برنامه مطالعه روزانه
۲۴ دسامبر
ایوب باب ۳۳
33:1 «پس حال ای ایوب، سخنم را بشنو، و به هرآنچه میگویم گوش فرا~ده.
2اینک دهان خویش میگشایم، و زبان در دهانم به سخن میآید.
3سخنانم از صداقتِ دلم برمیخیزد، و لبانم آنچه را که میداند خالصانه بازمیگوید.
4روحِ خدا مرا آفریده است، و نَفَسِ قادر مطلق مرا حیات میبخشد.
5اگر میتوانی مرا پاسخ دِه؛ خویشتن را مهیا ساز و در برابرم بایست.
6هان من نیز نزد خدا همچون تو هستم؛ من نیز از گِل سرشته شدهام.
7اینک هیبت من تو را نترساند، و وقارم بر تو سنگینی نکند.
8«بهیقین که در گوش من سخن گفتی، و آواز سخنت را شنیدم.
9میگویی: ”پاک و بری از هر نافرمانیام؛ طاهرم و در من گناهی نیست.
10اینک او علتها بر من میجوید، و مرا دشمن خویش میشمارد.
11پاهایم را در کُنده مینهد، و مراقب همۀ راههای من است.“
12«اما در این امر حق با تو نیست. من تو را پاسخ خواهم داد، زیرا که خدا از انسان بزرگتر است.
13چرا با او مجادله میکنی، و میگویی، ”او برای هیچ عمل خود به کسی پاسخ نمیدهد“؟
14زیرا خدا به یک شیوه یا به شیوهای دیگر سخن میگوید، هرچند آدمی آن را تشخیص نمیدهد.
15در خواب، در رؤیای شب، زمانی که خواب سنگین بر انسان مستولی میشود، هنگامی که آدمی بر بستر خویش خفته است،
16آنگاه گوشهای انسان را میگشاید، و به هشدارها او را به وحشت میافکند،
17تا انسان را از اعمالش بازگرداند، و او را از تکبر بازدارد؛
18جان او را از گودال حفظ میکند، و حیاتش را از هلاکتِ شمشیر.
19«نیز انسان در بستر خود با درد تأدیب میشود، با شِکوِه و شکایت دائمی در استخوانهایش،
20تا اینکه جانش از نان منزجر میگردد، و اشتهایش از لذیذترین خوراکها.
21گوشت تنش چنان تحلیل میرود که از نظر محو میشود، و استخوانهایش که دیده نمیشدند، نمایان میگردند.
22جانش به گودال نزدیک میشود، و حیاتش به حاملانِ مرگ.
23«اگر او را فرشتهای باشد، واسطهای، یک از هزار، تا آنچه را برای انسان درست است به او اعلان کند،
24و او را مورد لطف خویش قرار داده، بگوید: ”او را از فرو~رفتن به گودال برهان؛ زیرا برایش کفارهای یافتهام.“
25آنگاه گوشت تنش چون طفل لطیف خواهد شد، و به ایام جوانی خویش باز خواهد گشت.
26آنگاه از درگاه خدا تمنا خواهد کرد، و او وی را مستجاب خواهد نمود؛ با فریاد شادمانی روی خدا را خواهد دید، و خدا پارسایی وی را بدو باز خواهد گردانید.
27سرودخوانان نزد مردمان آمده، خواهد گفت: ”گناه کردهام و حقّ را مخدوش ساختهام، اما مرا سودی نبخشید.
28او نَفْس مرا از فرو~رفتن به گودال فدیه داد، و جان من روشنایی را خواهد دید.“
29«براستی که خدا این همه را با انسان به عمل میآورَد، دو بار و بلکه سه بار،
30تا که جانش را از گودال بازگرداند، و او را به نورِ حیات منوّر سازد.
31«ای ایوب، توجه کن و مرا بشنو؛ خاموش باش تا من سخن گویم.
32اگر سخنی داری، پاسخم ده؛ سخن بگو، زیرا میخواهم تو را تبرئه کنم.
33اگر نه، مرا بشنو؛ خاموش باش تا تو را حکمت آموزم.»
زکریا باب ۹
9:1 وحی کلام خداوند بر ضد سرزمین حَدراخ است، و بر دمشق قرار خواهد گرفت. زیرا که چشم خداوند بر بشر و بر تمامی قبایل اسرائیل است،
2و بر حَمات نیز که با آن هممرز است، و بر صور و صیدون، اگرچه بسیار حکیمند.
3صور از برای خویش دژی ساخته و نقره را همچون غبار و طلا را چون خاک کوچهها انباشته است.
4اما اینک خداوندگار او را بیرون خواهد راند، و قدرتش را بر دریا در هم خواهد شکست، و آتشْ او را فرو~خواهد بلعید.
5اَشقِلون این را دیده، خواهد ترسید؛ غزه نیز از درد به خود خواهد پیچید، و عِقرون نیز، زیرا که امیدش بر باد شده است. پادشاه از غزه نابود خواهد شد؛ و اَشقِلون خالی از سکنه خواهد گشت؛
6مردمان وحشی در اَشدود سکونت خواهند گزید، و من غرور فلسطینیان را منقطع خواهم ساخت.
7خون را از دهانش دور خواهم کرد، و مکروهات را از میان دندانهایش؛ از آنان نیز، باقیماندهای از آنِ خدای ما خواهند بود، که همچون طایفهای در یهودا خواهند بود، و عِقرون مانند یِبوسی خواهد شد.
8و من نزد خانۀ خود در برابر لشکریان مهاجم اردو خواهم زد، در برابر آن که میآید و میرود؛ و ستمگر بار دیگر بر آنها پا نخواهد نهاد، زیرا اکنون به چشمان خود دیدبانی میکنم.
9ای دختر صَهیون، بسیار شادی کن! و ای دختر اورشلیم، فریاد بلند سر ده! هان پادشاهت نزد تو میآید؛ او عادل و صاحب نجات است، فروتن و سوار بر الاغ، بر کُرۀ الاغ.
10ارابه را از اِفرایِم و اسب جنگی را از اورشلیم بر خواهم داشت، و کمان جنگ شکسته خواهد شد. او صلح را به قومها ندا خواهد کرد؛ و حکومتش از دریا تا دریا، و از نهر فُرات تا کرانهای زمین خواهد بود.
11و در خصوص تو نیز، به سبب خون عهدم با تو، اسیرانت را از چاه بیآب رها خواهم کرد.
12ای اسیرانِ امید، به دژ خود بازگردید! همین امروز اعلام میکنم که به شما دو چندان باز خواهم داد.
13زیرا یهودا را همچون کمانم خم کردهام، و اِفرایِم را چون تیر بر آن نهادهام. فرزندان تو را ای صَهیون، بر خواهم انگیخت، بر ضد فرزندان تو ای یونان؛ و تو را همچون شمشیر مردی جنگاور خواهم ساخت.
14آنگاه خداوند بر فراز ایشان ظاهر خواهد شد، و تیر او همچون برق خواهد جَست؛ خداوندگارْ یهوه کَرِنا را خواهد نواخت و در گردبادهای جنوبی به پیش خواهد تاخت.
15خداوند لشکرها سپر ایشان خواهد بود، و ایشان خواهند خورد و بر سنگهای فلاخُن پا خواهند نهاد، خواهند نوشید و همچون مستان نعره خواهند زد؛ چونان پیاله از خون لبریز خواهند شد، و مانند گوشههای مذبح به خون آغشته خواهند گردید.
16در آن روز، یهوه خدایشان آنان را همچون گلهای که قوم او باشند نجات خواهد داد؛ و آنان همچون نگینهای تاج، بر سرزمین او خواهند درخشید.
17چه عظیم است نیکویی او، و چه عظیم، زیباییاش! گندم، مردان جوان را شکوفا خواهد ساخت و شراب تازه، دوشیزگان را.
مکاشفه باب ۷ , ۸ , ۹
7:1 پس از آن، دیدم چهار فرشته در چهارگوشۀ زمین ایستادهاند و چهار بادِ زمین را بازمیدارند تا بر خشکی و دریا و هیچ درختی نوزند.
2آنگاه فرشتهای دیگر دیدم که از محل طلوعِ آفتاب سر میزد و مُهر خدای زنده با او بود. و به بانگ بلند به آن چهار فرشته که قدرت آسیب رساندن به خشکی و دریا به آنها داده شده بود، ندا داد که:
3«پیش از آنکه بر پیشانی بندگان خدایمان مُهر زنیم، به خشکی و دریا و درختان آسیب نرسانید.»
4آنگاه شنیدم که شمار مُهرشدگان صد و چهل و چهار هزار تن از کل قبایل بنیاسرائیل بود.
5از قبیلۀ یهودا دوازده هزار تن مُهر شدند، از قبیلۀ رِئوبین، دوازده هزار تن، از قبیلۀ جاد، دوازده هزار تن،
6از قبیلۀ اَشیر، دوازده هزار تن، از قبیلۀ نَفتالی، دوازده هزار تن، از قبیلۀ مَنَسی، دوازده هزار تن،
7از قبیلۀ شَمعون، دوازده هزار تن، از قبیلۀ لاوی، دوازده هزار تن، از قبیلۀ یِساکار، دوازده هزار تن،
8از قبیلۀ زِبولون، دوازده هزار تن، از قبیلۀ یوسف، دوازده هزار تن، و از قبیلۀ بِنیامین دوازده هزار تن.
9پس از آن نظر کردم و اینک جماعتی عظیم از هر ملت و طایفه و قوم و زبان پیش روی خود دیدم که هیچکس آنان را نمیتوانست شماره کند و همه پیش تخت و در پیشگاه بره ایستاده بودند. همگان ردای سفید بر تن داشتند و شاخۀ نخل به دست.
10آنان به بانگ بلند ندا در دادند که: «نجات از آن خدای ماست، که بر تخت نشسته؛ و از آنِ بره است.»
11و همۀ فرشتگان، گرداگرد تخت و گرداگرد پیران و چهار موجود زنده ایستادند؛ و همه در پیشگاه تخت روی بر زمین نهادند و خدا را پرستش کرده،
12گفتند: «آمین! ستایش و جلال و حکمت و سپاس و اکرام و قدرت و توانایی خدای ما را باد، تا ابد. آمین!»
13آنگاه یکی از آن پیران از من پرسید: «اینان که ردای سفید به تن دارند کیانند و از کجا آمدهاند؟»
14جواب دادم: «این را تو میدانی، سرورم.» و او گفت: «اینان همان کسانند که از عذاب عظیم برگذشتهاند و رداهای خود را در خون بره شستهاند و سفید کردهاند.
15هم از این روست که: «اینان در پیشگاه تخت خدایند و شبانهروز او را در معبدش خدمت میکنند؛ و آن تختنشین، خیمۀ خود را بر آنان میگستراند.
16و دیگر هرگز گرسنه نخواهند شد، و هرگز تشنه نخواهند گردید، و دیگر تابش خورشید به رویشان نخواهد بارید، و نه تابش هیچ گرمای سوزان دیگر.
17زیرا که بره از مرکز تختْ شبان آنان خواهد بود، و آنان را به چشمههای آب حیات رهنمون خواهد شد. و خدا هر قطره اشکی را از چشم آنان خواهد سترد.»
8:1 هنگامی که بره هفتمین مُهر را گشود، حدود نیمساعت سکوت بر آسمان حکمفرما شد.
2و آن هفت فرشته را دیدم که در پیشگاه خدا میایستند، و به آنان هفت شیپور داده شد.
3و فرشتهای دیگر آمد که بخورسوزی از طلا با خود داشت، و پیش مذبح ایستاد. به او بخور بسیار داده شد تا آن را با دعاهای همۀ مقدسین بر مذبح طلاییِ پیش تخت تقدیم کند.
4دود بخور با دعاهای مقدسین از دستهای آن فرشته تا به پیشگاه خدا بالا رفت.
5آنگاه فرشته بخورسوز را برگرفت و از آتش مذبح بیاکند و بر زمین افکند. آنگاه غرّشِ رعد بود و بانگ و غوغا، و آذرخش که برمیخاست و زمین که میلرزید.
6آنگاه آن هفت فرشته که آن هفت شیپور را داشتند، آهنگِ نواختن آنها کردند.
7فرشتۀ اوّل شیپورش را به صدا درآورد، و تگرگ و آتشِ آمیخته با خون بود که ناگهان بر زمین بارید و یک سوّم زمین سوخت و یک سوّم درختان سوختند و همۀ سبزهها سوختند.
8فرشتۀ دوّم شیپورش را به صدا درآورد، و چیزی بسان کوهی بزرگ که مشتعل به آتش بود، به دریا افکنده شد و یک سوّم دریا بدل به خون گشت.
9و یک سوّم از موجودات زندۀ دریا مُردند و یک سوّم از کشتیها نابود شدند.
10فرشتۀ سوّم شیپورش را به صدا درآورد، و ستارهای بزرگ چون مشعلی سوزان از آسمان به روی یک سوّم از رودخانهها و چشمهساران فرو~افتاد.
11نام آن ستاره ’اَفْسَنْتین‘ بود، و یک سوّم از آبها تلخ شد. و مردمان بسیار از آبها که تلخ شده بود، مُردند.
12فرشتۀ چهارم شیپورش را به صدا درآورد، و یک سوّم خورشید ضربت خورد، و یک سوّم ماه و یک سوّم ستارگان نیز، چندان که یک سوّم از آنها تاریک شد. و یک سوّم روز بینور ماند و یک سوّم شب نیز.
13و همچنان که به نظاره ایستاده بودم، شنیدم لاشخوری در دل آسمان به بانگ بلند فریاد زد: «وای، وای، وای بر ساکنان زمین، که چیزی نمانده صدای شیپورهای آن سه فرشتۀ دیگر برخیزد.»
9:1 فرشتۀ پنجم شیپورش را به صدا درآورد، و من ستارهای دیدم افتاده از آسمان به زمین. به این ستاره، کلید هاویه داده شد.
2چون او در از هاویه برگشود، دودی از آن برخاست چون دود کورهای عظیم، چندان که خورشید و آسمان از دود چاه تیره و تاریک شدند.
3و از دلِ دود، ملخها به روی زمین آمدند و به آنها قدرتی چون قدرت عقربهای زمین داده شد،
4و به آنها گفته شد که به سبزههای زمین آسیب نرسانند، و نه به هیچ گیاه یا درختی، بلکه تنها به آن کسان آسیب برسانند که مُهر خدا بر پیشانی ندارند.
5و به آنها اجازه داده شد که آن کسان را پنج ماه شکنجه دهند، بیآنکه آنان را بکشند. و شکنجهای که آن کسان کشیدند به شکنجۀ نیش عقرب میمانست، آنگاه که انسان را بگزد.
6در آن روزها مردم جویای مرگ خواهند بود، امّا آن را نخواهند یافت؛ آرزوی مرگ خواهند کرد، امّا مرگ از آنها خواهد گریخت.
7و آن ملخها به اسبهایی میمانستند آمادۀ کارزار. بر سرشان چیزی بود که به تاج طلا میمانست و چهرههاشان به چهرۀ انسان شباهت داشت.
8موهایی چون موی زنان داشتند و دندانهایی چون دندان شیران.
9سینهپوشی داشتند چون جوشن آهنین، و صدای بالهاشان چون غرّش اسبان و ارابههای بسیار بود که به جنگ بشتابند.
10دُمها و نیشهایی داشتند چون دُم و نیش عقرب، و در دُمهاشان قدرت آن بود که پنج ماه به مردم آزار برسانند.
11پادشاهشان فرشتۀ هاویه بود که به زبان عبرانیان ’اَبَدون‘ نام دارد، و به یونانی ’آپولیون‘.
12’وایِ‘ اوّل از سر گذشت. دو ’وایِ‘ دیگر هنوز باقی است.
13فرشتۀ ششم شیپورش را به صدا درآورد، و من آوازی شنیدم که از چهار شاخ مذبحِ طلایی که در پیشگاه خداست برمیآمد؛
14و شنیدم که به آن فرشتۀ ششم که شیپور داشت، گفت: «آن چهار فرشته را که در کنار رود بزرگ فُرات در بندند، آزاد کن.»
15پس آن چهار فرشته که برای همین ساعت و همین روز و همین ماه و همین سال آماده نگاه داشته شده بودند، آزاد شدند تا یک سوّم آدمیان را بکشند.
16و شنیدم که شمار سوارهنظام دویست میلیون بود.
17اسبان و سوارانی که در رؤیای خود دیدم، اینچنین بودند: جوشنهایی به تن داشتند به سرخی آتش و آبی کبود و زردیِ گوگرد. سرِ اسبان به سرِ شیر میمانست و از دهانشان آتش و دود و گوگرد بیرون میزد.
18یک سوّمِ آدمیان از این سه بلای آتش و دود و گوگرد که از دهانشان بیرون میزد، کشته شدند.
19قدرت اسبان در دهانشان بود و در دُمشان. زیرا دُمشان شبیه مار بود با سری که با آن صدمه میزدند.
20از آدمیان، آنان که از این بلاها هلاک نشدند، باز هم از کارهای دست خود توبه نکردند. باز هم نه از پرستش دیوها دست شستند و نه از پرستش بتهای زرّین و سیمین و برنجین و سنگی و چوبین که نه میبینند و نه میشنوند و نه میجنبند.
21نه نیز از آدمکُشیها و جادوگریها و بیعفتیها و دزدیهای خود توبه کردند.