برنامه مطالعه روزانه
۹ جولای
اول سموییل باب ۲۱ , ۲۲
21:1 داوود به نوب نزد اَخیمِلِکِ کاهن رفت. اَخیمِلِک لرزان به استقبالش آمد و پرسید: «چرا تنهایی و کسی با تو نیست؟»
2داوود به او گفت: «پادشاه مرا به کاری مأمور کرده و به من گفته است: ”مگذار کسی از آنچه تو را به انجامش مأمور کرده، میفرستم، چیزی بداند.“ با افرادم نیز در فلان جا وعدۀ ملاقات گذاشتهام.
3پس حال دمِ دست چه داری؟ پنج قرص نان یا هر چه یافت شود، به من بده.»
4کاهن پاسخ داد: «نان معمولی دم دست ندارم، اما نان مقدس هست، مشروط بر آنکه مردان تو از زنان دوری کرده باشند.»
5داوود به کاهن گفت: «بهدرستی که زنان همچون گذشته به هنگام مأموریت از ما دور نگاه داشته شدهاند. حتی در سفرهای عادی نیز مردان من ظروف خود را مقدس نگاه میدارند، چه رسد به امروز!»
6پس کاهن نان مقدس را به او داد، زیرا که نان دیگری در آنجا نبود بهجز نان حضور، که از حضور خداوند برگرفته میشود و همان روز به جای آن، نان گرم نهاده میشود.
7و اما آن روز یکی از خدمتگزاران شائول آنجا بود که مکلّف به ماندن در حضور خداوند بود. نام او دوآغِ اَدومی بود، رئیس چوپانان شائول.
8داوود از اَخیمِلِک پرسید: «آیا اینجا نیزه یا شمشیری دم دست داری؟ زیرا من نه شمشیرم را با خود آوردهام و نه اسلحهام را، چون که فرمان پادشاه فوری بود.»
9کاهن پاسخ داد: «اینک شمشیر جُلیاتِ فلسطینی که او را در وادی ایلاه کشتی، اینجا در پارچهای پیچیده شده و پشت ایفود است. اگر میخواهی آن را برگیری، برگیر، زیرا جز آن در اینجا نیست.» داوود گفت: «آن شمشیر نظیر ندارد! آن را به من بده.»
10آن روز داوود برخاسته، از حضور شائول گریخت و نزد اَخیش، پادشاه جَت رفت.
11اما خادمان اَخیش به او گفتند: «آیا این همان داوود، پادشاه سرزمین خویش نیست؟ آیا او همان نیست که رقصکنان دربارهاش میخواندند: ”شائول هزارانِ خود را کشته است، و داوود ده هزارانِ خود را“؟»
12این سخنان داوود را سخت به فکر فرو~برد، و او بهشدت از اَخیش پادشاه جَت ترسید.
13پس در حضور ایشان رفتار خود را تغییر داد و تا زمانی که نزد آنها بود، وانمود کرد دیوانه است؛ بر درهای دروازه خط میکشید و آب دهانش از ریش او سرازیر بود.
14آنگاه اَخیش به خدمتگزاران خود گفت: «اینک چنانکه میبینید، این مرد دیوانه است! پس چرا او را نزد من آوردهاید؟
15مگر اینجا دیوانه کم داشتم که این مرد را نیز آوردهاید تا در حضور من همچون دیوانگان رفتار کند؟ آیا باید این مرد به سرای من بیاید؟»
22:1 پس داوود از جَت رفته، به غار عَدُلّام گریخت. چون برادران داوود و تمامی خاندان پدرش این را شنیدند، نزد او به آنجا رفتند.
2و هر که در تنگی بود، و هر بدهکار و تلخجان، نزد داوود گرد آمدند، و او فرماندۀ آنان گشت. حدود چهارصد تن با او بودند.
3داوود از آنجا به مِصفِه در موآب رفت و به پادشاه موآب گفت: «تمنا دارم اجازه دهید پدر و مادرم نزد شما بمانند تا آن زمان که دریابم خدا برایم چه خواهد کرد.»
4پس ایشان را نزد پادشاه موآب گذاشت، و آنها تا زمانی که داوود در آن مخفیگاه بود، نزد پادشاه موآب ماندند.
5و اما جادِ نبی به داوود گفت: «در این مخفیگاه نمان بلکه روانه شده، به سرزمین یهودا برو.» پس داوود آنجا را ترک کرد و به جنگل حارِث رفت.
6اما به شائول خبر رسید که داوود و مردانی که با او بودند، پیدا شدهاند. شائول بر بلندایی در جِبعَه، زیر درخت گزی، نیزه به دست نشسته بود و تمامی خدمتگزارانش اطراف او ایستاده بودند.
7شائول به خدمتگزاران خود که در اطرافش ایستاده بودند، گفت: «ای مردان بِنیامین گوش فرا~دهید! آیا پسر یَسا به همگی شما کشتزارها و تاکستانها خواهد داد و شما را سردارانِ هزارها و سردارانِ صدهها خواهد کرد
8که جملگی بر ضد من دسیسه چیدهاید؟ وقتی پسر من با پسر یَسا پیمان میبندد، هیچکس مرا مطلع نمیسازد. هیچیک از شما دلسوز من نیست و مرا خبر نمیدهد که پسرم خدمتگزار مرا بر ضد من برانگیخته تا برایم به کمین بنشیند، چنانکه امروز شده است.»
9آنگاه دوآغِ اَدومی که کنار خدمتگزاران شائول ایستاده بود، گفت: «من پسر یَسا را دیدم که به نوب نزد اَخیمِلِک پسر اَخیطوب میرفت.
10اَخیمِلِک برای او نزد خداوند مسئلت کرد و به او توشۀ سفر داد، و شمشیر جُلیاتِ فلسطینی را در اختیارش گذاشت.»
11آنگاه پادشاه فرستاده، اَخیمِلِکِ کاهن، پسر اَخیطوب، و همۀ خاندان پدری او را که در نوب کاهن بودند، احضار کرد، و همگی آنها نزد پادشاه آمدند.
12شائول گفت: «ای پسر اَخیطوب، گوش فرا~ده.» او گفت: «امر بفرما، سرورم.»
13شائول به او گفت: «چرا تو و پسر یَسا بر ضد من دسیسه چیدهاید؟ چرا به او نان و شمشیر دادی و از خدا برایش مسئلت کردی تا به ضد من برخاسته، برایم به کمین بنشیند، چنانکه امروز شده است؟»
14اَخیمِلِک پاسخ داد: «در میان همۀ خدمتگزاران پادشاه چه کسی وفادارتر از داوود است که داماد و فرماندۀ محافظان اوست و مُکَرَّم در خانهاش؟
15آیا امروز اوّلین بار است که برای او از خدا مسئلت میکنم؟ بهیقین خیر! مباد که پادشاه به خدمتگزار خود و به تمامی خاندان پدرم اتهامی وارد کند، زیرا که خدمتگزارت دربارۀ تمامی این امور ابداً چیزی نمیدانسته است.»
16اما پادشاه گفت: «ای اَخیمِلِک! بهیقین تو و تمامی خاندان پدرت باید بمیرید.»
17آنگاه به محافظانی که در اطرافش ایستاده بودند، گفت: «پیش آیید و کاهنان خداوند را بکشید، زیرا آنان نیز با داوود همدست شدهاند و با اینکه از فرار او آگاه بودند، مرا مطلع نساختند.» اما خدمتگزاران پادشاه نخواستند دست خود را برای زدن کاهنان خداوند دراز کنند.
18پس پادشاه به دوآغ گفت: «تو پیش آی و کاهنان را بزن.» پس دوآغِ اَدومی پیش آمده، کاهنان را زد، و در آن روز هشتاد و پنج تن را که به ایفود کتان ملبس بودند، کشت.
19شائول، همچنین نوب، یعنی شهر کاهنان را با مردان و زنان، کودکان و نوزادان، و گاوان، الاغان و گوسفندانِ آن از دم تیغ گذرانید.
20اما از پسران اَخیمِلِک پسر اَخیطوب، یکی به نام اَبیّاتار جان به در بُرد و نزد داوود گریخت.
21اَبیّاتار به داوود خبر داد که شائول کاهنان خداوند را کشته است.
22داوود به اَبیّاتار گفت: «آن روز که دوآغِ اَدومی آنجا بود، میدانستم که بهطور حتم به شائول خبر خواهد داد. آری، من باعث کشته شدن تمامی خاندان پدرت شدهام.
23نزد من بمان و مترس؛ زیرا آن که قصد جان من کرده، قصد کشتن تو نیز دارد. نزد من در امان خواهی بود.»
اشعیا باب ۶۵
65:1 اجازه دادم کسانی که مرا نطلبیده بودند، مرا بجویند، و کسانی که مرا نجسته بودند، مرا یافتند، و به قومی که نام مرا نخوانده بودند، گفتم: «اینک حاضرم؛ اینک حاضرم.»
2تمامی روز دستانم را دراز کردم به سوی قومی گردنکش، که در طریقهای نادرست گام برمیدارند، و توهمات خویش را پیروی میکنند؛
3قومی که پیوسته پیش رویم، خشم مرا برمیانگیزند، و در باغها قربانی گذرانده، بر آجرها بخور میسوزانند؛
4که در میان قبرها مینشینند، و تمامی شب را در مغارهها سپری میکنند؛ که گوشت خوک میخورند، و خورش از گوشت مکروه در ظروفشان است؛
5که میگویند: «دور بایست و نزد من میا، زیرا مقدستر از آنم که نزدیک من آیی.» آنان دودند در بینیام، و آتشی که تمامی روز مشتعل است!
6خداوند میگوید: همانا این نزد من مکتوب است که: «خاموش نخواهم ماند، بلکه بدیشان مزد خواهم داد، آری مزد آن را به آغوش ایشان خواهم پرداخت،
7مزد گناهان شما و گناهان پدران شما را با هم. و از آنجا که بر کوهها قربانی تقدیم کردند، و بر تپهها به من بیحرمتی روا داشتند، مزد اعمال گذشتۀ ایشان را پیموده، به آغوششان خواهم پرداخت.»
8خداوند چنین میگوید: «مانند زمانی که شراب تازه هنوز در خوشه یافت میشود، و میگویند: ”آن را زایل مسازید، زیرا هنوز برکتی در آن هست،“ من نیز بهخاطر خادمانم چنین عمل خواهم کرد، و آنها را بهکل هلاک نخواهم ساخت.
9از یعقوب نسلی فراهم خواهم آورد، و از یهودا آنان را که کوههایم را به تصرف آورند؛ برگزیدگانم آنها را به میراث خواهند برد، و خادمانم در آنجا سکونت خواهند گزید.
10و برای قوم من که مرا میجویند، شارون چراگاه گلهها خواهد شد، و وادی عَخور، استراحتگاه رمهها خواهد بود.
11«و اما شما که خداوند را ترک کردید و کوه مقدس مرا به فراموشی سپردید، که برای ’بَخت‘ سفره میگسترانید و برای ’تقدیر‘ شراب ممزوج میریزید،
12شما را به جهت شمشیر مقدر خواهم کرد، و همۀ شما برای کشتار خم خواهید شد. زیرا چون خواندم، پاسخم ندادید، و چون سخن گفتم، گوش نگرفتید، بلکه آنچه را در نظرم ناپسند بود به عمل آوردید، و آنچه را که خشنودم نمیساخت برگزیدید.»
13پس خداوند لشکرها چنین میفرماید: «خادمان من خواهند خورد، اما شما گرسنه خواهید ماند؛ و خادمان من خواهند نوشید، اما شما تشنه خواهید ماند؛ و خادمان من شادی خواهند کرد، اما شما سرافکنده خواهید شد؛
14و خادمانم از خوشیِ دل سرود خواهند خواند، اما شما از اندوه دل فریاد بر خواهید آورد و از شکستگی روح شیون خواهید کرد.
15شما نام خود را به عنوان لعنت برای برگزیدگانم بر جا خواهید گذاشت، و خداوندگارْ یهوه شما را خواهد کشت، اما به خادمانش نامی دیگر خواهد داد.
16آن که خویشتن را در این سرزمین برکت دهد، خویشتن را به خدای حق برکت خواهد داد، و آن که در این سرزمین سوگند خورَد، به خدای حق سوگند خواهد خورد. زیرا که مشقتهای پیشین فراموش خواهد شد، و از نظر من نهان خواهد گشت.
17«هان من آسمانی جدید و زمینی جدید خواهم آفرید، و امور پیشین دیگر به یاد آورده نخواهد شد، و از ذهن نخواهد گذشت.
18بلکه از آنچه من میآفرینم، تا ابد شادی و وجد کنید، زیرا من اورشلیم را چنان خواهم آفرید که مکان وجد باشد، و قوم آن را چنانکه مایۀ شادی.
19بر اورشلیم شادی خواهم کرد، و به سبب قوم خویش به وجد خواهم آمد. صدای گریه و ناله دیگر در آن شنیده نخواهد شد.
20دیگر هرگز در آن کودکی نخواهد بود که چند روزی بیش زنده نماند، و نه پیرمردی که عمر خود را بهکمال نرساند. آن که در صدسالگی بمیرد، جوان محسوب گردد و آن که به صدسالگی نرسد، ملعون بهشمار آید.
21خانهها بنا خواهند کرد، و در آنها ساکن خواهند شد؛ تاکستانها غرس خواهند کرد، و از میوۀ آنها خواهند خورد.
22دیگر بنا نخواهند کرد تا دیگران ساکن شوند، و غرس نخواهند کرد تا دیگران بخورند. زیرا ایام قوم من مانند ایام درخت خواهد بود، و برگزیدگان من سالها از دسترنج خود لذت خواهند برد.
23محنتِ بیهوده نخواهند کشید، و فرزندان به جهت رعب و وحشت نخواهند زاد، زیرا قومی برکتیافته از خداوند خواهند بود، آنان و نسل ایشان با هم.
24پیش از آنکه بخوانند پاسخ خواهم داد، و هنوز سخن بر زبانشان است که خواهم شنید.
25گرگ و بره با هم خواهند چَرید، و شیر چون گاو کاه خواهد خورد، اما خوراک مار خاک خواهد بود. و در تمامی کوه مقدس من، ضرری نخواهند رسانید و نابود نخواهند کرد؛» این است فرمودۀ خداوند.
متی باب ۱۰
10:1 آنگاه عیسی دوازده شاگردش را نزد خود فرا~خواند و آنان را اقتدار بخشید تا ارواح پلید را بیرون کنند و هر درد و بیماری را شفا دهند.
2این است نامهای دوازده رسول: نخست، شَمعون معروف به پطرس و برادرش آندریاس؛ یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا؛
3فیلیپُس و بَرتولْما؛ توما و مَتّای خَراجگیر؛ یعقوب پسر حَلْفای و تَدّای؛
4شَمعون غیور و یهودای اَسخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.
5عیسی این دوازده تن را فرستاد و به آنان فرمود: «نزد غیریهودیان مروید و به هیچیک از شهرهای سامِریان داخل مشوید،
6بلکه نزد گوسفندانِ گمشدۀ قوم اسرائیل بروید.
7هنگامی که میروید، این پیام را موعظه کنید که پادشاهی آسمان نزدیک شده است.
8بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده کنید، جذامیها را پاک سازید، دیوها را بیرون کنید. به رایگان یافتهاید، به رایگان هم بدهید.
9هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهایتان با خود نبرید
10و برای سفر، کولهبار یا پیراهن اضافی یا کفش یا چوبدستی برندارید؛ زیرا کارگر مستحق مایحتاج خویش است.
11به هر شهر یا روستایی که داخل میشوید، فردی شایسته بجویید و تا هنگام ترک آن محل، در خانهاش بمانید.
12چون به خانهای درمیآیید، بگویید ”سلام بر شما.“
13اگر آن خانه شایسته باشد، سلام شما بر آن قرار میگیرد و اگر نه، به شما بازمیگردد.
14اگر کسی شما را نپذیرد و یا به سخنانتان گوش نسپارد، به هنگام ترکِ آن خانه یا شهر، خاک پایهای خود را بتکانید.
15آمین، به شما میگویم، در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم و غُمورَّه آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.
16«من شما را همانند گوسفندان به میان گرگان میفرستم. پس همچون مارْ هوشیار باشید و مانند کبوترْ ساده.
17از مردم برحذر باشید. آنان شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسههای خود تازیانه خواهند زد.
18بهخاطر من شما را نزد والیان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و در میان قومهای جهان شهادت دهید.
19امّا چون شما را تسلیم کنند، نگران نباشید که چگونه یا چه بگویید. در آن زمان آنچه باید بگویید به شما عطا خواهد شد.
20زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روحِ پدر شماست که به زبان شما سخن خواهد گفت.
21برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین بر خواهند خاست و موجبات قتل آنها را فراهم خواهند آورد.
22همۀ مردم بهخاطر نام من از شما متنفر خواهند بود. امّا هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.
23چون در شهری به شما آزار رسانند، به شهری دیگر بگریزید. آمین، به شما میگویم، که پیش از آنکه بتوانید به همۀ شهرهای اسرائیل بروید، پسر انسان خواهد آمد.
24«شاگرد از استاد خود برتر نیست و نه غلام از ارباب خود والاتر.
25شاگرد را کافی است که مانند استاد خود شود و غلام را که همچون ارباب خود گردد. اگر رئیس خانه را بِعِلزِبول خواندند، سایر افراد خانه را چه خواهند خواند؟
26«بنابراین، از آنان مترسید. هیچ چیزِ پنهان نیست که آشکار نشود و هیچ چیزِ پوشیده نیست که عیان نگردد.
27آنچه در تاریکی به شما گفتم، در روشنایی بیان کنید و آنچه در گوشتان گفته شد، از فراز بامها اعلام نمایید.
28از کسانی که جسم را میکشند امّا قادر به کشتن روح نیستند، مترسید؛ از او بترسید که قادر است هم روح و هم جسم شما را در جهنم هلاک کند.
29آیا دو گنجشک را به یک پول سیاه نمیفروشند؟ با این همه، حتی یک گنجشک نیز بدون خواست پدر شما به زمین نمیافتد.
30حتی موهای سر شما به تمامی شمرده شده است.
31پس مترسید، زیرا ارزش شما بیش از هزاران گنجشک است.
32«هر که نزد مردم مرا اقرار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را اقرار خواهم کرد؛
33امّا هر که مرا نزد مردم انکار کند، من نیز در حضور پدر خود که در آسمان است، او را انکار خواهم کرد.
34«گمان مبرید که آمدهام تا صلح به زمین بیاورم. نیامدهام تا صلح بیاورم، بلکه تا شمشیر بیاورم!
35زیرا آمدهام تا: «”پسر را بر پدر، دختر را بر مادر و عروس را بر مادرشوهرش برانگیزانم.
36دشمنان شخص، اهل خانۀ خودش خواهند بود.“
37«هر که پدر یا مادر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد؛ و هر که پسر یا دختر خود را بیش از من دوست بدارد، شایستۀ من نباشد.
38هر که صلیب خود را برنگیرد و از پی من نیاید، شایستۀ من نباشد.
39هر که بخواهد جان خود را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد و هر که جان خود را بهخاطر من از دست بدهد، آن را حفظ خواهد کرد.
40«هر که شما را بپذیرد، مرا پذیرفته و کسی که مرا پذیرفت، فرستندۀ مرا پذیرفته است.
41هر که پیامبری را از آن رو که پیامبر است بپذیرد، پاداش پیامبر را دریافت خواهد کرد، و هر که پارسایی را از آن رو که پارساست بپذیرد، پاداش پارسا را خواهد گرفت.
42هر که به این کوچکان، از آن رو که شاگرد منند، حتی جامی آب سرد بدهد، آمین، به شما میگویم، بیپاداش نخواهد ماند.»