برنامه مطالعه روزانه
۳ اکتبر
اول تواریخ باب ۱۷
17:1 چون داوود در خانۀ خود ساکن شد، به ناتان نبی گفت: «اینک من در خانهای از چوب سروِ آزاد ساکنم، حال آنکه صندوق عهد خداوند زیر خیمهای است.»
2ناتان به داوود گفت: «هرآنچه در دل داری به جای آور، زیرا خدا با توست.»
3اما همان شب، کلام خدا بر ناتان نازل شده، گفت:
4«برو و به خادم من داوود بگو، ”خداوند چنین میفرماید: تو نیستی که برای سکونت من خانهای بنا خواهی کرد.
5زیرا از روزی که اسرائیل را از مصر برآوردم تا به امروز در خانهای ساکن نشدهام، بلکه از خیمه به خیمه و از مسکن به مسکن نقل مکان کردهام.
6آیا در همۀ نقاطی که همراه تمامی اسرائیل نقل مکان کردم، به هیچیک از پیشوایان اسرائیل که ایشان را به شبانی قوم خویش اسرائیل امر فرمودم، کلمهای گفتم که، ’چرا برای من خانهای از چوب سرو آزاد نساختهاید؟“‘
7پس اکنون به خدمتگزارم داوود بگو: ”یهوه، خدای لشکرها چنین میفرماید: من تو را از چراگاه، از پیِ گوسفندان برگرفتم تا پیشوای قوم من اسرائیل باشی.
8من هر جا که میرفتی، با تو بودم و دشمنانت را جملگی از پیش رویت منقطع ساختم. اکنون نام تو را بزرگ خواهم ساخت، همچون نام بزرگمردان جهان.
9من برای قوم خود اسرائیل مکانی تعیین خواهم کرد و ایشان را غرس خواهم نمود تا در مکان خویش سکونت گزینند و دیگر جا به جا نشوند. شریران دیگر بر ایشان ستم نخواهند کرد، چنانکه در گذشته
10از آن هنگام که پیشوایان بر قوم خود اسرائیل برگماشتم، چنین کردهاند. من تمامی دشمنانت را مغلوب خواهم ساخت. افزون بر این، به تو اعلام میکنم که خداوند برایت خانهای خواهد ساخت.
11آنگاه که روزهای عمرت به سر آید و نزد پدران خود رحلت کنی، کسی را که از نسل تو و یکی از پسران خودت باشد پس از تو بر خواهم افراشت، و سلطنتش را استوار خواهم ساخت.
12اوست که برای من خانهای بنا خواهد کرد، و من تخت پادشاهی او را تا به ابد استوار خواهم ساخت.
13من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود. محبت خود را از او دور نخواهم کرد، چنانکه آن را از کسی که قبل از تو بود دور کردم.
14او را تا به ابد بر خانه و بر پادشاهی خود پایدار خواهم ساخت، و تخت سلطنتش جاودانه استوار خواهد ماند.“»
15پس ناتان مطابق تمامی این سخنان و تمامی این رؤیا، با داوود سخن گفت.
16آنگاه داوودِ پادشاه داخل شده، در حضور خداوند بنشست و گفت: «ای یهوه خدا، من کیستم و خاندان من چیست که مرا تا بدینجا رساندی؟
17و حتی این نیز، ای خدا، در نظرت کم بود چندان که دربارۀ آیندۀ خاندان خدمتگزارت نیز برای ایام طویل سخن گفتی، و مرا ای یهوه خدا، چون مردی بلندمرتبه منظور داشتی.
18داوود دیگر تو را چه توانَد گفت که خدمتگزارت را چنین مفتخر ساختهای؟ زیرا تو خود، خدمتگزارت را میشناسی.
19ای خداوند، تو به خاطر خدمتگزارت و موافق دلِ خود تمامی این کارِ عظیم را به جا آورده و تمامی این عظمت را آشکار کردهای.
20خداوندا، چنانکه به گوشهایمان شنیدهایم، کسی چون تو نیست و خدایی جز تو نِی.
21و کیست مانند قوم تو اسرائیل، تنها قوم بر روی زمین که خدا آمده، آنان را فدیه داد تا قوم او باشند؟ تو قومها را از پیش روی قومت، که ایشان را از مصر فدیه دادی، بیرون راندی و بدینسان، خویشتن را به اعمال عظیم و مَهیب، نامور ساختی.
22و تو قوم خود اسرائیل را تا به ابد قوم خویش گردانیدی؛ و تو ای خداوند، خدای ایشان شدی.
23«پس حال، ای خداوند، کلامی که دربارۀ خدمتگزارت و خاندان او فرمودی تا به ابد استوار مانَد، و بر حسب وعدهات عمل نما.
24باشد که نام تو تا به ابد استوار و بزرگ مانَد و مردمان بگویند: ”یهوه خدای لشکرها، خدای اسرائیل، بر اسرائیل خداست“، و خاندان خدمتگزارت داوود نیز در حضورت پایدار مانَد.
25زیرا تو ای خدای من، تو خود بر خدمتگزارت آشکار کردی که خانهای برایش خواهی ساخت. از این روست که خدمتگزارت به خود جرأت داده، این دعا را به درگاه تو میآورد.
26حال ای خداوند، تو خدا هستی، و تو این نیکویی را به خدمتگزارت وعده دادهای.
27اکنون تو را پسند آمده است که اهل خانۀ خدمتگزارت را برکت دهی تا در حضورت تا به ابد باقی بماند. زیرا که ای خداوند، تویی که برکت دادهای، و تا به ابد مبارک خواهد بود.»
حزقیال باب ۲۹
29:1 در روز دوازدهمِ ماه دهم از سال دهم، کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
2«ای پسر انسان، روی به جانب فرعون پادشاه مصر کرده، بر ضد او و تمامی مصر نبوّت کن.
3زبان گشوده، بگو: خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: «ای فرعون، پادشاه مصر، اینک من بر ضد تو هستم؛ ای اژدهای بزرگ، که در میان نهرهایت خفتهای، که میگویی: ”نیلِ من، از آنِ من است؛ من خودْ آن را ساختهام!“
4پس من قلابها به چانهات میگذارم، و ماهیان نهرهایت را به فلسهایت خواهم چسبانید؛ و تو را با تمامی ماهیانی که به فلسهایت چسبیدهاند، از میان نهرهایت بیرون خواهم کشید،
5و تو را در بیابان ترک خواهم کرد، تو و جملۀ ماهیان نهرهایت را! در صحرا خواهی افتاد، و کسی تو را بر نخواهد گرفت و جمع نخواهد کرد. تو را خوراک حیوانات زمین و مرغان هوا خواهم ساخت.
6آنگاه همۀ ساکنان مصر خواهند دانست که من یهوه هستم. «از آن رو که برای خاندان اسرائیل عصایی از نی بیش نبودی،
7چون تو را به دست خود گرفتند، خرد شدی و سبب چاک خوردنِ کِتفهای جمیع ایشان گشتی، و چون بر تو تکیه زدند، شکستی و کمرهای جملگی آنان را لرزان ساختی.
8پس خداوندگارْ یهوه چنین میگوید: اینک شمشیری بر تو خواهم آورد و انسان و حیوان را از میانت منقطع خواهم کرد؛
9و سرزمین مصر خراب و ویران خواهد شد. آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم! «چون گفتهای: ”نیل از آنِ من است؛ من خود آن را ساختهام!“
10پس اینک من به ضد تو و نهرهایت هستم، و سرزمین مصر را از مِجدُل تا اَسوان و تا سرحدات کوش، بهتمامی خراب و ویران خواهم کرد.
11نه انسانی بر آن پا خواهد گذاشت و نه حیوانی از آن گذر خواهد کرد، و چهل سال نامسکون خواهد ماند.
12من سرزمین مصر را به ویرانهای در میانِ ممالکِ ویران بدل خواهم ساخت و شهرهایش در میان شهرهای مخروب، چهل سال ویران خواهد ماند. مصریان را در میان قومهای دیگر پراکنده خواهم کرد و آنان را در میان ممالک دیگر متفرق خواهم ساخت.
13«اما خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: پس از پایان چهل سال، مصریان را از میان قومهایی که میانشان پراکنده شدهاند، گرد خواهم آورد،
14و سعادتِ گذشته را به مصر باز خواهم گردانید و آنان را به سرزمین فَتروس، یعنی به زمین مولِدشان باز خواهم آورد، اما در آنجا مملکتی ناچیز خواهند بود.
15مصر ناچیزترینِ ممالک خواهد بود و دیگر بار خویشتن را بر قومهای دیگر بر نخواهد افراشت. و آنان را چنان کوچک خواهم ساخت که دیگر هرگز بر قومهای دیگر فرمان نخواهند راند.
16مصر دیگر هرگز نقطۀ اتکای خاندان اسرائیل نخواهد بود، بلکه یادآور گناه ایشان در روی کردن به مصر. آنگاه خواهند دانست که من خداوندگارْ یهوه هستم.»
17در روز اوّلِ ماه اوّل از سال بیست و هفتم، کلام خداوند بر من نازل شده، گفت:
18«ای پسر انسان، نبوکدنصر، پادشاه بابِل، چنان سخت از لشکر خود بر ضد صور کار کشید که سرهای همه بیمو گشت و پوست از شانههایشان کنده شد. با این حال نه او و نه لشکریانش را از زحمتی که بر ضد صور کشیدند، سودی حاصل نشد.
19پس خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: اینک من سرزمین مصر را به نبوکدنصر پادشاه بابِل خواهم داد. او ثروت آن را با خود خواهد برد و آن را غارت و تاراج خواهد کرد تا مزد لشکریانش باشد.
20و خداوندگارْ یهوه میگوید: من سرزمین مصر را به عنوان مزد خدمتی که کرده است به او خواهم داد، زیرا این کار را برای من کردهاند.
21«در آن روز شاخی برای خاندان اسرائیل خواهم رویانید، و دهان تو را در میان ایشان خواهم گشود. آنگاه خواهند دانست که من یهوه هستم!»
غلاطیان باب ۳ , ۴
3:1 ای غَلاطیان نادان، چه کسی شما را افسون کرده است؟ زیرا در برابر چشمان خود شما عیسی مسیح بهروشنی چون کسی که بر صلیب شد، ترسیم گردید.
2فقط میخواهم این را بدانم: آیا روح را با انجام اعمال شریعت یافتید یا با ایمان به آنچه شنیدید؟
3آیا تا این حد نادانید که با روح آغاز کردید و اکنون میخواهید با تلاش انسانی به مقصد برسید؟
4آیا همۀ آن چیزها بیهوده بر شما گذشته است؟ مگر اینکه براستی بیهوده بوده باشد!
5آیا خدا از آن جهت روح را به شما عطا میکند و معجزات در میان شما ظاهر میسازد که اعمال شریعت را به جا میآورید، یا از آن رو که به آنچه شنیدید ایمان دارید؟
6چنانکه ابراهیم «به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد.»
7پس میبینید کسانی فرزند ابراهیماند که به ایمان تکیه دارند.
8و کتاب چون پیشتر دید که خدا غیریهودیان را بر پایۀ ایمان پارسا خواهد شمرد، از این رو، پیشاپیش به ابراهیم بشارت داد که «همۀ قومها به واسطۀ تو برکت خواهند یافت.»
9پس آنها که به ایمان اتکا دارند، با ابراهیمِ ایماندار برکت مییابند.
10زیرا آنان که بر انجام اعمال شریعت تکیه دارند، همگی زیر لعنتاند، چرا که نوشته شده است: «ملعون باد هر که در به جا آوردن تمام آنچه در کتاب شریعت نوشته شده ثابت نماند.»
11واضح است که هیچکس به واسطۀ شریعت نزد خدا پارسا شمرده نمیشود، زیرا «پارسا به ایمان زیست خواهد کرد.»
12امّا شریعت بر ایمان متکی نیست، بلکه «کسی که اینها را به عمل آوَرَد، به واسطۀ آنها حیات خواهد داشت.»
13مسیح به جای ما لعن شد و اینگونه ما را از لعنت شریعت بازخرید کرد، زیرا نوشته شده که «هر که به دار آویخته شود ملعون است.»
14او چنین کرد تا برکت ابراهیم در مسیحْ عیسی نصیب غیریهودیان گردد، و تا ما آن روح را که وعده داده شده بود، از راه ایمان دریافت کنیم.
15ای برادران، بگذارید از زندگی روزمره مثالی بیاورم. هیچکس نمیتواند حتی عهدی بشری را که رسمیت یافته باشد، لغو کند یا چیزی بدان بیفزاید.
16حال، وعدهها به ابراهیم و به نسل او داده شد. نمیگوید «و به نسلها،» چنانکه گویی دربارۀ بسیاری باشد، بلکه میگوید «به نسل تو،» که مقصود یک تن یعنی مسیح است.
17سخن من این است: شریعتی که چهارصد و سی سال بعد آمد، عهدی را که خدا پیشتر بسته بود لغو نمیکرد، به گونهای که وعده باطل گردد.
18زیرا اگر میراث بر شریعت استوار باشد، دیگر بر وعده استوار نیست؛ امّا خدا آن را از راه وعده به ابراهیم عطا فرمود.
19پس مقصود از شریعت چه بود؟ شریعت به سبب نافرمانیها افزوده شد، آن هم تنها تا زمانی که آن ’نسل‘ که وعده به او اشاره داشت، بیاید. شریعت به وسیلۀ فرشتگان و به دست واسطهای مقرر گردید.
20امّا هیچ واسطهای تنها نمایندۀ یک طرف نیست، حال آنکه خدا یکی است.
21پس آیا شریعت برخلاف وعدههای خداست؟ به هیچ روی! زیرا اگر شریعتی داده شده بود که میتوانست حیات ببخشد، در آن صورت بهیقین پارسایی نیز از راه شریعت فراهم میآمد.
22امّا کتاب اعلام داشت که همه در بند گناه اسیرند، تا آنچه وعده داده شده بود بر پایۀ ایمان به عیسی مسیح به ایمانداران عطا شود.
23ما پیش از آمدن ایمان، تحت مراقبت شریعت به سر میبردیم و تا ظهور ایمان در بند نگاه داشته میشدیم.
24پس شریعت مربی ما شد تا زمانی که مسیح بیاید و به وسیلۀ ایمان پارسا شمرده شویم.
25امّا اکنون که ایمان آمده، دیگر زیر دستِ آن مربی نیستیم.
26زیرا در مسیحْ عیسی، شما همه به واسطۀ ایمان، پسران خدایید.
27چرا که همگی شما که در مسیح تعمید یافتید، مسیح را در بر کردید.
28دیگر نه یهودی معنی دارد نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد نه زن، زیرا شما همگی در مسیحْ عیسی یکی هستید.
29و حال اگر شما از آنِ مسیح هستید، پس نسل ابراهیماید و بنا بر وعده، وارثان نیز هستید.
4:1 باری سخن من این است: تا زمانی که وارث صغیر است، با غلام فرقی ندارد، هرچند مالک همه چیز باشد.
2و تا زمانی که پدرش تعیین کرده است زیر دست قیّمان و وکلاست.
3در مورد ما نیز به همینگونه است: تا زمانی که ما صغیر بودیم، در غلامی اصول ابتدایی دنیا به سر میبردیم.
4امّا چون زمان مقرر به کمال فرا~رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زنی زاده شد و زیر شریعت به دنیا آمد،
5تا آنان را که زیر شریعت بودند بازخرید کند، و بدینگونه ما مقام پسرخواندگی را به دست آوریم.
6پس چون پسرانید، خدا روح پسر خود را در دلهای ما فرستاده است که ندا در میدهد «اَبّا! پدر!»
7بدینسان، دیگر غلام نیستی، بلکه پسری؛ و چون پسری، خدا تو را وارث نیز گردانیده است.
8پیش از این، زمانی که خدا را نمیشناختید، چیزهایی را بندگی میکردید که در حقیقت خدا نیستند.
9امّا اکنون که خدا را میشناسید، یا بهتر بگویم، خدا شما را میشناسد، چگونه است که دیگر بار به سوی آن اصول سست و بیارزش بازمیگردید؟ آیا میخواهید آنها را از سر نو بندگی کنید؟
10روزها و ماهها و فصلها و سالها را نگاه میدارید!
11میترسم زحماتی که برایتان کشیدم به هدر رفته باشد.
12ای برادران، از شما تمنا دارم که همچون من بشوید، زیرا من نیز همانند شما شدهام. در حقّم هیچ بدی نکردید.
13چنانکه میدانید، نخستین بار، بیماری جسمیام سبب شد که بشارت انجیل را به شما برسانم.
14امّا هرچند وضع جسمی من برای شما آزمایشی بود، لیکن به من به دیدۀ تحقیر یا با کراهت نگاه نکردید. بلکه مرا همچون فرشتهای از جانب خدا و یا خود مسیح عیسی پذیرا شدید.
15پس کجاست آن شور و شعف شما؟ زیرا میتوانم شهادت دهم که اگر میتوانستید، حتی چشمان خود را بیرون آورده به من میدادید.
16آیا اکنون چون حقیقت را به شما میگویم دشمنتان شدهام؟
17آن اشخاص برای شما غیرت دارند، امّا نه با قصد نیکو. آنان میخواهند شما را از ما جدا کنند تا برای خودشان غیرت داشته باشید.
18غیرت داشتن نیکوست، به شرطی که با قصد نیکو باشد و همیشگی، نه فقط زمانی که من با شما هستم.
19فرزندان عزیزم، که برایتان باز دردِ زایمان دارم تا مسیح در شما شکل بگیرد،
20کاش هماکنون نزدتان بودم تا لحن خود را تغییر میدادم، زیرا از شما در شگفتم.
21شما که میخواهید زیر شریعت باشید، مرا بگویید، آیا از آنچه شریعت میگوید آگاه نیستید؟
22زیرا نوشته شده که ابراهیم دو پسر داشت، یکی از کنیز و دیگری از زنی آزاد.
23پسر کنیز به شیوۀ معمولِ بشری تولد یافت؛ امّا تولد پسرِ زنِ آزاد، حاصل وعده بود.
24این را میتوان تمثیلوار تلقی کرد: این دو زن، به دو عهد اشاره دارند. یکی از کوه سیناست، که فرزندانی برای بندگی میزاید: او هاجَر است.
25هاجَر کوه سیناست، در عربستان، و بر شهر اورشلیم کنونی انطباق دارد، زیرا با فرزندانش در بندگی به سر میبَرد.
26امّا اورشلیمِ بالا آزاد است، که مادر همۀ ماست.
27چرا که نوشته شده است: «ای نازا که نزادهای، شادمانه بسرا! ای که درد زا نکشیدهای، بانگ شادی سر ده و فریاد بلند برآور! زیرا فرزندان زن بیکس از فرزندان زن شوهردار زیادتر خواهند بود.»
28امّا شما ای برادران، همچون اسحاق فرزندان وعدهاید.
29در آن زمان، پسری که به شیوۀ معمولِ بشری زاده شد، او را که به مدد روح به دنیا آمد آزار میداد. امروز نیز چنین است.
30امّا کتاب چه میگوید؟ «کنیز و پسرش را بیرون کن، زیرا پسر کنیز هرگز با پسر زن آزاد میراث نخواهد برد.»
31پس ای برادران، ما فرزندان کنیز نیستیم، بلکه از زن آزادیم.