برنامه مطالعه روزانه
۷ فوریه
خروج باب ۱۵
15:1 آنگاه موسی و قوم بنیاسرائیل این سرود را برای خداوند سراییدند: «خداوند را خواهم سرایید، زیرا شکوهمندانه پیروز شده است؛ اسب و سوارش را، به دریا افکند.
2خداوند قوّت و سرود من است؛ او نجات من گشته است؛ این است خدای من، او را خواهم ستود؛ اوست خدای پدر من، او را برمیافرازم.
3خداوند جنگاور است؛ نام او یهوه است.
4«ارابهها و سپاه فرعون را، به دریا فرو~افکند؛ افسران برگزیدۀ فرعون، در دریای سرخ غرق گشتند.
5آبهای ژرف آنان را در بر گرفت؛ همچون سنگی به اعماق فرو~شدند.
6دست راست تو، ای خداوند، در قوّت جلیل گشت. دست راست تو، ای خداوند، دشمن را در هم شکست.
7در عظمتِ جلالت، مخالفان را سرنگون کردی؛ آتش خشم خویش را فرو~ریختی و ایشان را چون خاشاک سوزانید.
8بادِ بینی تو آبها را بر هم انباشت؛ آبهای روان همچون تودهای بر پا ایستاد؛ و آبهای ژرف در دل دریا منجمد گشت.
9دشمن گفت: ”از پیِشان میروم و بر ایشان چیره میگردم. غنیمت را تقسیم میکنم، و از ایشان سیر میگردم. شمشیر خویش برمیکشم، و دستم هلاکشان خواهد کرد.“
10اما تو با دَم خود دمیدی، و دریا ایشان را پوشانید؛ همچون سرب در آبهای زورآور غرق شدند.
11«کیست چون تو، ای خداوند، در میان خدایان؟ کیست مانند تو، زورآور در قدوسیت، مَهیب در جلال، و بهعملآورندۀ شگفتیها؟
12دست راست خود را دراز کردی؛ و زمین ایشان را فرو~بلعید.
13«قومی را که رهانیدی، در محبت خویش هدایت نمودی؛ ایشان را به نیروی خود، به مسکن مقدس خویش رهنمون شدی.
14قومها شنیدند و لرزه بر اندامشان افتاد؛ اضطراب بر اهل فلسطین مستولی شد.
15رهبران اَدوم وحشت کردند؛ و سران موآب لرزیدند؛ اهل کنعان جملگی قالب تهی کردند.
16ترس و وحشت ایشان را فرو~گرفت؛ در اثر قوّت بازوی تو، چون سنگ بیحرکت گشتند، تا قوم تو، ای خداوند، عبور کردند؛ تا این قوم که خریدی، عبور کردند.
17ایشان را داخل ساخته، بر کوه میراث خود غَرْس خواهی نمود، همان جا، ای خداوند، که تو آن را مسکن خود ساختهای، در قُدسی که دستان تو بنیان نهاده است.
18خداوند پادشاهی خواهد کرد، تا ابدالآباد.»
19اسبها و ارابهها و سوارانِ فرعون چون به میان دریا درآمدند، خداوند آبها را بر ایشان برگردانید، ولی بنیاسرائیل در میان دریا بر خشکی راه پیمودند.
20آنگاه مریمِ نبیّه، خواهر هارون، دف به دست گرفت و همۀ زنان دف در دست و رقصکنان از پی او بیرون آمدند.
21مریم به ایشان چنین سرایید: «خداوند را بسرایید، زیرا شکوهمندانه پیروز شده است؛ اسب و سوارش را به دریا افکند.»
22سپس موسی اسرائیلیها را از دریای سرخ کوچانید و ایشان به صحرای شور رفتند. آنها سه روز در صحرا سفر کردند بیآنکه آب پیدا کنند.
23آنگاه به مارَه رسیدند، ولی نتوانستند از آب آنجا بنوشند زیرا تلخ بود؛ به همین جهت آن مکان را مارَه نامیدند.
24پس قوم شِکوِهکنان به موسی گفتند: «چه بنوشیم؟»
25موسی نزد خداوند فریاد برآورد، و خداوند چوبی بدو نشان داد. موسی چوب را به آب انداخت و آب شیرین شد. یهوه در آنجا فریضه و قانونی برای ایشان وضع کرد، و بدینگونه آنها را آزمود.
26فرمود: «اگر بهدقّت به صدای خداوند خدایتان گوش فرا~دهید و آنچه را در نظر او درست است به جا آورید، اگر به فرامین او توجه کنید و تمام فرایض او را به جا آورید، من نیز هیچیک از بیماریهایی را که مصریان را بدان دچار کردم بر شما نازل نخواهم کرد، زیرا من یهوه شفادهندۀ شما هستم.»
27آنگاه ایشان به ایلیم آمدند که در آنجا دوازده چشمه و هفتاد نخل بود، و آنجا کنار آب اردو زدند.
مزامیر باب ۶۹
69:1 خدایا نجاتم ده، زیرا آبها تا به گردنم برآمده است.
2در لجنزارِ ژرف فرو~رفتهام، جایی که نتوان ایستاد. به آبهای ژرف درآمدهام و سیلابها مرا در خود گرفتهاند.
3از فریاد خود خسته شدهام؛ گلویم خشک شده و چشمانم از انتظار برای خدایم تار گشته است.
4آنان که بیسبب از من نفرت دارند، از شمار موهای سرم افزونترند. بسیارند کسانی که قصد نابودیام دارند، دشمنانم که بر من تهمت ناروا میزنند. آنچه را که ندزدیدهام آیا باید اکنون بازگردانم؟
5خدایا تو حماقت مرا میدانی؛ تقصیرات من از تو پنهان نیست.
6ای خداوندگار، خداوندِ لشکرها، آنان که بر تو امید بستهاند به سبب من شرمنده نشوند. ای خدای اسرائیل، جویندگان تو به سبب من رسوا نگردند.
7زیرا بهخاطر توست که اهانت را بر خود هموار کردهام و رخسارم از شرم پوشیده شده است.
8در چشم برادرانم بیگانه گشتهام و در نظر پسران مادرم، اجنبی مینمایم؛
9زیرا غیرت برای خانۀ تو مرا سوزانده است و توهینهای اهانتکنندگانِ تو بر من فرو~افتاده.
10آنگاه که اشک ریخته، روزه داشتهام، بر من اهانت رفته است.
11آنگاه که پلاس را جامۀ خویش ساختهام، نزد ایشان ضربالمثل شدهام.
12موضوع گفتگوی دروازهنشینانم و ترانۀ میگساران گشتهام.
13و اما من، خداوندا، در زمان لطف تو، به درگاهت دعا خواهم کرد؛ در کثرت محبت خویش، خدایا، و در امانت نجاتبخشخود، اجابتم فرما.
14مرا از لجنزار خلاصی ده، تا فرو~نروم. بگذار از چنگ نفرتکنندگانم بِرَهَم و از ژرفابها رهایی یابم.
15مگذار سیلابها مرا در خود گیرند، یا ژرفناها مرا فرو~بلعند، یا گودال دهان بر من فرو~بندد!
16خداوندا، اجابتم فرما، زیرا محبت تو نیکوست؛ بر حسب کثرت رحمت خویش، روی به جانبم بگردان.
17روی خود از خدمتگزار خویش مپوشان، بهزودی اجابتم فرما، زیرا در تنگی هستم.
18به جانم نزدیک آمده، آن را بازخرید کن، به سبب دشمنانم مرا فدیه نما.
19تو اهانتی را که بر من میرود میدانی، و شرمساری و رسوایی مرا؛ همۀ خصمانم در نظر تواند.
20اهانت، دل مرا شکسته است، و درمانده گشتهام. انتظار ترحم داشتم، و نیافتم، تسلیدهندهای جُستم، و یافت نشد.
21به جای خوراک، مرا زرداب دادند و چون تشنه بودم، سرکهام نوشانیدند.
22باشد که سفرۀ ایشان، پیش رویشان، دامی گردد و چون در صلح و صفا به سر میبرند، تله باشد.
23چشمانشان تار گردد تا نتوانند ببینند و کمرهایشان همواره لرزان باشد.
24خشم خود را بر ایشان فرو~ریز، آتش غَضَبت به ایشان برسد.
25منزلگاه ایشان متروک گردد، و در خیمههایشان کسی ساکن نشود.
26زیرا بر کسی که تو زدهای، آزار روا میدارند و دردهای مجروحان تو را بازمیگویند.
27تقصیر بر تقصیرشان بیفزا، از تبرئۀ تو بینصیب مانند.
28از دفتر زندگان محو گردند، در زمرۀ پارسایان نیایند.
29و اما من، ستمدیده و دردمندم؛ نجات تو، خدایا، مرا محافظت کند.
30نام خدا را با سرودها خواهم ستود، و با شکرگزاری بزرگش خواهم داشت.
31این خدا را بیشتر پسند آید، تا گاو و گوسالهای که شاخ و سُم دارد.
32مسکینان چون این را بینند، شادمان خواهند شد؛ باشد که دلهای شما، ای جویندگان خدا، زنده گردد.
33خداوند نیازمندان را اجابت میفرماید، و قوم اسیر خویش را حقیر نمیشمارد.
34آسمان و زمین او را بستایند، دریاها نیز، و هر جنبندهای که در آنهاست.
35زیرا خدا صَهیون را نجات خواهد داد، و شهرهای یهودا را از نو خواهد ساخت؛ و ایشان در آن ساکن خواهند شد و آن را به تصرف در خواهند آورد.
36نسل خادمانش آن را به میراث خواهند برد، و دوستداران نام او در آن ساکن خواهند شد.
مرقس باب ۳
3:1 عیسی بار دیگر به کنیسه درآمد. در آنجا مردی بود که یک دستش خشک شده بود.
2برخی عیسی را زیر نظر داشتند تا اگر در روز شَبّات آن مرد را شفا بخشد، بهانهای برای اتهام زدن به او بیابند.
3عیسی به مردی که دستش خشک شده بود گفت: «در برابر همه بایست.»
4آنگاه از ایشان پرسید: «آیا در روز شَبّات نیکی کردن جایز است یا بدی کردن؟ جان کسی را نجات دادن یا کشتن؟» امّا آنان خاموش ماندند.
5عیسی، خشمگین به کسانی که پیرامونش بودند نگریست و غمگین از سنگدلی ایشان، به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش سالم شد.
6آنگاه فَریسیان بیرون رفتند و بیدرنگ با هیرودیان توطئه کردند که چگونه عیسی را از میان بردارند.
7سپس عیسی با شاگردان خود به سوی دریا کناره جُست. انبوهی از جلیلیان نیز در پی او روانه شدند.
8نیز، گروهی بسیار از مردم یهودیه و اورشلیم و اَدومیه و نواحیِ آن سوی رود اردن و حوالی صور و صیدون، چون خبر همۀ کارهای او را شنیدند، نزد وی آمدند.
9به سبب کثرت جمعیت، عیسی به شاگردان خود فرمود قایقی برایش آماده کنند، تا مردم بر او ازدحام نکنند.
10زیرا از آنجا که بسیاری را شفا داده بود، دردمندان بر او هجوم میآوردند تا لمسش کنند.
11هر گاه ارواح پلید او را میدیدند، در برابرش به خاک میافتادند و فریاد میزدند: «تو پسر خدایی!»
12امّا او ایشان را سخت برحذر میداشت که به دیگران نگویند او کیست.
13عیسی به کوهی برآمد و آنانی را که خواست، به حضور خویش فرا~خوانْد و آنها نزدش آمدند.
14او دوازده تن را تعیین کرد و آنان را رسول خواند، تا همراه وی باشند و آنها را برای موعظه بفرستد،
15و از این اقتدار برخوردار باشند که دیوها را بیرون برانند.
16آن دوازده تن که تعیین کرد عبارت بودند از: شَمعون (که وی را پطرس خواند)؛
17یعقوب پسر زِبِدی و برادر وی یوحنا (که آنها را ’بوآنِرجِس‘، یعنی ’پسران رعد‘ لقب داد)؛
18آندریاس، فیلیپُس، بَرتولْما، مَتّی، توما، یعقوب پسر حَلْفای، تَدّای، شَمعون غیور،
19و یهودا اَسخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.
20روزی دیگر عیسی به خانه رفت و باز جماعتی گرد آمدند، به گونهای که او و شاگردانش را حتی مجال غذا خوردن نبود.
21چون خویشان عیسی این را شنیدند، روانه شدند تا او را برداشته با خود ببرند، زیرا میگفتند: «از خود بیخود شده است.»
22علمای دین نیز که از اورشلیم آمده بودند میگفتند: «بِعِلزِبول دارد و دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون میراند.»
23پس عیسی آنها را فرا~خواند و مَثَلهایی برایشان آورد و گفت: «چگونه ممکن است شیطان، شیطان را بیرون براند؟
24اگر حکومتی بر ضد خود تجزیه شود، نمیتواند پابرجا ماند.
25نیز اگر خانهای بر ضد خود تجزیه شود، آن خانه پابرجا نمیماند.
26شیطان نیز اگر بر ضد خود قیام کند و تجزیه شود، نمیتواند دوام آورد، بلکه پایانش فرا~رسیده است.
27بهواقع هیچکس نمیتواند به خانۀ مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر اینکه نخست آن مرد را ببندد. پس از آن میتواند خانۀ او را غارت کند.
28«آمین، به شما میگویم که تمام گناهان انسان و هر کفری که بگوید آمرزیده میشود؛
29امّا هر که به روحالقدس کفر گوید، هرگز آمرزیده نخواهد شد، بلکه مجرم به گناهی ابدی است.»
30این سخن عیسی از آن سبب بود که میگفتند «روح پلید دارد.»
31آنگاه مادر و برادران عیسی آمدند. آنان بیرون ایستاده، کسی را فرستادند تا او را فرا~خواند.
32جماعتی که گرد عیسی نشسته بودند، به او گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و تو را میجویند.»
33عیسی پاسخ داد: «مادر و برادران من چه کسانی هستند؟»
34آنگاه به آنان که گردش نشسته بودند، نظر افکند و گفت: «اینانند مادر و برادران من!
35هر که ارادۀ خدا را به جای آورَد، برادر و خواهر و مادر من است.»