برنامه مطالعه روزانه
۱۹ اکتبر
دوم تواریخ باب ۱۰ , ۱۱
10:1 و اما رِحُبعام به شِکیم رفت، زیرا همۀ اسرائیل به شِکیم رفته بودند تا او را پادشاه سازند.
2چون یِرُبعام پسر نِباط این خبر را شنید، از مصر بازگشت. او از حضور سلیمان پادشاه به مصر گریخته بود و در آنجا به سر میبرد.
3پس ایشان در پی یِرُبعام فرستاده، او را فرا~خواندند، و یِرُبعام با تمامی اسرائیل آمده، به رِحُبعام گفتند:
4«پدرت یوغ ما را سنگین ساخت. اما تو اکنون این خدمت سخت و یوغ سنگین را که پدرت بر ما نهاد، سبک ساز، و ما تو را خدمت خواهیم کرد.»
5رِحُبعام پاسخ داد: «سه روز دیگر نزد من بازآیید.» پس قوم برفتند.
6آنگاه رِحُبعامِ پادشاه با مشایخی که در ایام حیات پدرش سلیمان در حضور او به خدمت میایستادند، مشورت کرد و گفت: «شما چه صلاح میدانید که در پاسخ به این قوم بگویم؟»
7گفتند: «اگر تو با این قوم مهربان باشی و ایشان را خشنود ساخته، سخنان نیکو به ایشان بگویی، همانا همیشه خدمتگزارت خواهند بود.»
8اما رِحُبعام مشورت مشایخ را نادیده گرفت و با جوانانی که با او بزرگ شده بودند و در حضورش به خدمت میایستادند، مشورت کرد.
9و از ایشان پرسید: «شما چه صلاح میبینید که به این قوم پاسخ دهیم؟ اینان به من میگویند: ”یوغی را که پدرت بر ما نهاده، سبک ساز“.»
10جوانانی که با او بزرگ شده بودند در پاسخ گفتند: «قومی را که میگویند: ”پدرت یوغ ما را سنگین ساخته است اما تو آن را برای ما سبک ساز،“ چنین بگو: ”انگشت کوچک من از کمر پدرم قطورتر است.
11پدرم یوغی سنگین بر شما نهاد، لیکن من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم به تازیانهها شما را تأدیب میکرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد!“»
12سه روز بعد، یِرُبعام و تمامی قوم نزد رِحُبعام بازآمدند، زیرا پادشاه گفته بود: «پس از سه روز نزد من بازآیید».
13پادشاه با ایشان به تندی پاسخ داد، و مشورت مشایخ را نادیده گرفت.
14او مطابق مشورت جوانان، به مردم گفت: «پدرم یوغ شما را سنگین ساخت، اما من بر یوغ شما خواهم افزود. پدرم شما را به تازیانهها تأدیب میکرد، اما من به عقربها تأدیبتان خواهم کرد.»
15پس پادشاه به قوم گوش فرا~نداد، زیرا این امر از جانب خدا شده بود تا خداوند آن کلام را که توسط اَخیّای شیلونی به یِرُبعام پسر نِباط فرموده بود، محقق گردانَد.
16و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه بدیشان گوش نمیسپارد، پس قوم در پاسخ، پادشاه را گفتند: «ما را در داوود چه سهمی است؟ ما را در پسر یَسا چه میراثی است! ای اسرائیل، هر یک به خیمههایتان بازگردید! ای داوود، دل به خانۀ خویشتن مشغول دار!» پس تمامیاسرائیل به خیمههایشان رفتند.
17اما در خصوص اسرائیلیانِ ساکن در شهرهای یهودا، رِحُبعام همچنان بر آنها سلطنت میکرد.
18سپس رِحُبعامِ پادشاه، هَدورام را که مسئول کار اجباری بود نزد اسرائیلیان فرستاد، ولی بنیاسرائیل او را سنگسار کردند، که بمُرد. و رِحُبعامِ پادشاه بهشتاب بر ارابۀ خود نشست تا به اورشلیم بگریزد.
19پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داوود شوریدهاند.
11:1 چون رِحُبعام به اورشلیم رسید، خاندان یهودا و بِنیامین را گرد آورد، یعنی یکصد و هشتاد هزار جنگاور برگزیده را، تا با اسرائیل بجنگند و پادشاهی را به رِحُبعام برگردانند.
2اما کلام خداوند بر شِمَعیا، مرد خدا، نازل شده، گفت:
3«به رِحُبعام پسر سلیمان، پادشاه یهودا، و به تمامی اسرائیلیانِ ساکن یهودا و بِنیامین بگو:
4”خداوند چنین میفرماید: ’مروید و با برادران خود جنگ مکنید. هر یک از شما به خانۀ خود بازگردد زیرا که این امر از جانب من شده است.“‘» پس ایشان به کلام خداوند گوش سپردند، و بازگشته، به جنگ یِرُبعام نرفتند.
5رِحُبعام در اورشلیم سکونت گزید و این شهرها را به جهت دفاع از یهودا ساخت:
6بِیتلِحِم، عیطام، تِقوعَ،
7بِیتصور، سوکو، عَدُلّام،
8جَت، مَریشَه، زیف،
9اَدواریم، لاکیش، عَزیقَه،
10صُرعَه، اَیَلون و حِبرون. اینها شهرهای حصاردار در یهودا و بِنیامین بودند.
11او دژها را مستحکم کرد، و سرداران را با ذخایر غذایی، روغن و شراب در آنجا مستقر ساخت.
12نیز در تمامی شهرها، سپرها و نیزهها گذاشته، آنها را بسیار مستحکم گردانید. بدینترتیب یهودا و بِنیامین از آنِ او باقی ماندند.
13کاهنان و لاویان از سرتاسر اسرائیل، از تمامی حوزههای خویش نزد رِحُبعام گرد آمدند.
14لاویان چراگاهها و املاکشان را ترک کرده، به یهودا و اورشلیم آمدند، زیرا یِرُبعام و پسرانش ایشان را از خدمتِ کهانتِ خداوند برکنار کرده بودند.
15یِرُبعام کاهنانی برای خود به جهت مکانهای بلند و نیز به جهت بتهایی که به شکل بز و گوساله ساخته بود، برگماشت.
16باری، از همۀ قبیلههای اسرائیل، کسانی که با دل و جان در طلب یهوه خدای اسرائیل بودند، در پی لاویان به اورشلیم رفتند تا به یهوه خدای پدرانشان قربانی تقدیم کنند.
17آنان پادشاهی یهودا را مستحکم ساخته، سه سال از رِحُبعام پسر سلیمان حمایت کردند، زیرا به مدت سه سال در طریق داوود و سلیمان سلوک نمودند.
18رِحُبعام مَحَلَت را به زنی گرفت. مَحَلَت دخترِ یِریموت پسر داوود و اَبیحایِل دختر اِلیاب پسر یَسا بود.
19مَحَلَت برای وی این پسران را زایید: یِعوش، شِمَریا و زَهَم.
20رِحُبعام پس از او، مَعَکاه دختر اَبشالوم را به زنی گرفت، که برایش اَبیّا، عَتّای، زیزا و شِلومیت را بزاد.
21رِحُبعام، مَعَکاه دختر اَبشالوم را از تمام زنان و مُتَعِههایش بیشتر دوست میداشت. او بر روی هم هجده زن و شصت مُتَعِه داشت، و صاحب بیست و هشت پسر و شصت دختر شد.
22رِحُبعام، اَبیّا پسر مَعَکاه را از میان برادرانش به عنوان سرور و رئیس ایشان برگماشت، زیرا بر آن بود که وی را پادشاه سازد.
23او عاقلانه عمل کرده، برخی از پسرانش را در تمامی مناطق یهودا، بِنیامین و همۀ شهرهای حصاردار پراکنده ساخت، و بدیشان آذوقۀ بسیار بخشیده، زنان بسیار برایشان طلبید.
حزقیال باب ۴۵
45:1 «چون زمین را بر حسب قرعه به عنوان میراث تقسیم میکنید، بخشی از آن را به طول بیست و پنج هزار ذِراع و عرض بیست و پنج هزار ذِراع، به عنوان محدودۀ مقدس برای خداوند جدا سازید. سرتاسر این محدوده، مقدس خواهد بود.
2از این محدوده، قطعهای مربع شکل به مساحت پانصد ذِراع در پانصد ذِراع برای قُدس خواهد بود، و پیرامون آن پنجاه ذِراع فضای باز وجود خواهد داشت.
3از همین محدوده، بخشی به طول بیست و پنج هزار ذِراع و عرض ده هزار ذِراع اندازه بگیرید؛ قُدس که شامل قُدسالاقداس است در آنجا خواهد بود.
4این است محدودۀ مقدس از زمین. این برای کاهنان خواهد بود که در قُدس خدمت میکنند و نزدیک میآیند تا خداوند را خدمت نمایند، مکانی برای خانههای آنان و نیز مکانی مقدس برای معبد.
5و محدودهای به طول بیست و پنج هزار ذِراع و عرض ده هزار ذِراع مِلکِ لاویانی باشد که در معبد خدمت میکنند، به جهت شهرهایی برای سکونت ایشان.
6«به موازات محدودۀ مقدس، ناحیهای را به عرض پنج هزار ذِراع و طول بیست و پنج هزار ذِراع به مِلکِ شهر اختصاص دهید تا برای تمامی خاندان اسرائیل باشد.
7«زمینِ هر دو طرفِ محدودۀ مقدس و مِلکِ شهر، سهم حاکم خواهد بود. این زمین در موازات محدودۀ مقدس و مِلکِ شهر، در غرب و در شرق قرار خواهد داشت و طول آن نظیر سهم هر یکی از قبایل بوده، از سرحد غربی تا سرحد شرقی امتداد خواهد یافت.
8این زمین، مِلکِ حاکم در اسرائیل خواهد بود. حاکمان من دیگر بر قوم من ظلم روا نخواهند داشت، بلکه زمین را به قبایل خاندان اسرائیل خواهند داد.
9«بنابراین خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: ای حاکمان اسرائیل، دیگر کافیست! خشونت و ظلم را دور کنید و عدالت و پارسایی را به جا آرید. از بیرون راندن قوم من دست برکشید؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.
10«ترازوهایتان میزان باشد، و ایفَه و بَتِ شما درست.
11ایفَه و بَت یک اندازه باشند؛ یک بَت حاوی یکدهمِ حومِر باشد و یک ایفَه نیز حاوی یکدهمِ حومِر. و مقیاس آنها حومِر باشد.
12مثقال بیست قیراط باشد، و مینای شما بیست مثقال به علاوۀ بیست و پنج مثقال به علاوۀ پانزده مثقال.
13«این است هدایایی که باید تقدیم کنید: یک ششمِ ایفَه از هر یک حومِرِ گندم، و یک ششمِ ایفَه از هر حومِرِ جو؛
14و سهم معینِ روغن، بر حسب بَت، یکدهم بَت از هر کُر - کُر مانند حومِر، حاوی ده بَت است.
15و یک گوسفند از هر گلۀ دویست تایی، از مکانهای سیراب اسرائیل. اینها برای هدیۀ آردی، قربانی تمامسوز، و قربانیهای رفاقت خواهد بود تا برای ایشان کفاره کند؛ این است فرمودۀ خداوندگارْ یهوه.
16تمامی مردم زمین در دادن این هدایا به حاکم اسرائیل سهیم خواهند شد.
17حاکم نیز موظف است قربانیهای تمامسوز و هدایای آردی و هدایای ریختنی در جشنها و ماه نو و روزهای شَبّات، یعنی در تمامی اعیاد خاندان اسرائیل فراهم آورد: او باید قربانیهای گناه و هدایای آردی و قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت به جهت کفاره برای خاندان اسرائیل تدارک بیند.
18«خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: در روز اوّل از ماه اوّل، گوسالۀ نرینهای بیعیب از گله بگیرید و قُدس را تطهیر کنید.
19کاهن قدری از خونِ قربانی گناه را گرفته، آن را بر چارچوب درهای معبد، و بر چهار گوشۀ لبۀ مذبح و بر چارچوب دروازۀ صحن درونی بمالد.
20به همینگونه در روز هفتم ماه برای هر کس که ناخواسته یا از روی غفلت گناه ورزد، عمل کنید. بدینسان برای معبد کفاره به جا آورید.
21«و در روز چهاردهم از ماه اوّل، عید پِسَخ را جشن بگیرید و هفت روز، نانِ بیخمیرمایه بخورید.
22در آن روز حاکم برای خود و برای تمامی مردم این سرزمین گاو نرینهای به جهت قربانی گناه فراهم آورد.
23و در هفت روز عید، در هر یک از آن هفت روز، هفت گاو نرینه و هفت قوچ، هر دو بیعیب، به عنوان قربانی تمامسوز برای خداوند فراهم کند، و نیز هر روز بزی نر به جهت قربانی گناه.
24و به جهت هدیۀ آردی نیز یک ایفَه برای هر گاو نر و یک ایفَه برای هر قوچ و یک هین روغن نیز برای هر ایفَه مهیا کند.
25و در روز پانزدهم از ماه هفتم نیز، برای هفت روزِ عید، مانند همینها به جهت قربانی گناه و قربانی تمامسوز و هدایای آردی و روغن فراهم آورد.
یوحنا باب ۱۲
12:1 شش روز پیش از عید پِسَخ، عیسی به بِیتعَنْیا، محل زندگی ایلعازَر آمد، همان که عیسی او را از مردگان برخیزانیده بود.
2در آنجا برای تجلیل او شام دادند. مارتا پذیرایی میکرد و ایلعازَر از جمله کسانی بود که با عیسی بر سفره نشسته بود.
3در آن هنگام، مریم عطری گرانبها از سنبل خالص را که حدود یک لیترا بود برگرفت و پاهای عیسی را با آن عطرآگین کرد و با گیسوانش خشک نمود، چنانکه خانه از رایحۀ عطر آکنده شد.
4امّا یهودای اَسخَریوطی، یکی از شاگردان عیسی، که بعدها او را تسلیم دشمن کرد، گفت:
5«چرا این عطر به سیصد دینار فروخته نشد، تا بهایش به فقرا داده شود؟»
6او این را نه از سر دلسوزی برای فقرا، بلکه از آن رو میگفت که دزد بود؛ او مسئول دخل و خرج بود و از پولی که نزدش گذاشته میشد، میدزدید.
7پس عیسی گفت: «او را به حال خود بگذارید! زیرا این عطر را برای روز دفن من نگاه داشته بود.
8فقیران را همیشه با خود دارید، امّا مرا همیشه ندارید.»
9گروهی بیشمار از یهودیان، چون شنیدند عیسی آنجاست، آمدند تا نه تنها عیسی، بلکه ایلعازَر را نیز که زنده کرده بود، ببینند.
10پس، سران کاهنان بر آن شدند ایلعازَر را نیز بکشند،
11زیرا سبب شده بود بسیاری از یهودیان از ایشان رویگردان شده، به عیسی ایمان آورند.
12بامدادان، جمعیتی کثیر که برای عید آمده بودند، چون شنیدند عیسی به اورشلیم میآید،
13شاخههای نخل در دست به پیشباز او رفتند. آنان فریادکنان میگفتند: «هوشیعانا! مبارک است آن که به نام خداوند میآید، مبارک است پادشاه اسرائیل!»
14آنگاه عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد؛ چنانکه نوشته شده است:
15«مترس! ای دختر صَهیون، هان پادشاه تو میآید، سوار بر کره الاغی!»
16شاگردان او نخست این چیزها را درنیافتند، امّا چون عیسی جلال یافت، به یاد آوردند که اینها همه دربارۀ او نوشته شده بود و همانگونه نیز با او به عمل آورده بودند.
17آن جماعت که به هنگام فرا~خواندن ایلعازَر از قبر و برخیزانیدنش از مردگان با عیسی بودند، همچنان بر این واقعه شهادت میدادند.
18بسیاری از مردم نیز به همین سبب به پیشباز او رفتند، زیرا شنیده بودند چنین آیتی از او به ظهور رسیده است.
19پس فَریسیان به یکدیگر گفتند: «ببینید که راه به جایی نمیبرید؛ بنگرید که همۀ دنیا از پی او رفتهاند.»
20در میان کسانی که برای عبادت در عید آمده بودند، شماری یونانی بودند.
21آنها نزد فیلیپُس، که اهل بِیتصِیْدای جلیل بود، آمدند و به او گفتند: «سَروَرا، میخواهیم عیسی را ببینیم.»
22فیلیپُس آمد و به آندریاس گفت، و آنها هر دو رفتند و به عیسی گفتند.
23عیسی به آنان گفت: «ساعتِ جلال یافتن پسر انسان فرا~رسیده است.
24آمین، آمین، به شما میگویم، اگر دانۀ گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها میماند؛ امّا اگر بمیرد بارِ بسیار میآورد.
25کسی که جان خود را دوست بدارد، آن را از دست خواهد داد. امّا کسی که در این جهان از جان خود نفرت داشته باشد، آن را تا حیات جاویدان حفظ خواهد کرد.
26آن که بخواهد مرا خدمت کند، باید از من پیروی کند؛ و جایی که من باشم، خادم من نیز خواهد بود. کسی که مرا خدمت کند، پدرم او را سرافراز خواهد کرد.
27«اکنون جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم، ”پدر! مرا از این ساعت رهایی ده“؟ امّا برای همین منظور به این ساعت رسیدهام.
28پدر، نام خود را جلال ده!» آنگاه ندایی از آسمان در رسید که: «جلال دادهام و باز جلال خواهم داد.»
29پس مردمی که آنجا بودند و این را شنیدند، گفتند: «رعد بود.» دیگران گفتند: «فرشتهای با او سخن گفت.»
30عیسی گفت: «این ندا برای شما بود، نه برای من.
31اکنون زمان داوری بر این دنیاست؛ اکنون رئیس این جهان بیرون افکنده میشود.
32و من چون از زمین برافراشته شوم، همه را به سوی خود خواهم کشید.»
33او با این سخن، به چگونگی مرگی اشاره میکرد که انتظارش را میکشید.
34مردم گفتند: «بنا بر آنچه از تورات شنیدهایم، مسیح تا ابد باقی خواهد ماند، پس چگونه است که میگویی پسر انسان باید برافراشته شود؟ این پسر انسان کیست؟»
35عیسی به ایشان گفت: «تا اندک زمانی دیگر، نور با شماست. پس تا زمانی که هنوز نور را دارید، راه بروید، مبادا تاریکی شما را فرو~گیرد. آن که در تاریکی راه میرود، نمیداند کجا میرود.
36تا زمانی که نور را دارید، به نور ایمان آورید تا فرزندان نور گردید.» چون این سخنان را گفت، از آنجا رفت و خود را از ایشان پنهان کرد.
37با اینکه عیسی آیاتی چنین بسیار در برابر چشمان آنان به ظهور رسانیده بود، به او ایمان نیاوردند.
38بدینسان سخنان اِشعیای نبی به حقیقت پیوست که گفته بود: «چه کسی، ای خداوند، پیام ما را باور کرده، و بازوی خداوند بر کِه مکشوف گشته است؟»
39همانگونه که اِشعیای نبی خود در جایی دیگر بیان کرده است، آنان نتوانستند ایمان آورند، زیرا:
40«او چشمان ایشان را کور، و دلهایشان را سخت کرده است، تا با چشمان خود نبینند، و با دلهای خود درنیابند، و بازگشت نکنند تا شفایشان بخشم.»
41اِشعیا از آن رو این را بیان کرد که جلال او را دید و دربارۀ او سخن گفت.
42با این همه، حتی بسیاری از بزرگان قوم نیز به عیسی ایمان آوردند، امّا از ترس فَریسیان، ایمان خود را اقرار نمیکردند، مبادا از کنیسه اخراجشان کنند.
43زیرا تحسین مردم را بیش از تحسین خدا دوست میداشتند.
44آنگاه عیسی ندا در داد و گفت: «هر که به من ایمان آوَرَد، نه به من، بلکه به فرستندۀ من ایمان آورده است.
45هر که مرا دید، فرستندۀ مرا دیده است.
46من چون نوری به جهان آمدهام تا هر که به من ایمان آوَرَد، در تاریکی نماند.
47اگر کسی سخنان مرا بشنود، امّا از آن اطاعت نکند، من بر او داوری نمیکنم؛ زیرا نیامدهام تا بر جهانیان داوری کنم، بلکه آمدهام تا آنها را نجات بخشم.
48برای کسی که مرا رد کند و سخنانم را نپذیرد، داوریْ دیگر هست؛ همان سخنانی که گفتم در روز بازپسین او را محکوم خواهد کرد.
49زیرا من از جانب خود سخن نگفتهام، بلکه پدری که مرا فرستاد به من فرمان داد که چه بگویم و از چه سخن برانم.
50و من میدانم که فرمان او حیات جاویدان است. پس آنچه من میگویم درست همان چیزی است که پدر گفته است تا بگویم.»