برنامه مطالعه روزانه
۲۳ آگوست
اول پادشاهان باب ۱۸
18:1 پس از روزهای بسیار، کلام خداوند در سال سوّم بر ایلیا نازل شده، گفت: «برو و خود را به اَخاب بنما و من بر زمین باران خواهم بارانید.»
2پس ایلیا روانه شد تا خود را به اَخاب بنمایانَد، و قحطی در سامِرِه سخت بود.
3اَخاب، عوبَدیا را که متصدی کاخ بود به حضور فرا~خواند. عوبَدیا مردی بسیار خداترس بود،
4و هنگامی که ایزابل انبیای خداوند را هلاک میساخت، عوبَدیا یکصد تن از آنان را گرفته، پنجاه پنجاه در غاری پنهان کرد و ایشان را به نان و آب خوراک داد.
5باری، اَخاب به عوبَدیا گفت: «نزد تمامی چشمههای آب و نهرهای این سرزمین برو، شاید علفی بیابیم و اسبان و قاطران را زنده نگاه داشته، همۀ حیوانات خود را از دست ندهیم.»
6پس زمین را بین خود تقسیم کردند تا آن را درنوردند؛ اَخاب بهتنهایی به یک سو رفت و عوبَدیا تنها به سویی دیگر.
7و چون عوبَدیا در راه بود، اینک ایلیا بدو برخورد. عوبَدیا او را شناخته، به روی درافتاد و گفت: «ای سرورم ایلیا، آیا این تویی؟»
8ایلیا او را پاسخ داد: «آری، من هستم. برو و به سرورت بگو: ”اینک ایلیا اینجا است.“»
9عوبَدیا گفت: «چه گناهی کردهام که خدمتگزارت را به دست اَخاب تسلیم میکنی تا مرا بکُشد؟
10به حیات یهوه خدایت سوگند، قوم و مملکتی نیست که سرورم کسان به جستجوی تو بدانجا نفرستاده باشد. و اگر گفته باشند که، ”اینجا نیست،“ از آن مملکت و قوم سوگند گرفته است که تو را نیافتهاند.
11و حال تو میگویی: ”نزد سرورت برو و بگو: ’اینک ایلیا اینجا است‘؟“
12به محض اینکه تو را ترک کنم، روح خداوند تو را به جایی که نمیدانم خواهد برد، و چون بروم و اَخاب را خبر دهم و او تو را نیابد، مرا خواهد کشت؛ حال آنکه خدمتگزارت از جوانی ترس خداوند را به دل داشته است.
13آیا سرورم خبر ندارد که وقتی ایزابل انبیای خداوند را میکُشت، من چه کردم؟ اینکه چگونه یکصد تن از انبیای خداوند را پنجاه پنجاه در غاری پنهان کردم و آنان را به نان و آب خوراک دادم؟
14و حال تو میگویی: ”نزد سرورت برو و بگو: ’اینک ایلیا اینجا است‘؟“ او مرا خواهد کشت!»
15ایلیا گفت: «به حیات یهوه خدای لشکرها که به حضورش ایستادهام سوگند، که امروز بهیقین خود را به اَخاب نشان خواهم داد.»
16پس عوبَدیا به دیدن اَخاب رفت و به او خبر داد، و اَخاب به دیدار ایلیا آمد.
17و چون اَخاب ایلیا را بدید، بدو گفت: «آیا این تویی، تو که اسرائیل را آشفته میسازی؟»
18ایلیا پاسخ داد: «من نیستم که اسرائیل را آشفته میسازم بلکه تو و خاندانت، زیرا فرامین خداوند را ترک کرده، بَعَلها را پیروی کردهای.
19پس حال بفرست و تمامی اسرائیل را نزد من بر کوه کَرمِل گرد آور، و چهارصد و پنجاه نبی بَعَل و چهارصد نبی اَشیرَه را نیز که بر سفرۀ ایزابل خوراک میخورند.»
20پس اَخاب نزد تمامی بنیاسرائیل فرستاده، آن انبیا را بر کوه کَرمِل گرد آورد.
21آنگاه ایلیا به تمامی قوم نزدیک شده، گفت: «تا به کی میان دو فرقه میلنگید؟ اگر یهوه خداست، او را پیروی کنید، و اگر بَعَل خداست، از پی او بروید.» اما قوم به او هیچ پاسخ ندادند.
22سپس ایلیا به قوم گفت: «از انبیای خداوند، تنها من باقی ماندهام، اما انبیای بَعَل چهارصد و پنجاه تن هستند.
23پس دو گاو نر به ما بدهند؛ یکی را آنها برای خود برگزینند و قطعه~قطعه کرده، بر هیزم بگذارند، ولی آتش بر آن نیفروزند. من نیز گاو دیگر را حاضر کرده، بر هیزم خواهم نهاد، ولی بر آن آتش نمیافروزم.
24آنگاه شما نام خدای خود را بخوانید و من نیز نام یهوه را خواهم خواند، و آن خدایی که به آتش پاسخ دهد، او خداست.» و تمامی قوم در پاسخ گفتند: «نیکو گفتی.»
25سپس ایلیا به انبیای بَعَل گفت: «گاوی برای خود برگزینید، و نخست شما آن را آماده سازید چون بسیارید، و نام خدای خود را بخوانید، ولی آتش برنیفروزید.»
26پس آنان گاوی را که بدیشان داده شده بود گرفته، آماده کردند. و از صبح تا ظهر نام بَعَل را میخواندند و میگفتند: «ای بَعَل، به ما پاسخ بده!» اما هیچ صدا یا پاسخی نبود. و آنها گِرد مذبحی که ساخته بودند، جست و خیز میکردند.
27هنگام ظهر، ایلیا آنان را به ریشخند گرفت و گفت: «فریاد بلند سر دهید، چراکه بهیقین بَعَل خداست! شاید در حال تفکر است یا برای قَضای حاجت رفته! شاید در سفر است، و یا خُفته و باید بیدارش کرد!»
28پس ایشان به صدای بلند فریاد میکردند و مطابق رسم خود، خویشتن را با شمشیرها و نیزهها مجروح میساختند، چندان که خون بر بدنشان جاری میشد.
29نیمروز سپری شد و ایشان تا هنگام قربانیِ شامگاهی همچنان عربده میکشیدند، اما نه صدایی بود، نه کسی که پاسخ دهد یا توجه کند.
30آنگاه ایلیا به تمامی قوم گفت: «نزد من آیید.» و تمامی مردم نزد او رفتند. ایلیا مذبح خداوند را که خراب شده بود، مرمت کرد.
31سپس بر حسب شمارۀ قبایل پسران یعقوب، که کلام خداوند بر وی نازل شده، گفته بود: «نام تو اسرائیل خواهد بود»، دوازده سنگ برگرفت
32و با آن سنگها، مذبحی به نام یهوه بر پا کرد و گرداگرد مذبح، خندقی به گنجایش دو پیمانه بذر کَند.
33سپس هیزمها را بر آن چید و گاو را قطعه~قطعه کرده، بر هیزمها گذاشت. آنگاه به ایشان گفت: «چهار خُم را از آب پر کنید و بر قربانی تمامسوز و بر هیزمها بریزید.»
34سپس گفت: «بار دوّم چنین کنید.» آنها بار دوّم چنین کردند. گفت: «بار سوّم چنین کنید.» آنها بار سوّم نیز چنین کردند.
35و آب گرداگرد مذبح جاری شد، و خندق را نیز از آب پر کرد.
36به هنگام تقدیم قربانیِ شامگاهی، ایلیای نبی پیش آمده، گفت: «ای یهوه، خدای ابراهیم، اسحاق و اسرائیل، امروز معلوم بشود که تو در اسرائیل خدا هستی و من خدمتگزار تو هستم و این همه را به فرمان تو کردهام.
37مرا اجابت فرما، ای خداوند! مرا اجابت فرما، تا این قوم بدانند که تو ای یهوه، خدا هستی، و دلهایشان را برگرداندهای.»
38آنگاه آتشِ خداوند فرو~افتاده، قربانی تمامسوز و هیزم و سنگها و خاک را فرو~بلعید، و آبِ درون خندق را لیسید.
39و چون تمامی قوم این را دیدند، به روی درافتادند و گفتند: «یهوه، او خداست! یهوه، او خداست!»
40ایلیا به آنها گفت: «انبیای بَعَل را بگیرید و مگذارید هیچیک از آنها بگریزند!» پس ایشان را گرفتند و ایلیا ایشان را نزد وادی قیشون فرود آورده، در آنجا از دم تیغ گذرانید.
41ایلیا به اَخاب گفت: «برآمده، بخور و بیاشام زیرا صدای باران شدید میآید.»
42پس اَخاب برآمد تا بخورد و بیاشامد، اما ایلیا بر قلۀ کَرمِل برآمد و رو به زمین خم شد و روی خود را میان زانوانش نهاد.
43آنگاه به خدمتگزارش گفت: «بالا برو و به سوی دریا بنگر.» او رفت و نگریست و گفت: «چیزی نیست.» و ایلیا گفت: «بار دیگر برو»، تا هفت بار.
44خدمتگزار بار هفتم خبر داد: «اینک تکه ابری کوچک به اندازۀ کف دست از دریا برمیآید.» آنگاه ایلیا گفت: «برآمده، اَخاب را بگو: ”ارابهات را مهیا ساز و پایین برو، مبادا باران تو را مانع شود.“»
45طولی نکشید که آسمان از ابر غلیظ و باد، سیاهفام شد و باران سنگین باریدن گرفت، و اَخاب سوار شده، به جانب یِزرِعیل برفت.
46دست خداوند بر ایلیا بود؛ او ردایش را بر کمر بست و پیش روی اَخاب دویده، به یِزرِعیل رسید.
ارمیا باب ۴۴
44:1 این کلام دربارۀ تمامی یهودیانی که در سرزمین مصر ساکن بودند و در مِجدُل و تَحفَنحیس و مِمفیس و دیار فَتروس به سر میبردند، بر اِرمیا نازل شد:
2«خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین میفرماید: شما خود تمامی بلایی را که بر اورشلیم و همۀ شهرهای یهودا وارد آوردم، دیدید. اینک امروز ویرانهای بیش نیستند و کسی در آنها سکونت ندارد،
3زیرا با شرارتی که مرتکب شدند، خشم مرا برافروختند، از آن رو که رفته، بخور سوزانیدند و خدایانِ غیر را که نه خود میشناختند، نه شما و نه پدران شما، عبادت کردند.
4با این حال، من پی در پی خادمان خود، انبیا را جملگی فرستادم و گفتم: ”این عمل قبیح را که من از آن کراهت دارم، به جا نیاورید.“
5اما گوش نگرفتند و اعتنا نکردند تا از شرارت خود بازگشت کنند و برای خدایانِ غیر بخور نسوزانند.
6از این رو خشم و غضب من فرو~ریخت، و همچون آتش شهرهای یهودا و کوچههای اورشلیم را در کام کشید، و امروز آنها به ویرانهای متروک بدل گشتهاند.
7و حال خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین میفرماید: چرا چنین مصیبتی عظیم بر خود وارد میآورید تا مردان و زنان و کودکان و شیرخوارگان را از میان یهودا منقطع ساخته، باقیماندهای برای خود بر جا نگذارید؟
8چرا با اعمال دستهایتان خشم مرا برمیانگیزید و در سرزمین مصر که به جهت سکونت به آنجا رفتهاید، برای خدایانِ غیر بخور میسوزانید تا خویشتن را منقطع ساخته، در میان جمیع ممالک روی زمین به لعن و تمسخر دچار گردانید؟
9آیا شرارت پدران خود و شرارت پادشاهان یهودا و شرارت زنان ایشان و شرارت خودتان و شرارت زنانتان را که در سرزمین یهودا و کوچههای اورشلیم مرتکب شدید، از یاد بردهاید؟
10آنان تا به امروز نه خویشتن را فروتن ساختهاند، نه مرا حرمت نهادهاند، و نه به شریعت و فرایض من که پیش شما و پیش پدرانتان نهادم، سلوک کردهاند.
11«از این رو خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین میفرماید: اینک من به آوردن بلا بر شما جزم خواهم کرد، تا یهودا را یکسره نابود سازم.
12من دست خود را بر باقیماندگان یهودا خواهم نهاد که برای رفتن به مصر و سکونت در آنجا جازم بودند، و آنان همگی در مصر تلف خواهند شد. به شمشیر از پای در خواهند آمد و از قحطی خواهند مرد. آری، از کوچک و بزرگ به شمشیر و قحطی خواهند مرد و به نفرین و وحشت و لعنت و تمسخر دچار خواهند گردید.
13من آنان را که در سرزمین مصر مسکن گزیدهاند، به شمشیر و قحطی و طاعون مجازات خواهم کرد، همانگونه که اورشلیم را مجازات کردم،
14چندان که از باقیماندگان یهودا که برای اقامت به سرزمین مصر درآمدند، احدی جان به در نخواهد برد و باقی نخواهد ماند تا به سرزمین یهودا بازگردد، به سرزمینی که آرزوی بازگشتن و زیستن در آن را در سر میپرورانند. زیرا از ایشان، بهجز شماری اندک که جان به در خواهند برد، هیچکس باز نخواهد گشت.»
15آنگاه تمامی مردانی که میدانستند زنانشان برای خدایانِ غیر بخور میسوزانند، و نیز جمیع زنانی که در آنجا حضور داشتند، با گروهی عظیم از مردم، و تمامی آنان که در فَتروس در سرزمین مصر سکونت داشتند، جملگی در پاسخ اِرمیا گفتند:
16«ما کلامی را که به نام خداوند به ما گفتی، گوش نخواهیم گرفت.
17بلکه هرآنچه را که نذر کردهایم، بهیقین به جا خواهیم آورد: برای ملکۀ آسمان بخور خواهیم سوزانید و به جهت او هدایای ریختنی خواهیم ریخت، چنانکه خود و پدران و پادشاهان و صاحبمنصبان ما در شهرهای یهودا و کوچههای اورشلیم میکردیم. زیرا در آن زمان خوراک کافی داشتیم و سعادتمند بودیم، و بلا نمیدیدیم.
18اما از زمانی که سوزاندن بخور برای ملکۀ آسمان و ریختن هدایای ریختنی برای او را ترک گفتیم، محتاج همه چیز شدهایم و به شمشیر و قحطی تباه گشتهایم.»
19زنان نیز گفتند: «آنگاه که برای ملکۀ آسمان بخور میسوزاندیم و برایش هدایای ریختنی میریختیم، مگر شوهرانمان نمیدانستند که برایش قرصهای نان میپزیم که نقش او را بر خود دارند، و هدایای ریختنی برایش میریزیم؟»
20سپس اِرمیا خطاب به تمامی قوم، از مردان و زنان، که اینگونه به او پاسخ داده بودند، گفت:
21«آیا خداوند بخوری را که شما و پدران و پادشاهان و صاحبمنصبان شما و مردم این سرزمین در شهرهای یهودا و کوچههای اورشلیم سوزاندهاید، به یاد ندارد و بدان نیندیشیده است؟
22خداوند دیگر نمیتوانست شرارت شما و اعمال کراهتآوری را که به جا آورده بودید، تاب آورد. از این روست که سرزمینتان، چنانکه امروز میبینید، ویران گشته و دچار وحشت و لعنت گردیده و خالی از سکنه شده است.
23از آنجا که بخور سوزانده و بر خداوند گناه ورزیده و از کلام او اطاعت نکردهاید، و مطابق شریعت و فرایض و شهادات او سلوک ننمودهاید، به این بلا که امروز میبینید گرفتار آمدهاید.»
24اِرمیا به تمامی مردم و جمیع زنان گفت: «ای تمامی مردمان یهودا که در سرزمین مصر هستید، به کلام خداوند گوش فرا~دهید!
25خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین میفرماید: شما و زنانتان آنچه را به زبان آوردید، به دستان خویش به انجام رساندید، آنگاه که گفتید: ”نذرهایی را که کردهایم، بهیقین به جای خواهیم آورد و بخور برای ملکۀ آسمان خواهیم سوزانید و هدایای ریختنی برای او خواهیم ریخت.“ پس رفته، آنچه را که گفتهاید، به جای آرید! نذرهای خود را ادا کنید!
26بنابراین، ای تمامی مردم یهودا که ساکن سرزمین مصرید، به کلام خداوند گوش فرا~دهید: هان، خداوند میفرماید، به نام عظیم خود سوگند که نام من دیگر هرگز بر زبان هیچیک از مردم یهودا که در سراسر سرزمین مصرند آورده نخواهد شد، و دیگر نخواهند گفت: ”به حیات خداوندگارْ یهوه سوگند!“
27زیرا که چشمان من مراقب ایشان است، اما نه برای نیکویی، بلکه برای بدی. جمیع مردان یهودا که در سرزمین مصرند، به شمشیر و قحطی هلاک خواهند شد، تا آنجا که بهکلی از میان بروند.
28با این حال شماری اندک از شمشیر جان به در خواهند برد و از سرزمین مصر به سرزمین یهودا باز خواهند گشت. آنگاه تمامی باقیماندگان یهودا که به جهت سکونت به مصر عزیمت کردهاند، خواهند دانست که کلام چه کسی عملی خواهد شد، کلام من یا کلام ایشان!
29خداوند چنین میفرماید: این است علامت برای شما از اینکه من شما را در اینجا مجازات خواهم کرد تا بدانید که کلام من دربارۀ شما بهیقین برای بدی عملی خواهد شد:
30خداوند چنین میفرماید، اینک من فرعون حُفرَع، پادشاه مصر را به دست دشمنانش که قصد جان او دارند، تسلیم خواهم کرد، همانگونه که صِدِقیا پادشاه یهودا را به دست دشمنش نبوکدنصر پادشاه بابِل که قصد جان او داشت، تسلیم کردم.»
اول قرنتیان باب ۳
3:1 امّا من، ای برادران، نتوانستم با شما همچون اشخاص روحانی سخن بگویم بلکه همچون اشخاص نفسانی، یعنی مانند کسانی که در مسیح، کودکِ نوزادند.
2من به شما شیر دادم نه گوشت، زیرا آمادگی آن را نداشتید و هنوز هم ندارید،
3چرا که هنوز نفسانی هستید. وقتی در میان شما حسد و جدال هست، آیا نشان آن نیست که نفسانی هستید و مانند انسانهای معمولی رفتار میکنید؟
4زیرا وقتی یکی میگوید: «من به پولس تعلق دارم،» و دیگری میگوید: «من متعلق به آپولس هستم،» آیا انسانهای معمولی نیستید؟
5مگر آپولس کیست؟ پولس کیست؟ آنان فقط خادمانی هستند که خدا به هر کدام وظیفهای سپرده تا شما به واسطۀ ایشان ایمان آورید.
6من بذر را کاشتم و آپولس آن را آبیاری کرد، امّا خدا بود که موجب رویش آن شد.
7پس نه کارنده چیزی است و نه آبیاریکننده، بلکه فقط خدا که رویاننده است.
8آن که میکارد و آن که آبیاری میکند، هر دو یکی هستند و هر یک به فراخور محنتی که میکشند، پاداش خواهند یافت.
9ما فقط همکارانی هستیم متعلق به خدا، و شما مزرعه و ساختمانی متعلق به خدایید.
10با فیضی که خدا به من بخشیده است، همچون معماری ماهر پِی افکندم و دیگری بر آن پِی، ساختمان میسازد. امّا هر کس باید آگاه باشد که چگونه میسازد.
11زیرا هیچکس نمیتواند جز آن پِی که نهاده شده است، پِیِ دیگری بگذارد، و آن پیْ همانا خود عیسی مسیح است.
12اگر کسی بر این پِی ساختمانی از طلا یا نقره یا سنگهای گرانبها یا چوب یا علف یا کاه بسازد،
13کار هر کس آشکار خواهد شد، چرا که آن ’روز‘ همه چیز را ظاهر خواهد ساخت. زیرا آتش نتیجۀ کار را آشکار کرده، کیفیت کار هر کس را خواهد آزمود.
14اگر کاری که کسی بر آن پِی بنا کرده است باقی بماند، پاداش خواهد یافت.
15امّا اگر کار کسی بسوزد، زیان خواهد دید؛ و هرچند خودْ نجات خواهد یافت، امّا همچون کسی خواهد بود که از میان شعلههای آتش جان به در برده باشد.
16آیا نمیدانید که معبد خدایید و روح خدا در شما ساکن است؟
17اگر کسی معبد خدا را خراب کند، خدا او را هلاک خواهد کرد؛ زیرا معبد خدا مقدّس است و شما آن معبد هستید.
18خود را فریب مدهید. اگر کسی از شما خود را با معیارهای این عصر حکیم میپندارد، برای اینکه حکیم باشد، باید جاهل گردد.
19زیرا حکمت این دنیا در نظر خدا جهالت است. چنانکه نوشته شده: «حکیمان را به تَرفند خودشان گرفتار میسازد.»
20و باز نوشته شده است: «خداوند از اندیشهورزیهای حکیمان آگاه است و میداند که آنها بطالت محض است.»
21پس دیگر کسی به انسانها فخر نکند. زیرا همه چیز متعلق به شماست،
22خواه پولس، خواه آپولس، خواه کیفا، خواه دنیا، خواه زندگی، خواه مرگ، خواه زمان حال و خواه زمان آینده، همه و همه از آنِ شماست
23و شما از آنِ مسیحاید و مسیح از آنِ خداست.