برنامه مطالعه روزانه
۲۱ فوریه
خروج باب ۳۳ , ۳۴
33:1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «این مکان را ترک کن، تو و این قوم که از سرزمین مصر برآوردی، و به سرزمینی برآ که برای ابراهیم، اسحاق و یعقوب سوگند یاد کردم و گفتم: ”آن را به نسل تو خواهم بخشید.“
2من فرشتهای پیش روی تو خواهم فرستاد و کنعانیان، اَموریان، حیتّیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان را بیرون خواهم راند.
3به سرزمینی برآ که شیر و شهد در آن جاری است. اما من در میان تو نخواهم آمد، زیرا قومی گردنکشی، مبادا تو را در بین راه هلاک سازم.»
4چون قوم این سخنان مصیبتبار را شنیدند، ماتم گرفتند و هیچکس بر خود زیور نیاویخت.
5زیرا خداوند به موسی گفته بود: «به بنیاسرائیل بگو: ”شما قومی گردنکشید. اگر حتی لحظهای در میان تو آیم، ممکن است نابودت کنم. حال زیور خود را به در آر تا ببینم با تو چه کنم.“»
6پس بنیاسرائیل زیورهای خود را از کوه حوریب از خود به در کردند.
7باری، موسی را عادت بر این بود که خیمهای برگیرد و آن را بیرون از اردوگاه، کمی دور از آن، بر پا کند. او این خیمه را خیمۀ ملاقات میخواند. هر که طالب خداوند بود به آن خیمه که بیرون از اردوگاه بود، میرفت.
8هرگاه موسی به سوی آن خیمه بیرون میرفت، قوم جملگی برخاسته، هر یک به در خیمۀ خود میایستادند، و موسی را تا هنگامی که داخل آن خیمه میشد، نظاره میکردند.
9وقتی موسی به خیمه داخل میشد، ستون ابر فرود میآمد و به دَرِ خیمه میایستاد و خدا با موسی سخن میگفت.
10هنگامی که همۀ قوم ستون ابر را ایستاده به در خیمه میدیدند، همگی برخاسته، هر یک به در خیمۀ خود پرستش میکردند.
11خداوند با موسی رو در رو سخن میگفت، چنانکه کسی با دوست خود سخن بگوید. سپس موسی به اردوگاه بازمیگشت، ولی خادم جوانش یوشَع، پسر نون، خیمه را ترک نمیکرد.
12موسی به خداوند گفت: «تو به من میگویی: ”این قوم را بِبَر،“ ولی نمیگویی چه کسی را همراه من میفرستی. میگویی: ”تو را به نام میشناسم و در نظرم فیض یافتهای.“
13اگر در نظرت فیض یافتهام، تمنا دارم راههای خود را به من بیاموزی تا تو را بشناسم و همچنان در نظرت فیض یابم. و در نظر داشته باش که این مردم قوم تواَند.»
14خداوند پاسخ داد: «روی من خواهد آمد، و تو را آرامی خواهم بخشید.»
15آنگاه موسی به خداوند گفت: «اگر روی تو با ما نیاید، ما را از اینجا مبر.
16زیرا از کجا معلوم میشود که من و قوم تو در نظرت فیض یافتهایم، اگر نه از آمدن تو با ما؟ چه چیز دیگر من و قوم تو را از همۀ اقوام دیگرِ روی زمین متمایز میسازد؟»
17خداوند به موسی گفت: «این کار را نیز که گفتهای خواهم کرد، زیرا در نظرم فیض یافتهای و تو را به نام میشناسم.»
18آنگاه موسی گفت: «تمنا اینکه جلال خود را بر من بنمایی.»
19گفت: «من تمامی نیکویی خود را از برابر تو میگذرانم، و در برابر تو نام خود، یهوه را ندا میکنم. فیض خواهم بخشید به هر که نسبت به او فیاض هستم و رحم خواهم کرد بر هر که نسبت به او رحیم هستم.»
20و گفت: «اما روی مرا نمیتوانی دید، زیرا انسان نمیتواند مرا ببیند و زنده بماند.»
21و خداوند ادامه داد: «اینک نزدیک من مکانی هست که آنجا میتوانی بر صخره بایستی.
22چون جلال من بگذرد، تو را در شکافی در آن صخره مینهم و با دست خود تو را میپوشانم تا آنگاه که بگذرم.
23سپس دست خود را بر خواهم داشت و پشت مرا خواهی دید؛ اما روی من دیده نخواهد شد.»
34:1 خداوند به موسی گفت: «دو لوح سنگی، همچون لوحهای نخستین بتراش، و من کلماتی را که بر لوحهای نخستین بود که شکستی، بر آنها خواهم نگاشت.
2بامدادان آماده باش و به کوه سینا برآی. آنجا بر قلۀ کوه نزد من حاضر شو.
3هیچکس با تو بالا نیاید و هیچکس نیز بر تمامی کوه دیده نشود؛ حتی گله و رمه نیز جلوی این کوه چرا نکنند.»
4پس موسی دو لوح سنگی همچون لوحهای نخست تراشید و همانگونه که خداوند به او فرمان داده بود، سحرگاهان از کوه سینا بالا رفت، و دو لوح سنگی را در دستان خود میبرد.
5آنگاه خداوند در ابر فرود آمد و آنجا با موسی ایستاد، و نام یهوه را ندا کرد.
6خداوند از برابر موسی گذشت و چنین ندا کرد: «یهوه، یهوه، خدای رحیم و فیّاض، دیر خشم، و آکنده از محبت و وفا،
7پایدار در محبت برای هزار پشت، و آمرزندۀ تقصیر و نافرمانی و گناه. اما تقصیرکار را هرگز بیسزا نمیگذارد، بلکه جزای تقصیرات پدران را به فرزندان و فرزندانِ فرزندان تا پشت سوّم و چهارم میرساند.»
8موسی بیدرنگ روی بر زمین نهاده، پرستش کرد.
9و گفت: «ای خداوندگار، اگر حال در نظرت فیض یافتهام، تمنا دارم خداوندگار در میان ما بیاید. با این که این قوم گردنکش است، ولی تو تقصیر و گناه ما را بیامرز و ما را میراث خود بساز.»
10آنگاه خداوند گفت: «اینک عهدی میبندم. من در برابر تمامی قوم تو، عجایبی خواهم کرد که تا به حال در میان هیچ قومی در تمامی جهان روی نداده است. قومی که تو در میانشان ساکنی جملگی کار خداوند را خواهند دید، زیرا کاری که با تو میکنم کاری مَهیب است.
11«آنچه را امروز به تو امر میفرمایم نگاه دار. من اَموریان، کنعانیان، حیتّیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان را از برابر تو خواهم راند.
12مراقب باش با ساکنان دیاری که بدانجا خواهی رفت پیمان نبندی، وگرنه در میان تو دام خواهند شد.
13مذبحهایشان را در هم شِکَن، ستونهایشان را خُرد کن و اَشیرَههای ایشان را قطع نما.
14هیچ خدای غیر را پرستش مکن، زیرا یهوه که نام او غیور است، خدایی است غیور.
15مراقب باش با کسانی که در آن سرزمین ساکنند پیمان نبندی، زیرا آنگاه که در پی خدایانشان زنا میکنند و به آنها قربانی تقدیم مینمایند، شما را نیز دعوت خواهند کرد و شما از قربانی ایشان خواهید خورد.
16و آنگاه که از دختران ایشان برخی را برای پسران خود به زنی بگیرید و آن دختران در پی خدایان خود زنا کنند، پسران شما را نیز به انجام این کار وا خواهند داشت.
17«بتهای ریختهشده برای خود مسازید.
18«عید نانِ بیخمیرمایه را نگاه دارید. همانگونه که به شما فرمان دادم، هفت روز نانِ بیخمیرمایه بخورید. این را در موعد مقرر، در ماه اَبیب انجام دهید، چراکه در این ماه از مصر بیرون آمدید.
19«نخستین ثمرۀ هر رَحِمی از آنِ من است، از جمله هر نخستزادۀ نرینه از چارپایان تو، چه گاو، چه گوسفند.
20نخستزادۀ الاغ را با برهای فدیه دهید، ولی اگر فدیه نمیدهید، گردنش را بشکنید. هر نخستزادهای از پسرانت را نیز فدیه بده. «هیچکس دستِ خالی در پیشگاه من حاضر نشود.
21«شش روز کار کن، اما در روز هفتم فراغت جو؛ حتی در موسم شخم زدن و برداشت محصول نیز باید فراغت یابی.
22عید هفتهها را که همان عید نوبر محصول گندم باشد، برگزار کن و همچنین عید جمعآوری را به هنگام تحویل سال.
23همۀ مردان قوم تو باید سالی سه بار در پیشگاه خداوندگارْ یهوه، خدای اسرائیل حاضر شوند.
24قومها را از برابر تو خواهم راند و قلمرو تو را وسیع خواهم گردانید، و هنگامی که سه مرتبه در سال میروی تا در پیشگاه یهوه خدایت حاضر شوی، هیچکس به سرزمین تو دستاندازی نخواهد کرد.
25«خون قربانی را با چیزی که خمیرمایه در آن باشد تقدیم مکن، و مگذار از قربانی عید پِسَخ چیزی تا صبح باقی بماند.
26«بهترین نوبر زمین خود را به خانۀ یهوه خدایت بیاور. «بزغاله را در شیر مادرش مپز.»
27آنگاه خداوند به موسی فرمود: «این سخنان را بنویس، زیرا مطابق این سخنان با تو و با اسرائیل عهد بستهام.»
28موسی چهل شبانه روز آنجا با خداوند بود، بیآنکه نان بخورد یا آب بنوشد. و خداوند بر آن لوحها کلام عهد، یعنی ده فرمان را نگاشت.
29موسی در حالی که دو لوح شهادت را در دست داشت از کوه سینا فرود آمد. اما به هنگام فرود آمدن از کوه، آگاه نبود که پوست چهرهاش به سبب سخن گفتن با خداوند درخشان است.
30چون هارون و همۀ بنیاسرائیل موسی را دیدند، پوست چهرهاش میدرخشید. پس ترسیدند نزدیک او بیایند.
31ولی موسی ایشان را فرا~خواند؛ پس هارون و همۀ رهبران جماعت نزد موسی بازآمدند و او با ایشان سخن گفت.
32سپس همۀ بنیاسرائیل نزدیک آمدند، و او همۀ فرمانهایی را که خداوند بر کوه سینا به او گفته بود، بدیشان داد.
33چون موسی سخن خود را با ایشان به پایان رساند، نقابی بر چهره زد.
34او هرگاه برای گفتگو با خداوند به حضور او داخل میشد نقاب از چهره برمیگرفت تا بیرون میآمد. و هنگامی که بیرون میآمد و آنچه به او فرمان داده شده بود به بنیاسرائیل بازمیگفت،
35آنها میدیدند که پوست چهرهاش درخشان است. پس موسی دوباره نقاب بر چهره میزد تا آنگاه که برای گفتگو با خداوند به پیشگاه او میرفت.
مزامیر باب ۹۰ , ۹۱
90:1 خداوندگارا، مسکن ما تو بودهای، نسل اندر نسل.
2پیش از آنکه کوهها زاده شوند، یا تو زمین و جهان را به وجود آوری، از ازل تا به ابد تو خدایی.
3انسان را به خاک بازمیگردانی و میگویی: «ای بنی آدم، بازگردید!»
4زیرا هزار سال در نظر تو همچون روزی است که گذشت یا چون پاسی از شب.
5ایشان را همچون سیلاب میروبی؛ همچون خوابند، همچون علفی که بامدادان تازه میشود:
6بامدادان میشکفد و میروید و شامگاهان پژمرده و خشک میشود.
7زیرا به خشم تو پایان میپذیریم، و به غضبت پریشان میگردیم.
8تقصیرهایمان را فرا~رویت نهادهای، و گناهان پنهانمان را در پرتو حضورت.
9زیرا روزهایمان به تمامی در خشمت کاهیده میشود، و سالهایمان را چون آهی به سر میرسانیم؛
10روزهای عمر ما هفتاد سال است و اگر قوی باشیم، هشتاد سال. اما مایۀ فخری در آنها جز محنت و اندوه نیست؛ زیرا بهسرعت میگذرند و پرواز میکنیم.
11کیست که از قدرت خشم تو آگاه باشد؟ زیرا خشم تو به عظمت ترسی است که باید از تو داشت.
12پس ما را بیاموز تا روزهای خود را بشماریم، تا دلی خردمند حاصل کنیم.
13خداوندا، برگرد! تا چند؟ بر بندگانت شفقت فرما.
14صبحگاهان ما را از محبت خود سیر کن تا تمامی عمرمان شادمانه بسراییم و شادی کنیم.
15شادمانمان گردان در عوض روزهایی که مبتلایمان ساختی، و سالهایی که بلا دیدیم.
16اعمال تو بر بندگانت نمایان شود و کبریایی تو بر فرزندان ایشان.
17لطف خداوندگارْ خدای ما بر ما باد! عمل دستهای ما را برایمان استوار گردان؛ آری، عمل دستهای ما را استوار گردان.
91:1 آن که در مخفیگاه آن متعال قرار گزیند، زیر سایۀ قادر مطلق به سر خواهد برد.
2دربارۀ خداوند میگویم: «اوست پناه من و دژ من، خدای من که بر او توکل دارم.»
3بهیقین، اوست که تو را از دام صیاد خواهد رهانید و از طاعون مرگبار.
4او تو را با پرهای خویش خواهد پوشانید، و زیر بالهایش پناه خواهی گرفت؛ امانت وی، تو را سِپَرِ محافظ خواهد بود.
5از خوف شب نخواهی ترسید، و نه از تیری که در روز میپرد؛
6از طاعونی که در تاریکی راه میرود، بیم نخواهی داشت و نه از وبایی که در نیمروز هلاک میسازد.
7گرچه هزار تن در کنار تو فرو~افتند، و ده هزار بر جانب راست تو، اما به تو نزدیک هم نخواهد آمد.
8تنها با چشمانت خواهی نگریست و سزای شریران را خواهی دید.
9چون خداوند را پناهگاه خویش گردانیدهای، و آن متعال را مأوای خود ساختهای،
10هیچ بدی بر تو واقع نخواهد شد و هیچ بلا نزدیک خیمۀ تو نخواهد آمد.
11زیرا فرشتگانش را دربارۀ تو فرمان خواهد داد تا در همۀ راههایت، نگاهبان تو باشند.
12آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت مبادا پایت را به سنگی بزنی.
13بر شیر و افعی گام خواهی نهاد؛ شیر جوان و اژدها را پایمال خواهی کرد.
14خداوند میفرماید: «چون مرا دوست میدارد، او را خواهم رهانید؛ و چون نام مرا میشناسد، از او محافظت خواهم کرد.
15او مرا خواهد خواند و من او را اجابت خواهم کرد؛ در تنگی با وی خواهم بود؛ او را خواهم رهانید و عزّت خواهم بخشید.
16به عمر دراز، او را سیر خواهم کرد و نجات خویش را به او نشان خواهم داد.»
اول قرنتیان باب ۳
3:1 امّا من، ای برادران، نتوانستم با شما همچون اشخاص روحانی سخن بگویم بلکه همچون اشخاص نفسانی، یعنی مانند کسانی که در مسیح، کودکِ نوزادند.
2من به شما شیر دادم نه گوشت، زیرا آمادگی آن را نداشتید و هنوز هم ندارید،
3چرا که هنوز نفسانی هستید. وقتی در میان شما حسد و جدال هست، آیا نشان آن نیست که نفسانی هستید و مانند انسانهای معمولی رفتار میکنید؟
4زیرا وقتی یکی میگوید: «من به پولس تعلق دارم،» و دیگری میگوید: «من متعلق به آپولس هستم،» آیا انسانهای معمولی نیستید؟
5مگر آپولس کیست؟ پولس کیست؟ آنان فقط خادمانی هستند که خدا به هر کدام وظیفهای سپرده تا شما به واسطۀ ایشان ایمان آورید.
6من بذر را کاشتم و آپولس آن را آبیاری کرد، امّا خدا بود که موجب رویش آن شد.
7پس نه کارنده چیزی است و نه آبیاریکننده، بلکه فقط خدا که رویاننده است.
8آن که میکارد و آن که آبیاری میکند، هر دو یکی هستند و هر یک به فراخور محنتی که میکشند، پاداش خواهند یافت.
9ما فقط همکارانی هستیم متعلق به خدا، و شما مزرعه و ساختمانی متعلق به خدایید.
10با فیضی که خدا به من بخشیده است، همچون معماری ماهر پِی افکندم و دیگری بر آن پِی، ساختمان میسازد. امّا هر کس باید آگاه باشد که چگونه میسازد.
11زیرا هیچکس نمیتواند جز آن پِی که نهاده شده است، پِیِ دیگری بگذارد، و آن پیْ همانا خود عیسی مسیح است.
12اگر کسی بر این پِی ساختمانی از طلا یا نقره یا سنگهای گرانبها یا چوب یا علف یا کاه بسازد،
13کار هر کس آشکار خواهد شد، چرا که آن ’روز‘ همه چیز را ظاهر خواهد ساخت. زیرا آتش نتیجۀ کار را آشکار کرده، کیفیت کار هر کس را خواهد آزمود.
14اگر کاری که کسی بر آن پِی بنا کرده است باقی بماند، پاداش خواهد یافت.
15امّا اگر کار کسی بسوزد، زیان خواهد دید؛ و هرچند خودْ نجات خواهد یافت، امّا همچون کسی خواهد بود که از میان شعلههای آتش جان به در برده باشد.
16آیا نمیدانید که معبد خدایید و روح خدا در شما ساکن است؟
17اگر کسی معبد خدا را خراب کند، خدا او را هلاک خواهد کرد؛ زیرا معبد خدا مقدّس است و شما آن معبد هستید.
18خود را فریب مدهید. اگر کسی از شما خود را با معیارهای این عصر حکیم میپندارد، برای اینکه حکیم باشد، باید جاهل گردد.
19زیرا حکمت این دنیا در نظر خدا جهالت است. چنانکه نوشته شده: «حکیمان را به تَرفند خودشان گرفتار میسازد.»
20و باز نوشته شده است: «خداوند از اندیشهورزیهای حکیمان آگاه است و میداند که آنها بطالت محض است.»
21پس دیگر کسی به انسانها فخر نکند. زیرا همه چیز متعلق به شماست،
22خواه پولس، خواه آپولس، خواه کیفا، خواه دنیا، خواه زندگی، خواه مرگ، خواه زمان حال و خواه زمان آینده، همه و همه از آنِ شماست
23و شما از آنِ مسیحاید و مسیح از آنِ خداست.