برنامه مطالعه روزانه
۳ دسامبر
ایوب باب ۳ , ۴
3:1 پس از آن، ایوب لب به سخن گشود و زادروز خود را نفرین کرد.
2ایوب گفت:
3«نابود باد روزی که در آن زاده شدم، و شبی که گفتند: ”مردی در رَحِم قرار گرفت.“
4کاش آن روز سیاه شود! کاش خدا از بالا بر آن التفات نکند، و نوری بر آن نتابد.
5کاش تاریکی و ظلمت غلیظ آن را تصاحب کنند، و ابر بر آن ساکن شود، و کُسوفاتِ روز آن را به هراس افکنند.
6آن شب را ظلمت غلیظ فرو~گیرد، و به روزهای سال نپیوندد، و به شمارۀ ماهها داخل نشود.
7اینک آن شب نازاد باشد، و فریاد شادمانی در آن به گوش نرسد.
8نفرینکنندگانِ روز، نفرینش کنند، آنان که در برانگیزانیدنِ لِویاتان ماهرند.
9ستارگانِ شَفَقِ آن، تاریک گردند، به انتظار نور نشیند اما نباشد، و مژگانِ سَحَر را نبیند؛
10چراکه درهای رَحِمِ مادرم را نبست، و مشقت را از چشمانم پنهان نداشت.
11«چرا به هنگام تولد نمردم، و چون از رَحِم بیرون میآمدم، جان ندادم؟
12چرا زانوانْ مرا پذیرفتند، و سینهها، تا بِمَکم؟
13زیرا تا کنون میخُفتم و در آرامش به سر میبردم، در خواب میبودم و استراحت مییافتم،
14در جوار پادشاهان و مشیران جهان، که ویرانهها از بهر خویش بنا کردند،
15یا در کنار حاکمانِ صاحبِ زر، که منازلِ خویش از نقره پر میسازند.
16یا چرا همچون جنینِ سقطشده پنهان نگشتم، مانند نوزادانی که روشنایی را هرگز ندیدند؟
17آنجا شریران از اذیت و آزار بازمیایستند، و خستگان استراحت مییابند؛
18آنجا اسیران با هم در آسایشاند، و فریاد کارفرمایان را نمیشنوند.
19خُرد و بزرگ در آنجایند، و غلام از اربابِ خویش آزاد است.
20«چرا روشنایی به دردمندان عطا میشود، و زندگانی به تلخجانان؟
21که در آرزوی مرگند اما نمییابند، که آن را میکاوَند، بیش از گنجهای پنهان؟
22که از یافتن گور مسرور میشوند، و با شادمانی بر سرِ شوق میآیند؟
23چرا روشنایی داده میشود به آن که راهش نهان است و خدا اطرافش را مسدود کرده است؟
24زیرا که نانِ من آه کشیدن است، و نالۀ من چون آبْ ریخته میشود.
25زیرا آنچه از آن وحشت داشتم بر سرم آمد؛ آنچه از آن میهراسیدم بر من واقع شد.
26آرام و قرار ندارم؛ مرا آسایشی نیست، بلکه پریشانی و بس.»
4:1 آنگاه اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:
2«اگر کسی بخواهد سخنی با تو بگوید، آیا تاب خواهی داشت؟ اما کیست که بتواند از سخن گفتن بازایستد؟
3هان تو خود بسیاری را پند دادهای، و دستان ضعیف را تقویت کردهای.
4سخنانت لغزندگان را استوار داشته است، و زانوان لرزان را نیرو بخشیدهای.
5اما حال که به تو رسیده، تاب نمیآوری، و اکنون که تو را لمس کرده، پریشان گشتهای.
6آیا اطمینان تو نباید بر خداترسیات باشد، و امید تو بر بیعیبیِ رفتارت؟
7«به یاد آر: کیست که بیگناه هلاک شده باشد، و کجا صالحان تلف شدهاند؟
8بنا بر مشاهدات من، آنان که شرارت شیار میکنند و شقاوت میکارَند، همان را دِرو میکنند.
9به دَمِ خدا هلاک میشوند، و به بادِ غضبش تباه میگردند.
10غرش شیر و نعرۀ شیر ژیان، و دندانهای شیران جوان شکسته است.
11شیر نر از نبودِ شکار تلف میشود، و بچههای شیر ماده پراکنده میگردند.
12«سخنی در خفا به من رسید، و گوشم زمزمهای از آن شنید.
13در میان افکارِ پریشانِ ناشی از رؤیاهای شب، آنگاه که خواب سنگین بر آدمیان غالب میشود،
14رُعب و وحشت بر من مستولی شد، و لرزه بر تمام استخوانهایم افتاد.
15روحی از پیش روی من گذشت، و موی بر تنم راست شد.
16آنجا ایستاد، اما قادر به تشخیص سیمایش نبودم. شکلی در برابر دیدگانم بود؛ خاموشی بود، و آنگاه آوازی شنیدم:
17”آیا انسان خاکی در حضور خدا پارسا شمرده شود؟ آیا آدمی در نظر خالق خویش پاک باشد؟
18او حتی بر خادمان خود اعتماد ندارد، و بر فرشتگان خویش خُرده میگیرد؛
19چقدر بیشتر بر آنان که در خانههای گِلین ساکنند، که بنیادشان بر خاک است و آسانتر از بید لِه میشوند.
20از یک صبح تا شام خُرد میشوند؛ بیآنکه کسی دریابد، تا ابد هلاک میگردند.
21آیا طنابِ خیمۀ ایشان به در نمیآید؟ میمیرند، بدون حکمت.“
یونس باب ۴
4:1 اما این در نظر یونس بسیار بد آمد و خشمش افروخته شده،
2به درگاه خداوند دعا کرده، گفت: «ای خداوند، آیا همین نبود سخن من، آنگاه که هنوز در ولایت خود بودم؟ از همین رو، شتابان به تَرشیش گریختم. میدانستم تو خدایی هستی فیّاض و رحیم و دیرخشم، که محبتت را پایانی نیست و از فرستادن بلا منصرف میشوی.
3اکنون ای خداوند، جانم را بستان که مردن برایم بهتر از زیستن است.»
4اما خداوند پاسخ داد: «آیا رواست که خشمگین شوی؟»
5آنگاه یونس از شهر بیرون رفت و جایی در شرق شهر بر زمین نشست. در آنجا برای خود سایهبانی ساخت و زیر سایهاش نشست تا ببیند بر سر شهر چه میآید.
6آنگاه یهوه خدا، گیاهی برگماشت و آن را تا بالای سر یونس نمو داد تا بر او سایه افکَنَد و از ناخشنودی او اندکی بکاهد. یونس از بابت آن گیاه بسیار شادمان شد.
7اما سپیدهدمِ روز بعد، خدا کِرمی برگماشت که گیاه را زد، و خشک شد.
8چون خورشید برآمد، خدا بادی سوزان از جانب شرق برگماشت و آفتاب چنان بر سر یونس تابید که بیتاب شد و آرزوی مرگ کرده، گفت: «مردن برایم بهتر از زیستن است.»
9آنگاه خدا به یونس گفت: «آیا رواست که بهخاطر گیاهی خشمگین شوی؟» یونس گفت: «آری، رواست که تا به مرگ خشمگین شوم.»
10خداوند گفت: «تو بر گیاهی که محنتی برایش نبردی و آن را نرویانیدی، دل سوزاندی، گیاهی که شبی سر برکشید و شبی دیگر پژمرد.
11پس من چگونه میتوانم بر نینوا دل نسوزانم، بر آن شهر بزرگ با بیش از یکصد و بیست هزار جمعیت که دست راست و چپ خویش از هم تشخیص نمیدهند، با حیوانات بسیار؟»
عبرانیان باب ۱۰
10:1 شریعت فقط سایۀ چیزهای نیکوی آینده است، نه صورت واقعی آنها. از همین رو، هرگز نمیتواند با قربانیهایی که سال به سال پیوسته تکرار میشود، آنان را که برای عبادت نزدیک میآیند، کامل سازد.
2وگرنه آیا تقدیم آنها متوقف نمیشد؟ زیرا در آن صورت، عبادتکنندگان یک بار برای همیشه پاک میشدند و از آن پس دیگر برای گناهان خود احساس تقصیر نمیکردند.
3امّا آن قربانیها هر سال یادآور گناهانند،
4چرا که ممکن نیست خون گاوها و بزها گناهان را از میان بردارد.
5از این رو، هنگامی که مسیح به جهان آمد، فرمود: «به قربانی و هدیه رغبت نداشتی، امّا بدنی برای من مهیا ساختی؛
6از قربانیهای تمامسوز و قربانیهای گناه خشنود نبودی.
7آنگاه گفتم: ”اینک من میآیم، تا ارادۀ تو را ای خدا به جای آورم؛ در طومار کتاب دربارهام نوشته شده است.“»
8نخست میگوید: «به قربانی و هدیه، قربانیهای سوختنی و قربانیهای گناه رغبت نداشتی و از آنها خشنود نبودی»، هرچند شریعت خواهان انجامشان بود.
9سپس میفرماید: «اینک من میآیم تا ارادۀ تو را به جای آورم.» پس اوّلی را باطل میکند تا دوّمی را برقرار سازد.
10به واسطۀ همین اراده، ما یک بار برای همیشه، از طریق قربانیِ بدن عیسی مسیح تقدیس شدهایم.
11هر کاهن، هر روز به خدمت میایستد و همان قربانیها را که هرگز نمیتوانند گناهان را از میان بردارند، بارها میگذراند.
12امّا این کاهن، چون برای همیشه یک قربانی به جهت گناهان تقدیم کرد، به دست راست خدا بنشست.
13از آن هنگام، در انتظار است که دشمنانش کرسی زیر پایش گردند،
14زیرا با یک قربانی، تقدیسشدگان را تا ابد کامل ساخته است.
15روحالقدس نیز در این خصوص به ما گواهی میدهد. ابتدا میفرماید:
16«خداوند اعلام میکند، این است عهدی که پس از آن ایام با ایشان خواهم بست. احکام خود را در دلهای ایشان خواهم نهاد، و بر ذهن ایشان خواهم نگاشت.»
17سپس میافزاید: «گناهان و نافرمانیهای ایشان را دیگر هرگز به یاد نخواهم آورد.»
18آنجا که اینها آمرزیده شده باشند، دیگر جایی برای قربانی گناه باقی نمیماند.
19پس ای برادران، از آنجا که به خون عیسی میتوانیم آزادانه به مکان اقدس داخل شویم،
20یعنی از راهی تازه و زنده که از میان آن پرده که بدن اوست، بر ما گشوده شده است،
21و از آنجا که کاهنی بزرگ بر خانۀ خدا داریم،
22بیایید با اخلاص قلبی و اطمینانِ کاملِ ایمان به حضور خدا نزدیک شویم، در حالی که دلهایمان از هر احساس تقصیر زدوده و بدنهایمان با آبِ پاک شسته شده است.
23بیایید بیتزلزل، امیدی را که به آن معترفیم همچنان استوار نگاه داریم، زیرا وعدهدهنده امین است.
24و در فکر آن باشیم که چگونه میتوانیم یکدیگر را به محبت و انجام اعمال نیکو برانگیزانیم.
25و از گرد آمدن با یکدیگر دست نکشیم، چنانکه بعضی را عادت شده است، بلکه یکدیگر را بیشتر تشویق کنیم - بخصوص اکنون که شاهد نزدیکتر شدن آن روز هستید.
26زیرا اگر پس از بهرهمندی از شناخت حقیقت، عمداً به گناه کردن ادامه دهیم، دیگر هیچ قربانی برای گناهان باقی نمیماند؛
27آنچه میماند، انتظار هولناک مجازات و آتشی مَهیب است که دشمنان خدا را فرو~خواهد بلعید.
28هر که شریعت موسی را رد میکرد، بنا بر گواهی دو یا سه شاهد، بدون ترحم کشته میشد.
29حال به گمان شما چقدر بیشتر کسی که پسر خدا را پایمال کرده و خون عهدی را که بدان تقدیس شده بود، ناپاک شمرده و به روح فیض، بیحرمتی روا داشته است، سزاوار مجازاتی بس سختتر خواهد بود؟
30زیرا او را میشناسیم که فرموده است: «انتقام از آن من است؛ من هستم که سزا خواهم داد،» و نیز: «خداوند قوم خود را داوری خواهد کرد.»
31آری، افتادن به دستهای خدای زنده چیزی هولناک است.
32آن روزهای پیشین را به یاد آورید، زمانی را که تازه منوّر شده بودید؛ در آن روزها، با تحمل رنج و زحمت، در مبارزهای عظیم ایستادگی به خرج دادید.
33گاهی در برابر چشم همگان مورد اهانت و آزار قرار میگرفتید و گاهی دوش به دوش کسانی میایستادید که با ایشان چنین رفتار میشد.
34با آنان که در زندان بودند، همدردی میکردید و تاراج اموال خود را با شادی میپذیرفتید، زیرا میدانستید از داراییهای بهتر که جاودانی است، برخوردارید.
35پس این آزادگی خود را ترک مگویید، زیرا پاداشی عظیم در پی خواهد داشت.
36چون لازم است پایداری کنید تا آنگاه که ارادۀ خدا را به انجام رساندید، وعده را بیابید.
37زیرا پس از اندک زمانی «او که باید بیاید، خواهد آمد و تأخیر نخواهد کرد.
38امّا شخصِ پارسای من به ایمان زیست خواهد کرد. و اگر عقب نشیند، از او خشنود نخواهم شد.»
39لیکن ما از کسانی نیستیم که به عقب برمیگردند و هلاک میشوند، بلکه از آنانیم که ایمان دارند و حیات مییابند.