برنامه مطالعه روزانه
۲۰ فوریه
خروج باب ۳۱ , ۳۲
31:1 آنگاه خداوند به موسی گفت:
2«ببین که من بِصَلئیل پسر اوری، نوۀ حور را از قبیلۀ یهودا برگزیدهام،
3و او را به روح خدا پر کرده، بدو حکمت و فهم و دانش بخشیدهام، برای همه گونه صنعت،
4تا ماهرانه با طلا و نقره و برنج کار کند،
5و برای تراشیدن سنگ و تَرصیع آن، و درودگری چوب، تا در انواع صنایع مشغول کار شود.
6افزون بر این، من اُهولیاب پسر اَخیسامَک از قبیلۀ دان را نیز دستیار او ساختهام و به تمام صنعتگران حکمت بخشیدهام تا هرآنچه به تو امر کردهام، بسازند:
7خیمۀ ملاقات، صندوق شهادت با جایگاه کفّاره روی آن، و تمام دیگر اسباب خیمه،
8میز و اسباب آن، چراغدان از طلای ناب و تمامی لوازم آن، مذبح بخور،
9مذبح قربانی تمامسوز و لوازم آن و حوض و پایۀ آن؛
10نیز جامههای بافته، جامۀ مقدس هارونِ کاهن و نیز جامههای پسرانش برای کهانت،
11و نیز روغن مسح و بخور خوشبو برای قُدس. این همه را همانگونه که به تو امر کردم، بسازند.»
12سپس خداوند به موسی گفت:
13«به بنیاسرائیل بگو: ”بر شماست که شَبّاتهای مرا نگاه دارید؛ زیرا در نسلهای شما نشانهای خواهد بود میان من و شما، تا بدانید که من خداوند هستم که شما را تقدیس میکنم.
14شَبّات را نگاه دارید، زیرا که برای شما مقدس است. هر که آن را حرمت ننهد، البته کشته شود؛ هر که در آن روز کار کند از میان قوم خود منقطع شود.
15شش روز کار میباید کرد، اما روز هفتم شَبّاتِ فراغت است و مقدس برای خداوند. هر که در روز شَبّات کار کند، البته کشته شود.
16پس بنیاسرائیل باید شَبّات را نگاه دارند و آن را نسل اندر نسل چون عهدی جاودانه به جا آورند.
17این روز تا به ابد میان من و بنیاسرائیل نشانهای خواهد بود، زیرا که خداوند در شش روز آسمان و زمین را ساخت، ولی در روز هفتم فراغت جسته، بیاسود.“»
18چون خدا سخنان خود را با موسی بر کوه سینا به پایان رسانید، دو لوح شهادت را به وی داد. آنها دو لوح سنگی بود که خدا به انگشت خود بر آنها نگاشته بود.
32:1 چون قوم دیدند فرود آمدن موسی از کوه به درازا کشید، گِرد هارون جمع شده گفتند: «بیا برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند. زیرا نمیدانیم بر سر این مرد، موسی، که ما را از سرزمین مصر بیرون آورد، چه آمده است.»
2هارون در پاسخ گفت: «گوشوارههای طلا را که در گوش زنان و پسران و دخترانتان است، به در آورده، نزد من آورید.»
3پس همۀ قوم گوشوارههای طلا را از گوشهایشان به در آورده، نزد هارون بردند.
4هارون آن را از دست ایشان گرفته، با قلم شکل داد و به صورت گوسالهای ریختهشده درآورد. آنگاه ایشان گفتند: «ای اسرائیل، اینها هستند خدایان تو که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند.»
5هارون چون این را دید، مذبحی در برابر آن گوساله بنا کرد و اعلام نمود: «فردا جشنی برای خداوند خواهد بود.»
6پس قوم سحرگاهان برخاستند و قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند. سپس به خوردن و نوشیدن نشستند و به جهت لَهو و لَعِب به پا خاستند.
7آنگاه خداوند به موسی گفت: «بیدرنگ فرود آ، زیرا قوم تو که از سرزمین مصر به در آوردی، فساد کردهاند.
8آنها به همین زودی از راهی که بدیشان امر فرمودم انحراف ورزیده، برای خود گوسالۀ ریختهشده ساختهاند و در برابر آن سَجده کرده و قربانی نموده، گفتهاند: ”ای اسرائیل، اینها هستند خدایانی که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند!“»
9پس خداوند به موسی گفت: «من این قوم را دیدهام که همانا قومی گردنکشند.
10اکنون مرا واگذار تا خشمم بر آنها شعلهور شده، ایشان را بسوزانم. آنگاه از تو قومی عظیم به وجود خواهم آورد.»
11اما موسی دست التماس به سوی یهوه خدای خود دراز کرده، گفت: «ای خداوند، چرا باید خشم تو بر قومت که با قدرتی عظیم و دستی توانمند از سرزمین مصر به در آوردی، شعلهور گردد؟
12چرا مصریان بگویند: ”ایشان را به قصد بد بیرون برد، تا آنها را در کوهها بکشد و از روی زمین محو سازد؟“ پس، از خشم شدید خود بازگرد و منصرف شده، بر قوم خویش بلایی نازل منما.
13خادمانت ابراهیم، اسحاق و اسرائیل را یاد آور، که برای ایشان به ذات خود سوگند یاد کرده گفتی: ”نسل شما را همچون ستارگان آسمان، بیشمار میسازم، و تمامی این سرزمین را که دربارۀ آن سخن گفتم به نسل شما خواهم بخشید تا میراث همیشگی ایشان باشد.“»
14پس خداوند از بلایی که گفته بود بر سر قوم خویش خواهد آورد، منصرف شد.
15آنگاه موسی برگشت و در حالی که دو لوح شهادت را در دست داشت، از کوه به زیر آمد. بر هر دو طرف لوحها، یعنی پشت و روی آنها، نوشته شده بود.
16لوحها کارِ دست خدا بود و نوشته، نوشتۀ خدا بود که بر لوحها حک شده بود.
17چون یوشَع آواز قوم را شنید که فریاد برمیآوردند، به موسی گفت: «آواز جنگ از اردوگاه به گوش میرسد.»
18موسی گفت: «این نه آواز پیروزی است نه آواز شکست؛ بلکه آواز سرایندگان است که به گوش من میرسد.»
19چون موسی به اردوگاه نزدیک شد و آن گوساله و رقص مردم را دید، خشمش شعلهور گشت و لوحها را از دستان خود به زیر افکنده، آنها را پای کوه شکست.
20او گوسالهای را که ایشان ساخته بودند گرفته، در آتش سوزانید و آن را خرد کرده به صورت گَرد درآورد و بر آب پاشید و به بنیاسرائیل نوشانید.
21موسی رو به هارون کرد و گفت: «این قوم به تو چه کرده بودند که چنین گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟»
22هارون در پاسخ گفت: «سرور من، خشمگین مباش. تو خود این قوم را میشناسی و میدانی که به بدی گرایش دارند.
23آنها به من گفتند: ”برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند، زیرا نمیدانیم بر سر این مرد، موسی، که ما را از سرزمین مصر بیرون آورد، چه آمده است.“
24پس بدیشان گفتم: ”هر کس زیوری از طلا دارد، به در آورد.“ پس ایشان طلای خود را به من دادند و من آن را در آتش انداختم، و این گوساله بیرون آمد!»
25چون موسی دید که قوم افسارگسیخته شدهاند زیرا هارون آنها را واگذاشته بود تا افسار بگسلند و مضحکه دشمنان شوند،
26پس در مدخل اردوگاه ایستاد و گفت: «هر که طرف خداوند است نزد من آید.» پس تمام لاویان نزد او گرد آمدند.
27آنگاه موسی خطاب بدیشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین میفرماید: ”هر کس شمشیرش را به پهلوی خود ببندد و در میان اردوگاه از یک سر تا سر دیگر حرکت کند و هر کس برادر، دوست و همسایۀ خود را بکشد.“»
28لاویان طبق گفتۀ موسی عمل کردند، و در آن روز نزدیک سه هزار تن از قوم کشته شدند.
29آنگاه موسی گفت: «امروز خویشتن را وقف خداوند کنید تا او امروز شما را برکت دهد، زیرا هر یک از شما بر ضد پسر و برادر خود به پا خاستید.»
30روز بعد موسی خطاب به قوم گفت: «شما مرتکب گناهی عظیم شدهاید. اما اکنون من نزد خداوند برمیآیم، شاید بتوانم گناهتان را کفّاره کنم.»
31پس موسی نزد خداوند بازگشت و گفت: «آه که این مردمان چه گناه عظیمی کردهاند! آنان خدایانی از طلا برای خود ساختهاند.
32حال اگر ممکن باشد گناه ایشان را ببخشا، وگرنه مرا از دفتری که نگاشتهای محو ساز.»
33خداوند در جواب موسی گفت: «هر که را که به من گناه ورزیده است از دفتر خود محو خواهم ساخت.
34حال برو و قوم را به مکانی که گفتم هدایت کن، و فرشتۀ من پیش روی تو خواهد رفت. اما زمانی که برای مجازاتشان بیایم، ایشان را به سبب گناهشان جزا خواهم داد.»
35و خداوند به سبب گوسالهای که قوم به دست هارون ساخته بودند، بلایی بر آنان فرستاد.
مزامیر باب ۸۹
89:1 محبتهای خداوند را تا به ابد خواهم سرایید؛ به دهان خویش امانت تو را به جمیع نسلها خواهم شناسانید.
2زیرا گفتم که محبت تا به ابد بنا خواهد شد، و وفاداریِ خود را در آسمانها استوار خواهی ساخت!
3گفتی که «با برگزیدۀ خود عهد بستهام، و برای خدمتگزار خویش داوود سوگند خوردهام که:
4”نسل تو را تا به ابد استوار خواهم ساخت و تخت تو را در تمامی نسلها بنا خواهم کرد.“» سِلاه
5خداوندا، باشد که آسمانها شگفتیهای تو را بستایند، و امانت تو را در جمع قُدْسیان.
6زیرا کیست در آسمانها که با خداوند برابری تواند کرد؟ و کیست در میان موجودات آسمانی که مانند خداوند باشد؟
7خدا در شورای قُدْسیان بینهایت مَهیب است؛ از او میباید ترسید، بیش از همۀ آنان که گرداگرد اویند.
8ای یهوه، خدای لشکرها، کیست مانند تو؟ خداوندا، تو نیرومندی و امانت تو احاطهات کرده است.
9بر خروش دریا فرمان میرانی، و چون امواجش برخیزند، آنها را فرو~مینشانی.
10رَهَب را چون لاشهای فرو~کوفتی، و به بازوی نیرومند خویش دشمنانت را پراکنده ساختی.
11آسمان از آن توست و زمین نیز از آن تو. جهان را، و هر چه را که در آن است، تو بنیان نهادی.
12شمال و جنوب را تو آفریدی؛ تابور و حِرمون به نام تو بانگ شادی برمیآورند.
13بازوی تو نیرومند است، دست تو تواناست، و دست راستت برافراشته.
14عدل و انصاف اساس تخت توست، محبت و وفاداری پیش رویت میخرامند.
15خوشا به حال آنان که آواز شادمانی را میشناسند، و در نور روی تو، ای خداوند، گام برمیدارند.
16تمامی روز در نام تو وجد میکنند، و در عدالت تو سرافرازند.
17زیرا که تو جلال و قوّت ایشانی، و به لطف خویش شاخ ما را برمیافرازی.
18زیرا سپر ما از آنِ خداوند است، و پادشاه ما از آنِ قدوس اسرائیل.
19زمانی در عالم رؤیا سخن گفتی، و به سرسپردگان خویش چنین فرمودی: «دلاوری را یاری رساندهام، و برگزیدهای از قوم را سرافراز ساختهام.
20خدمتگزار خویش داوود را یافتهام، و او را به روغن مقدسِ خویش مسح کردهام.
21دست من با او خواهد بود، و بازوی من او را نیرومند خواهد ساخت.
22دشمن از او بهره نخواهد کشید، و ظالم بر او ستم نخواهد کرد.
23خصمانش را از برابر او تار و مار خواهم کرد، و نفرتکنندگانش را از پا در خواهم آورد.
24امانت و محبتِ من همراه او خواهد بود، و در نام من، شاخ او برافراشته خواهد شد.
25دست او را بر دریا مسلط خواهم ساخت، دست راست او را بر نهرها.
26او مرا ندا در داده، خواهد گفت: ”تو پدر من هستی، خدای من و صخرۀ نجاتم!“
27من نیز او را فرزندِ ارشدِ خویش خواهم ساخت، رفیعترین در میان پادشاهان جهان.
28محبت خود را به او تا به ابد پاس خواهم داشت، و عهد من با او پایدار خواهد بود.
29سلسلۀ او را تا به ابد استوار خواهم ساخت، و تخت او را همچون روزهای آسمان.
30اگر فرزندانش شریعت مرا ترک کنند، و مطابق قوانین من سلوک ننمایند؛
31اگر فرایض مرا زیر پا گذارند، و فرامین مرا نگاه ندارند،
32آنگاه عِصیان ایشان را به چوبْ تنبیه خواهم کرد، و تقصیرشان را به تازیانه؛
33ولی محبتم را از او دریغ نخواهم داشت، و در وفاداری خویش خیانت نخواهم ورزید.
34عهد خود را بیحرمت نخواهم ساخت و آنچه را از دهانم صادر شد، تغییر نخواهم داد.
35یک بار برای همیشه به قدوسیت خود سوگند خوردم، و به داوود دروغ نخواهم گفت،
36که سلسلۀ او تا به ابد پابرجا خواهد ماند و تخت او در حضور من همچو خورشید؛
37همچون ماه جاودانه استوار خواهد بود، چون شاهدی امین در آسمان.» سِلاه
38اما اکنون تو روی گردانیده، او را طرد کردهای و بهغایت بر مسیح خود غضبناک گشتهای!
39عهد خود را با خدمتگزارت باطل کردهای، و تاج او را بر زمین افکنده، بیحرمت ساختهای.
40همۀ حصارهایش را در هم شکستهای و استحکاماتش را یکسره ویران کردهای.
41رهگذران جملگی او را چپاول میکنند، و مایۀ ریشخند همسایگان گردیده است.
42دست راستِ خصمان وی را برافراشتهای، و همۀ دشمنانش را شادمان ساختهای.
43دم شمشیرش را برگردانیدهای و او را در نبرد بر پا نداشتهای.
44جلال او را منقطع ساختهای و تخت سلطنتش را به خاک نشاندهای.
45روزهای جوانیاش را کوتاه کردهای، و او را به ردای خجالت پوشانیدهای. سِلاه
46ای خداوند تا به کِی؟ آیا تا به ابد خود را پنهان خواهی کرد؟ تا به کی آتش خشم تو افروخته خواهد بود؟
47به یاد دار که ایام حیاتم چه کوتاه است! تو جملۀ بنی آدم را برای چه بطالتی آفریدهای!
48کدام انسان است که زیست کند و مرگ را نبیند، کیست که جان خویش از دست هاویه خلاصی تواند داد؟ سِلاه
49خداوندگارا، کجاست آن محبت نخستین تو، که به امانت خویش برای داوود سوگند خوردی؟
50خداوندگارا، طعنههایی را که بر خدمتگزارت میزنند به یاد آر، که آنها را در سینۀ خود از قومهای بسیار متحمل میگردم،
51که دشمنانت بدانها ریشخندم میکنند، و هر قدمی را که مسیح تو برمیدارد، به مسخره میگیرند.
52خداوند تا به ابد متبارک باد! آمین و آمین!
اول قرنتیان باب ۱ , ۲
1:1 از پولس، که به خواست خدا فرا~خوانده شده است تا رسول عیسی مسیح باشد، و از برادرمان سوسْتِنِس،
2به کلیسای خدا در قُرِنتُس، که در مسیحْ عیسی تقدیس شده و فرا~خوانده شدهاند تا قوم مقدّس خدا باشند، همراه با همۀ آنان که در هر جای دیگر نام خداوند ما عیسی مسیح را میخوانند، که خداوند ما و خداوند ایشان است:
3فیض و سلامتی از سوی خدا، پدر ما، و خداوندْ عیسی مسیح بر شما باد.
4من همواره خدای خود را بهخاطر شما و آن فیض خدا که در مسیحْ عیسی به شما بخشیده شده است، سپاس میگویم.
5زیرا شما در او از هر حیث غنی شدهاید، در هر نوع بیان و هر گونه معرفت،
6چنانکه شهادت ما بر مسیح در میان شما استوار گردید،
7به گونهای که شما از هیچ عطایی بینصیب نیستید، در همان حال که مکاشفۀ خداوند ما عیسی مسیح را انتظار میکشید.
8او شما را تا به آخر استوار نگاه خواهد داشت، تا در روز خداوندمان عیسی مسیح بَری از ملامت باشید.
9امین است خدایی که شما را به رفاقت با پسرش، خداوند ما عیسی مسیح، فرا~خوانده است.
10ای برادران، به نام خداوند ما عیسی مسیح از شما تمنا دارم که با هم توافق داشته باشید و در میان شما تفرقه نباشد، بلکه در اندیشه و رأی با هم متحد باشید.
11زیرا ای برادرانِ من، اهل خانۀ خْلوئه به من خبر دادهاند که در میان شما جدالهاست.
12مقصود اینکه یکی از شما میگوید، «من به پولس تعلق دارم»؛ دیگری میگوید، «من متعلق به آپولس هستم»؛ یکی میگوید، «من به کیفا تعلق دارم»؛ و دیگری، که «من از آنِ مسیح هستم.»
13آیا مسیح تقسیم شده است؟ آیا پولس بود که برای شما بر صلیب شد؟ و آیا به نام پولس تعمید گرفتید؟
14خدا را شکر میکنم که بهجز کْریسپوس و گایوس، هیچکس دیگر از شما را تعمید ندادم،
15تا کسی نتواند بگوید به نام من تعمید یافتید.
16البته خانوادۀ اِستِفاناس را نیز تعمید دادم؛ ولی به یاد ندارم کسی دیگر را تعمید داده باشم.
17زیرا مسیح مرا نفرستاد تا تعمید دهم بلکه تا بشارت رسانم، ولی نه با حکمت سخنوری، مبادا قدرت صلیب مسیح بیاثر گردد.
18زیرا پیام صلیب برای آنان که هلاک میشوند جهالت است، امّا برای ما که نجات مییابیم قدرت خداست.
19زیرا نوشته شده است: «حکمتِ حکیمان را نابود خواهم ساخت و فهم فهیمان را باطل خواهم گردانید.»
20براستی، حکیم کجاست؟ عالِمِ دین کجاست؟ مباحثهگرِ این عصر کجاست؟ مگر خدا حکمت دنیا را جهالت نگردانیده است؟
21زیرا از آنجا که بنا بر حکمتِ خدا، دنیا نتوانست از طریق حکمتْ خدا را بشناسد، خدا چنان مصلحت دید که از راه جهالتِ موعظه، کسانی را که ایمان میآورند، نجات بخشد.
22زیرا یهودیان خواستار آیتاند و یونانیان در پی حکمت،
23ولی ما مسیح مصلوب را وعظ میکنیم که یهودیان را سنگ لغزش است و غیریهودیان را جهالت،
24امّا فراخواندگان را، چه یهودی و چه یونانی، مسیحْ قدرت خدا و حکمت خداست.
25زیرا جهالتِ خدا از حکمتِ انسان حکیمانهتر و ناتوانیِ خدا از قدرتِ انسان تواناتر است.
26ای برادران، وضع خود را، آن هنگام که خدا شما را فرا~خواند، در نظر آورید. بیشتر شما با معیارهای بشری، حکیم محسوب نمیشدید؛ و بیشتر شما از قدرتمندان یا نجیبزادگان نبودید.
27امّا خدا آنچه را که دنیا جهالت میپندارد، برگزید تا حکیمان را خجل سازد؛ و آنچه را که دنیا ضعیف میشمارَد، انتخاب کرد تا قدرتمندان را شرمنده سازد؛
28خدا آنچه را که این دنیا پَست و حقیر میانگارد، بلکه نیستیها را، برگزید تا هستیها را باطل سازد،
29تا هیچ بشری در حضور او فخر نکند.
30از اوست که شما در مسیحْ عیسی هستید، که از جانب خدا برای ما حکمت شده است، یعنی پارسایی، قدّوسیت و رهایی ما.
31تا چنانکه آمده است: «هر که فخر میکند، به خداوند فخر کند.»
2:1 من نیز ای برادران، هنگامی که نزد شما آمدم، با فصاحت و حکمت بشری نیامدم، آنگاه که راز خدا را به شما اعلام میکردم.
2زیرا عزم جزم کرده بودم در میان شما چیزی ندانم جز عیسی مسیح، آن هم عیسای مصلوب.
3من با ضعف، و با ترس و لرز بسیار نزد شما به سر بردم،
4و پیام و وعظ من با کلمات گیرای حکیمانه بیان نشد، بلکه با برهانِ روح و قدرت،
5تا ایمان شما نه بر حکمت بشری، بلکه بر قدرت خدا مبتنی باشد.
6امّا در عین حال، ما در میان بالغان به بیان حکمت میپردازیم، امّا نه حکمتی که متعلق به عصر حاضر یا حکمرانان این عصر باشد که محکوم به زوالند،
7بلکه حکمت خدا را بیان میکنیم که در رازی نهان بود و خدا آن را پیش از آغاز زمان، برای جلال ما مقرر فرمود.
8امّا هیچیک از حکمرانان عصر حاضر این حکمت را درک نکردند، زیرا اگر آن را درک کرده بودند، خداوندِ جلال را بر صلیب نمیکردند.
9چنانکه آمده است: «آنچه را هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده، و به هیچ اندیشهای نرسیده، خدا برای دوستداران خود مهیا کرده است.»
10زیرا خدا آن را توسط روحِ خود بر ما آشکار ساخته، چرا که روحْ همه چیز، حتی اعماق خدا را نیز میکاود.
11زیرا کیست که از افکار آدمی آگاه باشد، جز روح خود او که در درون اوست؟ بر همین قیاس، فقط روح خداست که از افکار خدا آگاه است.
12ولی ما نه روح این دنیا، بلکه روحی را یافتهایم که از خداست تا آنچه را خدا به ما عطا کرده است، بدانیم.
13و از همین سخن میگوییم، آن هم نه با کلماتی که آموختۀ حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح میآموزد؛ و بدینسان حقایق روحانی را با کلمات روحانی بیان میکنیم.
14امّا انسان نفسانی امور مربوط به روح خدا را نمیپذیرد زیرا در نظرش جهالت است، و قادر به درکشان نیست، چرا که قضاوت درست دربارۀ آنها تنها از دیدگاهی روحانی میسّر است.
15امّا شخص روحانی دربارۀ همه چیز قضاوت میکند، ولی هیچکس را یارای قضاوت دربارۀ او نیست.
16«زیرا کیست که فکر خداوند را دانسته باشد تا به او مشورت دهد؟» ولی ما فکر مسیح را داریم.