه، چهار تکیهگاه وجود داشت و تکیهگاهها با پایه یکپارچه بود.
35بر روی پایه، نوار گردی به پهنای نیم ذِراع وجود داشت، تکیهگاهها و دیوارههایش با آن یکپارچه بود.
36حیرام بر سطح تکیهگاهها و بر دیوارههایش نقشهایی از کروبیان و شیران و درختان نخل، و دور تا دور، حلقههای گل کندهکاری کرد.
37و بدینگونه آن ده پایه را ساخت. تمام آنها در یک شکل و اندازه و قالب ریخته شدند.
38آنگاه ده تشت برنجین ساخت که قطر هر یک چهار ذِراع و گنجایش آن چهل بَت بود. و برای هر یک از ده پایه تشتی ساخت.
39از پایهها، پنج پایه را در جانب راست معبد و پنج پایۀ دیگر را در جانب چپ آن قرار داد. و حوض را نیز در ضلع جنوب شرقی معبد نهاد.
40حیرام همچنین تشتها و خاکاندازها و پیالهها را ساخت. پس حیرام تمام کارِ خانۀ خداوند را که برای سلیمان پادشاه انجام میداد، به پایان رسانید:
41دو ستون؛ دو تاج به شکل پیاله بر سرِ ستونها؛ دو شبکه برای پوشانیدن دو تاجِ پیالهشکلِ واقع بر سر ستونها؛
42چهارصد انار برای آن دو شبکه، یعنی دو ردیف انار برای هر شبکه، جهت پوشانیدن تاجهای پیالهشکلِ سرِ ستونها؛
43ده پایه و ده تشت روی آنها؛
44حوض و دوازده گاو زیر حوض.
45دیگها و خاکاندازها و پیالهها، یعنی تمامی این اسباب که حیرام برای سلیمان پادشاه به جهت خانۀ خداوند ساخت، از برنجِ صیقلیافته بود.
46پادشاه در دشت اردن مابین سُکّوت و صَرِتان، تمامی این اسباب را در گِلِ رُس به قالب ریخت.
47سلیمان همۀ اسباب را وزن ناشده باقی گذاشت، زیرا شمار آنها بسیار بود، و وزن برنج دریافت نشد.
48پس سلیمان همۀ اسباب خانۀ خداوند را ساخت: مذبح طلا؛ میز طلا که نان حضور بر آن بود؛
49چراغدانها از طلای ناب، پنج چراغدان در سمت راست و پنج چراغدان در سمت چپ، مقابل محراب درونی؛ گُلها، چراغها و انبرها، همگی از طلا؛
50جامها و گُلگیرها و پیالهها و قاشقها و مَجمرها همه از طلای ناب؛ لولاهایی زرین برای درهای خانۀ درونی یعنی قُدسالاقداس، و نیز برای درهای تالار اصلی معبد.
51پس تمامی کارهایی که سلیمان پادشاه برای خانۀ خداوند انجام داد، به پایان رسید. و سلیمان همۀ چیزهایی را که پدرش داوود وقف کرده بود، از نقره و طلا و دیگر اسباب آورده، آنها را در خزانۀ خانۀ خداوند گذاشت.
ارمیا باب ۳۳
33:1 در همان حال که اِرمیا هنوز در حیاط قراولان محبوس بود، کلام خداوند بار دیگر بر او نازل شده، گفت:
2«خداوندی که زمین را آفرید، خداوندی که آن را شکل داده، مستحکم فرمود، و نامش یهوه است، چنین میگوید:
3مرا بخوان که تو را اجابت خواهم کرد و تو را از چیزهای عظیم و مخفی که ندانستهای، آگاه خواهم ساخت.
4زیرا یهوه خدای اسرائیل دربارۀ خانههای این شهر و خانههای پادشاهان یهودا که ویران شده تا از آنها سنگرها در برابر خاکریزهای محاصره و در برابر شمشیر ساخته شود، چنین میفرماید:
5آنها میآیند تا با کَلدانیان بجنگند و آن خانهها را از اجساد کسانی که من در خشم و غضب خود خواهم کُشت پر کنند، زیرا من به سبب تمامی شرارت آنها، روی خود را از این شهر پوشانیدهام.
6«با این همه، سلامتی و شفا را به این شهر باز خواهم گردانید و آنان را شفا بخشیده، سلامتی و امنیت را به فراوانی بدیشان خواهم رسانید.
7و سعادت را به یهودا و اسرائیل بازآورده، آنان را همچون گذشته بنا خواهم کرد.
8من ایشان را از تمامی گناهانی که به من ورزیدهاند پاک خواهم ساخت، و تمامی تقصیرهای ایشان را که بدانها بر من گناه ورزیده و از من سر پیچیدهاند، خواهم آمرزید.
9آنگاه این شهر برای من در حضور تمامی قومهای زمین که دربارۀ جملۀ احسانهای من در حق ایشان خواهند شنید، مایۀ شهرت و شادی و ستایش و حرمت خواهد بود. و آنها به سبب فراوانی سعادت و سلامتی که برای آن فراهم خواهم آورد، حیران و لرزان خواهند بود.
10«خداوند چنین میفرماید: در این مکان که دربارهاش میگویید: ”ویرانهای است خالی از انسان و حیوان“، یعنی در شهرهای یهودا و کوچههای اورشلیم که متروک و خالی از انسان و سَکَنه و حیوانات است،
11بار دیگر بانگ شور و شعف شنیده خواهد شد و آواز عروس و داماد و آواز کسانی که هدایای تشکر به خانۀ خداوند آورده، میخوانند: «”خداوند لشکرها را سپاس گویید، زیرا خداوند نیکوست و محبتش جاودانه است!“ زیرا خداوند میفرماید: من سعادت را همچون گذشته به این سرزمین باز خواهم گردانید.
12«خداوند لشکرها چنین میفرماید: در اینجا که ویرانه و از انسان و حیوان خالی است، و در تمامی شهرهایش، بار دیگر مکانهایی خواهد بود که شبانان در آن گلهها را بخوابانند.
13و خداوند میگوید که در شهرهای کوهستان و شهرهای نواحی کمارتفاع و شهرهای نِگِب، و در سرزمین بنیامین و حوالی اورشلیم و شهرهای یهودا، گوسفندان بار دیگر از زیرِ دست شمارندگان خواهند گذشت.
14«خداوند میفرماید: هان روزهایی میآید که به آن وعدۀ نیکو که به خاندان اسرائیل و خاندان یهودا دادم، وفا خواهم کرد.
15در آن ایام و در آن زمان برای داوود شاخهای عادل خواهم رویانید که عدل و انصاف را در این سرزمین به اجرا در خواهد آورد.
16در آن ایام یهودا نجات خواهد یافت، و اورشلیم در امنیت به سر خواهد بُرد. و نامی که بدان نامیده خواهد شد این است: ”یهوه، عدالت ماست!“
17«زیرا خداوند چنین میفرماید: داوود کسی را که بر تخت پادشاهی خاندان اسرائیل بنشیند، هرگز کم نخواهد داشت؛
18و لاویانِ کاهن نیز کسی را که به حضور من قربانیهای تمامسوز تقدیم دارد و هدایای آردی بسوزاند و پیوسته قربانیها ذبح کند، هرگز کم نخواهند داشت.»
19کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:
20«خداوند چنین میفرماید: اگر عهد مرا با روز و عهد مرا با شب باطل توانید کرد به گونهای که روز و شب در وقت خود نشود،
21آنگاه عهد من با خادم من داوود نیز باطل خواهد شد، به گونهای که او را پسری نخواهد بود که بر تخت او سلطنت کند، و نیز با خدمتگزارانم، لاویانِ کاهن.
22چنانکه لشکر آسمان را نتوان شمرد و ریگ دریا را اندازه نتوان گرفت، به همین سان من نیز نسل خادم خود داوود و لاویان را که مرا خدمت میکنند، بیشمار خواهم گردانید.»
23و کلام خداوند بر اِرمیا نازل شده، گفت:
24«آیا به سخن این مردمان توجه نکردهای که میگویند: ”خداوند آن دو طایفه را که برگزیده بود، ترک کرده است“؟ پس قومِ مرا خوار میشمارند و دیگر ایشان را قومی نمیانگارند.
25اما خداوند چنین میفرماید: اگر من با روز و شب عهد نبسته و قانونهای آسمان و زمین را برقرار نکرده باشم،
26در آن صورت نسل یعقوب و خادم خود داوود را نیز ترک خواهم کرد، و از نسل او کسی را به حکمرانی بر نسل ابراهیم و اسحاق و یعقوب بر نخواهم گزید. زیرا بهیقین سعادت گذشته را به این سرزمین باز خواهم گردانید، و دیگر بار بر ایشان رحم خواهم کرد.»
مرقس باب ۷
7:1 فَریسیان به همراه برخی از علمای دین که از اورشلیم آمده بودند، نزد عیسی گرد آمدند
2و دیدند برخی از شاگردان او با دستهای نجس، یعنی ناشسته، غذا میخورند.
3فَریسیان و نیز تمامی یهودیان، به پیروی از سنّت مشایخ، تا دستهای خود را طبق آداب تطهیر نشویند، خوراک نمیخورند.
4چون از بازار میآیند، تا شستشو نکنند چیزی نمیخورند. و بسیار سنن دیگر را نیز نگاه میدارند، همچون شستن پیالهها، دیگها، ظروف مسی و نیمکتها.
5پس فَریسیان و علمای دین از عیسی پرسیدند: «چرا شاگردان تو طبق سنّت مشایخ رفتار نمیکنند، و با دستهای نجس غذا میخورند؟»
6او پاسخ داد: «اِشعیا دربارۀ شما ریاکاران چه خوب پیشگویی کرد! چنانکه نوشته شده است، «”این قوم با لبهای خود مرا حرمت میدارند، امّا دلشان از من دور است.
7آنان بیهوده مرا عبادت میکنند، و تعلیمشان چیزی جز فرایض بشری نیست.“
8شما احکام خدا را کنار گذاشتهاید و سنّتهای بشری را نگاه میدارید.»
9سپس گفت: «شما زیرکانه حکم خدا را کنار میگذارید تا سنّت خود را استوار سازید!
10زیرا موسی گفت، ”پدر و مادر خود را گرامی دار،“ و نیز ”هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، البته باید کشته شود.“
11امّا شما میگویید شخص میتواند به پدر یا مادرش بگوید: ”هر کمکی که ممکن بود از من دریافت کنید، قربان - یعنی وقف خدا - است“
12و بدینگونه نمیگذارید هیچ کاری برای پدر یا مادرش بکند.
13شما اینچنین با سنّتهای خود، که آنها را به دیگران نیز منتقل میکنید، کلام خدا را باطل میشمارید و از اینگونه کارها بسیار انجام میدهید.»
14عیسی دیگر بار آن جماعت را نزد خود فرا~خواند و گفت: «همۀ شما به من گوش فرا~دهید و این را دریابید:
15هیچ چیزی بیرون از آدمی نیست که بتواند با داخل شدن به او، وی را نجس سازد، بلکه آنچه از درونِ آدمی بیرون میآید، وی را نجس میسازد. [
16هر که گوش شنوا دارد، بشنود!]»
17پس از آنکه جماعت را ترک گفت و به خانه درآمد، شاگردانش معنی مَثَل را از او پرسیدند.
18گفت: «آیا شما نیز درک نمیکنید؟ آیا نمیدانید که آنچه از بیرون به آدمی داخل میشود، نمیتواند او را نجس سازد؟
19زیرا به دلش راه نمییابد، بلکه به درون شکمش میرود و سپس دفع میشود.» عیسی با این سخن، همۀ خوراکها را پاک اعلام کرد.
20او ادامه داد: «آنچه از درونِ آدمی بیرون میآید، آن است که او را نجس میسازد.
21زیرا اینهاست آنچه از درون و دل انسان بیرون میآید: افکار پلید، بیعفتی، دزدی، قتل، زنا،
22طمع، بدخواهی، حیله، هرزگی، حسادت، تهمت، تکبّر و حماقت.
23این بدیها همه از درون سرچشمه میگیرد و آدمی را نجس میسازد.»
24عیسی آنجا را ترک گفت و به نواحی صور و صِیدون رفت. به خانهای درآمد؛ امّا نمیخواست کسی باخبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد.
25زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آنجاست، بیدرنگ آمد و به پاهای او افتاد.
26آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیۀ سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند.
27عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.»
28زن پاسخ داد: «بله، سرورم، امّا سگان نیز در پای سفره از خردههای نان فرزندان میخورند.»
29عیسی به او گفت: «بهخاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!»
30آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است.
31عیسی از ناحیۀ صور بازگشت و از راه صیدون به سوی دریاچۀ جلیل رفته، از میان قلمرو دِکاپولیس عبور میکرد.
32در آنجا مردی را نزد او آوردند که هم کَر بود و هم لکنت زبان داشت. از عیسی التماس کردند دست خویش را بر او بنهد.
33عیسی آن مرد را از میان جماعت بیرون آورده، به کناری برد و انگشتان خود را در گوشهای او گذاشت. سپس آبِ دهان انداخت و زبان آن مرد را لمس کرد.
34آنگاه به سوی آسمان نظر کرده، آه عمیقی کشید و گفت: «اِفَّتَح!» یعنی «باز شو!»
35در دم گوشهای آن مرد باز شد و گرفتگی زبانش برطرف گردید و توانست بهراحتی سخن گوید.
36امّا عیسی آنها را قدغن کرد که این موضوع را به کسی نگویند. ولی هر چه بیشتر قدغنشان میکرد، بیشتر از این واقعه سخن میگفتند.
37مردم با حیرت بسیار میگفتند: «هر چه او کرده، نیکوست؛ حتی کران را شنوا و گنگان را گویا میکند!»