برنامه مطالعه روزانه
۱۹ ژوئن
داوران باب ۲۱
21:1 و اما مردان اسرائیل در مِصفَه سوگند خورده بودند که، «احدی از ما دختران خود را به بِنیامینیان به زنی نخواهیم داد.»
2و قوم به بِیتئیل آمدند و در آنجا تا شامگاه در حضور خدا نشسته، به آواز بلند به تلخی گریستند
3و گفتند: «ای خداوند، خدای اسرائیل، چرا در اسرائیل چنین شد، تا امروز یک قبیله از اسرائیل کم باشد؟»
4فردای آن روز، قوم سحرگاهان برخاستند و در آنجا مذبحی ساخته، قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند.
5آنگاه بنیاسرائیل پرسیدند: «از تمامی قبایل اسرائیل، کدام یک در جماعت نزد خداوند برنیامده است؟» زیرا درخصوص هر آنکه نزد خداوند به مِصفَه برنیاید، سوگندی عظیم یاد کرده و گفته بودند: «چنین کسی بهیقین باید کشته شود.»
6و بنیاسرائیل برای برادر خویش بِنیامین متأسف شده، گفتند: «امروز یک قبیله از اسرائیل منقطع شده است.
7چگونه برای مردانی که باز ماندهاند زنان بیابیم؟ زیرا که به خداوند سوگند خوردهایم که هیچیک از دخترانمان را به ایشان به زنی نخواهیم داد.»
8آنگاه پرسیدند: «کدام یک از قبایل اسرائیل نزد خداوند به مِصفَه برنیامده است؟» و اینک از یابیش جِلعاد کسی نزد جماعت به اردوگاه نیامده بود.
9زیرا قوم را شمردند، و اینک از ساکنان یابیش جِلعاد هیچکس آنجا نبود.
10پس جماعت دوازده هزار تن از مردان دلاور خود را گسیل داشتند و بدیشان فرمان داده، گفتند: «بروید و ساکنان یابیش جِلعاد را به همراه زنان و نوزادان از دم تیغ بگذرانید.
11این است آنچه باید بکنید: تمامی ذکور و نیز هر زنی را که با مردی همبستر شده باشد، به نابودی کامل بسپارید.»
12و آنان در میان ساکنان یابیش جِلعاد چهارصد دختر باکره یافتند که هرگز مردی را نشناخته و با وی همبستر نشده بودند. پس ایشان را به اردوی شیلوه که در زمین کنعان است، آوردند.
13آنگاه تمامی جماعت نزد بنیبِنیامین که در صخرۀ رِمّون بودند پیغام فرستاده، خطاب به ایشان اعلامِ صلح کردند.
14پس بِنیامینیان در آن هنگام بازگشتند؛ و بنیاسرائیل دخترانی را که از زنان یابیش جِلعاد زنده نگاه داشته بودند بدیشان دادند، اما این دختران ایشان را کفایت نمیکرد.
15و قوم برای بِنیامین متأسف شدند، زیرا که خداوند میان قبایل اسرائیل شکاف ایجاد کرده بود.
16آنگاه مشایخ جماعت گفتند: «حال که زنان بِنیامینی از میان رفتهاند، چگونه برای مردانی که بازماندهاند زنان بیابیم؟»
17آنان گفتند: «لازم است برای بازماندگان بِنیامین میراثی باشد، تا قبیلهای از اسرائیل محو نشود.
18با این حال ما دختران خود را به ایشان به زنی نتوانیم داد.» زیرا بنیاسرائیل سوگند خورده بودند که، «ملعون باد آن که به بِنیامین زن دهد.»
19پس گفتند: «اینک همه ساله جشنی برای خداوند در شیلوه واقع در شمال بِیتئیل و شرق راهی که از بِیتئیل به شِکیم و جنوب لِبونَه میرود، برپاست.»
20پس به بنیبِنیامین دستور داده، گفتند: «بروید و در تاکستانها به کمین نشسته،
21مراقب باشید. هرگاه دختران شیلوه برای رقصیدن در میان رقصندگان بیرون آیند، آنگاه از تاکستانها بیرون آمده، هر یک از میان دختران شیلوه زنی برای خود بگیرید و به زمین بِنیامین بروید.
22چون پدران یا برادران ایشان برای شکایت نزد ما آیند، بدیشان خواهیم گفت: ”به خاطر ما بر ایشان رحمت کنید. زیرا ما در جنگ، برای همۀ مردان زنی برنگرفتیم و شما نیز زنی بدیشان ندادید، زیرا در آن صورت اکنون تقصیرکار میبودید.“»
23پس بنیبِنیامین چنین کردند و بر حسب شمارشان، زنانی برای خود از میان رقصندگان برگرفته، با خود بردند. و رفته، به زمینِ میراث خود بازگشتند و شهرها را از نو بنا کرده، در آنها ساکن شدند.
24در آن وقت بنیاسرائیل از آنجا روانه شدند و هر یک به قبیله و طایفۀ خود بازگشتند، و از آنجا هر یک به زمین میراث خود بیرون رفتند.
25در آن روزگار، پادشاهی در اسرائیل نبود، و هر کس هرآنچه در نظرش پسند میآمد، میکرد.
اشعیا باب ۴۳
43:1 اما اکنون خداوند، آفرینندۀ تو ای یعقوب، و صانع تو ای اسرائیل، چنین میفرماید: «مترس، زیرا من تو را فدیه دادهام، و تو را به نام خواندهام، پس از آنِ من هستی.
2چون از آبها بگذری، با تو خواهم بود، و چون از نهرها عبور کنی، تو را فرو~نخواهند گرفت. چون از میان آتش روی، نخواهی سوخت، و شعلهاش تو را نخواهد سوزانید.
3زیرا من یهوه خدای تو هستم، قدوس اسرائیل، نجاتدهندۀ تو. مصر را فدیۀ تو میسازم، و کوش و سِبا را به جای تو میدهم.
4از آنجا که در نظرم گرانبها و محترمی، و چون تو را دوست میدارم، آدمیان را به عوض تو خواهم داد، و قومها را به عوض جان تو تسلیم خواهم کرد.
5مترس، زیرا من با تو هستم؛ فرزندانت را از مشرق خواهم آورد، و تو را از مغرب جمع خواهم کرد.
6به شمال خواهم گفت: ”رهایشان کن“، و به جنوب که: ”نگاهشان مدار“. پسرانم را از دوردستها بیاورید، و دخترانم را از چهار گوشۀ زمین؛
7یعنی هر که را که به نام من خوانده میشود و او را برای جلال خویش آفریده، و سرشته و ساختهام.»
8قومی را که چشم دارند اما نمیبینند، و گوش دارند اما نمیشنوند، بیرون آور!
9تمامی قومها گرد هم آیند، و ملتها جمع شوند. کیست در میان آنها که این را بیان کند، و امور نخستین را بر ما اعلام دارد؟ شاهدان خود را بیاورند تا ثابت کنند که ایشان راست میگویند؛ تا دیگران بشنوند و بگویند: «آری، درست است.»
10خداوند میفرماید: «شما شاهدان من هستید، و خادم من که شما را برگزیدهام، تا مرا بشناسید و به من ایمان آورید، و دریابید که من او هستم. پیش از من خدایی مصوّر نشده، و پس از من نیز نخواهد بود.
11من، آری من، یهوه هستم، و جز من نجاتدهندهای نیست.
12من بیان داشته و نجات داده و اعلام کردهام، و خدایی بیگانه در میان شما نبوده است. خداوند میفرماید: «شما شاهدان من هستید، و من خدا هستم.
13آری از ایام قدیم من اویم؛ کسی از دست من رهایی نتواند داد؛ چون من عمل کنم، کیست که آن را برگرداند؟»
14خداوند که ولیّ شما و قدوس اسرائیل است چنین میفرماید: «من بهخاطر شما به بابِل خواهم فرستاد و همۀ ایشان یعنی کَلدانیان را در همان کشتیهایی که بدان فخر میکنند، وادار به فرار خواهم کرد.
15«من یهوه هستم، قدوسِ شما، آفرینندۀ اسرائیل، پادشاه شما.»
16خداوند چنین میفرماید - همان که راهی در دریا ساخت، و طریقی در میان آبهای عظیم پدید آورد؛
17همان که ارابهها و اسبان را بیرون آورد، و سپاهیان و جنگاوران را، و آنان در آنجا افتادند و دیگر برنخاستند و از بین رفته، چون فتیله خاموش شدند:
18«چیزهای پیشین را دیگر به یاد میاورید، و به امور قدیم میندیشید.
19هان، اکنون من کاری تازه میکنم: هماکنون در حال پدید آمدن است؛ آیا آن را تشخیص نمیدهید؟ من در بیابان راهی پدید میآورم، و در بَرَهوتْ نهرها جاری میسازم.
20وحوش صحرا مرا حرمت خواهند داشت، حتی شغالان و شترمرغان، زیرا که در بیابان آب جاری میکنم و در بَرَهوتْ نهرها روان میسازم، تا قوم برگزیدۀ خویش را سیراب کنم،
21قومی را که برای خود سرشتم تا ستایش مرا بیان دارند.
22«اما تو ای یعقوب، مرا نخواندی، و تو ای اسرائیل، از من خسته شدی!
23گوسفندان به جهت قربانی تمامسوز برایم نیاوردی، و با قربانیهای خود مرا تکریم نکردی. من با مطالبۀ هدایا، باری گران بر تو ننهادم و با طلبیدن بخور، تو را خسته نکردم.
24برایم نی معطر به نقره نخریدی و به پیه قربانیهایت مرا خشنود نساختی، بلکه با گناهانت باری گران بر من نهادی، و با تقصیرات خویش مرا خسته کردی.
25«من هستم، آری من، که نافرمانیهایت را بهخاطر خویشتن محو میسازم، و گناهانت را دیگر به یاد نمیآورم.
26گذشته را به من یادآور شو؛ بیا تا با هم به داوری بنشینیم! حجّت خود را بیاور، تا ثابت شود که حق به جانب توست.
27نیای نخست تو گناه ورزید، و میانجیگران تو بر من عِصیان ورزیدند.
28پس من نیز سروران قُدس را بیحرمت خواهم ساخت، و یعقوب را به نابودی و اسرائیل را به دشنام خواهم سپرد.
دوم یوحنا , سوم یوحنا
1از شیخ کلیسا، به بانوی برگزیده و فرزندانش که ایشان را در ’حقیقت‘ دوست میدارم - و نه تنها من، بلکه همۀ آنان که حقیقت را شناختهاند -
2به سبب آن حقیقت که در ما ساکن است و تا ابد با ما خواهد بود.
3فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدر و از جانب عیسی مسیح، پسر آن پدر، در حقیقت و محبت با ما خواهد بود.
4بسی شادمان شدم که دریافتم برخی از فرزندان تو بنا بر حکمی که از پدر یافتیم، در ’حقیقت‘ سلوک میکنند.
5امّا حال، بانوی گرامی، از تو درخواستی دارم. نه آنکه حکمی تازه به تو بنویسم، بلکه همان که از آغاز داشتهایم، که یکدیگر را محبت کنیم.
6و محبت این است که بنا بر احکام او سلوک نماییم. آری، همانگونه که از آغاز شنیدهاید، حکم او این است که در محبت سلوک کنید.
7زیرا که فریبکارانِ بسیار به دنیا بیرون رفتهاند، که بر آمدن عیسی مسیح در جسم انسانی اقرار ندارند. چنین کسان، همان فریبکار و ضدّمسیحاند.
8بهوش باشید که ثمر کار خود را بر باد ندهید، بلکه پاداشی به کمال دریافت کنید.
9هر آن کس که از تعلیم مسیح فراتر رود و در آن پایدار نماند، خدا را ندارد، آن که در آن تعلیم پایدار مانَد، هم پدر را دارد و هم پسر را.
10اگر کسی نزد شما آید و این تعلیم را نیاورد، او را به خانۀ خود مپذیرید و خوشامدش مگویید؛
11زیرا آن که او را خوشامد گوید، در اعمال بدش شریک میشود.
12بسیار چیزها دارم که به شما بنویسم، لیکن نمیخواهم با قلم و کاغذ باشد. امّا امیدوارم نزدتان بیایم و رویاروی گفتگو کنیم تا شادیمان کامل شود.
13فرزندان خواهرِ برگزیدهات، برای تو سلام میفرستند. [آمین!]
1از شیخ کلیسا، به گایوس عزیز که او را در ’حقیقت‘ دوست میدارم.
2ای عزیز، دعایم این است که از هر جهت کامیاب باشی و در تندرستی به سر بَری، همچنان که جانت نیز کامیاب است.
3بسی شادمان شدم که برادران آمده، بر وفاداریات به حقیقت و شیوۀ سلوکت در آن شهادت دادند.
4هیچ چیز مرا بیش از این شاد نمیکند که بشنوم فرزندانم در ’حقیقت‘ سلوک میکنند.
5ای عزیز، تو در همۀ کارهایت برای برادران، امانت خود را نشان میدهی، بخصوص اینکه نزد تو بیگانهاند.
6ایشان نیز در حضور کلیسا بر محبت تو شهادت دادهاند؛ پس کاری نیکو میکنی اگر ایشان را آن گونه که سزاوار خداست، روانۀ سفر کنی.
7زیرا که ایشان به خاطر آن نام عزیمت کردهاند و از غیریهودیان کمکی دریافت نداشتهاند.
8پس باید که ما چنین کسان را حمایت کنیم تا با ایشان در پیشبرد حقیقت همکاری کرده باشیم.
9مطلبی به کلیسا نوشتم، امّا دیوتْرِفیس که جایگاه نخست را دوست میدارد، اقتدار ما را گردن نمینهد.
10پس چون بیایم، به آنچه میکند رسیدگی خواهم کرد، چرا که مغرضانه دربارۀ ما بد میگوید، و به این هم بسنده نکرده، از پذیرش برادران سر باز میزند؛ و کسانی را نیز که میخواهند ایشان را بپذیرند، بازداشته، از کلیسا بیرون میراند.
11ای عزیز، بدی را سرمشق خود مساز، بلکه از نیکویی سرمشق گیر؛ زیرا نیکوکردار از خداست، امّا بدکردار خدا را ندیده است.
12همگان دربارۀ دیمیتریوس نیکو شهادت میدهند، حتی خودِ حق. ما نیز چنین شهادت میدهیم و میدانی که شهادت ما راست است.
13بسیار چیزها داشتم به تو بنویسم، لیکن نمیخواهم با مرکّب و قلم باشد.
14امّا امیدوارم بزودی تو را ببینم و رویاروی گفتگو کنیم.
15سلامتی بر تو باد! دوستان برای تو سلام میفرستند. دوستان را در آنجا به نام سلام بده.