برنامه مطالعه روزانه
۳۰ نوامبر
استر باب ۷ , ۸
7:1 پس پادشاه و هامان رفتند تا با شهبانو اِستر در ضیافت شرکت کنند.
2روز دوّم نیز، به هنگام نوشیدن شراب، پادشاه از استر پرسید: «شهبانو اِستر، چه درخواستی داری که به تو داده خواهد شد. خواهش تو چیست؟ حتی اگر نیمی از مملکت باشد، برآورده خواهد شد.»
3آنگاه شهبانو اِستر پاسخ داد: «پادشاها! اگر بر من نظر لطف داری و اگر پادشاه را پسند آید، جان من به درخواست من و جان قوم من نیز به خواهش من، به من بخشیده شود.
4زیرا که من و قومم فروخته شدهایم تا هلاک و کشته و نابود شویم. اگر تنها به غلامی و کنیزی فروخته میشدیم، لب فرو~میبستم، زیرا مصیبت ما در قیاس با زیان پادشاه هیچ است.»
5آنگاه خشایارشای پادشاه به شهبانو اِستر گفت: «آن کیست و کجاست که جسارت کرده تا دست به چنین کاری بزند؟»
6اِستر گفت: «خصم و دشمن! همین هامانِ شریر!» آنگاه هامان در حضور شاه و شهبانو به هراس افتاد.
7و پادشاه برآشفته، از نوشیدن شراب برخاست و به باغِ کاخ رفت. اما هامان چون دید که بلا از جانب پادشاه برایش مقدر است، در آنجا ماند تا برای جان خود دست به دامانِ شهبانو اِستر شود.
8هنگامی که پادشاه از باغِ کاخ به تالار نوشیدن شراب بازگشت، هامان خود را بر تختی که اِستر بر آن بود، میافکند. پس پادشاه گفت: «آیا این شخص به هنگام حضور من در خانه، به شهبانو دستدرازی میکند؟» هنوز این سخن بر زبان پادشاه بود که روی هامان را پوشاندند.
9آنگاه حَربونا، یکی از خواجهسرایان ملازم شاه گفت: «اینک چوبۀ داری به بلندی پنجاه ذِراع در خانۀ هامان آماده است. هامان این دار را برای مُردِخای که با سخن خود جان پادشاه را نجات داد، فراهم آورده است.» پادشاه فرمود: «او را بر همان، بر دار کنید.»
10پس هامان را بر چوبۀ داری که برای مُردِخای فراهم آورده بود، بر دار کردند. آنگاه خشم پادشاه فرو~نشست.
8:1 در آن روز، خشایارشای پادشاه خانۀ هامان، دشمنِ یهودیان را به شهبانو اِستر بخشید. و مُردِخای به پیشگاه پادشاه راه یافت، زیرا اِستر پادشاه را از نسبتی که با مُردِخای داشت آگاه کرده بود.
2پادشاه انگشتری خود را که از هامان باز پس گرفته بود، به در آورد و آن را به مُردِخای داد، و اِستر مُردِخای را بر خانۀ هامان گماشت.
3اِستر بار دیگر با پادشاه سخن گفت و به پاهای وی افتاده، بگریست و به او التماس کرد که قصد شوم هامانِ اَجاجی و دسیسهای را که علیه یهودیان چیده بود، باطل کند.
4آنگاه پادشاه چوگان زرّین را به سوی اِستر دراز کرد و اِستر برخاسته، در برابر پادشاه بایستاد،
5و گفت: «اگر پادشاه را پسند آید و اگر بر من نظر لطف دارد، و مصلحت چنین بیند، و اگر از من خرسند باشد، حکمی نگاشته شود تا نامههایی را که هامان اَجاجی پسر هَمِداتا تدبیر کرده و آنها را برای هلاکت یهودیان که در همۀ ولایتهای پادشاه هستند، نوشته است، باطل کند.
6زیرا من چگونه میتوانم شاهد مصیبتی باشم که دامنگیر قوم من میشود؟ چگونه میتوانم نابودی خویشانم را بنگرم؟»
7آنگاه خشایارشای پادشاه به شهبانو اِستر و مُردِخای یهودی گفت: «اینک خانۀ هامان را به اِستر بخشیدهام، و خودِ او را که قصد دستدرازی بر یهودیان داشت، بر دار کردهاند.
8اکنون چنانکه خود صلاح میبینید به نام پادشاه نامهای در خصوص یهودیان بنویسید و آن را با انگشتری پادشاه مهر کنید، زیرا حکمی که به نام پادشاه نوشته شود و به انگشتری وی مهر گردد، فسخناپذیر است.»
9در آن هنگام، در روز بیست و سوّم از ماه سوّم که ماه سیوان باشد، کاتبانِ شاه را فرا~خواندند. ایشان طبق هرآنچه مُردِخای امر فرمود، حکمی به یهودیان، ساتْراپها، فرمانداران و صاحبمنصبان صد و بیست و هفت ولایت از هند تا کوش نوشتند. این حکم به هر ولایت به خط آن، و به هر قوم به زبان آن، و به یهودیان نیز به خط و زبان ایشان نوشته شد.
10مُردِخای نامهها را به نام خشایارشای پادشاه نوشت و به انگشتری پادشاه مُهر کرد، و آنها را به دست چاپارانِ اسبسوار فرستاد؛ و ایشان بر اسبان تازی شاهی که کُرّههای مادیانهای او بودند، روانه شدند.
11در این نامهها، پادشاه به یهودیانی که در همۀ شهرها بودند اجازه داد که گرد هم آمده، از خود دفاع کنند و هر نیروی مسلحی را، از هر قوم و ولایتی، که قصد حمله به ایشان داشته باشد، با زنان و فرزندانشان به هلاکت رسانند و بکشند و نابود سازند، و داراییشان را نیز به غنیمت گیرند.
12و این میبایست در یک روز، یعنی در روز سیزدهم ماه دوازدهم که ماه اَذار باشد، در همۀ ولایتهای خشایارشای پادشاه به انجام رسد.
13رونوشتی از این فرمان میبایست همچون حکمی در تمامی ولایتها صادر میشد و به آگاهی همۀ قومها میرسید، و یهودیان میبایست در آن روز آماده باشند تا از دشمنانشان انتقام بگیرند.
14پس چاپاران بنا به فرمان پادشاه، بیدرنگ بر اسبان تازی شاهی سوار شده، بهشتاب به پیش تاختند. این حکم در مَقَر پادشاهی شوش صادر گردید.
15آنگاه مُردِخای با جامههای ملوکانۀ آبی و سپید، تاجی بزرگ و زرین، و ردایی ارغوانی از کتان نازک از حضور پادشاه بیرون آمد، و شهر شوش فریاد شادی سر داد.
16بدینسان، برای یهودیان روشنایی و شادی و خوشی و حرمت پدید آمد.
17و در هر ولایت و هر شهر که فرمان و حکم شاه بدان میرسید، یهودیان به وجد و سرور میپرداختند و جشن و عید برگزار میکردند. از میان قومهای آن دیار نیز بسیاری به آیین یهود گرویدند، زیرا که ترس از یهودیان بر ایشان مستولی شده بود.
عوبدیا
1رؤیای عوبَدیا.
2هان من تو را در میان قومها کوچک خواهم ساخت، و تو بسیار پست خواهی شد.
3ای که در شکافهای صخره ساکنی و مسکنت بر بلندیهاست، ای که با خود میگویی: «کیست که مرا به زمین فرود آوَرَد؟» بدان که تکبر دلت تو را فریفته است.
4خداوند میفرماید: اگرچه همچون عقاب اوج گیری و در میان ستارگان آشیان گزینی، از آنجا تو را فرود خواهم آورد.
5اگر دزدان بر تو آیند و غارتگران بر تو شبیخون زنند - چه مصیبتی در انتظارت خواهد بود! - آیا تنها به قدرِ کفایت دزدی نخواهند کرد؟ اگر انگورچینان بر تو آیند، آیا خوشههایی باقی نخواهند گذاشت؟
6اما عیسو چگونه غارت شده، و گنجهای نهانش چهسان به تاراج رفته است!
7همپیمانانت جملگی تو را به سرحدّاتت راندهاند؛ آنان که با تو در صلحند، تو را فریفته و بر تو چیره گشتهاند؛ آنان که نان تو را خوردهاند پیش رویت دام نهادهاند، و تو از آن آگاه نیستی.
8خداوند میفرماید: آیا در آن روز حکیمان را از اَدوم و خردمندان را از کوه عیسو نابود نخواهم کرد؟
9ای تیمان، جنگاورانت هراسان خواهند شد، تا همگی کشته شده، از کوه عیسو منقطع گردند.
10به سبب خشونتی که بر برادرت یعقوب روا داشتی، شرمساریْ تو را در بر خواهد گرفت و تا به ابد نابود خواهی شد.
11آن روز که در کناری ایستادی، روزی که اجنبیان ثروت او را به یغما بردند و بیگانگان به دروازههایش درآمده، بر اورشلیم قرعه افکندند، تو نیز همچون یکی از آنان بودی.
12به روزِ نگونبختیِ برادرت بر وی شادمانه منگر، به روز هلاکت مردم یهودا بر آنان شادی مکن، و به روز مصیبت ایشان بر آنان فخر مفروش.
13به روز بلای قوم من به دروازههایشان داخل مشو، به روز مصیبت ایشان بر آنان شادمانه منگر، و به روز تنگیِ ایشان دست تطاول بر اموالشان دراز مکن.
14بر سر چهارراه مَایست تا پناهجویانشان را قتلعام کنی؛ و بازماندگانشان را در روز بلا تسلیم منما.
15زیرا روز خداوند، برای تمامی قومها نزدیک است! به همانگونه که تو عمل کردی، با تو عمل خواهند کرد؛ اعمال تو بر سر خودت خواهد آمد.
16زیرا همانگونه که شما بر کوه مقدسِ من نوشیدید، به همانگونه همۀ قومها پیوسته خواهند نوشید؛ آری، آنان خواهند نوشید و خواهند بلعید، و چنان خواهند شد که گویی هرگز نبودهاند.
17اما بر کوه صَهیون رستگاری خواهد بود، و آن مکانْ مقدس خواهد بود، و خاندان یعقوب میراث خود را تصاحب خواهند کرد.
18خاندان یعقوب آتشی خواهد بود، خاندان یوسف شعلهای، و خاندان عیسو کاه؛ ایشان آنها را به آتش کشیده، خواهند سوزانید، و از خاندان عیسو کسی زنده نخواهد ماند، زیرا خداوند سخن گفته است.
19مردمان نِگِب کوه عیسو را متصرف خواهند شد، و اهالیِ کوهپایه، سرزمین فلسطینیان را تسخیر خواهند کرد؛ ایشان سرزمین اِفرایِم و سرزمین سامِرِه را به تصرف در خواهند آورد، و بِنیامین، جِلعاد را.
20تبعیدشدگانِ این لشکرِ بنیاسرائیل، سرزمین کنعانیان را تا صَرِفَه تسخیر خواهند کرد؛ و تبعیدشدگانِ اورشلیم که در سِفارَد هستند، شهرهای نِگِب را تصرف خواهند نمود.
21نجاتدهندگان به کوه صَهیون بر خواهند آمد تا بر کوه عیسو فرمان برانند؛ و سلطنت از آنِ خداوند خواهد بود!
عبرانیان باب ۳ , ۴ , ۵
3:1 پس ای برادران مقدّس که در دعوت آسمانی شریک هستید، اندیشۀ خود را بر عیسی معطوف کنید که اوست رسول و کاهن اعظمی که بدو معترفیم.
2او نسبت به کسی که او را برگماشت امین بود، همانگونه که موسی نیز در تمام خانۀ خدا امین بود.
3امّا به همان اندازه که حرمت سازندۀ خانه از خودِ خانه بیشتر است، عیسی نیز لایق حرمتی بیش از موسی شمرده شد.
4زیرا هر خانهای به دست کسی بنا میشود، امّا بانی همه چیز خداست.
5موسی در مقام خادم در تمام خانۀ خدا امین بود تا بر آنچه میبایست در آینده گفته شود، شهادت دهد.
6امّا مسیح، در مقام پسرِ صاحباختیار بر خانۀ خدا، امین است. و خانۀ او ما هستیم، به شرطی که آزادگی خود را حفظ کنیم و در مباهات به امید خود همچنان پایدار بمانیم.
7پس همانگونه که روحالقدس میفرماید: «امروز، اگر صدای او را میشنوید،
8دل خود را سخت مسازید، چنانکه در ایام تمرد کردید، به هنگام آزمایش در بیابان.
9آنجا پدران شما مرا آزمایش و امتحان کردند، با اینکه چهل سال کارهای مرا دیده بودند.
10به همین سبب، از آن نسل خشمگین بودم و گفتم: ”اینان همواره در دل خود گمراهند، و راههای مرا نمیشناسند؛“
11پس در خشم خود سوگند خوردم که به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت.»
12ای برادران، هوشیار باشید که از شما کسی دل شَرور و بیایمان نداشته باشد که از خدای زنده رویگردان شود.
13بلکه هر روز، تا آن زمان که هنوز ’امروز‘ خوانده میشود، یکدیگر را پند دهید تا کسی از شما در اثر فریب گناه، سختدل نشود.
14از آن رو که در مسیح شریک شدهایم، تنها به شرطی که اطمینان آغازین خود را تا به آخر استوار نگاه داریم.
15چنانکه هماکنون گفته شد: «امروز، اگر صدای او را میشنوید، دل خود را سخت مسازید، چنانکه در ایام تمرد کردید.»
16مگر آنان که شنیدند و با وجود آن سرپیچی کردند، چه کسانی بودند؟ آیا همۀ آنانی نبودند که موسی از مصر به در آورد؟
17و از چه کسانی چهل سال خشمگین بود؟ مگر نه آنان که گناه کردند و اجسادشان در بیابان افتاد؟
18و دربارۀ چه کسانی سوگند خورد که به آسایش او هرگز راه نخواهند یافت؟ مگر نه همانها که نافرمانی کردند؟
19پس میبینیم به سبب بیایمانی بود که نتوانستند راه بیابند.
4:1 پس بههوش باشیم مبادا با اینکه وعدۀ راه یافتن به آسایش او هنوز به قوّت خود باقیست، آشکار شود که احدی از شما، از دست یافتن به آن بازمانده است.
2زیرا به ما نیز چون ایشان بشارت داده شد. امّا پیامی که شنیدند، سودی برایشان نداشت، زیرا با آنان که گوش فرا~دادند به ایمان متحد نشدند.
3ولی ما که ایمان آوردهایم، به آن آسایش راه مییابیم. چنانکه خدا فرموده است: «پس در خشم خود سوگند خوردم که به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت،» و با این همه، کارهای او از زمان آفرینش جهان به پایان رسیده بود؛
4زیرا در جایی راجع به روز هفتم بیان میکند که: «خدا در هفتمین روز، از همۀ کارهای خویش بیاسود،»
5و باز در قسمتی که در بالا نقل شد، میگوید: «به آسایش من هرگز راه نخواهند یافت.»
6بنابراین، از آنجا که این حقیقت به قوّت خود باقی است که برخی میباید به آن آسایش راه یابند، و آنان که پیشتر بشارت یافتند، به سبب نافرمانی راه نیافتند،
7پس خدا دیگر بار روزی خاص را مقرر فرمود، و پس از گذشت سالهای بسیار، در مزامیر داوود، از ’امروز‘ سخن گفت و آنگونه که پیشتر بیان شد، فرمود: «امروز، اگر صدای او را میشنوید، دل خود را سخت مسازید.»
8زیرا اگر یوشَع به آنها آسایش بخشیده بود، مدتها بعد، خدا از روزی دیگر سخن نمیگفت.
9پس قوم خدا هنوز باید از آسایش شَبّات برخوردار شوند؛
10زیرا هر کس که به آسایش خدا داخل میشود، او نیز از کارهای خود آسودگی مییابد، همانگونه که خدا از کارهای خود برآسود.
11پس بیایید بهجدّ بکوشیم تا به آن آسایش راه یابیم، مبادا کسی از نافرمانی آنان سرمشق گیرد و درلغزد.
12زیرا کلام خدا زنده و مؤثر است و بُرندهتر از هر شمشیر دو دم، و چنان نافذ که نَفْس و روح، و مفاصل و مغزِ استخوان را نیز جدا میکند، و سنجشگر افکار و نیّتهای دل است.
13هیچ چیز در تمام آفرینش از نظر خدا پنهان نیست، بلکه همه چیز در برابر چشمان او که حساب ما با اوست، عریان و آشکار است.
14پس چون کاهن اعظمی والامقام داریم که از آسمانها درگذشته است، یعنی عیسی پسر خدا، بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم.
15زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند.
16پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که به هنگام نیاز یاریمان دهد.
5:1 هر کاهن اعظم از میان آدمیان انتخاب میشود و به نمایندگیِ آدمیان در امور الهی منصوب میگردد تا هدایا و قربانیها به جهت گناهان تقدیم کند.
2او میتواند با آنان که ناآگاهانه به راه خطا میروند، به نرمی رفتار کند، زیرا خود نیز دارای ضعف است.
3از همین رو، باید نه تنها برای گناهان مردم، بلکه برای گناهان خود نیز قربانی تقدیم کند.
4هیچکس خودْ این افتخار را از آنِ خویش نمیسازد، بلکه این افتخار زمانی نصیب شخص میشود که خدا او را همانند هارون فرا~خواند.
5مسیح نیز خودْ جلال کهانتِ اعظم را از آنِ خویش نساخت، بلکه آن را از همان کسی دریافت کرد که به او گفت: «تو پسر من هستی؛ امروز، من تو را مولود ساختهام.»
6و در جای دیگر میگوید: «تو جاودانه کاهن هستی، در رتبۀ مِلْکیصِدِق.»
7او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشکها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و بهخاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد.
8هرچند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت.
9و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت میکنند، منشاء نجات ابدی گشت.
10و از جانب خدا تعیین شد تا کاهن اعظم باشد، از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.
11در این باره، مطالب بسیار برای گفتن داریم، امّا شرح آنها دشوار است، چرا که گوشهای شما سنگین شده است.
12براستی که پس از گذشت این همه وقت، خود میبایست معلّم باشید. و با این حال نیاز دارید کسی اصول ابتدایی کلام خدا را دیگر بار از آغاز به شما بیاموزاند. شما محتاج شیرید، نه غذای سنگین!
13هر که شیرخوار است، با تعالیم پارسایی چندان آشنا نیست، زیرا هنوز کودک است.
14امّا غذای سنگین از آنِ بالغان است که با تمرین مداوم، خود را تربیت کردهاند که خوب را از بد تشخیص دهند.