برنامه مطالعه روزانه
۲۶ سپتامبر
اول تواریخ باب ۹
9:1 پس تمامی اسرائیل در نسبنامهها ثبت شدند، و اینها در کتاب پادشاهان اسرائیل مکتوبند. مردمان یهودا به خاطر خیانتی که ورزیدند به بابِل تبعید شدند.
2نخستین کسانی که بار دیگر در املاک و در شهرهای خود ساکن شدند، اسرائیلیان، کاهنان، لاویان و خدمتگزاران معبد بودند.
3برخی از مردم یهودا، بِنیامین، اِفرایِم و مَنَسی که در اورشلیم ساکن شدند، از این قرار بودند:
4عوتای پسر عَمّیهود پسر عُمری پسر اِمری پسر بانی، از نسل فِرِص پسر یهودا.
5از شیلونیان: نخستزادهاش عَسایا و دیگر پسرانش.
6از زِراحیان: یِعوئیل و خویشانش، یعنی ۶۹۰ تن.
7از بِنیامینیان: سَلّو پسر مِشُلّام پسر هودَوْیا پسر هَسِنواَه،
8یِبنیا پسر یِروحام، ایلَه پسر عُزّی پسر مِکری، و نیز مِشُلّام پسر شِفَطیا پسر رِعوئیل پسر یِبنِیا.
9خویشان ایشان بر حسب نسبنامههایشان، ۹۵۶ تن بودند. اینان جملگی سران خاندانهایشان بودند.
10از کاهنان: یِدَعیا، یِهویاریب، یاکین،
11و عَزَریا پسر حِلقیا پسر مِشُلّام پسر صادوق پسر مِرایوت پسر اَخیطوب، که سرپرست خانۀ خدا بود.
12همچنین عَدایا پسر یِروحام پسر فَشحور پسر مَلکیا، و مَعَسای پسر عَدیئیل پسر یَحزِرَه پسر مِشُلّام پسر مِشیلِمیت پسر اِمّیر؛
13و نیز خویشانشان، یعنی سران خاندانهایشان، که ۱۷۶۰ تن بودند، مردانی توانا برای کار خدمت خانۀ خدا.
14از لاویان: شِمَعیا پسر حَشّوب پسر عَزریقام پسر حَشَبیا از نسل مِراری،
15و نیز بَقبَقَّر، حارِش، جَلال، مَتَّنیا پسر میکا پسر زِکْری پسر آساف؛
16همچنین عوبَدیا پسر شِمَعیا پسر جَلال پسر یِدوتون، و بِرِخیا پسر آسا پسر اِلقانَه، که در روستاهای نِطوفاتیان زندگی میکرد.
17محافظان دروازه عبارت بودند از شَلّوم، که رئیس بود، عَقّوب، طَلمون، اَخیمان، و خویشانشان.
18آنان تا به امروز به عنوان محافظان اردوگاه لاویان در ضلع شرقیِ دروازۀ پادشاه مستقرند.
19شَلّوم پسر قوری پسر اِبیاساف پسر قورَح به اتفاقِ خویشانِ خاندان پدرش یعنی قورَحیان، مسئول کار خدمت بودند و محافظ آستانۀ مدخلهای خیمه، چنانکه پدرانشان مسئول اردوگاه خداوند و محافظ مَدخل آن بودند.
20در ایام گذشته، فینِحاس پسر اِلعازار رئیس ایشان بود، و خداوند با وی میبود.
21زکریا پسر مِشِلِمیا محافظ مَدخلِ خیمۀ ملاقات بود.
22شمار همۀ اینها که برای محفاظت از آستانۀ دروازهها برگزیده شده بودند، ۲۱۲ تن بود. آنها بر حسب نسبنامههایشان در روستاهای خود ثبت شدند. داوود و سموئیلِ نبی ایشان را بر وظایفشان گماشته بودند.
23پس ایشان و پسرانشان به عنوان محافظ بر دروازههای خانۀ خداوند، یعنی خانۀ خیمه، نصب شدند.
24محافظان در هر چهار طرف مستقر بودند، یعنی شرق، غرب، شمال و جنوب.
25و خویشانشان که در روستاهایشان بودند، موظف بودند هر هفت روز به نوبت بیایند تا با ایشان باشند.
26زیرا چهار رئیس محافظان که از لاویان بودند، بر حجرهها و خزانههای خانۀ خداوند نظارت میکردند.
27آنان در اطراف خانۀ خدا ساکن بودند، زیرا وظیفۀ نگاهبانی از آن را بر عهده داشتند، و بر ایشان بود که هر صبحگاه آن را باز کنند.
28برخی از ایشان مسئول اسبابِ خدمت بودند، زیرا هرگاه این اسباب بیرون برده یا بازآورده میشد، آنها را میشمردند.
29برخی از ایشان بر لوازم و بر تمامی اسباب قُدس، و نیز بر آرد مرغوب، شراب، روغن، بخور و عطرها مأمور بودند.
30برخی از پسران کاهنان، ترکیبی از عطرها تهیه میکردند.
31یکی از لاویان به نام مَتّیتیا، نخستزادۀ شَلّومِ قورَحی، مأمور پختن نان بود.
32همچنین برخی از خویشان ایشان از قُهاتیان، مأمور بودند نان حضور را هر شَبّات مهیا کنند.
33و اما سرایندگان، یعنی سران خاندانهای لاویان، در حجرههای معبد سکونت داشتند و از خدمات دیگر معاف بودند، زیرا که شبانهروز به خدمتِ خود مشغول بودند.
34اینان بودند سران خاندانهای لاویان بر حسب نسبنامههای ایشان، و در اورشلیم میزیستند.
35یِعیئیل، پدر جِبعون، در جِبعون سکونت داشت. نام زنش مَعَکاه بود،
36نام نخستزادهاش عَبدون، و سپس صور، قِیس، بَعَل، نیر، ناداب،
37جِدور، اَخیو، زکریا و مِقلوت.
38مِقلوت پدر شِمِام بود. اینان نیز نزدیک خویشان خود در اورشلیم میزیستند.
39نیر پدر قِیس بود، قِیس پدر شائول، و شائول پدر یوناتان، مَلکیشوعَ، اَبیناداب و ایشبَعَل.
40پسر یوناتان مِریببَعَل بود، و مِریببَعَل پدر میکاه بود.
41پسران میکاه، فیتون و مِلِک و تَحریعَ و آحاز بودند.
42آحاز پدر یَعرَه بود، و یَعرَه پدر عَلِمِت، عَزمَوِت و زِمری. زِمری پدر موصا بود.
43موصا پدر بِنِعا بود؛ پسرِ بِنِعا، رِفایا بود، پسر او اِلِعاسَه، و پسر او آصیل.
44آصیل را شش پسر بود به نامهای عَزریقام، بُکِرو، اسماعیل، شِعَریا، عوبَدیا و حانان. اینان پسران آصیل بودند.
حزقیال باب ۲۲
22:1 کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
2«تو ای پسر انسان، آیا داوری خواهی کرد؟ آیا بر شهر خونریز داوری خواهی کرد؟ پس آن را از همۀ اعمال کراهتآورش آگاه ساز.
3بگو، خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: ای شهری که در میانت خون میریزی تا اجلت برسد! ای که بتها میسازی تا خود را نجس سازی!
4به سبب خونهایی که ریختهای، تقصیرکار شدهای و به سبب بتهای بیارزشی که ساختهای، نجس گشتهای؛ بدینسان، اجل خویش نزدیک آورده و به پایان سالهایت رسیدهای. بنابراین تو را نزد قومها مایۀ رسوایی و نزد همۀ ممالک مایۀ تمسخر ساختهام.
5ای پلیدْ نام و ای آکنده از آشوب! آنان که به تو نزدیکند و آنان که از تو دورند، تو را تمسخر خواهند کرد.
6«اینک حاکمان اسرائیل هریک به اندازۀ قدرت خویش، در پی خونریزی در میانت بودهاند.
7بر پدران و مادران در میان تو اهانت رفته است؛ بر غریبان در میانت ظلم میشود و یتیمان و بیوهزنان در میانت آزار میبینند.
8چیزهای مقدس مرا خوار شمرده و شَبّاتهای مرا بیحرمت کردهاید.
9کسانی در میان تو هستند که به جهت خونریزی افترا میزنند، و کسانی که بر کوهها طعام میخورند و دامن به هر بیعفتی میآلایند.
10مردان، عریانی پدرشان را هویدا میکنند و زنان را در دورۀ نجاست ماهانۀ ایشان بیعصمت میسازند.
11یکی با زن همسایۀ خود مرتکب قباحت میشود و دیگری بیشرمانه عروس خود را نجس میسازد، و باز دیگری خواهر یعنی دختر پدر خود را بیعصمت میکند!
12خداوندگارْ یهوه میفرماید: در میان تو، مردم برای ریختن خون رشوه میگیرند. شما ربا و سود میستانید و ظالمانه از همسایۀ خود بهرهکشی میکنید، و مرا فراموش کردهاید!
13«اینک من بر ضد سود نامشروعی که به چنگ آوردهاید و خونهایی که در میان خود ریختهاید، خشمگینانه دست بر هم خواهم کوفت!
14پس آیا در ایامی که تو را مکافات رسانم، دلت قوی و دستهایت محکم خواهد بود؟ من یهوه، چنین سخن گفتهام و آن را به عمل خواهم آورد.
15تو را در میان قومها پراکنده خواهم ساخت و میان ممالک پخش خواهم کرد و بدینگونه ناپاکیات را به تمامی از تو خواهم زُدود.
16آری، تو خویشتن را در نظر قومها بیعصمت خواهی ساخت و آنگاه خواهی دانست که من یهوه هستم!»
17و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
18«ای پسر انسان، خاندان اسرائیل برای من همچون دُرد شدهاند؛ همۀ آنها مانند مس، قَلع، آهن و سُربند؛ ایشان در کوره مانند دُردِ نقره گشتهاند.
19بنابراین، خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: از آنجا که همگی شما مانند دُرد شدهاید، هان من شما را در میان اورشلیم گرد خواهم آورد.
20چونان کسی که نقره و مس و آهن و سُرب و قَلع را در میان کورهای گرد میآورد تا با دمیدن آتش آنها را بگدازد، من نیز به خشم و غضب خود، شما را گرد هم خواهم آورد و در میان اورشلیم قرار داده، خواهم گداخت.
21من شما را گرد خواهم آورد و به آتش غضب خود بر شما خواهم دمید و در میان آن گداخته خواهید شد.
22همانگونه که نقره در کوره گداخته میشود، شما نیز در میان آن گداخته خواهید شد و آنگاه خواهید دانست که من یهوه غضب خویش را بر شما فرو~ریختهام!»
23و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
24«ای پسر انسان، او را بگو: تو زمینی هستی که در روز غضب شسته نشده و باران بر آن نباریده است.
25دسیسۀ حاکمانش در میان آن، شیری غرّان را مانَد که شکار را میدَرَد و جان مردمان را میستاند. آنان گنجینهها و نفایس را به یغما بردهاند و زنان بسیاری را در میان آن بیوه ساختهاند.
26کاهنانش شریعت مرا زیر پا نهادهاند و چیزهای مقدس مرا بیحرمت کردهاند. آنان مقدس را از نامقدس تمییز نمیدهند و فرق میان طاهر و نجس را نمیآموزند؛ شَبّاتهای مرا نادیده میگیرند و بدینگونه در میان ایشان بیحرمت گشتهام.
27صاحبمنصبان ایشان در میانش همچون گرگان شکار را میدَرَند و خون میریزند و جانها را هلاک میکنند تا سود نامشروع به کف آورند.
28انبیایش با رؤیاهای کاذب و فالگیریِ دروغین خود بر کارهای ایشان سرپوش گذاشته، میگویند: ”خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید،“ با اینکه خداوند سخن نگفته است!
29مردمان این سرزمین ظلم کرده دست به چپاول زدهاند. بر فقیران و نیازمندان ستم روا داشتهاند و با غریبان بدرفتاری کرده و بیعدالتی نمودهاند.
30من در میان ایشان کسی را جستم که دیوار را بنا کند و برای این سرزمین به حضور من در شکاف بایستد تا آن را ویران نسازم، اما کسی را نیافتم!
31پس، خداوندگارْ یهوه میگوید، خشم خود را بر آنان فرو~ریختم و ایشان را به آتش غضب خویش هلاک ساخته، مکافات اعمالشان را بر سرشان آوردم.»
لوقا باب ۱۹
19:1 عیسی به اَریحا درآمد و از میان شهر میگذشت.
2در آنجا توانگری بود، زَکّا نام، رئیس خَراجگیران.
3او میخواست ببیند عیسی کیست، امّا از کوتاهی قامت و ازدحام جمعیت نمیتوانست.
4از این رو، پیش دوید و از درخت چناری بالا رفت تا او را ببیند، زیرا عیسی از آن راه میگذشت.
5چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریست و به او گفت: «زَکّا، بشتاب و پایین بیا که امروز باید در خانۀ تو بمانم.»
6زَکّا بیدرنگ پایین آمد و با شادی او را پذیرفت.
7مردم چون این را دیدند، همگی لب به شکایت گشودند که: «به خانۀ گناهکاری به میهمانی رفته است.»
8و امّا زَکّا از جا برخاست و به خداوند گفت: «سرور من، اینک نصف اموال خود را به فقرا میبخشم، و اگر چیزی به ناحق از کسی گرفته باشم، چهار برابر به او بازمیگردانم.»
9عیسی فرمود: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد نیز فرزند ابراهیم است.
10زیرا پسر انسان آمده تا گمشده را بجوید و نجات بخشد.»
11در همان حال که آنان به این سخنان گوش فرا~میدادند، عیسی در ادامۀ سخن، مَثَلی آورد، زیرا نزدیک اورشلیم بود و مردم گمان میکردند پادشاهی خدا در همان زمان ظهور خواهد کرد.
12پس گفت: «نجیبزادهای به سرزمینی دوردست رفت تا به مقام شاهی منصوب شود و سپس بازگردد.
13پس، ده تن از خادمان خود را فرا~خواند و به هر یک سکهای طلا داد و گفت: ”تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.“
14امّا مردمانی که قرار بود بر ایشان حکومت کند، از وی نفرت داشتند؛ آنان از پس او قاصدانی فرستادند با این پیغام که: ”ما نمیخواهیم این شخص بر ما حکومت کند.“
15با این همه، او به مقام شاهی منصوب شد و به ولایت خویش بازگشت. پس فرمود خادمانی را که به ایشان سرمایه داده بود، فرا~خوانند تا دریابد هریک چقدر سود کرده است.
16اوّلی آمد و گفت: ”سرورا، سکۀ تو ده سکۀ دیگر سود آورده است.“
17به او گفت: ”آفرین، ای خادم نیکو! چون در اندک امین بودی، حکومت ده شهر را به تو میسپارم.“
18دوّمی آمد و گفت: ”سرورا، سکۀ تو پنج سکۀ دیگر سود آورده است.“
19به او نیز گفت: ”بر پنج شهر حکمرانی کن.“
20سپس دیگری آمد و گفت: ”سرورا، اینک سکۀ تو! آن را در پارچهای پیچیده، نگاه داشتم.
21زیرا از تو میترسیدم، چون مردی سختگیری. آنچه نگذاشتهای، برمیگیری، و آنچه نکاشتهای، میدروی.“
22به او گفت: ”ای خادم بدکاره، مطابق گفتۀ خودت بر تو حکم میکنم. تو که میدانستی مردی سختگیرم، آنچه نگذاشتهام برمیگیرم و آنچه نکاشتهام میدروم،
23چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون بازگردم آن را با سود پس گیرم؟“
24پس به حاضران گفت: ”سکه را از او بگیرید و به آن که ده سکه دارد، بدهید.“
25به او گفتند: ”سرورا، او که خود ده سکه دارد!“
26پاسخ داد: ”به شما میگویم که به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد؛ امّا آن که ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد.
27و اینک آن دشمنان مرا که نمیخواستند بر ایشان حکومت کنم بدینجا بیاورید و در برابر من بکُشید.“»
28پس از این گفتار، عیسی پیشاپیش دیگران راه اورشلیم را در پیش گرفت.
29چون به نزدیکی بِیتفاجی و بِیتعَنْیا که بر فراز کوهی بود رسید، دو تن از شاگردان خود را فرستاده گفت:
30«به دهکدهای که پیش روی شماست، بروید. چون وارد شدید، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا به حال کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید.
31اگر کسی از شما پرسید: ”چرا آن را باز میکنید؟“ بگویید: ”خداوند بدان نیاز دارد.“»
32فرستادگان رفتند و همه چیز را چنان یافتند که عیسی گفته بود.
33و چون کره را باز میکردند، صاحبانش به ایشان گفتند: «چرا کره را باز میکنید؟»
34پاسخ دادند: «خداوند بدان نیاز دارد.»
35آنان کره را نزد عیسی آوردند. سپس رداهای خود را بر آن افکندند و عیسی را بر آن نشاندند.
36همچنان که عیسی پیش میراند، مردم رداهای خود را بر سر راه میگستردند.
37چون نزدیک سرازیری کوه زیتون رسید، جماعتِ شاگردان همگی شادمانه خدا را با صدای بلند بهخاطر همۀ معجزاتی که از او دیده بودند سپاس گفته،
38ندا در دادند که: «مبارک است پادشاهی که به نام خداوند میآید! صلح و سلامت در آسمان و جلال در عرشِ برین باد!»
39برخی از فَریسیان از میان جمعیت به عیسی گفتند: «استاد، شاگردانت را عتاب کن!»
40در پاسخ گفت: «به شما میگویم اگر اینان خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد!»
41پس چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست
42و گفت: «کاش تو نیز در این روز تشخیص میدادی که چه چیز برایت صلح و سلامت به ارمغان میآورد. امّا افسوس که از چشمانت پنهان گشته است.
43زمانی فرا~خواهد رسید که دشمنانت گرداگرد تو سنگر خواهند ساخت و از هر سو محاصرهات کرده، عرصه را بر تو تنگ خواهند نمود؛
44و تو و فرزندانت را در درونت به خاک و خون خواهند کشید. و سنگ بر سنگ بر جا نخواهند گذاشت؛ زیرا از موعد آمدن خدا به یاریات غافل ماندی.»
45سپس به صحن معبد درآمد و به بیرون راندن فروشندگان آغاز نمود،
46و به آنان گفت: «نوشته شده است که ”خانۀ من خانۀ دعا خواهد بود“؛ امّا شما آن را ’لانۀ راهزنان‘ ساختهاید.»
47او هر روز در معبد تعلیم میداد. امّا سران کاهنان و علمای دین و مشایخ قوم در پی کشتن او بودند،
48ولی راهی برای انجام مقصود خود نمییافتند، زیرا مردم همه شیفتۀ سخنان او بودند.