برنامه مطالعه روزانه
۱۸ سپتامبر
اول تواریخ باب ۱
1:1 آدم، شِیث، اَنوش،
2قینان، مَهَلَلئیل، یارِد،
3خَنوخ، مَتوشالَح، لَمِک،
4نوح. پسران نوح، سام، حام و یافِث بودند.
5پسران یافِث، جومِر، ماجوج، مَدای، یاوان، توبال، ماشِک و تیراس بودند.
6پسران جومِر، اَشکِناز، ریفات و توجَرمَه بودند.
7پسران یاوان، اِلیشَه، تَرشیش، کِتّیم و رودانیم بودند.
8پسران حام، کوش، مِصرایِم، فوط و کنعان بودند.
9پسران کوش، سِبا، حَویلَه، سَبتا، رَعَمَه و سَبتِکا بودند. پسران رَعَمَه، صَبا و دِدان بودند.
10کوش پدر نِمرود بود، و نِمرود نخستین دلاورِ روی زمین شد.
11مِصرایِم پدرِ لودیم، عَنامیم، لِهابیم و نَفتوخیم بود،
12و نیز پدرِ فَتروسیم، کَسلوحیم (که فلسطینیان از ایشان پدید آمدند)، و کَفتوریم.
13نخستزادۀ کنعان، صیدون بود و دیگر پسرش، حیت؛
14نوادگان کنعان، یِبوسیان، اَموریان، جِرجاشیان،
15حِویان، عَرْقیان، سینیان،
16اَروادیان، صِماریان و حَماتیان بودند.
17پسران سام، عیلام، آشور، اَرفَکشاد، لود و اَرام بودند و پسران اَرام، عوص، حول، جاتِر و ماشِک.
18اَرفَکشاد پدر شِلَخ بود، و شِلَخ پدرِ عِبِر.
19برای عِبِر دو پسر زاده شد: یکی فِلِج نام داشت، زیرا زمین در روزگار او تقسیم شد، و نام برادرش یُقطان بود.
20یُقطان پدرِ اَلموداد، شِلِف، حَضَرمَوِت، یِرَخ،
21هَدورام، اوزال، دِقلَه،
22عوبال، اَبیمائیل، صَبا،
23اوفیر، حَویلَه و یوباب بود. اینان همگی پسران یُقطان بودند.
24سام، اَرفَکشاد، شِلَخ،
25عِبِر، فِلِج، رِعو،
26سِروج، ناحور، تارَح
27و اَبرام که همان ابراهیم است.
28پسران ابراهیم، اسحاق و اسماعیل بودند.
29نسبنامۀ ایشان چنین است: نِبایوت نخستزادۀ اسماعیل، قیدار، اَدبِئیل، مِبسام،
30مِشماع، دومَه، مَسّا، حَدَد، تیما،
31یِطور، نافیش و قِدِمَه. اینها پسران اسماعیل بودند.
32پسران قِطوره، مُتَعِۀ ابراهیم: قِطوره، زِمران و یُقشان و مِدان و مِدیان و یِشباق و شواَح را زایید. پسران یُقشان، صَبا و دِدان بودند.
33پسران مِدیان، عِفَه و عیفِر و خَنوخ و اَبیداع و اِلداعَه بودند. اینان همگی پسران قِطوره بودند.
34ابراهیم پدر اسحاق بود، و پسران اسحاق، عیسو و اسرائیل بودند.
35پسران عیسو، اِلیفاز، رِعوئیل، یِعوش، یَعلام و قورَح بودند.
36پسران اِلیفاز، تیمان، اومار، صِفوا، جَعتام و قِناز بودند، و نیز عَمالیق که مادرش تِمناع بود.
37پسران رِعوئیل، نَخَت، زِراح، شَمَّه و مِزَّه بودند.
38پسران سِعیر، لوطان، شوبال، صِبِعون، عَنَه، دیشان، اِصِر و دیشان بودند.
39پسران لوطان، حوری و هومام بودند و خواهر لوطان، تِمناع بود.
40پسران شوبال، عَلیان، مَنَحَت، عیبال، شِفو و اونام بودند. پسرانِ صِبِعون، اَیَه و عَنَه بودند.
41پسر عَنَه، دیشون بود و پسران دیشون، حَمران و اِشبان و یِتران و کِران بودند.
42پسران اِصِر، بِلهان و زَعَوان و یَعَقان بودند. پسرانِ دیشان، عوص و اَران بودند.
43پیش از آنکه پادشاهی بر بنیاسرائیل سلطنت کند، در سرزمین اَدوم این پادشاهان سلطنت میکردند: بِلاع پسر بِعور، که نام شهر او دینهابَه بود.
44پس از مرگ بِلاع، یوباب پسر زِراح از بُصرَه، به جای او پادشاه شد.
45پس از مرگ یوباب، حوشام از سرزمین تیمانیان به جایش پادشاه شد.
46پس از مرگ حوشام، هَدَد پسر بِداد که مِدیان را در سرزمین موآب شکست داد، به جای او پادشاه شد. نام شهر او، عَویت بود.
47پس از مرگ هَدَد، سَملَه از مَسریقَه به جایش پادشاه شد.
48پس از مرگ سَملَه، شائول از رِحوبوت واقع در کنار رود به جای او پادشاه شد.
49پس از مرگ شائول، بَعَلحانان پسر عَکبور به جایش پادشاه شد.
50پس از مرگ بَعَلحانان، هَدَد به جای او پادشاه شد. نام شهر او، فاعو بود و نام زنش مِهیطَبئیل، دختر مَطرِد دختر میذاهَب.
51و هَدَد نیز بمُرد. امیرانِ اَدوم از این قرار بودند: تِمناع، عَلیَه، یِتیت،
52اُهولیبامَه، ایلَه، فینون،
53قِناز، تیمان، مِبصار،
54مَجدیئیل و عیرام. اینان امیرانِ اَدوم بودند.
حزقیال باب ۱۴
14:1 برخی از مشایخ اسرائیل نزد من آمده، پیش رویم نشستند.
2آنگاه کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
3«ای پسر انسان! این مردان بتهای بیارزششان را در دل خود جای داده و سنگِ لغزشِ گناهِ خویش را در برابر خود نهادهاند. پس آیا حال از من مشورت بطلبند؟
4بنابراین، ایشان را خطاب کرده بگو، خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: هر کس از خاندان اسرائیل که بتهای بیارزش خود را در دلش جای دهد و سنگِ لغزشِ گناهِ خود را در برابر خود بنهد و آنگاه نزد نبی آید، من که خداوندم به او که آمده است، فراخور انبوه بتهایش پاسخ خواهم داد!
5آری، چنین خواهم کرد تا دلهای خاندان اسرائیل را که جملگی به سبب بتهایشان از من مرتد شدهاند، دوباره تسخیر کنم.
6«پس به خاندان اسرائیل بگو، خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: توبه کنید و از بتهای خود دست برکشید و از همۀ اعمال کراهتآور خود روی بگردانید.
7زیرا هر کس از خاندان اسرائیل و یا از غریبانِ ساکنِ اسرائیل که خود را از من جدا کند و بتهایش را در دل خود جای داده، سنگ لغزش گناهش را در برابر خود بنهد و آنگاه نزد نبی آید تا به واسطۀ او از من مشورت بخواهد، من که خداوندم، خودْ او را پاسخ خواهم داد.
8من بر ضد چنین کسی خواهم بود و او را مایۀ عبرت و ضربالمثل ساخته، از میان قوم خود منقطع خواهم کرد. آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم.
9و اگر نبی فریفته گشته، سخنی بگوید، من، یهوه، آن نبی را فریفتهام، و من دست خود را به ضد او دراز کرده، او را از میان قوم خود منقطع خواهم ساخت.
10و آنان مجازات گناهانشان را متحمل خواهند شد، و مجازات مشورتخواهنده همانند مجازات نبی خواهد بود،
11تا خاندان اسرائیل دیگر از پیروی من گمراه نشوند و باز خود را با تمامی نافرمانیهای خویش نجس نسازند. آنگاه ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.»
12و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
13«ای پسر انسان! هرگاه سرزمینی به من خیانت کرده، نسبت به من گناه ورزد و من دست خود را بر آن دراز کنم و عرضۀ نان را در آن قطع کرده، قحطی بر آن بفرستم و انسان و حیوان را از آن ریشهکن سازم،
14حتی اگر این سه مرد، یعنی نوح و دانیال و ایوب نیز در میان آن باشند، تنها جانهای خود را به پارسایی خویش خواهند رهانید؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.
15«و اگر جانوران وحشی را بر آن سرزمین بفرستم تا آن را خالی از سکنه ساخته، به ویرانهای بدل کنند به گونهای که از ترسِ آن جانوران کسی از آن گذر نکند،
16حتی اگر این سه مرد در میان آن باشند، خداوندگارْ یهوه میفرماید، به حیات خودم قسم که نخواهند توانست پسران و دختران خود را رهایی دهند، بلکه تنها خود رهایی خواهند یافت ولی آن سرزمین به ویرانهای بدل خواهد شد.
17«و یا اگر شمشیری بر آن سرزمین بیاورم و بگویم: ای شمشیر از این زمین بگذر، و انسان و حیوان را از آن ریشهکن سازم،
18حتی اگر این سه مرد در میان آن باشند، خداوندگارْ یهوه میگوید، به حیات خودم قسم که نخواهند توانست پسران و دختران خود را رهایی دهند، بلکه تنها خود رهایی خواهند یافت.
19«و اگر طاعون بر آن سرزمین بفرستم و غضب خود را با خون بر آن بریزم تا انسان و حیوان را از آن ریشهکن سازم،
20حتی اگر نوح و دانیال و ایوب در میان آن باشند، خداوندگارْ یهوه میگوید، به حیات خودم قسم که نخواهند توانست پسران و دختران خود را رهایی دهند، بلکه تنها جانهای خود را به پارسایی خویش خواهند رهانید.
21«زیرا خداوندگارْ یهوه چنین میگوید: چقدر بیشتر هنگامی که چهار مجازاتِ سختِ خود، یعنی شمشیر و قحطی و جانوران وحشی و طاعون را بر اورشلیم بفرستم تا انسان و حیوان را از آن ریشهکن سازم!
22اما بازماندگانی در آن باقی خواهند ماند، پسران و دخترانی که بیرون آورده خواهند شد؛ هان ایشان نزد شما بیرون خواهند آمد، و شما با دیدن رفتار و کردار ایشان، از مصیبتی که بر اورشلیم نازل کردهام و از هرآنچه بدان رسانیدهام، تسلی خواهید یافت.
23خداوندگارْ یهوه میگوید که با دیدن رفتار و کردار ایشان تسلی خواهید یافت و خواهید دانست که هرآنچه بدان کردم، بیسبب نبوده است.»
لوقا باب ۱۰
10:1 پس از آن، خداوند هفتاد تن دیگر را نیز تعیین فرمود و آنها را دو به دو پیشاپیش خود به هر شهر و دیاری فرستاد که قصد رفتن بدانجا داشت.
2بدیشان گفت: «محصول فراوان است، امّا کارگر اندک. پس، از مالکِ محصول بخواهید کارگران برای دروِ محصول خود بفرستد.
3بروید! من شما را چون برهها به میان گرگها میفرستم.
4کیسۀ پول یا کولهبار یا کفش برمگیرید، و در راه کسی را سلام مگویید.
5به هر خانهای که وارد میشوید، نخست بگویید: ”سلام بر این خانه باد.“
6اگر در آن خانه کسی از اهل صلح و سلام باشد، سلام شما بر او قرار خواهد گرفت؛ وگرنه، به خود شما باز خواهد گشت.
7در آن خانه بمانید و هر چه به شما دادند، بخورید و بیاشامید، زیرا کارگر مستحق دستمزد خویش است. از خانهای به خانۀ دیگر نقل مکان مکنید.
8چون وارد شهری شدید و شما را بهگرمی پذیرفتند، هر چه در برابر شما گذاشتند، بخورید.
9بیماران آنجا را شفا دهید و بگویید: ”پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است.“
10امّا چون به شهری درآمدید و شما را نپذیرفتند، به کوچههای آن شهر بروید و بگویید:
11”ما حتی خاک شهر شما را که بر پاهای ما نشسته است، بر شما میتکانیم. امّا بدانید که پادشاهی خدا نزدیک شده است.“
12یقین بدانید که در روز داوری، تحمل مجازات برای سُدوم آسانتر خواهد بود تا برای آن شهر.
13«وای بر تو، ای خورَزین! وای بر تو، ای بِیتصِیْدا! زیرا اگر معجزاتی که در شما انجام شد در صور و صیدون روی میداد، مردم آنجا مدتها پیش در پلاس و خاکستر مینشستند و توبه میکردند.
14امّا در روز داوری، تحمل مجازات برای صور و صیدون آسانتر خواهد بود تا برای شما.
15و تو ای کَفَرناحوم، آیا تا به فلک سر خواهی افراشت؟ هرگز، بلکه تا به اعماق هاویه فرو~خواهی افتاد.
16«هر که به شما گوش فرا~دهد، به من گوش فرا~داده است؛ و هر که شما را نپذیرد، مرا نپذیرفته است؛ امّا هر که مرا نپذیرد، فرستندۀ مرا نپذیرفته است.»
17آن هفتاد تن با شادی بازگشتند و گفتند: «سرور ما، حتی دیوها هم به نام تو از ما اطاعت میکنند.»
18به ایشان فرمود: «شیطان را دیدم که همچون برق از آسمان فرو~میافتاد.
19اینک شما را اقتدار میبخشم که ماران و عقربها و تمامی قدرت دشمن را پایمال کنید، و هیچ چیز به شما آسیب نخواهد رسانید.
20امّا از این شادمان مباشید که ارواح از شما اطاعت میکنند، بلکه شادی شما از این باشد که نامتان در آسمان نوشته شده است.»
21در همان ساعت، عیسی در روحالقدس به وجد آمد و گفت: «ای پدر، مالک آسمان و زمین، تو را میستایم که این حقایق را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و بر کودکان آشکار کردهای. بله، ای پدر، زیرا خشنودی تو در این بود.
22پدرم همه چیز را به من سپرده است. هیچکس نمیداند پسر کیست جز پدر، و هیچکس نمیداند پدر کیست جز پسر، و آنان که پسر بخواهد او را بر ایشان آشکار سازد.»
23سپس در خلوت، رو به شاگردان کرد و گفت: «خوشا به حال چشمانی که آنچه شما میبینید، میبینند.
24زیرا به شما میگویم بسیاری از انبیا و پادشاهان آرزو داشتند آنچه شما میبینید، ببینند و ندیدند، و آنچه شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.»
25روزی یکی از فقیهان برخاست تا با این پرسش، عیسی را بیازماید: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»
26عیسی در جواب گفت: «در تورات چه نوشته است؟ از آن چه میفهمی؟»
27پاسخ داد: «”خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی قوّت و با تمامی فکر خود محبت نما“؛ و ”همسایهات را همچون خویشتن محبت کن.“»
28عیسی گفت: «پاسخ درست دادی. این را به جای آور که حیات خواهی داشت.»
29امّا او برای تبرئۀ خود از عیسی پرسید: «ولی همسایۀ من کیست؟»
30عیسی در پاسخ چنین گفت: «مردی از اورشلیم به اَریحا میرفت. در راه به دست راهزنان افتاد. آنها او را لخت کرده، کتک زدند، و نیمهجان رهایش کردند و رفتند.
31از قضا کاهنی از همان راه میگذشت. امّا چون چشمش به آن مرد افتاد، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.
32لاویای نیز از آنجا میگذشت. او نیز چون به آنجا رسید و آن مرد را دید، راه خود را کج کرد و از سمت دیگر جاده رفت.
33امّا مسافری سامِری چون بدانجا رسید و آن مرد را دید، دلش بر حال او سوخت.
34پس نزد او رفت و بر زخمهایش شراب ریخت و روغن مالید و آنها را بست. سپس او را بر الاغ خود گذاشت و به کاروانسرایی برد و از او پرستاری کرد.
35روز بعد، دو دینار به صاحب کاروانسرا داد و گفت: ”از این مرد پرستاری کن و اگر بیش از این خرج کردی، چون برگردم به تو خواهم داد.“
36حال به نظر تو کدامیک از این سه تن، همسایۀ مردی بود که به دست راهزنان افتاد؟»
37پاسخ داد: «آن که به او ترحم کرد.» عیسی به او گفت: «برو و تو نیز چنین کن.»
38چون در راه میرفتند، به دهکدهای درآمد. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانۀ خود دعوت کرد.
39مارتا خواهری داشت مریم نام. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرا~میداد.
40امّا مارتا که سخت مشغول تدارک پذیرایی بود، نزد عیسی آمد و گفت: «سرورم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی تنها گذاشته است؟ به او بفرما که مرا یاری دهد!»
41خداوند جواب داد: «مارتا! مارتا! تو را چیزهای بسیار نگران و مضطرب میکند،
42حال آنکه تنها یک چیز لازم است؛ و مریم آن نصیب بهتر را برگزیده، که از او بازگرفته نخواهد شد.»