برنامه مطالعه روزانه
۲۲ آگوست
اول پادشاهان باب ۱۷
17:1 ایلیای تِشبی که از ساکنان جِلعاد بود، اَخاب را گفت: «به حیات یهوه خدای اسرائیل که به حضورش ایستادهام سوگند، که در این سالها شبنم و باران جز به کلام من نخواهد بود.»
2آنگاه کلام خداوند بر او نازل شده، گفت:
3«از اینجا برو و به جانب مشرق روی نما و خویشتن را نزد نهر کِریت که در شرق رود اردن است، پنهان کن.
4از آب نهر بنوش، و کلاغان را نیز فرمان دادهام تا در آنجا برایت خوراک فراهم کنند.»
5پس ایلیا روانه شده، به فرمان خداوند عمل کرد. او رفت و نزد نهر کِریت که در شرق اردن است، به سر برد.
6و کلاغان برای او صبحگاهان نان و گوشت و شامگاهان نیز نان و گوشت میآوردند، و از نهر نیز مینوشید.
7اما آب نهر پس از ایامی چند خشک شد، زیرا در آن دیار بارانی نبود.
8آنگاه کلام خداوند بر ایلیا نازل شده، گفت:
9«برخیز و به صَرِفَۀ صیدون برو و در آنجا ساکن شو. اینک بیوهزنی را در آنجا امر فرمودهام که برای تو خوراک فراهم کند.»
10پس ایلیا برخاست و به صَرِفَه رفت. چون به دروازۀ شهر رسید، اینک بیوهزنی در آنجا هیزم برمیچید. پس او را صدا زده، گفت: «تمنا آنکه قدری آب در ظرفی برایم بیاوری تا بنوشم.»
11چون برای آوردن آن میرفت، او را صدا زده، گفت: «لقمهای نان نیز در دست خود برایم بیاور.»
12اما زن پاسخ داد: «به حیات یهوه خدایت سوگند که نانی ندارم، بلکه فقط مشتی آرد در ظرف و اندکی روغن در کوزه دارم. و حال دو چوبی برمیچینم تا رفته، خوراکی برای خود و پسرم بپزم تا بخوریم و بمیریم.»
13ایلیا به او گفت: «مترس. برو و آنچه گفتی بکن؛ ولی نخست قرصِ نانی کوچک از آن برایم بپز و نزدم بیاور و بعد از آن، برای خود و پسرت چیزی بپز.
14زیرا یهوه خدای اسرائیل چنین میفرماید: ”ظرف آرد تمام نخواهد شد و کوزۀ روغن خالی نخواهد گشت، تا آن روز که خداوند بر زمین باران بباراند.“»
15پس زن رفت و موافق آنچه ایلیا گفته بود، به جا آورد. ایلیا، آن زن و اهل خانهاش روزهای بسیار خوردند،
16و مطابق کلام خداوند که به واسطۀ ایلیا گفته بود، ظرف آرد تمام نشد و کوزۀ روغن خالی نگشت.
17پس از این امور، پسرِ آن زن که صاحبخانه بود، بیمار شد. بیماری او چنان سخت بود که نَفَسی در او باقی نماند.
18پس زن، ایلیا را گفت: «ای مرد خدا، چه دشمنی با من داری؟ آیا نزد من آمدهای تا گناهم را یادآور گردی و پسرم را بکشی؟»
19ایلیا به او گفت: «پسرت را به من بده.» و پسر را از آغوش او گرفته، به بالاخانهای برد که در آن ساکن بود، و بر بستر خویش خوابانید.
20آنگاه نزد خداوند فریاد برآورد و گفت: «آه ای یهوه خدای من، آیا حتی بر بیوهزنی نیز که نزد او میهمانم بلا نازل کردی و پسر او را کُشتی؟»
21سپس سه بار بر جسد طفل دراز کشید و نزد خداوند فریاد برآورد: «ای یهوه خدای من، تمنا اینکه جان این طفل به او برگردد.»
22و خداوند آواز ایلیا را شنید و جان طفل به او برگشت، و او زنده شد.
23ایلیا طفل را برگرفته، از بالاخانه به زیر آورد و به درون خانه برد و به مادرش سپرد و گفت: «ببین، پسرت زنده است!»
24پس آن زن به ایلیا گفت: «اکنون دانستم که تو مرد خدایی و کلام خداوند که در دهان توست، حقیقت است.»
ارمیا باب ۴۳
43:1 چون اِرمیا از گفتن هرآنچه یهوه خدای ایشان فرموده بود تا او به مردم بازگوید، فارغ شد، یعنی از گفتن تمامی آن کلام که یهوه خدای ایشان اِرمیا را برای بیان آنها نزد مردم فرستاده بود،
2آنگاه عَزَریا پسر هوشَعیا و یوحانان پسر قاریَح و تمامی مردان متکبر به اِرمیا گفتند: «تو دروغ میگویی! یهوه خدای ما تو را نفرستاده تا بگویی: ”به مصر نروید و در آنجا زندگی نکنید.“
3بلکه باروک پسر نیریا تو را بر ضد ما برانگیخته است تا ما را به دست کَلدانیان تسلیم کنی، و آنان ما را بکُشند و یا به بابِل به تبعید برند.»
4پس یوحانان پسر قاریَح و همۀ سرداران سپاه و تمامی قوم، از اطاعت کلام خداوند مبنی بر ماندن در سرزمین یهودا، سر باز زدند.
5یوحانان پسر قاریَح و تمامی سرداران سپاه، باقیماندگان یهودا را با خود بردند، یعنی آنان را که از همۀ ممالکی که بدان رانده شده بودند بازگشته بودند تا در سرزمین یهودا ساکن شوند:
6مردان و زنان و کودکان و دختران پادشاه را، و هر آن کس را که نبوزَرَدان رئیس گارد سلطنتی به جِدَلیا پسر اَخیقام پسر شافان سپرده بود، و نیز اِرمیای نبی و باروک پسر نیریا را.
7باری، آنان به سرزمین مصر درآمدند، زیرا از کلام خداوند اطاعت نکردند، و به تَحفَنحیس رسیدند.
8اما کلام خداوند در تَحفَنحیس بر اِرمیا نازل شده، گفت:
9«سنگهایی بزرگ به دست خود برگیر و آنها را در برابر دیدگان مردمان یهودا در گِل سنگفرشی که جلوی دروازۀ کاخ فرعون در تَحفَنحیس است، پنهان کن،
10و به ایشان بگو: ”خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین میفرماید: اینک من فرستاده، خادم خود نبوکدنصر پادشاه بابِل را خواهم گرفت و تخت او را بر این سنگها که پنهان کردم، خواهم نهاد و او سایبان خویش را بر آنها خواهد گسترد.
11او خواهد آمد و سرزمین مصر را خواهد زد، و آنان را که برای طاعون مقدرند، به طاعون خواهد سپرد، آنان را که برای اسارت مقدرند، به اسارت، و آنان را که برای شمشیر مقدرند، به شمشیر.
12او آتشی در خانههای خدایان مصر خواهد افروخت، و آنها را خواهد سوزانید و به اسیری خواهد برد. او سرزمین مصر را پاک خواهد کرد، آن سان که شبانی جامهاش را از شپش پاک کند، و به سلامت از آنجا خواهد رفت.
13او ستونهای سنگی بِیتشمس را که در سرزمین مصر است در هم خواهد شکست، و خانههای خدایان مصر را به آتش خواهد سوزانید.“»
اول قرنتیان باب ۱ , ۲
1:1 از پولس، که به خواست خدا فرا~خوانده شده است تا رسول عیسی مسیح باشد، و از برادرمان سوسْتِنِس،
2به کلیسای خدا در قُرِنتُس، که در مسیحْ عیسی تقدیس شده و فرا~خوانده شدهاند تا قوم مقدّس خدا باشند، همراه با همۀ آنان که در هر جای دیگر نام خداوند ما عیسی مسیح را میخوانند، که خداوند ما و خداوند ایشان است:
3فیض و سلامتی از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.
4من همواره خدای خود را بهخاطر شما و آن فیض خدا که در مسیحْ عیسی به شما بخشیده شده است، سپاس میگویم.
5زیرا شما در او از هر حیث غنی شدهاید، در هر نوع بیان و هر گونه معرفت،
6چنانکه شهادت ما بر مسیح در میان شما استوار گردید،
7به گونهای که شما از هیچ عطایی بینصیب نیستید، در همان حال که مکاشفۀ خداوند ما عیسی مسیح را انتظار میکشید.
8او شما را تا به آخر استوار نگاه خواهد داشت، تا در روز خداوندمان عیسی مسیح بَری از ملامت باشید.
9امین است خدایی که شما را به رفاقت با پسرش، خداوند ما عیسی مسیح، فرا~خوانده است.
10ای برادران، به نام خداوند ما عیسی مسیح از شما تمنا دارم که با هم توافق داشته باشید و در میان شما تفرقه نباشد، بلکه در اندیشه و رأی با هم متحد باشید.
11زیرا ای برادرانِ من، اهل خانۀ خْلوئه به من خبر دادهاند که در میان شما جدالهاست.
12مقصود اینکه یکی از شما میگوید، «من به پولس تعلق دارم»؛ دیگری میگوید، «من متعلق به آپولس هستم»؛ یکی میگوید، «من به کیفا تعلق دارم»؛ و دیگری، که «من از آنِ مسیح هستم.»
13آیا مسیح تقسیم شده است؟ آیا پولس بود که برای شما بر صلیب شد؟ و آیا به نام پولس تعمید گرفتید؟
14خدا را شکر میکنم که بهجز کْریسپوس و گایوس، هیچکس دیگر از شما را تعمید ندادم،
15تا کسی نتواند بگوید به نام من تعمید یافتید.
16البته خانوادۀ اِستِفاناس را نیز تعمید دادم؛ ولی به یاد ندارم کسی دیگر را تعمید داده باشم.
17زیرا مسیح مرا نفرستاد تا تعمید دهم بلکه تا بشارت رسانم، ولی نه با حکمت سخنوری، مبادا قدرت صلیب مسیح بیاثر گردد.
18زیرا پیام صلیب برای آنان که هلاک میشوند جهالت است، امّا برای ما که نجات مییابیم قدرت خداست.
19زیرا نوشته شده است: «حکمتِ حکیمان را نابود خواهم ساخت و فهم فهیمان را باطل خواهم گردانید.»
20براستی، حکیم کجاست؟ عالِمِ دین کجاست؟ مباحثهگرِ این عصر کجاست؟ مگر خدا حکمت دنیا را جهالت نگردانیده است؟
21زیرا از آنجا که بنا بر حکمتِ خدا، دنیا نتوانست از طریق حکمتْ خدا را بشناسد، خدا چنان مصلحت دید که از راه جهالتِ موعظه، کسانی را که ایمان میآورند، نجات بخشد.
22زیرا یهودیان خواستار آیتاند و یونانیان در پی حکمت،
23ولی ما مسیح مصلوب را وعظ میکنیم که یهودیان را سنگ لغزش است و غیریهودیان را جهالت،
24امّا فراخواندگان را، چه یهودی و چه یونانی، مسیحْ قدرت خدا و حکمت خداست.
25زیرا جهالتِ خدا از حکمتِ انسان حکیمانهتر و ناتوانیِ خدا از قدرتِ انسان تواناتر است.
26ای برادران، وضع خود را، آن هنگام که خدا شما را فرا~خواند، در نظر آورید. بیشتر شما با معیارهای بشری، حکیم محسوب نمیشدید؛ و بیشتر شما از قدرتمندان یا نجیبزادگان نبودید.
27امّا خدا آنچه را که دنیا جهالت میپندارد، برگزید تا حکیمان را خجل سازد؛ و آنچه را که دنیا ضعیف میشمارَد، انتخاب کرد تا قدرتمندان را شرمنده سازد؛
28خدا آنچه را که این دنیا پَست و حقیر میانگارد، بلکه نیستیها را، برگزید تا هستیها را باطل سازد،
29تا هیچ بشری در حضور او فخر نکند.
30از اوست که شما در مسیحْ عیسی هستید، که از جانب خدا برای ما حکمت شده است، یعنی پارسایی، قدّوسیت و رهایی ما.
31تا چنانکه آمده است: «هر که فخر میکند، به خداوند فخر کند.»
2:1 من نیز ای برادران، هنگامی که نزد شما آمدم، با فصاحت و حکمت بشری نیامدم، آنگاه که راز خدا را به شما اعلام میکردم.
2زیرا عزم جزم کرده بودم در میان شما چیزی ندانم جز عیسی مسیح، آن هم عیسای مصلوب.
3من با ضعف، و با ترس و لرز بسیار نزد شما به سر بردم،
4و پیام و وعظ من با کلمات گیرای حکیمانه بیان نشد، بلکه با برهانِ روح و قدرت،
5تا ایمان شما نه بر حکمت بشری، بلکه بر قدرت خدا مبتنی باشد.
6امّا در عین حال، ما در میان بالغان به بیان حکمت میپردازیم، امّا نه حکمتی که متعلق به عصر حاضر یا حکمرانان این عصر باشد که محکوم به زوالند،
7بلکه حکمت خدا را بیان میکنیم که در رازی نهان بود و خدا آن را پیش از آغاز زمان، برای جلال ما مقرر فرمود.
8امّا هیچیک از حکمرانان عصر حاضر این حکمت را درک نکردند، زیرا اگر آن را درک کرده بودند، خداوندِ جلال را بر صلیب نمیکردند.
9چنانکه آمده است: «آنچه را هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده، و به هیچ اندیشهای نرسیده، خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است.»
10زیرا خدا آن را توسط روحِ خود بر ما آشکار ساخته، چرا که روحْ همه چیز، حتی اعماق خدا را نیز میکاود.
11زیرا کیست که از افکار آدمی آگاه باشد، جز روح خود او که در درون اوست؟ بر همین قیاس، فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است.
12ولی ما نه روح این دنیا، بلکه روحی را یافتهایم که از خداست تا آنچه را خدا به ما عطا کرده است، بدانیم.
13و از همین سخن میگوییم، آن هم نه با کلماتی که آموختۀ حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح میآموزد؛ و بدینسان حقایق روحانی را با کلمات روحانی بیان میکنیم.
14امّا انسان نفسانی امور مربوط به روح خدا را نمیپذیرد زیرا در نظرش جهالت است، و قادر به درکشان نیست، چرا که قضاوت درست دربارۀ آنها تنها از دیدگاهی روحانی میسّر است.
15امّا شخص روحانی دربارۀ همه چیز قضاوت میکند، ولی هیچکس را یارای قضاوت دربارۀ او نیست.
16«زیرا کیست که فکر خداوند را دانسته باشد تا به او مشورت دهد؟» ولی ما فکر مسیح را داریم.