برنامه مطالعه روزانه
۲۸ آگوست
دوم پادشاهان باب ۱ , ۲
1:1 پس از مرگ اَخاب، موآب بر اسرائیل شورید.
2و اما اَخَزیا، از پنجرۀ بالاخانۀ خویش در سامِرِه به زیر افتاده و مجروح گشته بود. پس قاصدان روانه کرد و بدیشان گفت: «بروید و از بَعَلزِبوب خدای عِقرون بپرسید که آیا من از این جراحت جان سالم به در خواهم برد؟»
3اما فرشتۀ خداوند به ایلیای تِشبی گفت: «برخیز و به دیدار قاصدانِ پادشاهِ سامِرِه برو و به ایشان بگو: ”آیا در اسرائیل خدایی نیست که به مشورتخواهی از بَعَلزِبوب خدای عِقرون میروید؟
4پس خداوند چنین میگوید: از بستری که بر آن خوابیدهای بر نخواهی خاست، بلکه بهیقین خواهی مرد!“» پس ایلیا روانه شد.
5چون قاصدان نزد پادشاه بازگشتند، از ایشان پرسید: «چرا بازگشتید؟»
6پاسخ دادند: «مردی به دیدار ما آمد و گفت: ”نزد پادشاهی که شما را فرستاده است، بازگردید و به او بگویید: خداوند چنین میگوید: آیا در اسرائیل خدایی نیست که کسان به مشورتخواهی از بَعَلزِبوب خدای عِقرون فرستادهای؟ پس، از این بستر بر نخواهی خاست، بلکه بهیقین خواهی مرد!“»
7پادشاه از آنان پرسید: «مردی که به دیدارتان آمد و این سخن را گفت، چگونه بود؟»
8گفتند: «جامهای پشمین در بر داشت و کمربندی چرمین بر کمر بسته بود.» پادشاه گفت: «او ایلیای تِشبی است.»
9آنگاه پادشاه سرداری با پنجاه سربازش فرستاد تا او را بیاورند. ایلیا بر فراز تَلی نشسته بود. سردار نزد او رفت و گفت: «ای مرد خدا، پادشاه میفرماید: ”فرود آی!“»
10ایلیا در پاسخ سردار گفت: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شود و تو و پنجاه سربازت را بسوزاند!» و از آسمان آتش نازل شد و آن مرد و سربازانش را سوزانید.
11پس پادشاه سرداری دیگر با پنجاه سربازش گُسیل داشت. سردار به ایلیا گفت: «ای مرد خدا، پادشاه میفرماید: ”بیدرنگ فرود آی!“»
12ایلیا پاسخ داد: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شود و تو و پنجاه سربازت را بسوزاند!» و آتش خدا از آسمان نازل شد و او و پنجاه سربازش را سوزانید.
13پس پادشاه سردار سوّمی با پنجاه سربازش گُسیل داشت. سردار سوّم در برابر ایلیا بر زانوانش به خاک افتاد و التماسکنان گفت: «ای مرد خدا، تمنا دارم جان مرا و جان این پنجاه تن را، که همه خدمتگزاران توییم، عزیز داری!
14اینک آتش از آسمان فرود آمد و دو سردار نخست را با همۀ سربازانشان سوزانید. اکنون تو جان مرا عزیز دار!»
15فرشتۀ خداوند به ایلیا گفت: «با او فرود آی و از او مترس.» پس ایلیا برخاست و همراه او نزد پادشاه رفت.
16و به پادشاه گفت: «خداوند چنین میفرماید: ”آیا در اسرائیل خدایی نبود که با وی مشورت کنی؟ پس چرا قاصدان برای مشورت نزد بَعَلزِبوب خدای عِقرون فرستادی؟ چون چنین کردی، از بستری که بر آن آرَمیدهای بر نخواهی خاست، بلکه بهیقین خواهی مرد!“»
17پس اَخَزیا طبق کلامی که خداوند به واسطۀ ایلیا گفته بود، درگذشت. و چون پسری نداشت، یورام در دوّمین سال سلطنت یِهورام پسر یِهوشافاط، پادشاه یهودا، به جای اَخَزیا پادشاه شد.
18و اما دیگر امور مربوط به اَخَزیا که او انجام داد، آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل نوشته نشده است؟
2:1 هنگامی که خداوند بر آن بود تا ایلیا را در گردبادی به آسمان بالا بَرد، ایلیا و اِلیشَع از جِلجال بیرون میآمدند.
2ایلیا به اِلیشَع گفت: «خداوند مرا به بِیتئیل فرستاده است، اما تو همینجا بمان.» ولی اِلیشَع گفت: «به حیات خداوند و به حیات خودت سوگند که تو را ترک نخواهم کرد.» پس همراه یکدیگر به بِیتئیل رفتند.
3گروه انبیایی که در بِیتئیل بودند، نزد اِلیشَع رفتند و او را گفتند: «آیا میدانی که امروز خداوند مولایت را از فرازِ سرِ تو بر خواهد گرفت؟» اِلیشَع پاسخ داد: «آری من نیز میدانم؛ خاموش باشید.»
4آنگاه ایلیا به اِلیشَع گفت: «ای اِلیشَع، خداوند مرا به اَریحا فرستاده است، اما تو همینجا بمان.» اِلیشَع پاسخ داد: «به حیات خداوند و به حیات خودت سوگند که تو را ترک نخواهم کرد.» پس همراه یکدیگر به اَریحا آمدند.
5گروه انبیای اَریحا نیز نزد اِلیشَع رفتند و او را گفتند: «آیا میدانی که امروز خداوند مولایت را از فرازِ سرِ تو بر خواهد گرفت؟» اِلیشَع پاسخ داد: «آری من نیز میدانم؛ خاموش باشید.»
6پس ایلیا به او گفت: «خداوند مرا به اردن فرستاده است، اما تو همینجا بمان.» پاسخ داد: «به حیات خداوند و به حیات خودت سوگند که ترکت نخواهم کرد.» پس آن دو همراه یکدیگر به اردن رفتند.
7پنجاه تن از گروه انبیا نیز رفتند و مقابل جایی که ایلیا و اِلیشَع کنار رود اردن ایستاده بودند، به فاصلۀ دور ایستادند.
8ایلیا ردای خود را گرفت و آن را پیچیده، به آب زد، و آب از این سو و آن سو شکافته شد و هر دو از آن خشکی بگذشتند.
9و چون بگذشتند، ایلیا به اِلیشَع گفت: «به من بگو پیش از آنکه از نزد تو برگرفته شوم، میخواهی برایت چه کنم؟» اِلیشَع پاسخ داد: «نصیب دوچندان از روح تو بر من باشد.»
10ایلیا گفت: «چیز دشواری خواستی، ولی اگر آنگاه که از تو برگرفته میشوم مرا ببینی، به آن خواهی رسید، وگرنه خیر.»
11ایشان قدمزنان با هم گفتگو میکردند که ناگاه ارابهای از آتش با اسبانی آتشین پدیدار شد و آن دو را از یکدیگر جدا کرد، و ایلیا در گردبادی به آسمان بالا رفت.
12اِلیشَع این را دید و فریاد برآورد: «ای پدر من! ای پدرم! ارابهها و سواران اسرائیل!» و دیگر ایلیا را ندید. آنگاه جامۀ خویش برگرفته، آن را بدرید،
13و ردای ایلیا را که از او فرو~افتاده بود برگرفته، بازگشت و کنار رود اردن ایستاد.
14و ردایی را که از ایلیا فرو~افتاده بود برگرفته، آن را به آب زد و گفت: «یهوه خدای ایلیا کجاست؟» چون بر آب زد، آب از این سو و آن سو شکافته شد و اِلیشَع از آن بگذشت.
15چون گروه انبیایی که در طرف دیگر در اَریحا بودند وی را دیدند، گفتند: «روح ایلیا بر اِلیشَع قرار گرفته است.» پس به استقبال او رفتند و روی بر خاک نهاده، او را تعظیم کردند.
16و گفتند: «بنگر که ما بندگانت پنجاه مرد توانا در اختیار داریم. رخصت ده تا به جستجوی مولایت بروند، شاید روح خداوند او را برگرفته و بر کوه یا به درهای افکنده باشد.» اما اِلیشَع نپذیرفت و پاسخ داد: «آنها را مفرستید.»
17ولی ایشان چندان پای فشردند که سرانجام اِلیشَع شرمنده گشت و گفت: «بفرستید.» پس آن پنجاه مرد را فرستادند و آنان سه روز جستجو کردند، ولی ایلیا را نیافتند.
18و چون نزد اِلیشَع که در اَریحا مانده بود بازگشتند، بدیشان گفت: «آیا به شما نگفتم، ”نروید“؟»
19باری، مردم شهر به اِلیشَع گفتند: «ای سرور ما، چنانکه میبینی، اینک شهر ما در جایی نیکو قرار دارد، ولی آب آن بد است و زمینش بیحاصل.»
20اِلیشَع گفت: «کاسهای نو نزد من بیاورید و در آن نمک بریزید.» پس آن را برای او آوردند.
21آنگاه به طرف چشمۀ آب رفت و نمک را در آن ریخت و گفت: «خداوند چنین میفرماید: من این آب را شفا دادم تا دیگر هرگز باعث مرگ کسی نشود و زمین را بیحاصل نگرداند.»
22و آن آب طبق گفتۀ اِلیشَع تا به امروز سالم است.
23اِلیشَع از آنجا به بِیتئیل برآمد. در راه تنی چند از جوانان شهر بیرون آمده، او را به تمسخر گرفتند و گفتند: «آی کچل، برو! آی کچل، برو!»
24اِلیشَع برگشته، بدیشان نگریست، و در نام خداوند نفرینشان کرد. و دو خرس از جنگل بیرون آمدند و چهل و دو تن از آنها را دریدند.
25سپس اِلیشَع از آنجا به کوه کَرمِل رفت و از آنجا به سامِرِه بازگشت.
ارمیا باب ۵۰
50:1 کلامی که خداوند دربارۀ بابِل و سرزمین کَلدانیان به واسطۀ اِرمیای نبی فرمود:
2«در میان قومها ندا در دهید و اعلام کنید، پرچم را برافرازید و اعلام کنید، آن را پنهان مدارید، بلکه گویید: ”بابِل تسخیر شده، ’بِل‘ سرافکنده گردیده، و مردوک هراسان گشته است. بتهایش سرافکنده شدهاند، بتهای بیارزش آن هراسان گشتهاند.“
3«زیرا که قومی از جانب شمال بر او میآید که سرزمینش را ویران خواهد ساخت، چندان که کسی در آن ساکن نشود؛ انسان و حیوان از آنجا خواهند گریخت.»
4خداوند میفرماید: «در آن روزها و در آن زمان بنیاسرائیل و بنییهودا با هم خواهند آمد؛ آری، اشکریزان خواهند آمد و یهوه خدای خویش را خواهند جُست.
5آنان راه صَهیون را خواهند پرسید، و روی به سوی آن نهاده، خواهند گفت: ”بیایید تا با عهدی جاودانی که هرگز از یاد نرود به خداوند بپیوندیم!“
6«قوم من گوسفندانی گمگشته بودهاند. شبانانشان آنها را گمراه کرده، بر کوهها آواره ساختند. آنان بر کوهها و تَلها سرگردان شدند و استراحتگاه خویش را فراموش کردند.
7هر که ایشان را یافت، ایشان را فرو~بلعید و دشمنانشان گفتند: ”مقصر ما نیستیم، زیرا اینان به یهوه که چراگاه حقیقی ایشان است گناه ورزیدند، به یهوه که امید پدرانشان بود.“
8«از میان بابِل بگریزید، و از سرزمین کَلدانیان بیرون آیید. همچون بزهای نر، پیشاپیش گله راه بروید.
9زیرا اینک من جماعتی از قومهایی بزرگ را از سرزمین شمال برمیانگیزم و ایشان را بر بابِل میآورم. آنان در برابرش صفآرایی خواهند کرد، و او در آنجا گرفتار خواهد شد. تیرهای ایشان همچون پهلوانانِ رزمآزموده است که یکی از آنها خالی برنمیگردد.»
10خداوند میفرماید: «کَلدِه غارت خواهد شد، و هر که او را تاراج کند، سیر خواهد گشت.
11«ای غارتگرانِ میراث من! اگرچه شاد و سرخوشید، اگرچه همچون گوساله بر مراتع جست و خیز میکنید، و مانند اسب شیهه میکشید،
12مادرتان بس شرمسار خواهد شد، و آن که شما را بزاد، رسوا خواهد گردید. او در میان قومها آخرین خواهد بود و به بیابان و زمین خشک و بَرَهوت بدل خواهد شد.
13به سبب خشم خداوند مسکون نخواهد گردید، بلکه یکسره ویران خواهد گشت؛ و هر که از بابِل عبور کند متحیر شده، از دیدن صدماتش انگشت به دهان خواهد ماند.
14«ای همۀ کمانگیران، از هر سو در برابر بابِل صفآرایی کنید؛ او را هدف قرار دهید و از تیرها دریغ مکنید؛ زیرا به خداوند گناه ورزیده است.
15از هر سو بر او نعره زنید؛ زیرا که خود را تسلیم کرده است. حصارهایش فرو~افتاده، و دیوارهایش فرو~ریخته است. از آنجا که این انتقام خداوند است، از او انتقام گیرید؛ بر او همان روا دارید که او بر دیگران روا داشت.
16برزگران را جملگی از بابِل منقطع سازید، و هم آنان را که به هنگام درو داس خویش به کار میبرند. از بیم شمشیر آن ستمگر، هر کس نزد قوم خود بازگردد، و به سرزمین خویش بگریزد.
17«اسرائیل برهای را مانَد که شیران او را فراری دادهاند. ابتدا پادشاه آشور او را خورد و در آخر نبوکدنصر پادشاه بابِل، استخوانهایش را جَوید.»
18از این رو خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، چنین میفرماید: «اینک من بر پادشاه بابِل و بر سرزمین او مکافات خواهم رسانید، همانگونه که بر پادشاه آشور مکافات رساندم.
19من اسرائیل را به چراگاهش باز خواهم آورد، و او در کَرمِل و باشان خواهد چَرید و جان او بر بلندیهای اِفرایِم و جِلعاد سیر خواهد شد.»
20خداوند میفرماید: «در آن روزها و در آن زمان، سراغ از تقصیر اسرائیل خواهند گرفت و اثری از آن نخواهد بود، و گناه یهودا را خواهند جُست و یافت نخواهد شد، زیرا آنانی را که باقی گذارم، خواهم آمرزید.
21«بر سرزمین مِراتایِم برآی، و بر ساکنان فِقُود بتاز؛ آنان را بِکُش و به نابودی کامل بسپار، و هرآنچه را به تو فرمان دادهام، به جای آور»؛ این است فرمودۀ خداوند.
22«صدای جنگ و هلاکت عظیم در این سرزمین شنیده میشود!
23چگونه پُتکی که تمامی جهان را کوبیده، در هم شکسته و خُرد شده است! چگونه بابِل در میان قومها مایۀ وحشت گشته است!
24ای بابِل، برای تو دام گستردم و تو ندانسته، بدان گرفتار آمدی؛ تو را یافتند و تسخیرت کردند، زیرا با خداوند به مخالفت برخاستی.
25خداوند اسلحهخانۀ خویش را گشوده و اسلحۀ خشمش را بیرون آورده است؛ زیرا خداوندگار خداوند لشکرها را با سرزمین کَلدانیان کاری است.
26از هر سو بر او برآیید، و انبارهای غَلهاش را بگشایید؛ او را بسان تودۀ غله بر هم انباشته کنید، و به نابودی کامل بسپارید، تا باقیماندهای برایش بر جای نماند.
27همۀ گاوانش را بکُشید؛ بگذارید به سلاخخانه فرود آیند. وای بر ایشان! زیرا که روز ایشان آمده، و زمان مکافاتشان فرا~رسیده است.
28«آواز فراریان و پناهجویان سرزمین بابِل به گوش میرسد. آنان در صَهیون اعلام میکنند که یهوه خدای ما انتقام گرفته است، انتقام معبدش را.
29«کمانداران را بر ضد بابِل فرا~خوانید، همۀ آنان را که زِه بر کمان میکِشند. او را از هر سو احاطه کنید؛ به هیچکس مجال گریختن ندهید. او را موافق اعمالش جزا دهید و مطابق آنچه کرده است، با او عمل کنید. زیرا خویشتن را بر ضد خداوند، قدوس اسرائیل، برافراشته است.»
30پس خداوند میفرماید که، «در آن روز، جوانانش در کوچههایش خواهند افتاد و جنگاورانش جملگی هلاک خواهند شد.»
31اینک خداوند لشکرها میفرماید: «ای متکبر، من بر ضد توام! زیرا روز تو فرا~رسیده است، زمانی که تو را مکافات رسانم.
32آن متکبر لغزیده، خواهد افتاد، و کسی او را بر پا نخواهد داشت؛ در شهرهایش آتشی خواهم افروخت که تمامی پیرامون آن را در کام خواهد کشید.»
33خداوند لشکرها چنین میفرماید: «بر بنیاسرائیل ظلم شده، و نیز بر بنییهودا. اسیرکنندگانشان آنان را محکم نگاه میدارند و از رها کردنشان ابا میکنند.
34اما ولیّ ایشان نیرومند است؛ نام او خداوند لشکرهاست! او بیگمان دادِ ایشان را خواهد ستاند، تا زمین را آرامی بخشد اما ساکنان بابِل را ناآرام سازد.»
35خداوند میفرماید: «شمشیری بر ضد کَلدانیان، بر ضد ساکنان بابِل و بر ضد صاحبمنصبان و حکیمانش!
36شمشیری بر ضد فالگیران، تا احمق گردند! شمشیری بر ضد پهلوانان، تا هلاک گردند!
37شمشیری بر ضد اسبان و ارابههایش، و بر ضد همۀ سربازان اجنبی در میانش، تا همچون زنان گردند! شمشیری بر ضد همۀ خزاینش، تا به یغما روند!
38خشکسالی بر آبهایش، تا بخشکند! زیرا آنجا سرزمین تمثالهای تراشیده است، و مردمانش دیوانۀ بتهایند!
39«پس در بابِل، حیوانات بیابانگرد با کَفتارها قرار خواهند گزید، و شترمرغان در آن ساکن خواهند شد. دیگر هرگز کسی در آن نخواهد زیست، بلکه نسل اندر نسل نامسکون خواهد ماند.»
40خداوند میفرماید: «همانگونه که خدا سُدوم و عَمورَه و شهرهای مجاورشان را واژگون ساخت، در آنجا نیز کسی نخواهد زیست و هیچ انسانی در آن مسکن نخواهد گزید.
41«اینک قومی از جانب شمال میآید؛ قومی عظیم و پادشاهان بسیار، از کرانهای زمین برانگیخته میشوند.
42آنان کمان و نیزه به دست میگیرند، و ستمگر و بیرحمند. صدایشان همچون خروش دریاست؛ سوار بر اسب، ای دختر بابِل، همچون مردان جنگی در برابرت صفآرایی میکنند.
43پادشاه بابِل آوازۀ ایشان را شنیده، و دستانش سست شده است؛ درد شدید او را درگرفته، همچون درد زنی در حال زا.
44«اینک من همچون شیری که از بیشههای اردن به مرتع خرم برآید، به لحظهای بابِل را از سرزمینش خواهم راند. و کسی را که برگزیدهام بر آنجا خواهم گماشت. کیست مانند من؟ کیست که مرا به محاکمه بیاورد؟ و کیست آن شبان که در برابرم بایستد؟
45پس بشنوید تدبیری را که خداوند بر ضد بابِل اندیشیده است، و تقدیری را که بر ضد ساکنان تیمان کرده است: حتی کوچکانِ گله را کِشان کِشان خواهند بُرد، و بهیقین مسکنشان به سبب ایشان یکسره متروک خواهد شد.
46زمین از صدای تسخیر بابِل به لرزه در خواهد آمد، و فریاد ایشان در میان ملتها بهگوش خواهد رسید.»
اول قرنتیان باب ۱۰
10:1 زیرا ای برادران، نمیخواهم از این موضوع غافل باشید که پدران ما همه زیر ابر بودند و همه از میان دریا گذشتند.
2آنان همه در ابر و در دریا در پیوند با موسی تعمید یافتند،
3و همه همان خوراک روحانی را خوردند
4و همان آشامیدنی روحانی را نوشیدند؛ زیرا از آن صخرۀ روحانی مینوشیدند که از پِی میآمد، و آن صخره مسیح بود.
5با این همه، خدا از بیشتر آنان خرسند نبود، پس اجسادشان در سرتاسر بیابان پراکنده شد.
6حال، این رویدادها به وقوع پیوست تا نمونههایی باشد برای ما، تا ما همچون آنان در پی بدی نباشیم.
7پس بتپرست مشوید، چنانکه بعضی از ایشان شدند؛ به گونهای که نوشته شده است: «قوم به خوردن و نوشیدن نشستند و به جهت لَهو و لَعِب به پا خاستند.»
8و نه به بیعفتی دستیازیم، چنانکه بعضی از ایشان کردند، و در یک روز بیست و سه هزار تن به هلاکت رسیدند.
9و نه مسیح را بیازماییم، چنانکه بعضی از آنان کردند و به وسیلۀ مارها کشته شدند.
10و نه شِکْوِه و شکایت کنید، چنانکه بعضی از ایشان کردند و هلاککننده هلاکشان ساخت.
11این امور چون نمونه بر آنان واقع گردید و نوشته شد تا عبرتی باشد برای ما که در زمانی به سر میبریم که غایتِ همۀ اعصار تحقق یافته است.
12پس آن که گمان میکند استوار است، بههوش باشد که نیفتد!
13هیچ آزمایشی بر شما نیامده که مناسب بشر نباشد. و خدا امین است؛ او اجازه نمیدهد بیش از توان خود آزموده شوید، بلکه همراه آزمایش راه گریزی نیز فراهم میسازد تا تاب تحملش را داشته باشید.
14پس ای عزیزان، از بتپرستی بگریزید.
15با خردمندان سخن میگویم؛ خود دربارۀ آنچه میگویم قضاوت کنید.
16آیا جام برکت که به جهت آن شکر میگزاریم، شریک شدن در خون مسیح نیست؟ و آیا نانی که پاره میکنیم، شریک شدن در بدن مسیح نیست؟
17از آنجا که نانْ یکی است، ما نیز که بسیاریم، یک بدن هستیم، زیرا همه از یک نان بهره مییابیم.
18قوم اسرائیل را بنگرید: آیا آنان که از قربانیها میخوردند در مذبح شریک نمیشدند؟
19آیا مقصودم این است که خوراکِ تقدیمی به بت چیزی است، یا اینکه بت چیزی است؟
20نه، مقصود این است که قربانیهای بتپرستان تقدیم دیوها میشود نه تقدیم خدا، و من نمیخواهم شما شریک دیوها باشید.
21نمیتوانید هم از جام خداوند بنوشید هم از جام دیوها؛ نمیتوانید هم از سفرۀ خداوند بهره یابید، هم از سفرۀ دیوها.
22آیا میخواهیم غیرت خداوند را برانگیزیم؟ آیا از او تواناتریم؟
23«همه چیز جایز است» - امّا همه چیز مفید نیست. «همه چیز رواست» - امّا همه چیز سازنده نیست.
24هیچکس در پی نفع خود نباشد، بلکه نفع دیگران را بجوید.
25هر گوشتی را که در قصابخانه میفروشند، بدون نظر به وجدان بخورید،
26زیرا «زمین و هرآنچه در آن است از آنِ خداوند است.»
27اگر شخصی بیایمان شما را به صرف غذا دعوت میکند و شما نیز مایل به رفتن هستید، هرآنچه در برابرتان میگذارد بدون نظر به وجدان بخورید،
28مگر اینکه کسی به شما بگوید: «این گوشت به بتها تقدیم شده است.» تنها در این صورت، بهخاطر کسی که این را به شما گفت و بهخاطر وجدان، از آن مخورید -
29البته مقصودم وجدان آن شخص است نه وجدان شما. زیرا چرا باید وجدان شخصی دیگر بر آزادی من حکم کند؟
30اگر خوراکی را با شکرگزاری میخورم، چرا باید بهخاطر آنچه خدا را برای آن شکر میگویم، محکومم کنند؟
31پس هر چه میکنید، خواه خوردن، خواه نوشیدن و خواه هر کار دیگر، همه را برای جلال خدا بکنید.
32هیچکس را آزردهخاطر مسازید، چه یهودیان، چه یونانیان و چه کلیسای خدا را،
33همانگونه که من نیز میکوشم تا همه را به هر نحو که میتوانم خشنود سازم. زیرا در پی نفع خود نیستم، بلکه نفع بسیاری را میجویم، تا نجات یابند.