برنامه مطالعه روزانه
۲ نوامبر
دوم تواریخ باب ۳۱
31:1 چون این همه به پایان رسید، اسرائیلیانی که حاضر بودند جملگی به شهرهای یهودا رفته، ستونها را خرد کردند و اَشیرَهها را قطع نموده، مکانهای بلند و مذبحها را در سرتاسر یهودا، بِنیامین، اِفرایِم و مَنَسی در هم شکستند و همه را به تمامی نابود کردند. سپس تمامی بنیاسرائیل به شهرهای خود بازگشتند، هر کس به مِلکِ خویش.
2حِزِقیا، کاهنان و لاویان را بر حسب وظایفشان به عنوان کاهن و لاوی به گروههایشان تقسیم کرد تا قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کنند، و نزد دروازههای اردوی خداوند خدمت کرده، شکرگزاری و ستایش نمایند.
3پادشاه همچنین سهم خود را از اموال خویش برای قربانیهای تمامسوز تقدیم کرد، یعنی برای قربانیهای تمامسوزِ صبحگاهی و شامگاهی، و قربانیهای تمامسوز روزهای شَبّات و ماههای نو و اعیادِ مقرر، آن سان که در شریعت خداوند نوشته شده است.
4به ساکنین اورشلیم نیز فرمان داد تا سهم خاص کاهنان و لاویان را بپردازند، تا ایشان بتوانند خود را وقفِ شریعت خداوند سازند.
5در پی انتشار این فرمان، بنیاسرائیل نوبر گندم، شراب، روغن، عسل و تمامی محصول زمین را به فراوانی آوردند. آنان دهیکِ همه چیز را به فراوانی آوردند.
6و بنیاسرائیل و یهودا که در شهرهای یهودا ساکن بودند نیز دهیکِ گاوان و گوسفندان و دهیک موقوفاتی را که به یهوه خدایشان وقف شده بود، آوردند و توده توده بر روی هم انباشتند.
7آنان ساختن تودهها را در ماه سوّم آغاز کردند، و در ماه هفتم آنها را به پایان رساندند.
8چون حِزِقیا و صاحبمنصبان آمدند و آن تودهها را دیدند، خداوند و قوم او اسرائیل را متبارک خواندند.
9حِزِقیا از کاهنان و لاویان دربارۀ آن تودهها پرسید،
10و عَزَریا کاهنِ اعظم از خاندان صادوق پاسخ داد: «از وقتی قوم آوردنِ هدایا به خانۀ خداوند را آغاز کردهاند، خوردهایم و سیر شدهایم و فراوان نیز باقی نهادهایم، زیرا که خداوند قوم خود را برکت داده و این همه باقی مانده است.»
11آنگاه حِزِقیا دستور داد انبارها در خانۀ خداوند مهیا سازند، و چنین کردند.
12و هدایا، دهیکها و چیزهای وقفشده را با امانتداری آوردند. کونَنیای لاوی بر آنها رئیس بود و پس از او، برادرش شِمعی.
13یِحیئیل، عَزَریا، نَخَت، عَسائیل، یِریموت، یوزاباد، اِلیئیل، یِسمَخیا، مَخَت و بِنایا نیز مطابق آنچه حِزِقیای پادشاه و عَزَریا سرپرست خانۀ خدا تعیین کرده بودند، به عنوان ناظران زیرِ دست کونَنیا و برادرش شِمعی انجاموظیفه میکردند.
14قوری پسر یِمنَۀ لاوی، نگهبان دروازۀ شرقی، بر قربانیهای اختیاریِ خدا نظارت داشت، تا هدایای خداوند و هدایای بسیار مقدسِ تقدیمی را تقسیم نماید.
15عِدِن، مینیامین، یِشوعَ، شِمَعیا، اَمَریا و شِکَنیا دستیاران امین او در شهرهای کاهنان بودند، تا هدایا را میان برادرانشان، خواه پیر و خواه جوان، بر حسب گروههایشان تقسیم کنند.
16آنان همچنین هدایا را میان تمام افراد مذکرِ سه ساله و بالاتر که در نسبنامهها ثبت شده بودند تقسیم کردند، یعنی میان تمامی کسانی که برای انجام خدمت روزانهشان بر حسب وظایف و گروههایشان به خانۀ خداوند داخل میشدند،
17و نیز میان کاهنانی که بر حسب خاندانهایشان در نسبنامهها ثبت شده بودند، و نیز میان لاویانِ بیست ساله و بالاتر بر حسب وظایف و گروههایشان.
18ایشان با تمامیِ کودکان، زنان، پسران و دخترانشان، یعنی تمامی جماعت، در نسبنامهها ثبت شدند، زیرا خود را با امانتداری تقدیس کرده بودند.
19و اما در خصوص کاهنانِ نسلِ هارون که در کشتزارهای اطراف شهرهایشان ساکن بودند، مردانی در چند شهر به نام تعیین شدند تا سهمها را میان تمام افراد مذکر از کاهنان، و تمام آنانی که از لاویان در نسبنامهها ثبت شده بودند، تقسیم کنند.
20باری، حِزِقیا در سرتاسر یهودا بدین منوال عمل کرد، و آنچه را نزد یهوه خدایش نیکو و درست و راست بود به جا آورد.
21او در هر کاری که برای خدمت خانۀ خدا بر طبق شریعت و فرمانها به جهت طلبیدن خدا بدان اقدام میکرد، آن را به تمامی دل انجام میداد، و کامیاب گردید.
دانیال باب ۱۱
11:1 و در نخستین سالِ داریوش مادی، من نیز ایستادم تا او را پشتیبانی و تقویت کنم.
2«اکنون حقیقت را به تو اعلام میکنم. اینک سه پادشاهِ دیگر در پارس بر خواهند خاست، و چهارمین از همۀ آنان توانگرتر خواهد بود. چون او به سبب توانگریاش نیرومند گردد، همگان را بر ضد حکومت یونان بر خواهد انگیخت.
3آنگاه پادشاهی بزرگ به پا خواهد خاست و با اقتداری عظیم حکومت خواهد کرد و هر چه بخواهد انجام خواهد داد.
4اما چون به پا خیزد، حکومتش تجزیه شده، در جهت بادهای چهارگانۀ آسمان تقسیم خواهد گردید، و به نسل او نخواهد رسید و از اقتداری که او داشت برخوردار نخواهد بود، زیرا حکومتش ریشهکن شده، به کسان دیگر سپرده خواهد شد.
5«آنگاه پادشاه جنوب نیرومند خواهد گشت، اما یکی از سردارانش از خودِ او نیرومندتر شده، به حکومت خواهد رسید و اقتدارش بس عظیم خواهد بود.
6پس از سالی چند، پادشاه جنوب و پادشاه شمال به هم خواهند پیوست. دختر پادشاه جنوب نزد پادشاه شمال خواهد رفت تا با وی پیمان بندد. اما آن دختر قدرت بازوی خود را حفظ نخواهد کرد و آن پادشاه و بازویش برقرار نخواهند ماند، اما آن دختر همراه آنان که او را آوردند و پدرش و آن که در آن روزها از وی حمایت میکرد، تسلیم خواهند گردید.
7«آنگاه جوانهای از ریشههای آن دختر در جای پادشاه بر خواهد خاست. او به نیروهای پادشاه شمال حمله خواهد کرد و به دژ وی در خواهد آمد؛ او بر ضد ایشان دست به عمل زده، بر ایشان چیره خواهد شد.
8او همچنین خدایان و بتهای ریختهشده و ظروف گرانبهای طلا و نقرۀ ایشان را به مصر به غنیمت خواهد برد، و سالی چند پادشاه شمال را به حال خود خواهد گذاشت.
9آنگاه پادشاه شمال به قلمرو پادشاه جنوب داخل خواهد شد، اما به مملکت خود عقب خواهد نشست.
10«سپس پسران او مهیای نبرد خواهند شد و جماعتی از لشکرهای عظیم گِرد خواهند آورد و همچون سیل خواهند آمد و از میانشان عبور کرده، بار دیگر جنگ را تا دژ او پیش خواهند برد.
11آنگاه پادشاه جنوب غضبناک شده، بیرون خواهد آمد و با پادشاه شمال خواهد جنگید. و پادشاه شمال گروهی عظیم بر پا خواهد داشت، ولی آن گروه به دست پادشاه جنوب تسلیم خواهند شد.
12و چون آن گروه از میان برداشته شود، دل او مغرور خواهد شد و دهها هزار تن را هلاک خواهد کرد، اما چیره نخواهد شد.
13زیرا پادشاه شمال، دیگر بار گروهی عظیمتر از گروه نخست گِرد خواهد آورد، و پس از سالی چند با لشکری عظیم و تجهیزات فراوان خواهد آمد.
14«در آن روزگار بسیاری بر ضد پادشاه جنوب به پا خواهند خاست، و مردان خشونتکار از قوم تو خویشتن را بر خواهند افراشت تا رؤیا را تحقق بخشند، اما ناکام خواهند ماند.
15آنگاه پادشاه شمال خواهد آمد و سنگرها به پا کرده، شهر حصاردار را به تصرف در خواهد آورد. نیروهای جنوب، حتی بهترین سربازانشان، یارای ایستادگی نخواهند داشت، زیرا دیگر توان ایستادگی نخواهد بود.
16اما آن که بر ضد وی میآید هرآنچه را که بخواهد، انجام میدهد، و هیچکس را یارای ایستادگی در برابر او نخواهد بود. او در ’سرزمین زیبا‘ خواهد ایستاد، و هلاکت در دستش خواهد بود.
17او بر آن خواهد شد که با همۀ نیروی حکومت خویش بیاید، و با خود مفاد پیمانی را خواهد آورد و آن را منعقد خواهد کرد. او دخترِ زنان را به پادشاه جنوب خواهد داد تا حکومت او را تباه سازد، اما کامیاب نخواهد شد و به مقصودش نخواهد رسید.
18آنگاه رو به سوی سرزمینهای ساحلی خواهد نهاد و بسیاری از آنها را تسخیر خواهد کرد، اما سرداری به گستاخی وی پایان خواهد داد. آری، وی گستاخی او را به خودش باز خواهد گردانید.
19سپس به سوی دژهای سرزمین خویش باز خواهد گشت، اما لغزیده، خواهد افتاد و از میان خواهد رفت.
20«سپس به جای او کسی بر خواهد خاست که عاملی را جهت اخذ خَراج برای حشمت سلطنت گسیل خواهد داشت. اما پس از ایامی چند او نیز هلاک خواهد شد، ولی نه به غضب یا در نبرد.
21به جای او شخصی فرومایه خواهد برخاست که افتخار سلطنت را به وی نخواهند داد، بلکه بیخبر آمده، حکومت را به چربزبانی تصاحب خواهد کرد.
22لشکریان و حتی رئیس عهد بهتمامی از حضور او رُفته شده، در هم خواهند شکست.
23و از زمانی که با وی متحد شوند، به حیله رفتار خواهد کرد و با عدهای انگشتشمار ترقی کرده، بزرگ خواهد شد.
24و بیخبر به مرغوبترین بخشهای ولایت درآمده، کارهایی خواهد کرد که نه پدرانش و نه پدرانِ پدرانش کردهاند. او غارت و غنیمت و ثروت را میان متحدان خویش تقسیم خواهد کرد، و بر ضد شهرهای حصاردار تدبیرها خواهد نمود، ولی این برای مدتی خواهد بود.
25آنگاه به نیرو و عزمی راسخ با لشکری عظیم بر پادشاه جنوب یورش خواهد بُرد. پادشاه جنوب نیز با لشکری عظیم و بهغایت نیرومند، آمادۀ نبرد خواهد شد، اما یارای ایستادگی نخواهد داشت زیرا که بر ضد او تدبیرها خواهد شد.
26کسانی که از سفرۀ او میخورند او را هلاک خواهند کرد و سپاهیانش رُفته شده، بسیاری کشته خواهند افتاد.
27دل این دو پادشاه به بدی مایل خواهد شد. آنها بر سر یک سفره دروغها خواهند گفت، اما این به جایی نخواهد رسید، چراکه انتها هنوز برای زمانِ معین است.
28پس پادشاه شمال با ثروتی سرشار به سرزمین خویش باز خواهد گشت، ولی دلش بر ضد عهد مقدس خواهد بود. پس به خواست خود عمل خواهد کرد و سپس به سرزمین خویش باز خواهد گشت.
29«آنگاه در زمان معین باز خواهد گشت و به سرزمین جنوب در خواهد آمد، ولی این بار مانند بار نخست نخواهد بود.
30کشتیهای کِتّیم به رویارویی با او خواهند رفت، و او مأیوس شده، عقبنشینی خواهد کرد و بر عهد مقدس غضبناک شده، به خواست خود عمل خواهد نمود. اما برگشته، به کسانی که عهد مقدس را ترک گویند، توجه نشان خواهد داد.
31سپاهیان از جانب او برخاسته، قُدس و قلعهاش را نجس خواهند ساخت و قربانی دائمی را متوقف خواهند کرد. آنگاه مکروهِ ویرانگر را بر پا خواهند داشت.
32او با چربزبانی کسانی را که بر ضد عهد شرارت میورزند، گمراه خواهد ساخت. ولی کسانی که خدای خویش را میشناسند نیرومند بوده، دست به عمل خواهند زد.
33خردمندان قوم، بسیاری را فهم خواهند بخشید، اگرچه ایامی چند به شمشیر و آتش و اسارت و تاراج خواهند افتاد.
34و چون بیفتند، یاریِ اندکی بدیشان خواهد رسید. اما بسیاری به چربزبانی به آنان خواهند پیوست،
35و برخی از خردمندان خواهند افتاد تا تصفیه و تطهیر و سفید گردند تا آنگاه که زمان آخر در رسد، زیرا که این هنوز برای زمان معین است.
36«آنگاه پادشاه هر چه بخواهد خواهد کرد. او خویشتن را بر همۀ خدایان افراشته، بزرگ خواهد ساخت، و بر ضد خدای خدایان سخنان شگفت خواهد گفت. او تا به کمال رسیدن غضب، کامیاب خواهد بود، زیرا آنچه مقدر است انجام خواهد شد.
37او نه به خدایان پدرانش اعتنا خواهد کرد، نه به آن که محبوب زنان است و نه به هیچ خدای دیگر، زیرا خویشتن را بر همۀ آنها خواهد افراشت.
38او به جای آنها، خدای دژها را حرمت خواهد نهاد و خدایی را که پدرانش نشناخته بودند با زر و سیم و سنگهای گرانبها و هدایای نفیس تکریم خواهد کرد.
39او به یاری خدایی بیگانه بر ضد دژهای مستحکم عمل خواهد کرد، و بر عزّتِ کسانی که وی را پذیرا شوند، خواهد افزود و ایشان را بر مردمان بسیار حاکم خواهد ساخت و زمین را به بهایی میان ایشان تقسیم خواهد کرد.
40«در زمان آخر، پادشاه جنوب بر وی حمله خواهد آورد، اما پادشاه شمال با ارابهها و سواران و کشتیهای بسیار، همچون گردباد بر ضد وی خواهد آمد. او به سرزمینها در خواهد آمد و چون سیل از میانشان خواهد گذشت.
41و به ’سرزمین زیبا‘ نیز در خواهد آمد. بسیاری خواهند افتاد، اما اینان، یعنی اَدوم و موآب و بخشهای اصلی سرزمین عَمّونیان، از دست وی رهایی خواهند یافت.
42او دست خود را بر ضد مملکتها دراز خواهد کرد و سرزمین مصر نیز رهایی نخواهد یافت.
43او بر خزانههای طلا و نقره و تمامی نفایس مصر استیلا خواهد یافت، و مردمان لیبی و کوش از او پیروی خواهند کرد.
44اما اخبار از مشرق و شمال وی را مضطرب خواهد کرد، و او با خشم فراوان بیرون خواهد رفت تا بسیاری را هلاک کرده، به نابودی کامل بسپارد.
45او خیمههای شاهانۀ خود را بین دریا و کوه مقدس و زیبا بر پا خواهد داشت. با این حال، به اَجَل خود خواهد رسید، و هیچکس وی را یاری نخواهد داد.
اعمال رسولان باب ۱۱ , ۱۲
11:1 رسولان و برادران در سرتاسر یهودیه شنیدند که غیریهودیان نیز کلام خدا را پذیرفتهاند.
2پس چون پطرس به اورشلیم بازگشت، طرفدارانِ ختنه بر او خُرده گرفته، گفتند:
3«چگونه توانستی به خانۀ ختنهناشدگان بروی و با آنها همسفره شوی؟»
4پطرس همۀ ماجرا را از آغاز بهتفصیل برایشان بازگو کرده، گفت:
5«من در یافا به دعا مشغول بودم که در عالم رؤیا دیدم چیزی همچون سفرهای بزرگ که از چهارگوشه آویخته بود، از آسمان فرود آمد و به من رسید.
6چون نیک نگریستم، چارپایان و وحوش و خزندگان و پرندگان بر آن دیدم.
7سپس ندایی به گوشم رسید که میگفت: ”ای پطرس، برخیز، ذبح کن و بخور.“
8«جواب دادم: ”حاشا از من، خداوندا، زیرا هرگز به چیزی حرام یا نجس لب نزدهام.“
9«بار دوّم از آسمان ندا آمد که ”آنچه خدا پاک ساخته، تو نجس مخوان.“
10و این امر سه بار تکرار شد؛ سپس همۀ آن چیزها به آسمان بالا برده شد.
11«در همان موقع، سه تن که از قیصریه نزد من فرستاده شده بودند، به خانهای که در آن بودم رسیدند.
12روح خدا به من گفت که در رفتن با آنان تردید مکنم. این شش برادر نیز با من آمدند، و ما به خانۀ آن مرد درآمدیم.
13او برای ما بازگفت که چگونه در خانۀ خود فرشتهای دیده که به او گفته است: ”کسانی به یافا بفرست تا شَمعونِ معروف به پطرس را به اینجا بیاورند.
14او برای تو پیامی خواهد آورد که به واسطۀ آن تو و تمامی اهل خانهات نجات خواهید یافت.“
15«چون سخن آغاز کردم، روحالقدس بر آنها نازل شد، درست همانگونه که نخست بر ما نازل شده بود.
16آنگاه گفتۀ خداوند را بهخاطر آوردم که فرموده بود: ”یحیی با آب تعمید میداد ولی شما با روحالقدس تعمید خواهید یافت.“
17اگر خدا همان عطا را به آنها بخشید که پس از ایمان آوردن به عیسی مسیحِ خداوند به ما عطا فرموده بود، پس من که باشم که بخواهم مانع کار خدا شوم؟»
18چون این سخنان را شنیدند، خاموش شدند و خدا را ستایش کرده، گفتند: «براستی که خدا توبۀ حیاتبخش را به غیریهودیان نیز عطا فرموده است!»
19و امّا آنان که در پیِ آزارِ آغاز شده با ماجرای استیفان پراکنده شده بودند، تا نواحی فینیقیه و قپرس و اَنطاکیه سفر کردند. آنان کلام را فقط به یهودیان اعلام میکردند و بس.
20امّا در میان ایشان تنی چند از اهالی قپرس و قیرَوان بودند که چون به اَنطاکیه رسیدند، با یونانیان نیز سخن گفتند و عیسای خداوند را به آنان بشارت دادند.
21دست خداوند نیز با ایشان بود و گروهی بسیار ایمان آورده، به خداوند گرویدند.
22چون این خبر به کلیسای اورشلیم رسید، برنابا را به اَنطاکیه فرستادند.
23وقتی او به آنجا رسید و فیض خدا را دید، شادمان شد و همه را ترغیب کرد تا با تمام دل به خداوند وفادار باشند،
24زیرا مردی بود نیک و پر از روحالقدس و ایمان. بدینسان گروهی بسیار به خداوند پیوستند.
25پس از آن، برنابا به تارسوس رفت تا سولُس را بیابد.
26و چون یافت، وی را به اَنطاکیه آورد. ایشان در آنجا سالی تمام با کلیسا گرد میآمدند و گروهی بسیار را تعلیم میدادند. در اَنطاکیه بود که شاگردان را نخستین بار ’مسیحی‘ خواندند.
27در آن روزها چند نبی از اورشلیم به اَنطاکیه آمدند.
28یکی از آنها که آگابوس نام داشت، برخاست و با الهامِ روح پیشگویی کرد که قحطی سختی در سرتاسر دنیا خواهد آمد. این قحطی در زمان حکومت کْلودیوس رخ داد.
29پس شاگردان بر آن شدند که هر یک در حد توان، کمکی برای برادران ساکن یهودیه بفرستند.
30پس چنین کردند و هدیهای به دست برنابا و سولُس نزد مشایخ فرستادند.
12:1 در آن زمان، هیرودیسِ پادشاه دست ستم بر برخی از افراد کلیسا دراز کرد.
2به دستور او یعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشتند.
3و چون دید این کار یهودیان را خشنود ساخت، گامی فراتر برداشت و پطرس را نیز گرفتار کرد. این در ایام عید فَطیر رخ داد.
4هیرودیس پس از گرفتار کردن پطرس، او را به زندان انداخت و چهار دستۀ چهار نفری را به نگهبانی او برگماشت. و بر آن بود که پس از عید پِسَخ، او را در برابر همگان محاکمه کند.
5پس پطرس را در زندان نگاه داشتند، امّا کلیسا با جدیّتِ تمام نزد خدا برای او دعا میکرد.
6شبِ قبل از روزی که هیرودیس قصد داشت پطرس را به محاکمه بکِشد، او به دو زنجیر بسته و میان دو سرباز خفته بود، و نگهبانان نیز مقابل درِ زندان پاس میدادند.
7ناگاه فرشتۀ خداوند ظاهر شد و نوری در درون زندان درخشید. فرشته به پهلوی پطرس زد و او را بیدار کرده، گفت: «زود برخیز!» در دم زنجیرها از دستهایش فرو~افتاد.
8فرشته به او گفت: «کمرت را ببند و کفش به پا کن.» پطرس چنین کرد. سپس فرشته به او گفت: «ردایت را بر خود بپیچ و از پی من بیا.»
9پس پطرس از پی او از زندان بیرون رفت. امّا باور نمیکرد که آنچه فرشته انجام میدهد، واقعی است، بلکه گمان میکرد رؤیا میبیند.
10آنها از نگهبانان اوّل و دوّم گذشتند و به دروازۀ آهنینی رسیدند که رو به شهر باز میشد. دروازه خود به خود مقابل ایشان گشوده شد. پس بیرون رفتند و چون به انتهای کوچه رسیدند، ناگاه فرشته ناپدید شد.
11آنگاه پطرس به خود آمد و گفت: «اکنون دیگر یقین دارم که خداوند فرشتۀ خود را فرستاده و مرا از چنگ هیرودیس و آنچه قوم یهود در انتظارش بودند، رهانیده است.»
12چون این را دریافت، به خانۀ مریم مادر یوحنای معروف به مَرقُس رفت. در آنجا بسیاری گرد آمده بودند و دعا میکردند.
13چون پطرس درِ خانه را کوبید، خادمهای به نام رودا آمد تا در را بگشاید.
14امّا چون صدای پطرس را شناخت، از فرط شادی، بدون گشودن در، به درون شتافت و اعلام داشت: «پطرس بر در ایستاده است!»
15به او گفتند: «مگر دیوانه شدهای؟» امّا چون اصرار او را دیدند، گفتند: «لابد فرشتۀ اوست.»
16در این حین، پطرس همچنان در میزد. سرانجام، چون در را گشودند، با دیدن او غرق در شگفتی شدند.
17پطرس با اشارۀ دست، آنان را خاموش ساخت و شرح داد که چگونه خداوند او را از زندان رهانیده است. سپس گفت: «یعقوب و دیگر برادران را از این امر آگاه سازید.» آنگاه به جایی دیگر رفت.
18صبح روز بعد، در میان سپاهیان غوغایی بر پا شد، زیرا نمیدانستند چه بر سر پطرس آمده است.
19هیرودیس دستور داد همه جا پطرس را جستجو کنند؛ و چون او را نیافتند از نگهبانان بازخواست کرد و حکم به قتل آنها داد. سپس از یهودیه به قیصریه رفت و چندی در آنجا ماند.
20هیرودیس بر مردمِ صور و صیدون خشم گرفته بود. از این رو به یکدل نزد او رفتند و اجازۀ شرفیابی خواستند. آنان بْلاستوس، پیشکار خاص شاه را با خود متحد کرده، در طلب آشتی برآمدند، زیرا خوراک و معاش آنها از سرزمین هیرودیس فراهم میشد.
21در روز مقرر، هیرودیس ردای شاهی به تن کرده، بر تخت نشست و نُطقی برای جماعت ایراد کرد.
22مردم فریاد برآوردند: «این صدای یکی از خدایان است، نه صدای آدمی!»
23در دَم، فرشتۀ خداوند او را زد، از آن رو که خدا را تجلیل نکرده بود. آنگاه کرمها بدنش را خوردند و مرد.
24امّا کلام خدا هر چه بیشتر پیش میرفت و منتشر میشد.
25چون برنابا و سولُس مأموریت خود را به انجام رسانیدند، از اورشلیم بازگشتند و یوحنای معروف به مَرقُس را نیز همراه خود آوردند.