برنامه مطالعه روزانه
۲۷ سپتامبر
اول تواریخ باب ۱۰
10:1 و اما فلسطینیان با اسرائیل جنگیدند، و بنیاسرائیل از برابر فلسطینیان گریخته، بر کوه جِلبواَع از پای درآمدند.
2فلسطینیان شائول و پسرانش را سخت تعقیب کرده، پسران شائول یعنی یوناتان، اَبیناداب و مَلکیشوعَ را کشتند.
3جنگ بر شائول سخت شد، و تیراندازانْ او را یافته، بهشدت مجروح کردند.
4آنگاه شائول به سلاحدار خود گفت: «شمشیرت را برگیر و بر من فرود آر، مبادا این نامختونان آمده، استهزایم کنند.» اما سلاحدار او نخواست چنین کند، زیرا بسیار میترسید. پس شائول شمشیر خود را گرفته، خویشتن را بر آن افکند.
5سلاحدار شائول چون او را مرده دید، او نیز خود را بر شمشیر خویش افکند و مُرد.
6بدینسان شائول مُرد؛ او و سه پسرش و تمامی اهل خانهاش با هم مردند.
7چون تمامی اسرائیلیانی که در وادی بودند، دیدند که لشکریان گریختهاند و شائول و پسرانش نیز مردهاند، شهرهای خود را واگذارده، پا به فرار نهادند، و فلسطینیان آمده، در آنها ساکن شدند.
8روز بعد، چون فلسطینیان برای برهنه کردن کشتگان آمدند، اجساد شائول و پسرانش را بر کوه جِلبواَع افتاده یافتند.
9پس شائول را برهنه کرده، سرِ او و زرهاش را برگرفتند، و به سراسر سرزمین فلسطین قاصدان فرستادند تا این مژده را به بتهای خویش و به مردم اعلام کنند.
10آنان زرۀ شائول را در معبد خدایانشان نهادند و سرش را در معبد داجون بر دیوار آویختند.
11اما چون تمامیِ اهل یابیش جِلعاد شنیدند که فلسطینیان با شائول چه کردهاند،
12مردان دلاورشان جملگی برخاسته، اجساد شائول و پسرانش را برگرفتند و به یابیش آورده، استخوانهایشان را زیر درخت بلوطی که در یابیش است دفن کردند و هفت روز، روزه داشتند.
13بدینسان شائول به سبب خیانتی که به خداوند ورزیده بود مُرد، زیرا کلام خداوند را نگاه نداشته بود، و نیز در طلب هدایت، از احضارکنندۀ ارواح مشورت جُسته بود.
14او از خداوند هدایت نخواست، پس خداوند او را کُشت و پادشاهی را به داوود پسر یَسا سپرد.
حزقیال باب ۲۳
23:1 و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
2«ای پسر انسان، دو زن بودند، دختران یک مادر.
3هر دو در مصر روسپی شدند و در جوانیِ خود فاحشگی کردند. آنجا سینههای ایشان را فشردند و پستانهای بکرشان را مالیدند.
4خواهر بزرگتر اُهولَه نام داشت و خواهرش اُهولیبَه. آنان از آنِ من بودند و پسران و دختران بزادند. و اما نامهای ایشان، اُهولَه، همان سامِرِه است و اُهولیبَه، اورشلیم.
5«اُهولَه، آنگاه که از آنِ من بود، فاحشگی کرد و شهوتگرانه مشتاق معشوقانش یعنی آشوریان گردید، جنگاورانی
6که جامۀ نیلگون بر تن داشتند، فرمانداران و سرورانی که همگی جوانانی دلربا و سوارکار بودند.
7او فاحشگی خود را بدیشان که جملگی از برگزیدگان بنیآشور بودند بذل نمود، و خویشتن را به همۀ بتهای بیارزش تمامی آنان که شهوتگرانه مشتاقشان بود، بیآلود.
8آری، او فاحشگی خود را که از مصر آغاز کرده بود، رها نکرد، زیرا از دوران جوانی مردان با او همبستر شده، پستانهای بکرش را میفشردند و شهوت خود را با او ارضا میکردند.
9پس او را به دست معشوقانش سپردم، به دست بنیآشور که شهوتگرانه مشتاق ایشان بود.
10آنان عریانی او را منکشف ساختند و پسران و دخترانش را گرفتار کردند. او را به شمشیر کشته، مایۀ عبرتِ زنان ساختند و داوری را بر او به اجرا گذاشتند.
11«خواهرش اُهولیبَه این را دید، و با این همه در شهوترانی خود از خواهر خویش فاسدتر شد و فاحشهگری او از فاحشهگری خواهرش بیشتر بود.
12شهوتگرانه مشتاق آشوریان بود که فرمانداران و سروران بودند، و جنگاورانی ملبس به جامۀ فاخر. آنان سوارکار و همگی جوانانی دلربا بودند.
13و دیدم که او نیز خود را نجس ساخته و هر دو به یک راه رفتهاند.
14اما اُهولیبَه فاحشگیاش را بس فزونتر ساخت. او نقش مردان را که بر دیوارها بود، یعنی تصاویر کَلدانیان را که به رنگ قرمز ترسیم شده بود، دید.
15آنان کمربند بر میان و دستارِ بزرگ بر سر داشتند، و همگی به سرداران میمانستند و شبیه اهل بابِل بودند که زادگاهشان سرزمین کَلدانیان است.
16چون چشمان اُهولیبَه بر آنان افتاد، شهوتگرانه مشتاق ایشان گشت و قاصدان نزد ایشان به سرزمین کَلدانیان گسیل داشت.
17و بابِلیان به بستر عشق او درآمدند و با زناکاری خود، وی را نجس ساختند. پس چون از ایشان نجس شد، با انزجار از ایشان روی برتافت.
18و چون فاحشهگری خود را آشکار کرد و عریانیاش را منکشف ساخت، من نیز با انزجار از او روی برتافتم، همچنان که از خواهرش با انزجار روی برتافته بودم.
19با این همه، او ایام جوانیخود را که در سرزمین مصر فاحشهگری میکرد، به یاد آورده، بر فحشای خود افزود
20و شهوتگرانه مشتاق معشوقانش گردید که آلتشان به آلت الاغان و مَنیشان به مَنی اسبان میمانست.
21پس تو آرزومند هرزگی ایام جوانی خود بودی آنگاه که مصریان سینههایت را میفشردند و پستانهای جوانت را میمالیدند.»
22بنابراین، ای اُهولیبَه، خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: «اینک من معشوقانت را که با انزجار از ایشان روی برتافتی، بر ضد تو برمیانگیزانم و آنان را از هر سو بر ضد تو گرد میآورم:
23بابِلیان و همۀ کَلدانیان و فِقُود و شوعَ و قوعَ و تمامی آشوریان را با ایشان، که جوانانی دلربا و همگی فرمانداران و سروران و سرداران و نامدارانند، و جملگی سوارکار.
24آنان همه با اسلحه و ارابهها و کالسکهها و لشکری از مردم بر ضد تو خواهند آمد، و از هر سو با سپرهای کوچک و بزرگ و کلاهخود بر ضد تو موضع خواهند گرفت، و من داوری را بدیشان خواهم سپرد تا به رسم خود بر تو مکافات رسانند.
25و من غیرت خود را علیه تو بر خواهم انگیخت تا با تو به غضب رفتار کنند. آنان بینی و گوشهایت را خواهند برید و بازماندگانت به ضرب شمشیر از پا در خواهند آمد. پسران و دخترانت را گرفتار خواهند کرد و بازماندگانت در آتش خواهند سوخت.
26جامهات را از تنت خواهند کَند و جواهرات زیبایت را به یغما خواهند برد.
27بدینسان به هرزگی و فحشایت که از سرزمین مصر آغاز کردی، پایان خواهم داد تا دیگر نه هوای آنها را در سر بپرورانی و نه مصر را به یاد آوری.
28«زیرا خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: اینک تو را به دست آنان که از ایشان متنفری خواهم سپرد، به دست آنان که با انزجار از ایشان روی برتافتی.
29آنان با تو به نفرت رفتار خواهند کرد و تمامی دسترنجت را به یغما خواهند برد و برهنه و عریان رهایت خواهند کرد و عریانیِ فحشایت عیان خواهد شد. هرزگی و فاحشهگری تو
30اینها را بر سَرَت آورده است، چراکه با قومها زنا کردی و خود را به بتهای بیارزش ایشان نجس ساختی.
31تو راه خواهرت را در پیش گرفتهای، از این رو جام او را به دست تو خواهم داد.
32«خداوندگارْ یهوه چنین میگوید: «تو از جام خواهرت خواهی نوشید، از جامی عمیق و بزرگ؛ که مایۀ تمسخر و استهزا خواهد شد، چراکه بسیار پر است؛
33و از مستی و غم آکنده خواهی شد. جام دهشت و ویرانی، جام خواهرت سامِرِه را،
34تا به آخر سَر خواهی کشید و آن را خُرد خواهی کرد و سینههای خود را به آن خواهی درید؛ زیرا، خداوندگارْ یهوه میفرماید، من چنین گفتهام.
35«بنابراین خداوندگارْ یهوه میفرماید: چون مرا از یاد بردهای و پشت سرت افکندهای، تو خود متحمل عقوبت هرزگی و فحشای خود خواهی شد.»
36و خداوند مرا گفت: «ای پسر انسان، آیا اُهولَه و اُهولیبَه را داوری خواهی کرد؟ پس اعمال کراهتآورشان را بدیشان خاطرنشان ساز.
37زیرا ایشان مرتکب زنا شدهاند و دستانشان به خون آلوده است؛ با بتهای بیارزش خویش زنا کردهاند و حتی فرزندان خود را که برای من زاده بودند، به عنوان خوراک برای آنان از آتش گذراندند.
38و این را نیز بر من روا داشتند که در همان روز، قُدس مرا نجس ساختند و شَبّاتهای مرا بیحرمت کردند.
39زیرا در همان روز که فرزندانشان را برای بتهایشان ذبح کردند، به قُدس من درآمدند تا آن را بیحرمت سازند. هان در خانۀ من چنین به عمل آوردند!
40آنان حتی قاصدی نزد برخی مردان فرستادند تا از راه دور بیایند، و هان ایشان آمدند. تو برای ایشان خود را شستشو دادی و بر چشمانت سرُمه کشیدی و خود را به زیورها آراستی.
41و بر تختی پرشکوه که سفرهای پیش آن گسترده بود، نشسته، بخور و روغن مرا بر آن نهادی.
42«آواز جمعی کثیر از خوشگذرانان گِرد او به گوش میرسید و جمعی مست نیز از بیابان آورده شدند، همراه با مردانی از میان عوام، که دستبندها بر دست و تاجهای زیبا بر سرِ آن زنان گذاشتند.
43آنگاه دربارۀ آن که از فرط زناکاری رمقی برایش باقی نمانده بود گفتم بگذار همچنان با او زنا کنند، هرچند که در این حال است.
44و آنان با او همبستر شدند چنانکه مردان با فاحشهها همبستر میشوند. بدینسان، با آن زنان هرزه، یعنی اُهولَه و اُهولیبَه، همبستر شدند.
45اما مردان پارسا بر ایشان قصاصِ زنان زناکار و خونریز را جاری خواهند کرد، از آن رو که زناکارند و دستانشان به خون آلوده است.»
46زیرا خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: «جماعتی بر آنان گرد آورید و ایشان را تسلیمِ وحشت و تاراج کنید.
47آن جماعت ایشان را سنگسار کرده، به شمشیرهای خویش از پا در خواهند آورد، و پسران و دخترانشان را کشته، خانههایشان را به آتش خواهند سوزانید.
48بدینسان به هرزگی در این سرزمین پایان خواهم بخشید تا برای همۀ زنان عبرتی گردد و آنان هرزگی تو را پیشه نکنند.
49سزای هرزگی شما به شما خواهد رسید و متحمل سزای بتپرستیِ گناهآلود خود خواهید شد و خواهید دانست که من خداوندگارْ یهوه هستم.»
لوقا باب ۲۰
20:1 یکی از روزها که عیسی در صحن معبد مردم را تعلیم و بشارت میداد، سران کاهنان و علمای دین به همراه مشایخ نزدش آمدند
2و گفتند: «به ما بگو، به چه اجازهای این کارها را میکنی؟ چه کسی این اقتدار را به تو داده است؟»
3پاسخ داد: «من نیز از شما پرسشی دارم؛ به من بگویید،
4آیا تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟»
5آنها با هم شور کرده، گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، خواهد گفت، ”پس چرا به او ایمان نیاوردید؟“
6و اگر بگوییم از انسان بود، مردم همگی سنگسارمان خواهند کرد، زیرا بر این اعتقادند که یحیی پیامبر بود.»
7پس پاسخ دادند: «نمیدانیم از کجاست.»
8عیسی گفت: «من نیز به شما نمیگویم با چه اقتداری این کارها را میکنم.»
9آنگاه این مَثَل را برای مردم آورد: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و آن را به چند باغبان اجاره داد و مدتی طولانی به سفر رفت.
10در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را به او بدهند. امّا باغبانان او را زدند و دست خالی بازگرداندند.
11پس غلامی دیگر فرستاد، امّا او را نیز زدند و با وی بیحرمتی کرده، دست خالی روانهاش نمودند.
12پس سوّمین بار غلامی فرستاد، امّا او را نیز مجروح کرده، بیرون افکندند.
13«پس صاحب باغ گفت: ”چه کنم؟ پسر محبوب خود را میفرستم؛ شاید او را حرمت بدارند.“
14امّا باغبانان چون پسر را دیدند، با هم به مشورت نشسته، گفتند: ”این وارث است. بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما شود.“
15پس او را از تاکستان بیرون افکنده، کشتند. «حال به گمان شما صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟
16او خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.» چون این را شنیدند، گفتند: «چنین مباد!»
17امّا او به آنان نگریست و گفت: «پس معنی آن نوشته چیست که میگوید: ”سنگی که معماران رد کردند، مهمترین سنگ بنا شده است“؟
18هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست.»
19علمای دین و سران کاهنان چون دریافتند این مَثَل را دربارۀ آنها میگوید، بر آن شدند همان دم او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند.
20پس عیسی را زیر نظر گرفتند و جاسوسانی نزد او فرستادند که خود را صدیق جلوه میدادند. آنها در پی این بودند که از سخنان عیسی دستاویزی برای تسلیم او به قدرت و اقتدار والی بیابند.
21پس جاسوسان از او پرسیدند: «استاد، میدانیم که تو حقیقت را بیان میکنی و تعلیم میدهی، و از کسی جانبداری نمیکنی، بلکه راه خدا را بهدرستی میآموزانی.
22آیا پرداخت خَراج به قیصر بر ما رواست یا نه؟»
23امّا او به نیرنگ ایشان پی برد و گفت:
24«دیناری به من نشان دهید. نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟»
25پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» به آنها گفت: «مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا!»
26بدینسان، نتوانستند در حضور مردم او را با گفتههایش به دام اندازند، و در شگفت از پاسخ او، خاموش ماندند.
27سپس تنی چند از صَدّوقیان که منکر قیامتند آمدند،
28و سؤالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و از خود زنی بیفرزند بر جای نهد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادرش باقی گذارد.
29باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت و بیفرزند مُرد.
30سپس دوّمین
31و بعد سوّمین او را به زنی گرفتند و به همینسان هر هفت برادر مردند، بیآنکه از خود فرزندی بر جای نهند.
32سرانجام آن زن نیز بمرد.
33حال، در قیامت، او زنِ کدامیک خواهد بود؟ زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفتند.»
34عیسی پاسخ داد: «مردم این عصر زن میگیرند و شوهر میکنند.
35امّا آنان که شایستۀ رسیدن به عصر آینده و قیامت مردگان محسوب شوند، نه زن خواهند گرفت و نه شوهر خواهند کرد،
36و نه دیگر خواهند مرد؛ زیرا مانند فرشتگان خواهند بود. آنان فرزندان خدایند، چرا که فرزندان قیامتند.
37حقیقتِ برخاستن مردگان را حتی موسی نیز در شرح ماجرای بوتۀ سوزان آشکار میکند، آنجا که خداوند، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خوانده شده است.
38امّا او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است؛ زیرا نزد او همه زندهاند.»
39بعضی از علمای دین در پاسخ گفتند: «استاد، نیکو گفتی!»
40و دیگر هیچکس جرأت نکرد پرسشی از او کند.
41سپس عیسی به آنان گفت: «چگونه است که میگویند مسیح پسر داوود است؟
42چرا که داوود خود در کتاب مزامیر میگوید: «”خداوند به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین
43تا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.“
44اگر داوود او را ’خداوند‘ میخواند، چگونه او میتواند پسر داوود باشد؟»
45در همان حال که مردم همه گوش فرا~میدادند، عیسی به شاگردان خود گفت:
46«از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند، و در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند.
47از سویی خانههای بیوهزنان را غارت میکنند و از دیگر سو، برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند. مکافات اینان بسی سختتر خواهد بود.»