برنامه مطالعه روزانه
۱۵ اکتبر
دوم تواریخ باب ۵ , ۶
5:1 پس تمامی کارهایی که سلیمان پادشاه برای خانۀ خداوند انجام داد به پایان رسید. و سلیمان همۀ چیزهایی را که پدرش داوود وقف کرده بود آورد، و نقره و طلا و تمامی دیگر اسباب را در خزانۀ خانۀ خدا گذاشت.
2آنگاه سلیمان، مشایخ اسرائیل و همۀ سران قبایل و رهبران خاندانهای بنیاسرائیل را در اورشلیم گرد آورد تا صندوق عهد خداوند را از شهر داوود، که صَهیون باشد، برآورند.
3تمامی مردان اسرائیل در عید ماه هفتم، نزد پادشاه گرد آمدند.
4و همۀ مشایخ اسرائیل آمدند، و لاویان صندوق را برگرفتند.
5لاویانِ کاهن صندوق و خیمۀ ملاقات و تمامی ظروف مقدس را که در خیمه بود، برآوردند.
6سلیمان پادشاه و تمامی جماعت اسرائیل که نزد او گرد آمده بودند، در مقابل صندوق ایستادند و آنقدر گوسفند و گاو ذبح کردند که به شمار و حساب نمیآمد.
7آنگاه کاهنان، صندوق عهد خداوند را به جایگاه آن در محراب درونی معبد، یعنی زیر بالهای کروبیان در قُدسالاقداس درآوردند.
8بالهای کروبیان بر فراز جایگاه صندوق گسترده بود، به گونهای که کروبیان صندوق و تیرکهای حمل آن را از بالا میپوشانیدند.
9تیرکها چنان دراز بود که سر آنها از قُدسِ جلوی محراب دیده میشد، اما از بیرون دیده نمیشد. آنها تا به امروز همان جا است.
10در صندوق چیزی نبود جز دو لوح سنگی که موسی در حوریب در آن گذاشته بود، همان جا که خداوند پس از خروج بنیاسرائیل از مصر، با آنها عهد بست.
11سپس کاهنان از قُدس بیرون آمدند. کاهنانی که در آنجا حضور داشتند، همگی، صرف نظر از نوبت خدمتشان، خود را تقدیس کرده بودند.
12همۀ لاویانِ سراینده، یعنی آساف، هیمان، یِدوتون و پسران و بستگانشان، با جامههایی از کتان لطیف در جانب شرقی مذبح ایستاده بودند و سنج و چنگ و عود مینواختند. همراه ایشان، یکصد و بیست کاهن بودند که کَرِنا مینواختند.
13کَرِنانوازان و سرایندگان، همچون یک تن در ستایش و سپاس خداوند یکصدا میسراییدند. و چون ایشان با کَرِناها و سنجها و دیگر آلات موسیقی، به آواز بلند در ستایش خداوند سراییدند که: «او نیکوست، زیرا که محبتش جاودانه است،» آنگاه خانه، یعنی خانۀ خداوند از ابر پر شد،
14به گونهای که کاهنان به سبب ابر نتوانستند به خدمت بایستند، زیرا جلال خداوند خانۀ خدا را پر کرده بود.
6:1 آنگاه سلیمان گفت: «خداوند فرموده است که در تاریکی غلیظ ساکن میشود؛
2اما من خانهای رفیع برای تو بنا کردهام، مکانی که تا ابد در آن ساکن شوی.»
3آنگاه پادشاه روی به سوی تمامی جماعت اسرائیل گردانید، و در حالی که تمامی جماعت اسرائیل ایستاده بودند برکتشان داد
4و گفت: «متبارک باد یهوه خدای اسرائیل، که به دست خود آنچه را که به دهان خویش به پدرم داوود وعده داده بود به انجام رسانید، آنگاه که فرمود:
5”از روزی که قوم خود را از سرزمین مصر بیرون آوردم تا کنون از هیچیک از قبایل اسرائیل شهری برنگزیدهام تا در آن خانهای بنا شود که نام من در آن باشد، و کسی را برنگزیدهام تا بر قوم من اسرائیل پیشوا باشد؛
6اما اورشلیم را برگزیدهام تا نام من در آن باشد، و داوود را برگزیدهام تا بر قوم من اسرائیل فرمان براند.“
7در دل پدرم داوود بود که برای نام یهوه خدای اسرائیل خانهای بنا کند،
8ولی خداوند به پدرم داوود فرمود: ”از اینکه در دل تو بود که خانهای برای نام من بنا کنی، نیکو کردی که این را در دل خویش نهادی،
9لیکن تو خانه را نخواهی ساخت، بلکه پسرت که برایت زاده خواهد شد، اوست که خانه را برای نام من بنا خواهد کرد.“
10اکنون خداوند به وعدهای که داده بود وفا کرده است، زیرا من مطابق وعدۀ خداوند به جانشینی پدرم داوود برخاسته و بر تخت پادشاهی اسرائیل نشستهام، و آن خانه را برای نام یهوه خدای اسرائیل بنا کردهام.
11و در آنجا صندوقِ حاوی عهدِ خداوند را نهادهام، عهدی که خداوند با بنیاسرائیل بست.»
12آنگاه سلیمان در حضور تمامی جماعت اسرائیل، مقابل مذبح خداوند ایستاد و دستهای خود را برافراشت.
13سلیمان سکویی برنجین به درازای پنج ذِراع، پهنای پنج ذِراع و بلندی سه ذِراع ساخته و در میانۀ صحن نهاده بود. او بر آن ایستاد، و سپس در حضور تمامی جماعت اسرائیل زانو زده، دستهای خود را به سوی آسمان برافراشت
14و گفت: «ای یهوه خدای اسرائیل، خدایی چون تو نیست، نه در آسمان و نه بر زمین. تو خدایی هستی که عهد و محبت خود را با خادمانت که با تمامی دل در حضور تو سلوک میکنند، نگاه میداری.
15تو آن وعده را که به خدمتگزارت، پدرم داوود دادی وفا کردی؛ تو آنچه را که به دهان خود وعده دادی، به دست خویش به انجام رسانیدی، چنانکه امروز شده است.
16پس حال ای یهوه خدای اسرائیل، آن وعده را که به خدمتگزار خود، پدرم داوود دادی وفا کن، که فرمودی: ”تو هرگز کسی را که در حضور من بر تخت پادشاهی اسرائیل بنشیند کم نخواهی داشت، تنها به شرطی که پسرانت مراقب راههای خود باشند و در شریعت من گام بردارند، همانگونه که تو در حضور من سلوک کردهای.“
17پس اکنون ای یهوه خدای اسرائیل، تمنا اینکه کلامی که به خدمتگزار خود داوود فرمودی به ثبوت برسد.
18«ولی آیا خدا براستی بر زمین با آدمیان ساکن خواهد شد؟ اینک آسمانها، حتی رفیعترین آسمانها، گنجایش تو را ندارد، چه رسد به این خانه که من بنا کردهام!
19با این همه، ای یهوه خدای من، به دعا و التماس خدمتگزارت توجه فرما و به فریاد بندهات و دعایی که به حضور تو میکند، گوش فرا~ده:
20چشمان تو روز و شب بر این خانه گشوده باشد، بر مکانی که دربارهاش وعده دادی اسم خود را در آن خواهی نهاد، تا دعای خدمتگزارت را که به سوی این مکان میکند، بشنوی.
21تمناهای خدمتگزارت و قوم خویش اسرائیل را که به سوی این مکان دعا میکنند، بشنو؛ از سکونتگاه خویش آسمان بشنو، و چون شنیدی، بیامرز.
22«اگر کسی به همسایۀ خود گناه ورزد و از او سوگند بخواهند، و او آمده پیش مذبح تو در این خانه سوگند خورَد،
23آنگاه از آسمان بشنو و عمل کرده، خادمانت را داوری کن: مجرم را جزا داده، عمل او را بر سر خودش آور و پارسا را مطابق پارساییاش پاداش داده، تبرئه کن.
24«و چون قوم تو اسرائیل به سبب گناهی که به تو ورزیده باشند از دشمن شکست خورَند، ولی بازگشت کرده، نام تو را اقرار کنند و نزد تو در این خانه دعا و التماس نمایند،
25آنگاه از آسمان بشنو و گناه قوم خود اسرائیل را بیامرز و ایشان را به سرزمینی که بدیشان و به پدرانشان بخشیدی، بازآور.
26«هرگاه آسمان بسته شود و به سبب گناهی که آنان به تو ورزیده باشند باران نبارد، چنانچه ایشان به سوی این مکان دعا کرده، نام تو را اقرار کنند، و به سبب مکافاتی که به ایشان رسانده باشی از گناه خود بازگردند،
27از آسمان بشنو و گناه خدمتگزارانت، قوم خود اسرائیل را بیامرز، و راه نیکو را که باید در آن گام بردارند بدیشان بیاموز، و بر سرزمینی که به قومت به میراث بخشیدهای، باران بفرست.
28«و اگر قحطی در این سرزمین باشد، یا طاعون یا باد سوزان یا کپک یا ملخ یا کرمِ حشره، و یا اگر دشمنانشان ایشان را در هر یک از شهرهایشان در این سرزمین محاصره کنند، هر گونه بلا و هر گونه بیماری که باشد،
29و هر دعا یا تمنایی که از سوی هر کسی یا از سوی تمامی قومت اسرائیل کرده شود، به گونهای که هر یک آگاه از مصیبت و غمِ خویش، دستهای خود را به سوی این خانه دراز کنند،
30آنگاه از سکونتگاه خود، آسمان، بشنو و بیامرز، و به هر کس که از دل او آگاهی، مطابق تمامی راههایش جزا ده، چراکه تو تنها عارفِ قلوب بنی آدمی،
31تا آنکه ایشان در تمامی روزهای زندگی خود در این سرزمین که به پدران ما بخشیدهای، از تو بترسند و در راههای تو گام بردارند.
32«نیز هرگاه غریبی که از قوم تو اسرائیل نباشد و به خاطر نام عظیم تو و دست توانا و بازوی درازت از سرزمینی دوردست آمده باشد، هرگاه چنین کسی آمده، به سوی این خانه دعا کند،
33آنگاه از سکونتگاه خود، آسمان، بشنو و بر حسب هرآنچه آن غریب از تو استدعا کند، عمل کن تا همۀ قومهای جهان نام تو را بشناسند و همچون قوم تو اسرائیل از تو بترسند و بدانند که این خانه که من بنا کردهام، نام تو را بر خود دارد.
34«اگر قوم تو برای جنگ با دشمنان خود به راهی که ایشان را میفرستی بیرون روند، و به سوی این شهر که تو برگزیدهای و خانهای که من برای نام تو بنا کردهام، نزد تو دعا کنند،
35آنگاه از آسمان دعا و تمنای ایشان را بشنو و ایشان را دادرسی فرما.
36«و اگر بر تو گناه ورزند، زیرا انسانی نیست که گناه نکند، و تو از آنان خشمگین شده، ایشان را به دست دشمن تسلیم کنی و ایشان به سرزمینی دور یا نزدیک به اسارت برده شوند،
37چنانچه ایشان در سرزمینی که بدان به اسیری برده شدهاند به خود آمده، توبه کنند و در سرزمین اسارتِ خویش التماسکنان به تو بگویند: ”گناه و انحراف ورزیدهایم و شریرانه رفتار کردهایم“،
38و اگر در سرزمین اسارتِ خویش که بدان به اسیری برده شدهاند، به تمامی دل و تمامی جان خود نزد تو بازگردند و به سوی سرزمینی که به پدرانشان بخشیدهای و شهری که برگزیدهای و خانهای که من برای نام تو بنا کردهام دعا کنند،
39آنگاه دعا و تمناهای ایشان را از سکونتگاه خود، آسمان بشنو و ایشان را دادرسی فرما، و قوم خود را که بر تو گناه ورزیدهاند، بیامرز.
40«حال، ای خدای من، چشمان تو بر دعایی که در این مکان کرده میشود گشوده باشد و گوشهایت آن را بشنود.
41«اکنون ای یهوه خدا، برخیز و به استراحتگاه خود بیا، تو و هم صندوقِ قوّت تو. ای یهوه خدا، باشد که کاهنانت به نجات ملبّس گردند، و سرسپردگانت در نیکویی تو شادی کنند.
42ای یهوه خدا، روی مسیح خود را برمگردان! محبت خود را به خدمتگزارت داوود، به یاد آور.»
حزقیال باب ۴۱
41:1 آنگاه مرا به قُدس آورد و چارچوبِ درگاهِ آن را اندازه گرفت. عرض هر یک از تیرهای عمودی آن، یکی به این طرف و یکی به آن طرف، شش ذِراع بود.
2عرض درگاه ده ذِراع و دیوارههای طرفینِ درگاه به هر طرف پنج ذِراع بودند. همچنین قُدس را اندازه گرفت: طول آن چهل ذِراع و عرض آن بیست ذِراع بود.
3سپس به اتاق درونی داخل شد و چارچوب درگاه آن را اندازه گرفت: تیرهای عمودی آن دو ذِراع بود، خود درگاه شش ذِراع، و دیوارههای طرفینِ درگاه هر یک هفت ذِراع.
4و اتاق درونی را اندازه گرفت: طول آن بیست ذِراع و عرض آن از یک سر تا سرِ دیگرِ منتهیالیهِ قُدسِ بیرونی بیست ذِراع بود. و مرا گفت: «این است قُدسالاقداس.»
5سپس دیوار معبد را اندازه گرفت: ضخامت آن شش ذِراع بود، و عرض حجرههای کناری که دور تا دور قرار داشت، چهار ذِراع.
6حجرههای کناری در سه طبقه بر روی هم قرار داشتند، و در هر طبقه سی حجره بود. بر دیوارهای معبد، دور تا دور، لبههایی برای نگه داشتن حجرهها بود تا نیازی به سوراخ کردن دیوار برای تکیه زدن حجرهها نباشد.
7حجرههای گرداگرد معبد در طبقات بالاتر عریضتر میشدند، زیرا عمارت گرداگرد معبد، دور تا دور، در مراتب صعودی ساخته شده بود، و از همین رو، هر چه بالاتر میرفت، عریضتر میشد. و از طبقۀ تحتانی با گذشتن از طبقۀ میانی به طبقۀ فوقانی میرسیدند.
8همچنین دیدم گرداگرد معبد سَکویی بود که پیِ حجرهها را تشکیل میداد، و به اندازۀ یک نی تمام، یعنی شش ذِراع بود.
9ضخامت دیوارِ بیرونیِ حجرههای کناری پنج ذِراع بود. فضایِ بازِ میان حجرههای کناریِ معبد و
10دیگر اتاقهای گرداگرد معبد به هر طرف به پهنای بیست ذِراع بود.
11از فضای بازِ بیرونی درگاهی به درون حجرههای کناری وجود داشت، یک درگاه در جانب شمالی و درگاه دیگر در جانب جنوبی. قسمت باقیماندۀ سکوی دور تا دور، پنج ذِراع بود.
12عمارتی به عرض هفتاد ذِراع رو به سوی محوطۀ بازِ جانب غربی معبد واقع بود. دیوار عمارت، دور تا دور، پنج ذِراع ضخامت داشت، و طول عمارت نود ذِراع بود.
13سپس معبد را اندازه گرفت: طول آن یکصد ذِراع بود، و طول محوطۀ باز و عمارتِ دیگر و دیوارهای آن نیز یکصد ذِراع.
14و عرض قسمت جلوی معبد که رو به سوی محوطۀ واقع در جانب شرقی داشت، یکصد ذِراع بود.
15آنگاه طول عمارتی را که رو به سوی محوطۀ بازِ پشت معبد داشت، اندازه گرفت که با احتساب ایوانهای دو طرفش یکصد ذِراع بود. درون معبد و ایوان صحن
16و آستانهها و پنجرههای مُشّبَک و ایوانهای دور تا دور، در هر سه طرف، مقابل آستانه، از زمین تا پنجرهها، سرتاسر روکش چوب داشتند - و پنجرهها نیز پوشیده بود.
17بالای مدخلِ محرابگاهِ درونی، در بیرون، و بر تمامی دیوارهای دور تا دور اتاقهای بیرونی و درونی در فواصل معین،
18نقش کروبیان و درختان نخل حکاکی شده بود. در میان هر دو کروبی یک درخت نخل بود و هر کروبی دو چهره داشت:
19چهرۀ انسان رو به درخت نخل در یک جانب، و چهرۀ شیر رو به درخت نخل در جانب دیگر. این نقشها دور تا دور بر سرتاسر معبد حک شده بود.
20بنابراین، از زمین تا بالای مدخل، نقش کروبیان و درختان نخل بر دیوار قُدس حک شده بود.
21چارچوبِ درهای محرابگاهِ بیرونی مربع بود، و مقابل قُدس چیزی شبیه
22مذبحی چوبین بود که سه ذِراع بلندا و دو ذِراع درازا، و دو ذِراع پهنا داشت. گوشهها و پایه و دیوارهای آن از چوب بود. و آن مرد به من گفت: «این است میزی که در حضور خداوند است.»
23قُدس و قُدسالاقداس هر کدام دری دولنگه داشتند.
24هر در دو لنگه داشت، یعنی دو لنگه که از وسط باز میشد.
25بر درهای محرابگاهِ بیرونی نیز مانند دیوارها، نقش کروبیان و درختان نخل حک شده بود. جلوی ایوان، در بیرون، سایبانی چوبین بود.
26بر دیوارهای دو طرفِ ایوان پنجرههای مُشّبَک و نقش درختان نخل بود و حجرههای کناری معبد سایبان داشتند.
یوحنا باب ۷
7:1 پس از این، عیسی چندی در جلیل میگشت، زیرا نمیخواست در یهودیه باشد، چرا که یهودیان در پی کشتنش بودند.
2چون عید خیمهها که از اعیاد یهود بود، نزدیک شد،
3برادران عیسی به او گفتند: «اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا پیروانت کارهایی را که میکنی ببینند،
4زیرا هر که بخواهد شناخته شود، در نهان کار نمیکند. تو که این کارها را میکنی، خود را به جهان بنما.»
5زیرا حتی برادرانش نیز به او ایمان نیاورده بودند.
6پس عیسی به ایشان گفت: «هنوز وقت من فرا~نرسیده، امّا برای شما هر وقتی مناسب است.
7جهان نمیتواند از شما متنفر باشد امّا از من نفرت دارد، زیرا من شهادت میدهم که کارهایش بد است.
8شما خود برای عید بروید، من [فعلاً] به این عید نمیآیم، زیرا وقت من هنوز فرا~نرسیده است.»
9این را گفت و در جلیل ماند.
10امّا پس از آن که برادرانش برای آن عید رفتند، خود نیز رفت، امّا نه آشکارا بلکه در نهان.
11پس یهودیان، هنگام عید او را جُسته، میپرسیدند: «آن مرد کجاست؟»
12و دربارۀ او بین مردم همهمۀ بسیار بود. بعضی میگفتند: «مردی است نیک.» امّا بعضی دیگر میگفتند: «نه! بلکه مردم را گمراه میکند.»
13لیکن چون از یهودیان میترسیدند، هیچکس دربارۀ او آشکارا سخن نمیگفت.
14امّا چون نیمی از عید گذشته بود، عیسی به صحن معبد آمد و به تعلیم دادن آغاز کرد.
15یهودیان در شگفت شده، میپرسیدند: «این مرد که علمِ دین نیاموخته، چگونه میتواند از چنین دانشی برخوردار باشد؟»
16عیسی در جواب ایشان گفت: «تعالیم من از خودم نیست، بلکه از اوست که مرا فرستاده است.
17اگر کسی براستی بخواهد ارادۀ او را به عمل آورد، در خواهد یافت که آیا این تعالیم از خداست یا من از خود میگویم.
18آن که از خود میگوید، در پی جلال خویشتن است، امّا آن که خواهان جلال فرستندۀ خویش است، راستگوست و در او هیچ ناراستی نیست.
19آیا موسی شریعت را به شما نداد؟ امّا هیچیک از شما بدان عمل نمیکند. از چه رو کمر به قتل من بستهاید؟»
20مردم پاسخ دادند: «تو دیوزدهای! کیست که در پی کشتن تو باشد؟»
21عیسی در پاسخ ایشان گفت: «من یک معجزه کردم و شما همگی از آن در شگفت شدهاید.
22موسی حکم ختنه را به شما داد - البته این نه از موسی بلکه از پدران قوم بود - و بر این پایه، در روز شَبّات نیز پسران را ختنه میکنید.
23پس اگر انسان در روز شَبّات نیز ختنه میشود تا شریعت موسی شکسته نشود، چرا خشمگینید از اینکه تمام بدن انسانی را در روز شَبّات سلامتی بخشیدم؟
24به ظاهر داوری مکنید، بلکه به حق داوری کنید.»
25پس، برخی از اورشلیمیان گفتند: «آیا این همان نیست که قصد کشتنش دارند؟
26ببینید چگونه آشکارا سخن میگوید و بدو هیچ نمیگویند! آیا ممکن است بزرگان قوم براستی دریافته باشند که او همان مسیح است؟
27ما میدانیم این مرد از کجا آمده است، حال آنکه چون مسیح ظهور کند، کسی نخواهد دانست از کجا آمده است.»
28آنگاه عیسی به هنگام تعلیم در معبد، ندا در داد که: «مرا میشناسید و میدانید از کجایم. امّا من از جانب خود نیامدهام. او که مرا فرستاده، حق است؛ و شما او را نمیشناسید.
29امّا من او را میشناسم، زیرا من از اویم و او مرا فرستاده است.»
30پس خواستند گرفتارش کنند، امّا هیچکس بر او دست دراز نکرد، چرا که ساعت او هنوز فرا~نرسیده بود.
31با این حال، بسیاری از آن جماعت بدو ایمان آوردند. آنان میگفتند: «آیا چون مسیح بیاید، بیش از این مرد معجزه خواهد کرد؟»
32امّا به گوش فَریسیان رسید که مردم دربارۀ او چنین همهمه میکنند. پس سران کاهنان و فَریسیان، نگهبانان معبد را فرستادند تا او را گرفتار کنند.
33آنگاه عیسی گفت: «اندک زمانی دیگر با شما هستم، و سپس نزد فرستندۀ خود میروم.
34مرا خواهید جُست، امّا نخواهید یافت؛ و آنجا که من هستم، شما نمیتوانید آمد.»
35پس یهودیان به یکدیگر میگفتند: «این مرد کجا میخواهد برود که ما نمیتوانیم او را بیابیم؟ آیا میخواهد نزد یهودیانِ پراکنده در میان یونانیان برود و یونانیان را تعلیم دهد؟
36مقصودش چه بود که گفت، ”مرا خواهید جُست، امّا نخواهید یافت؛ و آنجا که من هستم، شما نمیتوانید آمد“؟»
37در روز آخر که روز بزرگ عید بود، عیسی ایستاد و به بانگ بلند ندا در داد: «هر که تشنه است، نزد من آید و بنوشد.
38هر که به من ایمان آوَرَد، همانگونه که کتاب میگوید، از بطن او نهرهای آب زنده روان خواهد شد.»
39این سخن را دربارۀ روح گفت، که آنان که به او ایمان بیاورند، آن را خواهند یافت؛ زیرا روح هنوز عطا نشده بود، از آن رو که عیسی هنوز جلال نیافته بود.
40برخی از جماعت، با شنیدن این سخنان گفتند: «براستی که این مرد همان پیامبر موعود است.»
41دیگران میگفتند: «مسیح است.» امّا گروهی دیگر میپرسیدند: «مگر مسیح از جلیل ظهور میکند؟
42آیا کتاب نگفته است که مسیح از نسل داوود خواهد بود و از بِیتلِحِم، دهکدهای که داوود در آن میزیست، ظهور خواهد کرد؟»
43پس دربارۀ عیسی بین مردم اختلاف افتاد.
44عدهای میخواستند او را گرفتار کنند، امّا هیچکس بر او دست دراز نکرد.
45پس نگهبانانِ معبد نزد سران کاهنان و فَریسیان بازگشتند. ایشان از آنها پرسیدند: «چرا او را نیاوردید؟»
46نگهبانان پاسخ دادند: «تا کنون، کسی چون این مرد سخن نگفته است!»
47پس فَریسیان گفتند: «مگر شما نیز فریب خوردهاید؟
48آیا از بزرگان قوم یا فَریسیان کسی هست که به او ایمان آورده باشد؟
49البته که نه! امّا این مردمِ عامی که چیزی از شریعت نمیدانند، ملعونند.»
50نیقودیموس، که پیشتر نزد عیسی رفته و یکی از آنها بود، گفت:
51«آیا شریعت ما کسی را محکوم میکند بدون اینکه نخست سخن او را بشنود و دریابد چه کرده است؟»
52در پاسخ گفتند: «مگر تو نیز جلیلی هستی؟ تحقیق کن و ببین که هیچ پیامبری از جلیل برنخاسته است.» [
53سپس هر یک به خانۀ خویش رفتند.