برنامه مطالعه روزانه
۳۰ جولای
دوم سموییل باب ۱۶
16:1 چون داوود قدری از قلۀ کوه فراتر رفت، صیبا، خادم مِفیبوشِت با دو الاغ زینشده که دویست قرص نان، یکصد خوشه کشمش، یکصد میوۀ تابستانی و یک مَشک شراب بر خود داشتند، به استقبال او آمد.
2پادشاه از صیبا پرسید: «اینها را به چه منظور آوردهای؟» صیبا گفت: «الاغها را آوردهام تا اهل خانۀ پادشاه سوار شوند، نان و میوههای تابستانی را تا مردانت بخورند، و شراب را تا خستگانِ در بیابان بنوشند.»
3پادشاه پرسید: «پسرسرورت کجاست؟» صیبا به پادشاه گفت: «او در اورشلیم مانده است، زیرا با خود میاندیشد: ”امروز خاندان اسرائیل پادشاهی پدرم را به من باز خواهند گردانید“.»
4پس پادشاه به صیبا گفت: «اینک هر چه از آنِ مِفیبوشِت بود، از آنِ توست.» صیبا گفت: «ای سرورم پادشاه، خاضعانه تعظیم میکنم؛ باشد که همواره در نظرت التفات یابم.»
5چون داوود پادشاه به بَحوریم میآمد، اینک مردی شِمعی نام، پسر جیرا، از طایفۀ خاندان شائول، ناسزاگویان از آنجا بیرون آمد.
6او به سوی داوود و تمامی صاحبمنصبان داوودِ پادشاه سنگ میانداخت؛ و همۀ قوم و تمامی مردان جنگاور داوود به جانب راست و چپ او ایستاده بودند.
7شِمعی دشنام داده، میگفت: «بیرون شو، بیرون شو، ای مرد خونریز، ای مرد فرومایه!
8خداوند انتقام تمام خون خاندان شائول را که به جایش پادشاه شدی، از تو ستانده و سلطنت را به دست پسرت اَبشالوم داده است. اینک شرارت تو بر سر خودت آمده، زیرا که مردی خونریزی!»
9آنگاه اَبیشای، پسر صِرویَه به پادشاه گفت: «چرا باید این سگ مرده به سرورم پادشاه ناسزا بگوید؟ رخصت ده تا رفته، سرش را از تنش جدا کنم.»
10ولی پادشاه گفت: «ای پسران صِرویَه، مرا با شما چه کار است؟ اگر ناسزا گفتن او از آن روست که خداوند به او گفته است، ”داوود را ناسزا بگو“، کیست که بگوید، ”چرا چنین میکنی؟“»
11آنگاه داوود به اَبیشای و تمام صاحبمنصبان خود گفت: «اینک پسر خودم که پارۀ تن من است، قصد جان من دارد، چقدر بیشتر این بِنیامینی! پس او را به حال خود بگذارید تا ناسزا بگوید، زیرا خداوند به او چنین امر فرموده است.
12شاید که خداوند بر مصیبت من نظر کرده، به عوض دشنام امروز او، به من جزای نیکو دهد.»
13پس داوود و مردانش به راه خود ادامه دادند، در حالی که شِمعی در امتداد دامنۀ کوه به موازات داوود میرفت و ناسزاگویان، به سویش سنگ میانداخت و خاک میپاشید.
14پادشاه و همۀ همراهانش خسته به رود اردن رسیدند، و پادشاه در آنجا نفسی تازه کرد.
15و اما اَبشالوم و تمامی قوم، یعنی همۀ مردان اسرائیل به اورشلیم آمدند و اَخیتوفِل نیز همراه ابشالوم بود.
16چون حوشایِ اَرکی، دوست داوود، نزد اَبشالوم رفت، به او گفت: «زنده باد پادشاه! زنده باد پادشاه!»
17اَبشالوم به حوشای گفت: «آیا همین بود محبتی که به دوست خود داشتی؟ چرا همراه او نرفتی؟»
18حوشای به اَبشالوم گفت: «چنین نیست، بلکه من بندۀ آن کس خواهم بود که خداوند و این قوم و همۀ مردان اسرائیل برگزیدهاند، و با او نیز خواهم ماند.
19وانگهی، چه کسی را باید خدمت کنم؟ آیا نباید در خدمت پسر او باشم؟ چنانکه در خدمت پدرت بودهام، تو را نیز خدمت خواهم کرد.»
20آنگاه اَبشالوم به اَخیتوفِل گفت: «مشورتی بده. بگو چه باید بکنیم؟»
21اَخیتوفِل به اَبشالوم گفت: «برو و با مُتَعِههای پدرت که ایشان را باقی گذاشته تا از کاخ نگهداری کنند، همبستر شو. آنگاه همۀ اسرائیل خواهند شنید که تو خود را مایۀ انزجار پدرت ساختهای، و دست همۀ هوادارانت تقویت خواهد شد.»
22پس خیمهای برای اَبشالوم بر بام بر پا کردند و اَبشالوم در برابر دیدگان تمامی اسرائیل به مُتَعِههای پدرش درآمد.
23در آن روزگار، مشورتی که اَخیتوفِل میداد چنان بود که گویی کسی از کلام خدا مشورت جسته باشد. مشورتهای اَخیتوفِل جملگی هم در نظر داوود و هم در نظر اَبشالوم بدینگونه بود.
ارمیا باب ۲۰
20:1 و اما فَشحورِ کاهن، پسر اِمّیر، که ناظر ارشد خانۀ خداوند بود، شنید که اِرمیا این نبوّتها را میکند.
2پس فَشحور اِرمیای نبی را بزد و او را در کُندهای نزد دروازۀ بالاییِ بنیامین در خانۀ خداوند نهاد.
3فردای آن روز، چون فَشحور اِرمیا را از کُنده بیرون آورد، اِرمیا به او گفت، «خداوند تو را نه فَشحور، بلکه ’ماگور میسّابیب‘ نامیده است.
4زیرا خداوند چنین میفرماید: اینک تو را مایۀ وحشت خودت و همۀ دوستانت خواهم ساخت. ایشان در برابر دیدگانت به شمشیر دشمنانشان خواهند افتاد. من یهودا را یکسره به دست پادشاه بابِل تسلیم خواهم کرد، و او آنان را به بابِل به اسیری برده، به شمشیر خواهد کشت.
5تمامی ثروت این شهر و همۀ دسترنجش و جمیع نفایس آن و تمامی گنجینههای پادشاهان یهودا را به دست دشمنانشان خواهم سپرد، که آنان را غارت کرده، گرفتار خواهند نمود و به بابِل خواهند برد.
6و تو ای فَشحور، با همۀ اهل خانهات به اسیری خواهید رفت. آری، تو و یارانت که بدیشان به دروغ نبوّت کردی، جملگی به بابِل خواهید رفت و در آنجا خواهید مرد و دفن خواهید شد.»
7خداوندا، تو مرا فریفتی، و فریفته شدم؛ از من نیرومندتر بودی، و غالب آمدی. تمامی روز مضحکه شدهام، و هر کس به ریشخندم میگیرد.
8زیرا هرگاه زبان به سخن میگشایم، فریاد سر میدهم، و ندا میکنم که: «خشونت و ویرانی!» زیرا کلام خداوند برایم تمامی روز مایۀ رسوایی و تمسخر شده است.
9ولی اگر بگویم، «ذکری از او نخواهم کرد، و دیگر به نامش سخن نخواهم گفت»، آنگاه در دلم همچون آتشی سوزان میگردد، محبوس در استخوانهایم، و از نگاه داشتنش در درونم خسته شده، توان خودداریِ بیشتر نخواهم داشت.
10زمزمۀ بسیار به گوشم میرسد؛ از هر سو وحشت است! دوستان نزدیکم جملگی میگویند: «شکایت کنید! بیایید از او شکایت کنیم!» و افتادن مرا انتظار میکشند. میگویند: «شاید فریفته شود، آنگاه بر او چیره خواهیم شد، و انتقام خویش از او خواهیم ستاند!»
11اما خداوند همچون جنگاوری مَهیب با من است؛ پس آزاردهندگانم خواهند لغزید و غالب نخواهند آمد. بهغایت سرافکنده خواهند شد، زیرا که کامیاب نخواهند گردید؛ و رسوایی ابدیشان هرگز فراموش نخواهد گشت.
12ای خداوند لشکرها، که پارسایان را میآزمایی، ای که دلها و ذهنها را میبینی، باشد که انتقام تو را از ایشان ببینم، زیرا که دعوی خویش به تو واگذاردهام.
13برای خداوند بسرایید؛ خداوند را بستایید! زیرا که جان نیازمندان را از دست شریران رهانیده است.
14نفرین بر روزی که زاده شدم! فرخنده مَباد آن روز که مادرم مرا بزاد!
15نفرین بر آن که پدرم را مژده داد: «برایت پسری زاده شد!» و او را بسیار شادمان ساخت.
16باشد که چون شهرهایی گردد، که خداوند بدون هیچ گذشتی سرنگون ساخت! باشد که صبحگاهان آواز فریاد بشنود و نیمروزان ندای خطر،
17زیرا که مرا در رَحِم نکُشت، تا مادرم گور من باشد، و رَحِمش همیشه آبستن مانَد.
18چرا از رَحِم به در آمدم تا شاهد مشقت و غم باشم، و روزگار خویش به شرمساری به سر آورم؟
رومیان باب ۵ , ۶
5:1 پس چون از راه ایمانْ پارسا شمرده شدهایم، به واسطۀ خداوندمان عیسی مسیح از صلح با خدا برخورداریم.
2ما توسط او، و از راه ایمان، به فیضی دسترسی یافتهایم که اکنون در آن استواریم، و به امید سهیم شدن در جلال خدا فخر میکنیم.
3نه تنها این، بلکه در سختیها نیز فخر میکنیم، زیرا میدانیم که سختیها بردباری به بار میآورد
4و بردباری، شخصیت را میسازد، و شخصیت سبب امید میگردد؛
5و این امید به سرافکندگی ما نمیانجامد، زیرا محبت خدا توسط روحالقدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است.
6هنگامی که ما هنوز ناتوان بودیم، مسیح در زمان مناسب بهخاطر بیدینان جان داد.
7حال آنکه بهندرت ممکن است کسی بهخاطر انسانی پارسا از جان خود بگذرد، هرچند ممکن است کسی را این شهامت باشد که جان خود را برای انسانی نیک بدهد.
8امّا خدا محبت خود را به ما اینگونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد.
9پس چقدر بیشتر، اکنون که توسط خون او پارسا شمرده شدهایم، به واسطۀ او از غضب نجات خواهیم یافت.
10زیرا اگر هنگامی که دشمن بودیم، به واسطۀ مرگ پسرش با خدا آشتی داده شدیم، چقدر بیشتر اکنون که در آشتی هستیم، به وسیلۀ حیات او نجات خواهیم یافت.
11نه تنها این، بلکه ما به واسطۀ خداوندمان عیسی مسیح که توسط او از آشتی برخورداریم، در خدا نیز فخر میکنیم.
12پس، همانگونه که گناه به واسطۀ یک انسان وارد جهان شد، و به واسطۀ گناه، مرگ آمد، و بدینسان مرگ دامنگیر همۀ آدمیان گردید، از آنجا که همه گناه کردند -
13زیرا پیش از آنکه شریعت داده شود، گناه در جهان وجود داشت، امّا هر گاه شریعتی نباشد، گناه به حساب نمیآید.
14با این حال، از آدم تا موسی، مرگ بر همگان حاکم بود، حتی بر کسانی که گناهشان به گونۀ سرپیچی آدم نبود. آدم، نمونۀ کسی بود که میبایست بیاید.
15امّا عطا همانند نافرمانی نیست. زیرا اگر به واسطۀ نافرمانی یک انسان بسیاری مردند، چقدر بیشتر فیض خدا و عطایی که به واسطۀ فیض یک انسان، یعنی عیسی مسیح فراهم آمد، بهفراوانی شامل حال بسیاری گردید.
16براستی که این عطا همانند پیامد گناهِ آن یک تن نیست. زیرا مکافات از پی یک نافرمانی نازل شد و به محکومیت انجامید؛ امّا عطا از پی نافرمانیهای بسیار آمد و پارساشمردگی را به ارمغان آورد.
17زیرا اگر به واسطۀ نافرمانی یک انسان، مرگ از طریق او حکمرانی کرد، چقدر بیشتر آنان که فیض بیکران خدا و عطای پارسایی را دریافت کردهاند، توسط آن انسان دیگر، یعنی عیسی مسیح، در حیاتْ حکم خواهند راند.
18پس همانگونه که یک نافرمانی به محکومیت همۀ انسانها انجامید، یک عمل پارسایانه نیز به پارسا شمرده شدن و حیات همۀ انسانها منتهی میگردد.
19زیرا همانگونه که به واسطۀ نافرمانی یک انسان، بسیاری گناهکار شدند، به واسطۀ اطاعت یک انسان نیز بسیاری پارسا خواهند گردید.
20حال، شریعت آمد تا نافرمانی افزون شود؛ امّا جایی که گناه افزون شد، فیض بینهایت افزونتر گردید.
21تا همانگونه ک