برنامه مطالعه روزانه
۱۳ ژوئن
داوران باب ۱۲ , ۱۳
12:1 باری، مردان اِفرایِم به جنگ فرا~خوانده شدند، و ایشان از اردن گذشته، به جانب صافون رفتند و به یَفتاح گفتند: «چرا به جنگ عَمّونیان رفتی و ما را فرا~نخواندی تا با تو بیاییم؟ حال خانهات را بر سرت به آتش میکشیم.»
2یَفتاح ایشان را گفت: «من و قومم سخت با عَمّونیان در کشمکش بودیم، اما چون شما را خواندم، مرا از دست ایشان نرهانیدید.
3پس چون دیدم مرا نمیرهانید، خود جان بر کف نهاده، به مقابله با عَمّونیان رفتم، و خداوند ایشان را به دست من تسلیم کرد. پس حال چرا امروز نزد من برآمدهاید تا با من بجنگید؟»
4آنگاه یَفتاح تمامی مردان جِلعاد را گرد آورد و با اِفرایِم جنگید، و مردان جِلعاد، اِفرایِم را شکست دادند، زیرا ایشان گفته بودند: «شما جِلعادیان، فراریانِ اِفرایِمی در میان اِفرایِم و مَنَسی هستید.»
5و جِلعادیان معبرهای اردن را پیش روی اِفرایِمیان گرفتند، و هرگاه یکی از فراریانِ اِفرایِم میگفت: «بگذارید از اردن عبور کنم»، مردان جِلعاد از او میپرسیدند: «آیا اِفرایِمی هستی؟» اگر میگفت: «نه»،
6میگفتند: «پس بگو شِبّولِت»، و چون میگفت: «سِبّولِت» - چراکه اِفرایِمیان نمیتوانستند این کلمه را درست ادا کنند - آنگاه او را گرفته، نزد گذرگاههای اردن میکشتند. بدین ترتیب، چهل و دو هزار تن از اِفرایِمیان در آن زمان کشته شدند.
7یَفتاح شش سال اسرائیل را داوری کرد. پس یَفتاح جِلعادی درگذشت و او را در یکی از شهرهای جِلعاد به خاک سپردند.
8پس از او، اِبصانِ بِیتلِحِمی اسرائیل را داوری کرد.
9او سی پسر و سی دختر داشت. اِبصان دخترانش را به مردانی که از طایفۀ او نبودند به همسری داد و برای پسرانش نیز سی دختر از بیرون آورد. اِبصان هفت سال اسرائیل را داوری کرد.
10آنگاه درگذشت و او را در بِیتلِحِم به خاک سپردند.
11پس از او، ایلونِ زِبولونی ده سال بر اسرائیل داوری کرد.
12پس ایلونِ زِبولونی مرد، و او را در اَیَلون، در زمین زِبولون، به خاک سپردند.
13پس از او، عَبدون پسر هِلّیلِ فِرعَتونی اسرائیل را داوری کرد.
14او چهل پسر و سی نوۀ پسر داشت، که بر هفتاد الاغ سوار میشدند. عَبدون هشت سال اسرائیل را داوری کرد.
15پس عَبدون پسر هِلّیلِ فِرعَتونی درگذشت، و او را در فِرعَتون در زمین اِفرایِم، در نواحی مرتفع عَمالیقیان به خاک سپردند.
13:1 بنیاسرائیل بار دیگر آنچه را که در نظر خداوند بد بود به جا آوردند. پس خداوند ایشان را به مدت چهل سال به دست فلسطینیان تسلیم کرد.
2مردی بود از صُرعَه به نام مانوَخ، از قبیلۀ دان. زن او نازا بود و صاحب فرزند نمیشد.
3فرشتۀ خداوند بر آن زن ظاهر شد و به او گفت: «اینک تو نازایی و فرزندی نزادهای، ولی آبستن خواهی شد و پسری خواهی زاد.
4پس حال مراقب باش و هیچ شراب یا مُسکِری منوش و هیچ چیز نجس مخور.
5زیرا اینک آبستن شده، پسری خواهی زاد. موی سر او نباید هرگز تراشیده شود، زیرا آن پسر از رحِم مادر برای خدا نذیره خواهد بود، و به نجات اسرائیل از دست فلسطینیان آغاز خواهد کرد.»
6پس آن زن رفته، به شوهر خود گفت: «مرد خدایی نزد من آمد که سیمایش همچون سیمای فرشتۀ خدا، بسیار پرهیبت بود. نپرسیدم اهل کجاست، و او نیز نامش را به من نگفت.
7اما به من گفت: ”اینک آبستن شده، پسری خواهی زاد. پس حال هیچ شراب یا مُسکِری منوش و هیچ چیز نجس مخور، زیرا آن پسر از رحِم مادر تا روز مرگ خود، برای خدا نذیره خواهد بود.“»
8آنگاه مانوَخ به درگاه خداوند التماس کرده، گفت: «ای خداوند، تمنا دارم رخصت دهی آن مرد خدا که فرستادی، بار دیگر نزد ما بیاید و به ما بیاموزد با فرزندی که زاده خواهد شد، چگونه عمل کنیم.»
9خدا صدای مانوَخ را شنید، و فرشتۀ خدا بار دیگر نزد زن، حینی که در صحرا نشسته بود، آمد. اما شوهرش مانوَخ همراه وی نبود.
10پس آن زن شتابان دویده، به شوهر خود گفت: «اینک همان مرد که آن روز نزد من آمد، بار دیگر بر من ظاهر شده است.»
11مانوَخ برخاسته، از پی زنش روانه شد و نزد آن مرد آمده، به او گفت: «آیا تو همانی که با این زن سخن گفت؟» گفت: «خودم هستم».
12مانوَخ گفت: «چون سخنت واقع شود، حکم آن فرزند و معامله با وی چه خواهد بود؟»
13فرشتۀ خداوند به مانوَخ گفت: «زن باید از هرآنچه به او گفتم، اجتناب کند.
14از محصول مو چیزی نخورَد، شراب و مُسکِرات ننوشد و به چیز نجس لب نزند، بلکه هرآنچه به او امر فرمودم، نگاه دارد.»
15مانوَخ به فرشتۀ خداوند گفت: «تمنا دارم رخصت دهی تو را اندکی نگاه داریم و بزغالهای برایت تدارک ببینیم.»
16فرشتۀ خداوند پاسخ داد: «هرچند مرا نگاه داری، از خوراک شما نخواهم خورد. اما اگر قربانی تمامسوز تدارک میبینید، آن را به خداوند تقدیم کنید.» زیرا مانوَخ نمیدانست که او فرشتۀ خداوند است.
17آنگاه مانوَخ از فرشتۀ خداوند پرسید: «نام تو چیست تا آنگاه که سخنت واقع شود، تو را حرمت نهیم.»
18فرشتۀ خداوند به او گفت: «چرا نام مرا میپرسی؟ زیرا که آن عجیب است.»
19پس مانوَخ بزغاله را به همراه هدیۀ آردی برگرفت و آن را بر صخره برای خداوند تقدیم کرد، و در همان حال که مانوَخ و زنش مینگریستند، خداوند کاری عجیب کرد:
20چون شعلۀ آتش از مذبح به سوی آسمان بالا میرفت، فرشتۀ خداوند در شعلۀ مذبح صعود کرد. و چون مانوَخ و زنش این را دیدند، به روی بر زمین افتادند.
21فرشتۀ خداوند دیگر بر مانوَخ و زنش ظاهر نشد. آنگاه مانوَخ دریافت که او فرشتۀ خداوند بود.
22پس مانوَخ به زن خود گفت: «بهیقین خواهیم مرد، زیرا خدا را دیدیم!»
23ولی زنش به او گفت: «اگر خداوند میخواست ما را بکشد، قربانی تمامسوز و هدیۀ آردی از دست ما نمیپذیرفت و همۀ این امور را به ما نشان نمیداد، و نه در این هنگام ما را از چنین امور باخبر میساخت.»
24پس آن زن پسری زاده، وی را شَمشون نام نهاد. آن پسر بزرگ شد، و خداوند او را برکت داد.
25و روح خداوند در مَحَنِهدان، میان صُرعَه و اِشتائُل، به برانگیختن او آغاز کرد.
اشعیا باب ۳۷
37:1 حِزِقیای پادشاه چون این سخنان را شنید، جامه بر تن درید و پلاس در بر کرده، به خانۀ خداوند درآمد.
2سپس اِلیاقیم رئیس امور دربار، شِبنا کاتبِ دربار و کاهنان ارشد را پلاس در بر، نزد اِشعیای نبی پسر آموص فرستاد.
3ایشان به وی گفتند: «حِزِقیا چنین میگوید: ”امروز روز تنگی و توبیخ و رسوایی است، همچون زمانی که فرزندان در آستانۀ تولدند اما مادر را قوّت زادن نیست.
4شاید که یهوه خدای تو تمام سخنان نمایندۀ آشور را که سرورش پادشاه آشور فرستاده است تا خدای زنده را کفر گوید بشنود، و او را به سبب سخنانی که یهوه خدایت شنیده است توبیخ کند. پس برای باقیماندگان حاضر دعا کن.“»
5مقامات حِزِقیای پادشاه نزد اِشعیا رسیدند،
6و او بدیشان گفت: «به سرورتان چنین بگویید: ”خداوند میفرماید: از آنچه شنیدهای، یعنی از سخنان کفرآمیز خادمان پادشاه آشور دربارۀ من، مَهَراس.
7اینک من در او روحی قرار خواهم داد که با شنیدن خبری به دیار خود بازگردد، و در آنجا او را به شمشیر خواهم کشت.“»
8باری، چون نمایندۀ آشور شنید که پادشاه آشور لاکیش را ترک گفته است، بازگشت و او را در حال جنگ با لِبنَه یافت.
9و اما سنحاریب پادشاه شنید که تیرهاقا پادشاهِ کوش عازم جنگ با اوست. پس چون این را شنید، قاصدانی نزد حِزِقیا فرستاد با این پیام:
10«به حِزِقیا پادشاه یهودا چنین بگویید: ”مگذار خدایی که بر او توکل داری تو را فریفته بگوید: ’اورشلیم به دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد.‘
11اینک شنیدهای که پادشاهان آشور بر سر همۀ ممالک چه آوردهاند و چگونه آنها را به نابودی کامل سپردهاند. و آیا تو رهایی خواهی یافت؟
12مگر خدایان اقوامی که به دست نیاکان من نابود شدند، یعنی خدایان جوزان، حَران، رِصِف و قوم عدن که در تِلاَسّار بودند، توانستند آن اقوام را رهایی دهند؟
13کجاست پادشاه حَمات و پادشاه اَرفاد؟ و یا پادشاه شهرهای سِفاروایِم، هینَع و عِوّا؟“»
14حِزِقیا نامه را از دست قاصدان گرفت و خواند. آنگاه به خانۀ خداوند درآمده، نامه را در حضور خداوند گسترد
15و به خداوند چنین دعا کرد:
16«ای خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، که در میان کروبیان نشستهای، تویی که به تنهایی بر تمامی ممالک جهان خدا هستی. آسمان و زمین را تو آفریدی.
17پس حال ای خداوند، گوش فرا~ده و بشنو! ای خداوند، چشمان خویش بگشا و ببین! سخنان سنحاریب را که به جهت کفر گفتن به خدای زنده فرستاده است، جملگی بشنو!
18خداوندا، راست است که پادشاهان آشور همۀ قومها را از بین برده و سرزمینشان را ویران کردهاند،
19و خدایانشان را در آتش افکنده، نابود کردهاند، زیرا آنها خدا نبودند، بلکه ساختۀ دست انسان از چوب و سنگ.
20پس حال ای یهوه خدای ما، ما را از دست او نجات ده تا همۀ ممالک جهان بدانند که تنها تو خداوند هستی.»
21آنگاه اِشعیا پسر آموص برای حِزِقیا چنین پیغام فرستاد: «یهوه، خدای اسرائیل چنین میفرماید: از آنجا که دربارۀ سنحاریب، پادشاه آشور، نزد من دعا کردی،
22کلامی که خداوند دربارهاش گفته، این است: «”دختر باکرۀ صَهیون تو را خوار میشمارد و تمسخر میکند. دختر اورشلیم، از پسِ تو سر میجنباند.
23کیست آن که به او اهانت کرده، کفرش میگویی؟ آواز خویش بر که بلند میکنی، و دیدگان خویش بر که برمیافرازی؟ آیا بر قدوسِ اسرائیل؟
24به واسطۀ خادمان خویش خداوندگار را ریشخند کرده، گفتهای: با ارابههای بسیارِ خویش بر بلندای کوهها و بر دامنههای لبنان برآمدهام؛ بلندترین درختان سرو آزاد، و بهترین صنوبرهایش را قطع کردهام. به دوردستترین ارتفاعاتش و نیکوترین بیشههایش دست یافتهام.
25چاهها کندهام، و آب نوشیدهام. به کفِ پای خود همۀ رودخانههای مصر را خشکانیدهام.
26«”آیا نشنیدهای که من این همه را از دیرباز مقدّر داشتم؟ و در روزگاران قدیم طرح کردم، و حال آن را به انجام میرسانم، تا تو شهرهای مستحکم را ویران کنی و به تَلهایی از سنگ بدل سازی؟
27مردمانش قدرت خویش از کف دادند، و ترسان و خوار گشتند؛ بسان گیاه صحرا، و همچون جوانههای لطیف و نو رَسته، و مانند علفی که بر بام جوانه میزند ولی پیش از روییدن، میسوزد و میپَژمُرَد.
28«”من مکان نشستن تو را میدانم، و آمدن و رفتنت را، و خشمی را که بر من گرفتهای.
29چون بر من خشم گرفتهای و آسودهخیالیات به گوشم رسیده است، قلاب خود را بر بینی تو خواهم نهاد، و افسار خویش را بر دهانت خواهم زد، و تو را از همان راهی که آمدهای باز خواهم گردانید.“
30«ای حِزِقیا! نشان برای تو این خواهد بود: امسال از گیاهان خودرو بخورید و سال بعد از آنچه از آن بروید، اما در سال سوّم بِکارید و بِدِرَوید و تاکستانها غرس نموده، از میوۀ آن بخورید.
31آری، بار دیگر باقیماندهای از خاندان یهودا که رستهاند به پایین ریشه خواهند زد و به بالا میوه خواهند آورد،
32زیرا که از اورشلیم باقیماندهای، و از کوه صَهیون رستگاران بیرون خواهند آمد. آری، غیرت خداوند لشکرها، این را به جا خواهد آورد.
33«پس خداوند دربارۀ پادشاه آشور چنین میفرماید: او به این شهر داخل نخواهد شد و به اینجا تیر نخواهد انداخت. با سپر به مقابل آن بر نخواهد آمد، و پشتهای در برابر حصار آن بر نخواهد افراشت.
34بلکه از همان راه که آمده است، باز خواهد گشت. آری، خداوند میفرماید که او به این شهر داخل نخواهد شد.
35زیرا بهخاطر خود و بهخاطر خدمتگزارم داوود از این شهر محافظت کرده، آن را نجات خواهم داد.»
36پس فرشتۀ خداوند بیرون آمد و صد و هشتاد و پنج هزار تن از سربازان اردوگاه آشور را کشت، چنانکه بامدادان چون قوم برخاستند، جز اجساد مردگان ندیدند!
37پس سنحاریب، پادشاه آشور، اردوی خود برچید و عقب نشست. او به خانه بازگشت و در نینوا ساکن شد.
38روزی چون او در معبد خدای خود، نِسروک، در حال پرستش بود، پسرانش اَدرَمِلِک و شَراِصِر او را به ضرب شمشیر کشتند و به سرزمین آرارات گریختند. پس از او پسرش اِسَرحَدّون به جای وی پادشاه شد.
اول پطروس باب ۳ , ۴ ,۵
3:1 به همینسان، شما ای زنان، تسلیم شوهران خود باشید تا چنانچه برخی کلام را اطاعت نکنند، بیآنکه سخنی بر زبان آرید، در اثر رفتار همسرانشان جذب شوند،
2زیرا زندگی پاک و خداترسانۀ شما را مشاهده خواهند کرد.
3زیبایی شما نه در آرایش ظاهری، همچون گیسوان بافته و جواهرات و جامههای فاخر،
4بلکه در آن انسان باطنی باشد که آراسته به زیباییِ ناپژمردنیِ روحی ملایم و آرام است، که در نظر خدا بس گرانبهاست.
5زیرا زنان مقدّسِ اعصار گذشته که بر خدا امید داشتند، خود را بدینگونه میآراستند. آنان تسلیم شوهران خود بودند،
6چنانکه سارا مطیع ابراهیم بود و او را سرور خود میخواند. شما نیز اگر نیککردار باشید و هیچ ترس به دل راه ندهید، فرزندان او خواهید بود.
7به همینسان، شما نیز ای شوهران، در زندگی با همسرانتان باملاحظه باشید و با آنان چون جنس ظریفتر با احترام رفتار کنید، چرا که همپای شما وارث هدیۀ فیضآمیز حیاتند، تا دعاهایتان بازداشته نشود.
8باری، همۀ شما یکدل و همدرد و برادردوست و دلسوز و فروتن باشید.
9بدی را با بدی و دشنام را با دشنام پاسخ مگویید، بلکه در مقابل، برکت بطلبید، زیرا برای همین فرا~خوانده شدهاید تا وارث برکت شوید.
10زیرا، «هر که دوستدار حیات است و خواهان دیدن روزهای نیکو، باید زبان از بدی باز دارد و لبان از فریب فرو~بندد.
11باید از بدی روی بگرداند و نیکویی پیشه کند؛ آرام بجوید و در پی صلح باشد.
12زانرو که چشمان خداوند بر پارسایان است و گوشهایش به دعای ایشان، امّا روی خداوند به ضد بدکاران است.»
13اگر برای نیکویی کردن غیورید، کیست که به شما ضرر رساند؟
14امّا حتی اگر در راه حق رنج دیدید، خوشا به حالتان! «از آنچه آنان میترسند شما مترسید و در هراس مباشید.»
15بلکه در دل خویش مسیح را به عنوان خداونْد مقدس شمارید و همواره آماده باشید تا هر کس دلیل امیدی را که در شماست بپرسد، او را پاسخ گویید، امّا بهنرمی و با احترام.
16وجدانتان را پاک نگاه دارید تا کسانی که رفتار نیک شما را در مسیح بد میگویند، از بدگویی خویش شرمسار شوند.
17زیرا اگر خواست خدا باشد، بهتر است برای نیکوکاری رنج ببرید تا بدکرداری.
18زیرا مسیح نیز یک بار برای گناهان رنج کشید، پارسایی برای بدکاران، تا شما را نزد خدا بیاورد. او در عرصۀ جسم کشته شد، امّا در عرصۀ روح، زنده گشت
19و در همان منزلت رفت و این را به ارواحی که در قرارگاه خود به سر میبردند اعلام کرد،
20همان ارواحی که در ایام گذشته نافرمانی کرده بودند، آنگاه که خدا در روزگار نوح که کشتی ساخته میشد، با شکیبایی انتظار میکشید. در آن کشتی تنها شماری اندک، یعنی هشت تن، به واسطۀ آب نجات یافتند.
21و آن آبْ نمونۀ تعمیدی است که اکنون نیز شما را نجات میبخشد، تعمیدی که نه زدودنِ آلودگی تن، بلکه تعهدِ وجدانیْ پاک است به خدا. این تعمید به واسطۀ رستاخیز عیسی مسیح شما را نجات میبخشد،
22همان که به آسمان رفت و اینک به دست راست خداست و فرشتگان و ریاستها و قدرتها مطیعش گشتهاند.
4:1 پس چون مسیح در عرصۀ جسم رنج کشید، شما نیز به همین عزم مسلّح شوید، زیرا آن کس را که در عرصۀ جسم رنج کشیده، دیگر با گناه کاری نیست.
2در نتیجه باقی عمر را در جسم، نه در خدمت امیال پلید بشری، بلکه در راه انجام ارادۀ خدا میگذراند.
3چرا که در گذشته به قدر کافی عمر خویش را در به عمل آوردن آنچه اقوام خدانشناس دوست میدارند، صرف کرده و روزگار به هرزگی و شهوترانی و میخوارگی و عیش و نوش و بتپرستیِ نفرتانگیز گذراندهاید.
4از همین رو، اکنون که در این بیبندوباریهای مفرط با ایشان شریک نمیشوید، حیرانند و دشنامتان میدهند.
5امّا به او که آماده است تا بر زندگان و مردگان داوری کند، حساب پس خواهند داد.
6از همین روست که حتی به آنان که اکنون مردهاند، بشارت داده شد تا هرچند در عرصۀ جسم نزد آدمیان محکوم شدند، امّا در عرصۀ روح نزد خدا زیست کنند.
7پایان همه چیز نزدیک است؛ پس جدّی و در دعا منضبط باشید.
8مهمتر از همه، یکدیگر را به شدّت محبت کنید، زیرا محبت، انبوه گناهان را میپوشاند.
9یکدیگر را بدون شِکوِه و شکایت میهمانی کنید.
10همچون مباشرانِ امین بر فیض گوناگون خدا، یکدیگر را با هر عطایی که یافتهاید خدمت کنید.
11اگر کسی سخن میگوید، سخن او مانند سخنان خدا باشد؛ و اگر کسی خدمت میکند، با قدرتی که خدا میبخشد خدمت کند، تا در همه چیز، خدا به واسطۀ عیسی مسیح تمجید شود. جلال و توانایی تا ابد بر او باد. آمین.
12ای عزیزان، از این آتشی که برای آزمودن شما در میانتان برپاست، در شگفت مباشید، که گویی چیزی غریب بر شما گذشته است.
13بلکه شاد باشید از اینکه در رنجهای مسیح سهیم میشوید، تا به هنگام ظهور جلال او بهغایت شادمان گردید.
14اگر به خاطر نام مسیح شما را ناسزا گویند، خوشا به حالتان، زیرا روح جلال که روح خداست بر شما آرام میگیرد.
15اگر رنج میکشید، مباد که به سبب قتل، دزدی، شرارت یا حتی فضولی باشد.
16امّا اگر از آن سبب رنج میکشید که مسیحی هستید، شرمسار مباشید، بلکه چون کسی که این نام را بر خود دارد خدا را تمجید کنید.
17زیرا زمان آن رسیده که داوری از خانۀ خدا آغاز شود؛ و اگر آغاز آن از ماست، پس سرانجامِ آنان که انجیل خدا را اطاعت نمیکنند، چه خواهد بود؟
18و «اگر پارسا بهدشواری نجات یابد، خدانشناسان و گناهکاران چه خواهند کرد؟»
19پس کسانی که به خواست خدا رنج میکشند، باید که جانهای خویش را به ’خالق امین‘ بسپارند و به نیکوکاری ادامه دهند.
5:1 من که خود از مشایخ هستم و شاهد بر رنجهای مسیح و شریکِ جلالی که آشکار خواهد شد، مشایخ را در میان شما پند میدهم:
2گلۀ خدا را که به دست شما سپرده شده است شبانی و نظارت کنید، امّا نه به اجبار بلکه با میل و رغبت، [آنگونه که خدا میخواهد]؛ و نه برای منافع نامشروع بلکه با عشق و علاقه.
3نه آنکه بر کسانی که به دست شما سپرده شدهاند سروری کنید، بلکه برای گله نمونه باشید،
4تا چون رئیس شبانان ظهور کند، تاج جلالِ غیرفانی را دریافت کنید.
5ای جوانان، شما نیز تسلیم مشایخ باشید. همگی در رفتارتان با یکدیگر فروتنی را بر کمر بندید، زیرا، «خدا در برابر متکبران میایستد، امّا فروتنان را فیض میبخشد.»
6پس خویشتن را زیرِ دست نیرومند خدا فروتن سازید تا در زمان مناسب سرافرازتان سازد.
7همۀ نگرانیهای خود را به او بسپارید زیرا او به فکر شما هست.
8هشیار و مراقب باشید، زیرا دشمن شما ابلیس همچون شیری غرّان در گردش است و کسی را میجوید تا ببلعد.
9پس در ایمان راسخ باشید و در برابر او بایستید، زیرا آگاهید که برادران شما در دنیا با همین زحمات روبهرویند.
10پس از اندک زمانی زحمت، خدای همۀ فیضها که شما را به جلال ابدی خود در مسیح فرا~خوانده است، خودْ شما را احیا و استوار و نیرومند و پایدار خواهد ساخت.
11او را تا ابد توانایی باد. آمین.
12به کمک سیلاس که او را برادری امین میدانم، این چند خط را به اختصار به شما نوشتم تا تشویقتان کنم و شهادت دهم که همین است فیض حقیقی خدا. در آن استوار بمانید.
13خواهر برگزیده با شما که در بابِل است، و پسر من مَرقُس، به شما درود میفرستند.
14یکدیگر را با بوسۀ محبتآمیز سلام گویید. بر همۀ شما که در مسیح هستید، سلامتی باد.