برنامه مطالعه روزانه
۲۴ فوریه
خروج باب ۳۷
37:1 بِصَلئیل صندوق را از چوب اقاقیا ساخت، به درازای دو و نیم ذِراع، پهنای یک و نیم ذِراع و بلندای یک و نیم ذِراع.
2صندوق را از درون و بیرون با طلای ناب پوشاند و قابی از طلا نیز گِرد آن ساخت.
3برای صندوق چهار حلقه از طلا ریخت و آنها را به چهار پایۀ صندوق متصل کرد، دو حلقه در یک جانب و دو حلقه در جانب دیگر.
4آنگاه تیرکهایی از چوب اقاقیا ساخت و آنها را زراندود کرد.
5تیرکها را جهت حمل صندوق از حلقههای پهلوی صندوق گذراند.
6جایگاه کفّاره را از طلای ناب ساخت، به درازای دو و نیم ذِراع و پهنای یک و نیم ذِراع.
7آنگاه بر دو سر جایگاه کفّاره، دو کروبی زرکوب ساخت،
8یک کروبی بر یک سر و کروبی دیگر بر سر دیگرِ آن؛ جایگاه کفّاره و کروبیانِ دو سر آن را یکپارچه ساخت.
9کروبیان با بالهایی گشاده، از بالا بر جایگاه کفّاره سایهگستر بودند؛ رویهایشان به سوی یکدیگر و نگاهشان به جانب جایگاه کفّاره بود.
10او میز را از چوب اقاقیا ساخت، به درازای دو ذِراع، پهنای یک ذِراع و بلندای یک و نیم ذِراع.
11آن را با روکشی از طلای ناب پوشاند و قابی از طلا گِرد آن ساخت.
12گِرد میز لبهای به پهنای یک کف دست ساخت و گرد آن نیز قابی از طلا.
13همچنین چهار حلقۀ طلا برای میز ریخت و آنها را به چهار گوشۀ میز در محل چهار پایه متصل کرد.
14حلقهها را نزدیک لبه قرار داد تا تیرکهای حمل میز را نگه دارند.
15تیرکهای حمل میز را از چوب اقاقیا ساخت و آنها را زراندود کرد.
16اسباب میز یعنی بشقابها و ظروف، کاسهها و پارچهای مخصوصِ ریختنِ هدایای ریختنی را از طلای ناب ساخت.
17چراغدان را از طلای ناب ساخت و پایه و بدنۀ آن را چکشکاری کرد؛ پیالههای گلمانند و جوانهها و غنچههایش با آن یکپارچه بود.
18شش شاخه از دو طرف چراغدان بیرون میآمد: سه شاخه از یک طرف و سه شاخه از طرف دیگر.
19سه پیاله به شکل گلهای بادام با جوانهها و غنچههایش بر یک شاخه قرار داشت، سه پیالۀ دیگر بر شاخۀ بعدی، و هر شش شاخه که از چراغدان بیرون میآمد به همین شکل بود.
20بر چراغدان چهار پیاله بود به شکل گلهای بادام با جوانهها و غنچههایش.
21یک جوانه زیر اوّلین جفت شاخه بود که از چراغدان بیرون میآمد، جوانۀ دوّم زیر دوّمین جفت شاخه، و جوانۀ سوّم زیر سوّمین جفت شاخه؛ یعنی در مورد هر شش شاخه به همینگونه بود.
22جوانهها و شاخهها همگی با چراغدان یکپارچه بودند و از طلای ناب چکشکاری شده ساخته شده بودند.
23هفت چراغِ آن با گُلگیرها و سینیهایش را از طلای ناب ساخت.
24برای ساختن چراغدان و تمامی لوازم آن، یک وزنه طلای ناب به کار برد.
25مذبح بخور را از چوب اقاقیا ساخت. مذبح مربع بود، به درازای یک ذِراع، پهنای یک ذِراع، و بلندای دو ذِراع، و شاخهایش با مذبح یکپارچه بود.
26آن را با روکشی از طلای ناب پوشانید، روی آن، جوانبش و شاخهایش را. و گِرد آن نیز قابی از طلا ساخت.
27زیر قاب، دو حلقۀ زرین ساخت که مقابل هم قرار داشت تا تیرکهای حمل مذبح را نگاه دارند.
28تیرکها را از چوب اقاقیا ساخت و آنها را زراندود کرد.
29همچنین روغن مقدسِ مسح و بخور خالصِ خوشبو را با مهارت عطّاران تهیه کرد.
مزامیر باب ۹۶ , ۹۷ , ۹۸ , ۹۹
96:1 برای خداوند سرودی تازه بسرایید! ای تمامی زمین، برای خداوند بسرایید!
2برای خداوند بسرایید و نام او را متبارک خوانید! روز به روز نجات او را بشارت دهید!
3جلال او را در میان ملتها بازگویید، و اعمال شگفتش را در میان همۀ قومها!
4زیرا خداوند بزرگ است و بهغایت شایان ستایش؛ از او میباید ترسید، بیش از همۀ خدایان.
5زیرا همۀ خدایانِ قومها، بتهای بیارزشند، اما یهوه آسمانها را بساخت.
6فرّ و شکوه به حضور وی است و توانایی و زیبایی در قُدس وی.
7ای طوایف قومها، وصف خداوند را بگویید! وصف جلال و قوّت خداوند را بگویید!
8وصف جلال نام خداوند را بگویید! هدیه بیاورید و به صحنهای او بیایید!
9خداوند را در فرّ قدوسیتش بپرستید! ای تمامی زمین، از حضور او بلرزید!
10باشد که در میان قومها بگویید، «خداوند پادشاهی میکند! آری، جهان مستحکم است و جنبش نخواهد خورد؛ او ملتها را به انصاف داوری خواهد کرد.»
11آسمان شادی کند و زمین به وجد آید؛ دریا و هر چه آن را پر میسازد، غُرّش کند؛
12صحرا و هرآنچه در آن است، شادمان گردد. آنگاه همۀ درختان جنگل بانگ شادی بر خواهند آورد،
13پیش روی خداوند، زیرا که میآید، آری او میآید تا زمین را داوری کند. او جهان را به انصاف داوری خواهد کرد، و ملتها را به امانت خویش.
97:1 خداوند پادشاهی میکند! پس زمین شادمان باشد و سرزمینهای ساحلیِ بسیار شادی کنند.
2ابرها و تاریکی غلیظ گرداگرد اوست، عدل و انصاف، بنیان تخت اوست.
3آتش پیش روی وی میرود و دشمنانِ او را به هر سو میسوزاند.
4آذرخشهای او جهان را روشن میسازد؛ زمین میبیند و میلرزد.
5کوهها از حضور خداوند چون موم ذوب میشوند، از حضور خداوندگارِ تمامی عالَم!
6آسمانها عدالت او را اعلام میکنند، و همۀ قومها جلال او را میبینند.
7پرستندگان تمثالهای تراشیده جملگی شرمسار خواهند شد، همانها که به بتهای بیارزش میبالند؛ ای همۀ خدایان، او را بپرستید!
8صَهیون شنیده، شادی میکند، و شهرهای یهودا شادمان میگردند، از داوریهای تو، ای خداوند.
9زیرا که تو خداوندا، بر تمامی زمین متعال هستی! تو بس فراتر از همۀ خدایان، در مقام اعلایی!
10ای دوستدارانِ خداوند، از بدی نفرت کنید! زیرا او حافظ جان سرسپردگان خویش است، و ایشان را از چنگ شریران میرهاند.
11نور برای پارسایان کاشته میشود، و شادی برای راستدلان.
12ای پارسایان، در خداوند شادی کنید و نام قدوس او را بستایید!
98:1 برای خداوند سرودی تازه بسرایید، زیرا کارهای شگفت کرده است! دست راست و بازوی قدوسش نجات را برای او به عمل آورده است.
2خداوند نجات خود را اعلام فرموده، و عدالت نجاتبخش خویش را در نظر قومها آشکار ساخته است.
3او محبت و وفاداری خود را نسبت به خاندان اسرائیل به یاد آورده است؛ همۀ کرانهای زمین نجات خدای ما را دیدهاند.
4ای تمامی زمین، برای خداوند فریاد شادمانی سر دهید! بانگ برآورید! هلهله کنید! بسرایید!
5خداوند را با چنگ بسرایید، با چنگ و با آوای نغمات.
6با کَرِناها و آوای سُرنا، به حضور یهوه پادشاه بانگ شادی برآورید!
7دریا و هر چه در آن است بخروشد؛ جهان و همۀ ساکنان آن!
8نهرها دستک زنند، و کوهها فریاد شادمانی سر دهند،
9در حضور خداوند، زیرا که برای داوری زمین میآید. او جهان را به عدالت داوری خواهد کرد، و قومها را به انصاف.
99:1 خداوند پادشاهی میکند، پس قومها بلرزند! خداوند در میان کَروبیان بر تخت نشسته است، پس زمین به لرزه درآید!
2خداوند در صَهیون بزرگ است، و بر تمامی قومها متعال.
3باشد که نام عظیم و مَهیب تو را بستایند! او قدوس است!
4پادشاه در اقتدار خویش، عدالت را دوست میدارد؛ تو مساوات را برقرار کردهای، و عدالت و انصاف را در یعقوب به عمل آوردهای.
5یهوه خدای ما را برافرازید، و در قدمگاه او پرستش کنید، که او قدوس است!
6موسی و هارون از کاهنانش بودند، و سموئیل، از خوانندگانِ نام او. خداوند را خواندند و او ایشان را اجابت فرمود.
7در ستون ابر با ایشان سخن گفت؛ و آنان شهادات او را نگاه داشتند، و فریضهای را که بدیشان عطا فرمود.
8ای یهوه، خدای ما، تو ایشان را اجابت فرمودی! تو آنان را خدایی آمرزنده بودی، اما از کردار بدشان انتقام کشیدی!
9یهوه، خدای ما را برافرازید، و در کوه مقدسش پرستش کنید! زیرا یهوه خدای ما قدوس است!
اول قرنتیان باب ۷
7:1 و امّا در خصوص مسائلی که به من نوشته بودید: «مرد را نیکوست که زن را لمس نکند.»
2امّا به سبب بیعفتیهای موجود، هر مردی باید زن خود را داشته باشد، و هر زنی شوهر خود را.
3مرد باید دِین خود را نسبت به زنش ادا کند و زن نیز دِین خود را نسبت به شوهرش.
4زن بر بدن خود اختیار ندارد بلکه شوهرش، و مرد نیز بر بدن خود اختیار ندارد بلکه زنش.
5پس یکدیگر را محروم نکنید، مگر با رضای یکدیگر و برای مدتی، تا خود را وقف دعا کنید. سپس باز به یکدیگر بپیوندید، مبادا شیطان شما را به سبب ناخویشتنداری در وسوسه اندازد.
6من این را حکم نمیکنم، بلکه تنها جایز میشمارم.
7آرزو میکردم همه چون من بودند، امّا هر کس عطایی خاص از خدا یافته است؛ یکی دارای یک عطاست و دیگری دارای عطایی دیگر.
8به بیوهمردان و بیوهزنان میگویم که نیکوست همچون من مجرد بمانند.
9امّا اگر خویشتنداری نمیکنند، همسر اختیار کنند، زیرا ازدواج از سوختن در آتش هوس بهتر است.
10حکم من برای متأهلان این است - نه حکم من، بلکه حکم خداوند - که زن نباید از شوهر خود جدا شود.
11امّا اگر چنین کرد، دیگر نباید شوهر اختیار کند و یا اینکه باید با شوهر خود آشتی نماید. مرد نیز نباید زن خود را طلاق گوید.
12به بقیه میگویم - من میگویم نه خداوند - که اگر برادری همسر بیایمان دارد و آن زن حاضر است با او زندگی کند، آن برادر نباید زن خود را طلاق گوید.
13همچنین اگر زنی شوهر بیایمان دارد و آن مرد حاضر است با او زندگی کند، آن زن نباید شوهر خود را طلاق گوید.
14زیرا شوهر بیایمان به واسطۀ همسرش تقدیس میشود و زن بیایمان به واسطۀ شوهرش. در غیر این صورت، فرزندان شما ناپاک میبودند؛ امّا چنین نیست، بلکه آنان مقدّسند.
15امّا اگر آن که بیایمان است بخواهد جدا شود، بگذار چنین کند. در چنین وضعی شوهر یا زن مؤمن اجباری ندارد با او زندگی کند. ولی خدا ما را به صلح و آشتی خوانده است.
16زیرا ای زن، از کجا میدانی که باعث نجات شوهرت نخواهی شد؟ و ای مرد، از کجا میدانی که همسرت را نجات نخواهی داد؟
17باری، هر کس آنگونه زندگی کند که خداوند برای او در نظر گرفته و خدا او را بدان فرا~خوانده است. این اصلی است که من در همۀ کلیساها بدان حکم میکنم.
18اگر کسی به هنگام فرا~خوانده شدن ختنه شده بوده، در همان حال باقی بماند؛ و اگر کسی به هنگام فرا~خوانده شدن ختنه نشده بوده، ختنه نشود.
19زیرا مهم ختنه شدن یا نشدن نیست، بلکه مهم نگاه داشتن احکام خداست.
20هر کس در هر وضعی که در آن فرا~خوانده شده باقی بماند.
21آیا زمانی که فرا~خوانده شدی، غلام بودی؟ تو را باکی نباشد. امّا اگر میتوانی آزادی خود را به دست آوری، فرصت را از دست مده.
22زیرا آن که در غلامی از سوی خداوند فرا~خوانده شده است، آزادِ خداوند است؛ و نیز آن که در آزادی فرا~خوانده شده است، غلام مسیح است.
23به بهایی خریده شدهاید، پس غلام انسانها مشوید.
24بنابراین، ای برادران، هر کس در هر وضعی که فرا~خوانده شده است، در همان وضع در حضور خدا باقی بماند.
25و امّا در خصوص باکرهها، حکمی از خداوند ندارم؛ ولی در مقام کسی که به واسطۀ رحمت خداوند درخور اعتماد است، نظر خود را بیان میکنم.
26من بر این گمانم که به سبب بحران زمان حاضر، برای انسان نیکو باشد در همان وضعی که هست، باقی بماند.
27اگر به زنی بستهای، جدایی مجوی، و اگر از زن آزادی، در پی همسر مباش.
28امّا اگر همسر اختیار کنی، گناه نکردهای؛ و اگر باکرهای شوهر کند، گناه نکرده است. امّا آنان که ازدواج میکنند، در این زندگی سختی خواهند کشید و من نمیخواهم شما رنج ببرید.
29برادران، مقصودْ اینکه زمان کوتاه شده است. از این پس، حتی آنان که زن دارند چنان رفتار کنند که گویی زن ندارند؛
30و آنان که سوگوارند، چنانکه گویی سوگوار نیستند؛ و آنان که شادمانند، چنانکه گویی شاد نیستند؛ و آنان که متاعی میخرند، چنانکه گویی مالک آن نیستند؛
31و آنان که از این دنیا بهره برمیگیرند، چنانکه در آن غرقه نباشند. زیرا صورت کنونی این دنیا در حال سپری شدن است.
32خواست من این است که از هر نگرانی به دور باشید. مرد مجرد نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه خداوند را خشنود سازد؛
33در حالیکه مرد متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه همسرش را خشنود سازد،
34و توجه او به امری واحد معطوف نیست. به همینسان، زن مجرد و یا باکره، نگران امور خداوند است، نگران اینکه چگونه در جسم و در روح، مقدّس باشد؛ در حالیکه زن متأهل نگران امور این دنیاست، نگران اینکه چگونه شوهرش را خشنود سازد.
35من اینها را برای منفعت شما میگویم، نه تا در قید و بندتان بگذارم. مقصودم این است که به شایستگی زندگی کنید و هیچ دغدغهای شما را از سرسپردگی به خداوند بازندارد.
36اگر مردی بر این اندیشه است که نسبت به نامزد باکرهاش به ناشایستگی عمل میکند، و اگر سن ازدواج دختر رسیده و آن مرد چنین میاندیشد که باید ازدواج کند، آنچه در نظر دارد انجام دهد؛ با این کار گناه نمیکند. پس بگذارید ازدواج کنند.
37امّا اگر مردی در تصمیم خود راسخ است و در فشار نیست، بلکه بر ارادۀ خود مختار است و عزم جزم کرده که با نامزد باکرۀ خود ازدواج نکند، آن مرد نیز عملی نیکو انجام میدهد.
38پس آن که با نامزد خود ازدواج میکند، عملی نیکو انجام میدهد؛ امّا آن که ازدواج نمیکند، عملی حتی بهتر انجام میدهد.
39زن تا زمانی که شوهرش زنده است، به او بسته است. امّا اگر شوهرش درگذشت، آزاد است تا با هر که میخواهد ازدواج کند، البته فقط در خداوند.
40ولی به نظر من اگر ازدواج نکند، سعادتمندتر خواهد بود؛ و فکر میکنم که من نیز روح خدا را دارم!