برنامه مطالعه روزانه
۹ ژانویه
پیدایش باب ۱۷ , ۱۸
17:1 چون اَبرام نود و نه ساله بود، خداوند بر او ظاهر شد و فرمود: «من هستم خدای قادر مطلق؛ پیش روی من گام بردار و کامل باش.
2عهد خویش را میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار بسیار کثیر خواهم گردانید.»
3آنگاه اَبرام به روی درافتاد و خدا به او فرمود:
4«و اما من! این است عهد من با تو: تو پدر قومهای بسیار خواهی بود.
5نام تو از این پس دیگر اَبرام خوانده نخواهد شد، بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود، زیرا که تو را پدر قومهای بسیار گردانیدهام.
6تو را بسیار بسیار بارور خواهم ساخت؛ از تو قومها پدید خواهم آورد، و پادشاهان از تو به وجود خواهند آمد.
7عهد خویش را میان خود و تو، و نسل تو، پس از تو، استوار خواهم ساخت تا نسل اندر نسل عهد جاودانی باشد؛ تا تو را و پس از تو، نسل تو را، خدا باشم.
8دیار غربت تو، یعنی تمام سرزمین کنعان را به تو و پس از تو به نسل تو، به ملکیت ابدی خواهم داد؛ و خدای آنان خواهم بود.»
9آنگاه خدا به ابراهیم فرمود: «و اما تو! تو باید عهد مرا نگاه داری، آری، تو و فرزندانت، پس از تو، نسل اندر نسل.
10این است عهد من، که باید آن را نگاه دارید، عهدی میان من و شما، و نسل تو، پس از تو: هر فرزند ذکوری از شما باید ختنه شود.
11گوشت قُلَفَۀ خود را ختنه کنید و این نشان عهدی خواهد بود که میان من و شماست.
12هر پسر هشت روزهای از شما باید ختنه شود، هر فرزند ذکوری در نسلهای شما، خواه خانهزاد، خواه زرخریدی که از فرزندان شخص بیگانه باشد و نه از نسل تو؛
13خواه خانهزادِ تو و خواه زرخریدِ تو، باید حتماً ختنه شود. بدینسان، عهد من عهدی جاودانی در گوشت تن شما خواهد بود.
14هر فرزند ذکورِ نامختون که گوشت تن او ختنه نشده باشد، از میان قوم خود منقطع خواهد شد، زیرا عهد مرا شکسته است.»
15و نیز خدا به ابراهیم فرمود: «و اما همسرت سارای! دیگر نام او را سارای مخوان؛ بلکه نام او سارا خواهد بود.
16من او را برکت خواهم داد، و نیز پسری از او به تو خواهم بخشید. من او را برکت خواهم داد و از او قومها به وجود خواهم آورد؛ پادشاهان قومها از او پدید خواهند آمد.»
17ابراهیم به روی درافتاد و خندید و در دل خود گفت: «آیا مرد صد ساله را پسری زاده شود؟ آیا سارا در نود سالگی بزاید؟»
18و ابراهیم به خدا گفت: «کاش که اسماعیل در حضور تو زندگی کند!»
19اما خدا گفت: «نه، بلکه همسرت سارا پسری برای تو خواهد زاد که تو باید او را اسحاق بنامی. من عهد خود را با او استوار خواهم ساخت، که برای نسل او پس از او، عهدی جاودانی خواهد بود.
20و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت کردم: اینک او را برکت داده، بارور خواهم ساخت و او را بسیار بسیار کثیر خواهم گردانید. او پدر دوازده رهبر خواهد بود، و قومی بزرگ از وی پدید خواهم آورد.
21اما عهد خویش را با اسحاق استوار خواهم ساخت، که سارا او را سال دیگر در همین وقت برای تو خواهد زاد.»
22و چون خدا سخنش را با ابراهیم به پایان برد، از نزد وی بالا رفت.
23در همان روز، ابراهیم پسرش اسماعیل و همۀ خانهزادان و زرخریدان خود را، یعنی هر فرزند ذکوری را که در خانه داشت گرفته، گوشت قُلَفَۀ ایشان را ختنه کرد، چنانکه خدا به او فرموده بود.
24ابراهیم نود و نه ساله بود که ختنه شد،
25و پسرش اسماعیل سیزده سال داشت؛
26ابراهیم و پسرش اسماعیل در همان روز ختنه شدند.
27و همۀ مردان خانۀ ابراهیم، خواه خانهزاد خواه زرخرید از فرزندان بیگانه، با وی ختنه شدند.
18:1 روزی خداوند در بلوطستان مَمری بر ابراهیم ظاهر شد، آنگاه که او در گرمای روز به دَرِ خیمۀ خویش نشسته بود.
2ابراهیم سر بلند کرد و دید که اینک سه مرد مقابل او ایستادهاند. چون آنان را دید، از دَرِ خیمه به پیشواز ایشان شتافت، و روی بر زمین نهاد،
3و گفت: «سرورم، اگر بر من نظر لطف داری، از نزد بندۀ خود مگذر.
4بگذار اندک آبی برای شستن پایهایتان بیاورند، و زیر درخت بیارامید،
5و لقمه نانی بیاورم تا بخورید و نیرو بگیرید و پس از آن رهسپار شوید، چراکه شما را بر بندۀ خود گذر افتاده است.» پاسخ دادند: «آنچه گفتی بکن.»
6پس ابراهیم به خیمه نزد سارا شتافت و گفت: «بشتاب! سه پیمانه آرد مرغوب برگرفته، خمیر کن و گِردهنانها بپز.»
7آنگاه به سوی رمه دوید و گوسالهای جوان و خوب برگزید و آن را به غلامی سپرد تا زود آماده کند.
8سپس خامه و شیر و گوسالهای را که آماده کرده بود، آورد و پیش روی ایشان نهاد. و خود زیر درخت نزد ایشان ایستاد تا خوردند.
9به وی گفتند: «همسرت سارا کجاست؟» گفت: «در خیمه است.»
10آنگاه یکی از آنها گفت: «بهیقین، سال بعد، همین وقت نزد تو باز خواهم گشت، و همسرت سارا را پسری خواهد بود.» و سارا به در خیمه که پشت سر او بود، میشنید.
11ابراهیم و سارا پیر و سالخورده بودند، و عادت زنان از سارا منقطع شده بود.
12پس سارا در دل خود خندید و گفت: «آیا پس از آنکه فرسودهگشتهام و سرورم نیز پیر شده است، مرا لذت خواهد بود؟»
13آنگاه خداوند به ابراهیم گفت: «سارا چرا خندید و گفت: ”آیا اکنون که پیر شدهام، براستی فرزندی خواهم زاد؟“
14آیا هیچ کاری هست که برای خداوند دشوار باشد؟ در موعد مقرر، سال بعد، همین وقت نزد تو باز خواهم گشت و سارا را پسری خواهد بود.»
15اما سارا انکار کرد و گفت: «نخندیدم،» زیرا ترسیده بود. اما او گفت: «نه، بلکه خندیدی.»
16آنگاه آن مردان از آنجا روانه شده، روی به جانب سُدوم نهادند. و ابراهیم با آنان رفت تا ایشان را بدرقه کند.
17آنگاه خداوند گفت: «آیا آنچه میکنم، از ابراهیم پنهان دارم؟
18حال آنکه از ابراهیم بیگمان قومی بزرگ و نیرومند پدید خواهد آمد و همۀ قومهای زمین به واسطۀ او برکت خواهند یافت.
19زیرا او را برگزیدهام تا فرزندان و اهل خانۀ خویش را پس از خود، امر فرماید که با به جا آوردن پارسایی و عدالت، طریق خداوند را نگاه دارند، تا خداوند آنچه را که به ابراهیم وعده داده است، نصیب او گرداند.»
20آنگاه خداوند فرمود: «فریاد شکایت بر ضد سُدوم و عَمورَه چنان بلند است، و گناهشان چنان سنگین است
21که پایین میروم تا ببینم آیا مطابق فریادی که به من رسیده است به تمامی به عمل آوردهاند یا نه. اگر چنین نباشد خواهم دانست.»
22پس آن مردان از آنجا روی گردانیده، به جانب سُدوم رفتند، اما ابراهیم همچنان در حضور خداوند ایستاده بود.
23آنگاه ابراهیم نزدیک آمد و گفت: «آیا پارسا را با شریر هلاک خواهی کرد؟
24اگر پنجاه پارسا در شهر باشند، چه؟ آیا براستی شهر را نابود خواهی کرد و آن را بهخاطر پنجاه پارسا که در آنند، نخواهی رهانید؟
25حاشا از تو که چنین کنی؛ که پارسا را با شریر به مرگ بسپاری، به گونهای که پارسا و شریر مساوی باشند. حاشا از تو! آیا داور تمامی جهان عدالت را به جا نخواهد آورد؟»
26خداوند فرمود: «اگر پنجاه پارسا در سُدوم بیابم، تمامی آن مکان را بهخاطر آنان خواهم رهانید.»
27ابراهیم در پاسخ گفت: «اینک من که خاک و خاکستر بیش نیستم، به سخن گفتن با خداوندگار دلیری کردهام،
28اگر شمار پارسایان پنج تن کم از پنجاه باشد، چه؟ آیا تمامی شهر را به سبب آن پنج تن نابود خواهی کرد؟» فرمود: «اگر چهل و پنج تن در آنجا بیابم، آن را نابود نخواهم کرد.»
29دیگر بار بدو عرض کرده، گفت: «اگر تنها چهل تن در آنجا یافت شوند، چه؟» فرمود: «بهخاطر چهل تن، این کار را نخواهم کرد.»
30گفت: «تمنا اینکه خشم خداوندگار افروخته نشود، تا سخن گویم. اگر تنها سی تن در آنجا یافت شوند، چه؟» فرمود: «اگر سی تن در آنجا بیابم، این کار را نخواهم کرد.»
31ابراهیم گفت: «اینک دلیری کردهام تا با خداوندگار سخن گویم. اگر تنها بیست تن در آنجا یافت شوند، چه؟» فرمود: «بهخاطر بیست تن، آن را نابود نخواهم کرد.»
32گفت: «تمنا اینکه خشم خداوندگار افروخته نشود تا تنها این یک بار سخن بگویم. اگر تنها ده تن در آنجا یافت شوند، چه؟» پاسخ داد: «بهخاطر ده تن، آن را نابود نخواهم کرد.»
33چون خداوند سخن خود را با ابراهیم به پایان رسانید، برفت، و ابراهیم به مکان خویش بازگشت.
مزامیر باب ۱۹ , ۲۰ , ۲۱
19:1 آسمان جلال خدا را بیان میکند، و فَلَک از عمل دستهایش سخن میگوید.
2روز تا روز، کلام را جاری میسازد، و شب تا شب، معرفت را اعلان میدارد.
3نه سخنی است و نه کلامی، و آواز آنها شنیده نمیشود.
4با این همه، آوازشان در سرتاسر زمین منتشر میگردد، و کلامشان تا به کرانهای جهان میرسد. خیمهای در آسمان برای خورشید بر پا کرده است؛
5او همچون داماد از حجلۀ خویش بیرون میآید، و چون پهلوان شادمانه در میدان میدود.
6برخاستنش از یک کران آسمان است، مدارش تا به کران دیگر، و هیچ چیز از حرارتش پنهان نیست.
7شریعت خداوند کامل است، و جان را احیا میکند. شهادات خداوند امین است، و سادهلوحان را حکیم میگرداند.
8احکام خداوند راست است، و دل را شادمان میسازد. فرمان خداوند پاک است، و دیدگان را روشن میکند.
9ترس خداوند طاهر است، و پایدار تا به ابد. قوانین خداوند حق است، و به تمامی، عدل.
10از طلا مرغوبتر است، حتی از زر بسیار خالص؛ از شهد شیرینتر است حتی از قطرات شانۀ عسل.
11خدمتگزارت نیز از آنها هشدار مییابد، و در حفظشان پاداشی عظیم است.
12کیست که اشتباهات خود را تشخیص دهد؟ مرا از خطایای پنهان مبرا ساز!
13خدمتگزارت را از اعمال گستاخانه بازدار؛ مگذار که بر من مسلط شوند! آنگاه بیعیب خواهم بود، و مبرا از عِصیان عظیم.
14سخنان دهانم و تفکر دلم در نظرت پذیرفته آید، ای خداوند، که صخرۀ من و رهانندۀ من هستی!
20:1 خداوند تو را در روز تنگی مستجاب فرماید؛ نامِ خدای یعقوب تو را محافظت کند!
2از قُدس برای تو کمک بفرستد، و از صَهیون تو را حمایت نماید.
3هدایای تو را جملگی به یاد آورد و قربانیهای تمامسوز تو را قبول فرماید. سِلاه
4آرزوی دلت را به تو عطا کند و همۀ نقشههایت را جامۀ عمل بپوشاند.
5به سبب نجات تو بانگ شادی برآوریم و عَلَمهای خود را در نام خدایمان برافرازیم. خداوند همۀ مسئلتهای تو را به انجام رساند!
6اکنون دانستم که خداوند مسیح خود را نجات میبخشد؛ او از آسمانِ مقدسش وی را اجابت میفرماید، به نیروی نجاتبخش دست راست خویش.
7اینان ارابهها و آنان اسبها را، اما ما نام یهوه خدای خود را ذکر خواهیم کرد.
8آنها خم شده، خواهند افتاد، اما ما برخاسته، خواهیم ایستاد.
9خداوندا، پادشاه را نجات ده! در روزی که بخوانیم، ما را اجابت فرما!
21:1 خداوندا، در قوّت تو پادشاه شادی میکند، و در نجات تو چه بسیار به وجد میآید!
2تو آرزوی دلِ او را برآوردهای و خواهش لبانش را از وی دریغ نداشتهای. سِلاه
3زیرا که با برکات فراوان بر مراد او سبقت جستی و تاجی از زر ناب بر سرش نهادی!
4حیات را از تو خواست، و بدو بخشیدی، و طول ایام را تا ابدالآباد!
5جلال او به سبب نجات تو عظیم گشته! فرّ و شکوه به وی ارزانی داشتهای.
6براستی که برکات جاودانی به وی عطا کردهای و به شادی حضور خویش، شادمانش گردانیدهای.
7زیرا که پادشاه بر خداوند توکل میدارد؛ و از محبت آن متعال جنبش نخواهد خورد.
8دست تو همۀ دشمنانت را در خواهد یافت؛ دست راست تو به بدخواهانت خواهد رسید.
9زمانی که حضور به هم رسانی ایشان را چون تنور آتش خواهی ساخت. خداوند در خشم خود ایشان را فرو~خواهد بُرد، و آتش، ایشان را خواهد خورد.
10نسلشان را از زمین نابود خواهی کرد، و اولادشان را از میان بنیآدم!
11هرچند بر ضد تو نقشههای پلید کِشند و تدابیر بد اندیشند، کامیاب نخواهند شد؛
12زیرا به سبب تو برگشته خواهند گریخت، آنگاه که به کمانِ برکشیدهات به سویشان نشانه بگیری.
13خداوندا، در قوّت خویش متعال شو! دلاوری تو را میسراییم و میستاییم.
متی باب ۱۱
11:1 پس از آنکه عیسی از دادن این فرمانها به دوازده شاگرد خود فارغ شد، از آنجا عزیمت کرد تا در شهرهای ایشان به تعلیم و موعظه بپردازد.
2چون یحیی در زندان، وصف کارهای مسیح را شنید، شاگردان خود را نزد وی فرستاد
3تا بپرسند: «آیا تو همانی که میبایست بیاید، یا منتظر دیگری باشیم؟»
4عیسی در پاسخ گفت: «بروید و آنچه میبینید و میشنوید به یحیی بازگویید، که
5کوران بینا میشوند، لنگان راه میروند، جذامیان پاک میگردند، کران شنوا میشوند، مردگان زنده میگردند و به فقیران بشارت داده میشود.
6خوشا به حال کسی که به سبب من نلغزد.»
7چون شاگردان یحیی میرفتند، عیسی دربارۀ یحیی سخن آغاز کرد و به جماعت گفت: «برای دیدن چه چیز به بیابان رفتید؟ برای دیدن نیای که از باد در جنبش است؟
8اگر نه، پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن مردی که جامهای لطیف در بر دارد؟ آنان که جامههای لطیف در بر میکنند در کاخهای پادشاهانند.
9پس برای دیدن چه رفتید؟ برای دیدن پیامبری؟ آری، به شما میگویم کسی که از پیامبر نیز برتر است.
10زیرا او همان است که دربارهاش نوشته شده: «”اینک پیامآور خود را پیشاپیش تو میفرستم، که راهت را پیش رویت مهیا خواهد کرد.“
11آمین، به شما میگویم، که بزرگتر از یحیای تعمیددهنده از مادر زاده نشده است، امّا کوچکترین در پادشاهی آسمان از او بزرگتر است.
12از زمان یحیای تعمیددهنده تا کنون، پادشاهی آسمان نیرومندانه به پیش میرود و زورآوران آن را تصاحب میکنند.
13زیرا همۀ پیامبران و تورات تا زمان یحیی نبوّت میکردند.
14و اگر بخواهید بپذیرید، یحیی همان ایلیا است که میبایست بیاید.
15هر که گوش شنوا دارد، بشنود.
16«این نسل را به چه تشبیه کنم؟ همچون کودکانی هستند که در بازار مینشینند و به همبازیهای خود ندا میکنند:
17«”برای شما نی نواختیم، نرقصیدید؛ مرثیه خواندیم، سینه نزدید.“
18زیرا یحیی آمد که نه میخورَد و نه مینوشد؛ میگویند: ”دیو دارد.“
19پسر انسان آمد که میخورَد و مینوشد؛ میگویند: ”مردی است شکمباره و میگسار، دوست خَراجگیران و گناهکاران.“ امّا حقانیت حکمت را اعمال آن بهثبوت میرساند.»
20آنگاه عیسی به سرزنش شهرهایی پرداخت که با اینکه بیشترِ معجزاتش در آنها انجام شده بود، توبه نکرده بودند.
21«وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بِیتصِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی میداد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر توبه کرده بودند.
22امّا یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود، تا برای شما.
23و تو ای کَفَرناحوم، آیا تا به فلک سر خواهی افراشت؟ هرگز، بلکه تا به اعماق هاویه فرو~خواهی افتاد. زیرا اگر معجزاتی که در تو انجام شد در سُدوم رخ میداد، تا به امروز بر جا میماند.
24امّا یقین بدان که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود، تا برای تو.»
25در آن وقت، عیسی اظهار داشت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را میستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و بر کودکان آشکار کردهای.
26آری، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود.
27پدرم همه چیز را به من سپرده است. هیچکس پسر را نمیشناسد جز پدر، و هیچکس پدر را نمیشناسد جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.
28«بیایید نزد من، ای تمامی زحمتکشان و گرانباران، که من به شما آسایش خواهم بخشید.
29یوغ مرا بر دوش گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا حلیم و افتادهدل هستم، و در جانهای خویش آسایش خواهید یافت.
30چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک.»