برنامه مطالعه روزانه
۱ جولای
اول سموییل باب ۱۳
13:1 شائول سی ساله بود که پادشاه شد، و چهل و دو سال بر اسرائیل سلطنت کرد.
2شائول سه هزار مرد از اسرائیل برگزید؛ دو هزار تن در مِکماش و در نواحی مرتفع بِیتئیل با او بودند، و هزار تن دیگر در جِبعَۀ بِنیامین با یوناتان. مابقی قوم را به خانههایشان فرستاد، هر کس را به خیمۀ خود.
3یوناتان قراول فلسطینیان را که در جِبَع بود شکست داد، و فلسطینیان این را شنیدند. آنگاه به دستور شائول در سرتاسر آن سرزمین کَرِنا نواخته، گفتند: «ای عبرانیان بشنوید!»
4پس تمامی اسرائیل شنیدند که شائول قراول فلسطینیان را شکست داده است، و اسرائیلیان بوی گند در مشام فلسطینیان شدهاند. پس مردم فرا~خوانده شدند تا در جِلجال به شائول بپیوندند.
5فلسطینیان سه هزار ارابه، شش هزار سوارهنظام، و سربازانی بیشمار همچون ریگ دریا برای نبرد با اسرائیل گرد آوردند، و برآمده در مِکماش به طرف شرق بِیتآوِن اردو زدند.
6چون مردان اسرائیل دیدند که در تنگی هستند، زیرا که قوم بهغایت در فشار بودند، پس خود را در غارها و گودالها و صخرهها و قبرها و چاههای آب پنهان کردند؛
7حتی برخی از عبرانیان از اردن عبور کرده، به سرزمین جاد و جِلعاد رفتند. و اما شائول هنوز در جِلجال بود و سپاهیان جملگی لرزان و هراسان او را پیروی میکردند.
8باری، شائول مطابق زمانی که سموئیل تعیین کرده بود، هفت روز درنگ کرد، اما سموئیل به جِلجال نیامد و قوم از نزد او پراکنده میشدند.
9پس گفت: «قربانی تمامسوز و قربانیهای رفاقت را نزد من آورید»، و خودْ قربانی تمامسوز را تقدیم کرد.
10به محض اینکه تقدیم قربانی تمامسوز را به پایان رسانید، سموئیل از راه رسید و شائول برای خوشامدگویی به او به استقبالش بیرون رفت.
11سموئیل پرسید: «چه کردهای؟» شائول پاسخ داد: «چون دیدم قوم از نزد من پراکنده میشوند و تو در زمان مقرر نیامدی و فلسطینیان در مِکماش گرد آمدهاند،
12پس گفتم: ”اکنون فلسطینیان در جِلجال بر من فرود خواهند آمد و من هنوز نظر لطف خداوند را نطلبیدهام.“ پس مجبور شدم خودم قربانی تمامسوز را تقدیم کنم.»
13سموئیل به او گفت: «احمقانه رفتار کردی و فرمانی را که یهوه خدایت به تو داده بود، نگاه نداشتی. زیرا در آن صورت خداوند پادشاهیات را تا ابد بر اسرائیل استوار میداشت.
14اما حال پادشاهی تو دیگر دوام نخواهد یافت، زیرا خداوند مردی موافق دل خود جُسته و او را به رهبری قوم خویش مأمور ساخته است، زیرا آنچه را خداوند به تو فرمان داد، نگاه نداشتی.»
15آنگاه سموئیل برخاست و از جِلجال به جِبعَۀ بِنیامین رفت. شائول مردانی را که همراهش بودند شمارش کرد، و شمار آنها حدود ششصد تن بود.
16شائول و پسرش یوناتان و افرادی که همراه آنها بودند در جِبعَۀ بِنیامین ماندند، اما فلسطینیان در مِکماش اردو زدند.
17مهاجمان در سه دسته از اردوگاه فلسطینیان بیرون آمدند: یک دسته به سمت عُفرَه به سرزمین شوعال رفتند،
18دستۀ دوّم به سمت بیتحورون، و دستۀ سوّم به سمت مرز مُشرِف به وادی صِبوعیم که به بیابان ختم میشد.
19در آن روزها در تمامی سرزمین اسرائیل آهنگری یافت نمیشد، زیرا فلسطینیان میگفتند: «مبادا عبرانیان شمشیر یا نیزه برای خود بسازند!»
20پس هر یک از اسرائیلیان برای تیز کردن گاوآهن و کُلنگ و تَبر و داسخود نزد فلسطینیان میرفتند.
21هزینۀ تیز کردن گاوآهن و کلنگ دو سوّم مثقال، و هزینۀ تیز کردن تبر و سوهان زدن سُک یک سوّم مثقالبود.
22بنابراین در روز نبرد، در دست هیچیک از افرادی که همراه شائول و یوناتان بودند شمشیر یا نیزه یافت نمیشد، و تنها شائول و پسرش یوناتان شمشیر و نیزه داشتند.
23و قراول فلسطینیان به گذرگاه مِکماش رفتند.
اشعیا باب ۵۶ , ۵۷
56:1 خداوند چنین میفرماید: «انصاف را نگاه داشته، عدالت را به عمل آورید، زیرا نجات من نزدیک شده، و عدالت من بهزودی منکشف خواهد شد.
2خوشا به حال آن که چنین کند، و کسی که بدین متمسک گردد؛ که شَبّات را نگاه داشته، آن را بیحرمت نسازد، و دست خویش از هر عمل بد باز دارد.»
3پس غریبی که به خداوند پیوسته باشد، نگوید: «خداوند مرا از قوم خویش جدا خواهد کرد»، و خَصی نگوید: «درختی خشک بیش نیستم.»
4زیرا خداوند چنین میفرماید: «خصیهایی که شَبّات مرا نگاه دارند، و آنچه مرا خشنود میسازد برگزینند و به عهد من تمسک جویند،
5بدیشان در خانۀ خویش و در اندرون دیوارهایش نام و یادی بهتر از پسران و دختران خواهم بخشید؛ آری، بدیشان نامی جاودانی خواهم بخشید که هرگز از میان نخواهد رفت.
6و نیز غریبانی که به خداوند تمسک جستهاند تا او را خدمت کنند، و نام او را عزیز دارند و خادمان او شوند، یعنی همۀ کسانی که شَبّات را نگاه داشته، آن را بیحرمت نسازند و به عهد من متمسک باشند،
7آنان را به کوه مقدس خویش خواهم آورد و در خانۀ عبادت خویش، ایشان را شادمان خواهم ساخت. قربانیهای تمامسوز و دیگر قربانیهای ایشان بر مذبح من پذیرفته خواهد شد، زیرا که خانۀ من، خانۀ دعا برای همۀ قومها خوانده خواهد شد.»
8و خداوندگارْ یهوه، که راندهشدگان اسرائیل را گرد میآورد، چنین میفرماید: «من کسان دیگر را نیز علاوه بر آنان که هماکنون گرد آمدهاند، با ایشان جمع خواهم کرد.»
9ای تمامی وحوش صحرا، و ای همۀ حیوانات جنگل، بیایید و بخورید!
10دیدبانان اسرائیل کورند؛ آنان جملگی عاری از معرفتند! جملگی سگانی گنگ را مانند که پارس کردن نتوانند! دراز میکشند و رؤیاها میبینند، و چُرت زدن را دوست میدارند.
11آنان سگانی حریصند، که سیری نمیشناسند؛ شبانانی بیفهمند، که جملگی به راه خود برگشتهاند و هر یک در پی نفع خویشند.
12فریاد برمیآورند: ”بیایید تا رفته شراب بیاوریم، بیایید تا از مُسکِرات مست شویم! فردا نیز مانند امروز خواهد بود، و حتی بسی بهتر از آن!»
57:1 شخص پارسا هلاک میشود، و کسی در دل بدان نمیاندیشد؛ مردان سرسپرده از میان برداشته میشوند، و کسی درک نمیکند. اما پارسا برداشته میشود تا از بلا در امان بماند؛
2او به آرامش داخل میگردد. آنان که به راه راست گام برمیدارند، بر بسترهای خویش استراحت مییابند.
3اما شما ای پسران ساحره، و ای اولاد زنا و فحشا، بدینجا آیید!
4بر کهِ تمسخر میکنید، و دهان بر کهِ میگشایید و زبان بر کهِ دراز میکنید؟ آیا شما فرزندان عِصیان و اولاد فریب نیستید؟
5آیا شما نیستید که در میان درختان بلوط و زیر هر درخت سبز در آتش شهوت میسوزید؟ آیا شما نیستید که در درّهها و زیر برآمدگی صخرهها کودکانتان را قربانی میکنید؟
6نصیب تو در میان صخرههای صافِ درّههاست؛ آری، سهم تو همینهاست و بس! تو برای ایشان هدایای ریختنی ریختی، و هدایای آردی بدیشان تقدیم کردی. با این همه آیا گذشت کنم؟
7بسترت را بر کوهی بلند و رفیع گسترانیدی، و بدانجا برآمدی تا قربانی کنی.
8پشت درها و تیرک چارچوبشان، علامتهای بتپرستی خویش را نهادی. مرا ترک گفته، بسترت را گشودی، و بر آن برآمده، آنرا گسترانیدی؛ با آنان که بسترشان را دوست میداشتی پیمان بستی، و بر برهنگیشان خیره نگریستی!
9با روغن زیتون نزد پادشاه برآمدی، و بر عطریات خویش افزودی. سفیران خود را به دوردستها فرستادی، و حتی تا به خود هاویه آنان را گسیل داشتی!
10از راه دراز خویش درمانده گشتی، با این حال نگفتی که، «امید نیست». قوّت خویش تازه کردی، و از همین رو ضعف به هم نرساندی.
11از که مشوش و هراسان شدی که خیانت ورزیدی؟ که مرا به یاد نیاوردی و هیچ اعتنا نکردی؟ آیا نه از آن رو که دیرزمانی لب فرو~بستم، پس حال دیگر ترس مرا به دل نداری؟
12من پارسایی و اعمال تو را بیان خواهم کرد، اما تو از آن سودی نخواهی برد.
13آنگاه که فریاد کمک بلند میکنی، بتهایی که خود گرد آوردهای رهاییات دهند! بهیقین که بادْ آنها را خواهد رُفت و جملگی به نَفَسی رانده خواهند شد. اما آن که در من پناه جوید، وارث زمین خواهد شد و کوه مقدس مرا به میراث خواهد برد.
14و گفته خواهد شد که: «بسازید، بسازید! راه را مهیا سازید! موانع را از سر راه قوم من بردارید!»
15زیرا آن که رفیع و بلندمرتبه است، آن که در ابدیت ساکن است و قدوس نامیده میشود، چنین میگوید: «من در مکان رفیع و مقدس ساکنم، و نیز با آن که روح توبهکار و افتاده دارد؛ تا روحِ افتادگان را احیا کنم، و دل توبهکاران را زنده سازم.
16زیرا که تا به ابد محکوم نخواهم کرد، و همیشه خشمگین نخواهم بود؛ مبادا روحها و جانهایی که آفریدهام جملگی در حضور من ضعف به هم رسانند.
17به سبب گناه سودِ نامشروع به خشم آمده، ایشان را زدم، و از فرط خشم، روی خویش پنهان ساختم، اما ایشان عِصیانگرانه به راه دل خود ادامه دادند.
18من راههای ایشان را دیدهام، اما شفایشان خواهم داد. من ایشان را هدایت خواهم کرد، و اسرائیل و سوگوارانش را بهکمال تسلی بخشیده،
19میوۀ ستایش بر لبها خواهم آفرید.» خداوند میگوید: «سلامتی بر آنان که دورند، و سلامتی بر آنان که نزدیکند، و من ایشان را شفا خواهم بخشید.
20اما شریران چون دریایی متلاطمند که آرامی نتواند یافت، و موجهایش گل و لجن برمیآورد.»
21خدای من میگوید: «شریران را سلامتی نیست.»
مکاشفه باب ۲۱ , ۲۲
21:1 سپس آسمانی جدید و زمینی جدید دیدم، زیرا آسمان اوّل و زمین اوّل سپری شده بود و دیگر دریایی وجود نداشت.
2و شهر مقدّسِ اورشلیمِ جدید را دیدم که از آسمان از نزد خدا پایین میآمد، آماده شده همچون عروسی که برای شوهر خود آراسته شده باشد.
3و از تخت، صدای بلندی شنیدم که گفت: «اینک، مسکن خدا با آدمیان است، و او با آنها ساکن خواهد شد؛ و ایشان قوم او خواهند بود، و خود خدا با ایشان خواهد بود و خدای ایشان خواهد بود.
4او هر اشکی را از چشمان آنها پاک خواهد کرد. و دیگر مرگ نخواهد بود؛ و ماتم و شیون و درد وجود نخواهد داشت، زیرا چیزهای اوّل سپری شد.»
5سپس آن تختنشین گفت: «اینک همه چیز را نو میسازم.» و گفت: «اینها را بنویس زیرا این سخنان درخور اعتماد است و راست است.»
6باز به من گفت: «به انجام رسید! من ’الف‘ و ’ی‘ و ابتدا و انتها هستم. من به هر که تشنه باشد، از چشمۀ آب حیات بهرایگان خواهم داد.
7هر که غالب آید، این همه را به میراث خواهد برد، و من خدای او خواهم بود و او پسر من خواهد بود.
8امّا نصیب بزدلان و بیایمانان و مفسدان و آدمکشان و بیعفتان و جادوگران و بتپرستان و همۀ دروغگویان، دریاچۀ مشتعل به آتش و گوگرد خواهد بود. این مرگ دوّم است.»
9یکی از آن هفت فرشته که هفت پیالۀ پُر از هفت بلای آخر را داشتند، آمد و به من گفت: «بیا! من عروس، یعنی همسر بَره را به تو نشان خواهم داد.»
10آنگاه مرا در روح به فراز کوهی بزرگ و بلند برد و شهر مقدّس اورشلیم را به من نشان داد که از آسمان از نزد خدا فرود میآمد.
11جلال خدا از آن میتابید و درخشندگیش مانند گوهری بسیار گرانبها، همچون یشم، و به شفافیت بلور بود.
12دیواری بزرگ و بلند داشت که دارای دوازده دروازه بود و دوازده فرشته نزد دروازههایش بودند. و بر هر یک از آن دروازهها نام یکی از دوازده قبیلۀ بنیاسرائیل نوشته شده بود.
13سه دروازه در سمت مشرق، سه دروازه در سمت شمال، سه دروازه در سمت جنوب و سه دروازه در سمت مغرب قرار داشت.
14و دیوار شهر دارای دوازده پی بود که بر آنها نام دوازده رسولِ بره نوشته شده بود.
15و آن که با من سخن میگفت، میلۀ اندازهگیری زرّینی به دست داشت تا شهر و دروازهها و دیوار آن را اندازهگیری کند.
16شهر به شکل مربع، و طول و عرض آن یکسان بود. او شهر را با آن میله اندازه گرفت. طول و عرض و ارتفاع شهر با هم مساوی و برابر با دوازده هزار پرتابِ تیر بود.
17و ضخامت دیوار آن صد و چهل و چهار ذِراع اندازهگیری شد، یعنی به مقیاس انسان که فرشته به کار میبُرد.
18دیوار شهر از یشم ساخته شده بود، و شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
19پی دیوار شهر با هر گونه گوهر گرانبها تزیین شده بود. پی اوّل از یشم بود، دوّمین از لاجورد، سوّمین از عقیق سفید، چهارمین از زمرّد،
20پنجمین از عقیق سرخ، ششمین از عقیق آتشین، هفتمین از زِبَرجَد، هشتمین از یاقوت کبود، نهمین از یاقوت زرد، دهمین از عقیق سبز، یازدهمین از فیروزه و دوازدهمین از لعل بنفش.
21دوازده دروازۀ شهر، دوازده مروارید بودند، یعنی هر یک از دروازهها یک مروارید بود. و میدان شهر از طلای ناب و مانند شیشه شفاف بود.
22معبدی در شهر ندیدم، زیرا خداوندْ خدای قادر مطلق و بَره، معبد آن هستند.
23و شهر نیازی به خورشید و ماه ندارد که بر آن بتابند زیرا جلال خدا آن را روشن میکند و بره چراغ آن است.
24و قومها در نور آن سلوک خواهند کرد و پادشاهان زمین، جاه و جلال خود را به آنجا خواهند آورد.
25دروازههای آن هرگز در روز بسته نخواهد شد، زیرا در آنجا شب وجود نخواهد داشت.
26فرّ و شکوه قومها به آنجا آورده خواهد شد.
27امّا هیچ چیزِ ناپاک و هیچکس که مرتکب اعمال قبیح و فریبکاری شود، به هیچ روی وارد آن نخواهد شد، فقط کسانی که نامشان در دفترِ حیاتِ بره نوشته شده است، بدان راه خواهند داشت.
22:1 آنگاه نهر آب حیات را به من نشان داد که همچون بلورْ شفاف بود و از تخت خدا و بره جاری میشد
2و از وسط میدان شهر میگذشت. در دو طرف نهر، درخت حیات بود که دوازده بارْ میوه میداد، یعنی هر ماه یک بار. و برگهای آن برای شفای قومها بود.
3و دیگر هیچ لعنتی وجود نخواهد داشت. تخت خدا و تخت بره در آن شهر خواهد بود و خادمانش او را خواهند پرستید.
4آنها روی او را خواهند دید و نام او بر پیشانی آنها خواهد بود.
5و دیگر شب وجود نخواهد داشت و آنها به نور چراغ یا خورشید نیازمند نخواهند بود، زیرا خداوندْ خدا به آنها روشنایی خواهد بخشید. و آنها تا ابد سلطنت خواهند کرد.
6فرشته به من گفت: «این سخنان درخور اعتماد است و راست است. خداوند، خدای ارواح انبیا، فرشتۀ خود را فرستاد تا آنچه را که میباید زود واقع شود، به خادمان خود باز نماید.»
7«اینک بهزودی میآیم! خوشا به حال کسی که کلام نبوّت این کتاب را نگاه میدارد.»
8من، یوحنا، همان کسی هستم که این چیزها را دیدم و شنیدم. و پس از دیدن و شنیدن آنها، پیش پاهای آن فرشته که آنها را به من نشان داده بود، افتادم تا سَجده کنم.
9امّا او به من گفت: «مبادا چنین کنی! من نیز همچون تو و برادران تو، انبیا، و آنان که کلام این کتاب را نگاه میدارند، خادم اویم. خدا را بپرست.»
10آنگاه به من گفت: «کلام نبوّت این کتاب را مُهر نکن زیرا وقتْ نزدیک است.
11پس شخص بدکار، به بدی کردن ادامه دهد و مفسد، همچنان به فساد بپردازد؛ نیکوکار، به نیکویی کردن ادامه دهد و مقدّس، همچنان مقدّس بماند.»
12«اینک بهزودی میآیم و پاداش من با من است تا به هر کس بر حسب اعمالش جزا دهم.
13من ’الف‘ و ’ی‘، اوّل و آخر، و ابتدا و انتها هستم.»
14خوشا به حال آنان که ردای خود را میشویند تا حقِ دسترسی به درخت حیات را پیدا کنند و بتوانند به دروازههای شهر داخل شوند.
15سگها و جادوگرها و بیعفتان و آدمکشان و بتپرستان و همۀ کسانی که دروغ را دوست میدارند و آن را به عمل میآورند، بیرون میمانند.
16«من، عیسی، فرشتۀ خود را نزد شما فرستادم تا این چیزها را به کلیساها اعلام کند. من ریشه و نسل داوود و ستارۀ درخشان صبح هستم.»
17روح و عروس میگویند: «بیا!» هر آن که میشنود بگوید: «بیا!» هر که تشنه است بیاید؛ و هر که طالب است، از آب حیات بهرایگان بگیرد.
18من به هر کس که کلام نبوّت این کتاب را میشنود هشدار میدهم که اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود.
19و اگر کسی از کلام نبوّت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات و از شهر مقدّس، که در این کتاب دربارۀ آنها نوشته شده است، بینصیب خواهد ساخت.
20آن که بر این امور شهادت میدهد، چنین میگوید: «آری، بهزودی میآیم.» آمین. بیا، ای خداوندْ عیسی!
21فیض خداوندْ عیسی با همۀ شما باد. آمین.