برنامه مطالعه روزانه
۱۲ نوامبر
عزرا باب ۸
8:1 اینانند سران خاندانها و کسانی که با ایشان ثبت شدند و در ایام سلطنت اردشیرِ پادشاه با من از بابِل برآمدند:
2از خاندان فینِحاس: جِرشوم؛ از خاندان ایتامار: دانیال؛ از خاندان داوود: حَطّوش،
3از نسل شِکَنیا؛ از خاندان فَرعوش: زکریا همراه با ۱۵۰ مرد دیگر که با او ثبت شدند؛
4از خاندان فَحَتموآب: اِلیِهوعینای پسر زِرَحیا، همراه با ۲۰۰ مرد دیگر؛
5از خاندان زاتّو: شِکَنیا پسر یَحَزیئیل، همراه با ۳۰۰ مرد دیگر؛
6از خاندان عادین: عِبِد پسر یوناتان، همراه با ۵۰ مرد دیگر؛
7از خاندان عیلام: یِشَعیا پسر عَتَلیا، همراه با ۷۰ مرد دیگر؛
8از خاندان شِفَطیا: زِبَدیا پسر میکائیل، همراه با ۸۰ مرد دیگر؛
9از خاندان یوآب: عوبَدیا پسر یِحیئیل، همراه با ۲۱۸ مرد دیگر؛
10از خاندان بَنی: شِلومیت پسر یوسِفیا، همراه با ۱۶۰ مرد دیگر؛
11از خاندان بِبای: زکریا پسر بِبای، همراه با ۲۸ مرد دیگر؛
12از خاندان عَزجَد: یوحانان پسر هَقّاطان، همراه با ۱۱۰ مرد دیگر؛
13از خاندان اَدونیقام، یعنی آنان که آخر آمدند، نامهایشان چنین است: اِلیفِلِط و یِعیئیل و شِمَعیا، همراه با ۶۰ مرد دیگر؛
14و از خاندان بِغوای: عوتای و زَکّور همراه با ۷۰ مرد دیگر.
15پس آنها را نزد رودخانهای که به اَهَوا میرود، گرد آوردم و سه روز در آنجا اردو زدیم. و چون مردم و کاهنان را ملاحظه کردم، از لاویان کسی را در آنجا نیافتم.
16پس اِلعازار و اَریئیل و شِمَعیا و اِلناتان و یاریب و اِلناتان و ناتان و زکریا و مِشُلّام را که از رؤسای قوم بودند و یویاریب و اِلناتان را که مردانی خردمند بودند، فرا~خواندم
17و آنها را نزد اِدّوی رئیس، در مکان کاسِفیا گسیل داشتم و سخنانی را که میبایست به عِدّو و برادرانش، خادمان معبد در مکان کاسِفیا، بگویند به آنها بازگفتم، تا خادمانی برای خانۀ خدای ما، نزد ما بیاورند.
18از آنجا که دست نیکوی خدای ما بر ما بود، آنها مردی کاردان، شِرِبیا نام، از خاندان مَحْلی، پسر لاوی، پسر اسرائیل را که همراه با پسران و برادرانش ۱۸ تن میشدند، نزد ما آوردند؛
19همچنین حَشَبیا را همراه با یِشَعیا که از خاندان مِراری بود، با برادرانش و پسران ایشان که بیست تن بودند
20و دویست و بیست تن از خادمان معبد را که داوود و صاحبمنصبانش برای خدمت به لاویان تعیین کرده بودند. همۀ اینان به نام ثبت شدند.
21آنجا، نزد رود اَهَوا، به روزه اعلام کردم، تا خویشتن را نزد خدایمان متواضع کرده، از او برای خود و فرزندان و تمامی اموال خویش سفری امن بطلبیم،
22زیرا شرم داشتم از پادشاه سپاهیان و سواران بطلبم تا در راه، ما را از دشمنان محافظت کنند، چون پیشتر به پادشاه گفته بودیم: «دست خدای ما بر هر که او را بطلبد برای خیریت است، اما قدرت و خشم او بر ضد آنانی است که او را ترک گویند.»
23پس روزه گرفته، خدای خود را برای این امر طلبیدیم، و او ما را مستجاب فرمود.
24پس، از میان رؤسای کاهنان دوازده تن را برگزیدم: شِرِبیا و حَشَبیا و همراه ایشان ده تن از برادرانشان را.
25و هدایای نقره و طلا و ظرفهایی را که پادشاه و مشیران و صاحبمنصبانش همراه با تمامی اسرائیلیانِ حاضر در آنجا به خانۀ خدای ما اهدا کرده بودند، وزن کرده، به آنها سپردم.
26۶۵۰ وزنه نقره، ۱۰۰ وزنه ظرفهای نقره، ۱۰۰ وزنه طلا،
27۲۰ کاسۀ طلا به ارزش ۱۰۰۰ دِرهَم و دو ظرف از برنج ناب صیقلی را که ارزش آنها با طلا برابر بود، وزن کرده به آنها سپردم
28و گفتم: «شما برای خداوند مقدسید و این ظرفها نیز مقدس است، و این نقره و طلا هدایای اختیاری برای یهوه خدای پدرانتان است.
29پس به هوش باشید و از آنها محافظت کنید، تا آنگاه که آنها را در حضور رؤسای کاهنان و لاویان و سران خاندانهای اسرائیل در اورشلیم، در حجرههای خانۀ خداوند وزن کرده، تحویل دهید.»
30پس کاهنان و لاویان نقره و طلا و ظرفهای وزنشده را تحویل گرفتند تا آنها را به خانۀ خدای ما در اورشلیم برسانند.
31پس در روز دوازدهم از ماه نخست، از رود اَهَوا کوچ کرده، رهسپار اورشلیم شدیم. دست خدای ما با ما بود و او ما را از دست دشمنان و راهزنان رهانید.
32پس به اورشلیم رسیدیم و سه روز در آنجا ماندیم.
33روز چهارم، نقره و طلا و ظروف را در خانۀ خدایمان وزن کرده، به دست مِرِموت پسر اوریای کاهن سپردیم. اِلعازار پسر فینِحاس با او بود و نیز یوزاباد پسر یِشوعَ و نوعَدیا پسر بِنّوی، که از لاویان بودند.
34آنها همه چیز را شمردند و وزن کردند، و وزن همه چیز در همان زمان ثبت شد.
35اسیرانی که از تبعید بازگشته بودند، قربانیهای تمامسوز به خدای اسرائیل تقدیم کردند: ۱۲ گاو نر برای تمامی اسرائیل، ۹۶ قوچ، ۷۷ بره و ۱۲ بز نر برای قربانی گناه. تمامی اینها قربانی تمامسوز برای خداوند بود.
36نیز اوامر پادشاه را به ساتْراپهای شاه و فرمانداران ماورای نهر رساندند و ایشان نیز قوم و خانۀ خدا را اعانت کردند.
هوشع باب ۹
9:1 ای اسرائیل، شادی مکن، و همچون قومهای دیگر وجد منما! زیرا تو به خدای خویش خیانت ورزیدهای؛ تو در همۀ خرمنگاهها اجرت فاحشگی را دوست داشتهای.
2خرمنگاهها و چَرخُشتها ایشان را سیر نخواهد کرد، و شراب تازه مأیوسشان خواهد نمود.
3در زمین خداوند باقی نخواهند ماند، بلکه اِفرایِم به مصر باز خواهد گشت، و در آشور طعام نجس خواهند خورد.
4هدایای ریختنیِ شرابْ تقدیم خداوند نخواهند کرد، و قربانیهایشان او را خشنود نخواهد ساخت. همچون خوراکِ عزا برای ایشان خواهد بود، و هر که از آن بخورد نجس خواهد شد. زیرا خوراک ایشان تنها برای اشتهای خودشان خواهد بود، و به خانۀ خداوند در نخواهد آمد.
5پس در روزهای عید چه خواهید کرد، در ایام جشنهای خداوند؟
6زیرا اینک هرچند از نابودی جان به در برند، مصر ایشان را گرد خواهد آورد و مِمفیس دفنشان خواهد کرد. خزائن نقرۀ ایشان را خارها به تصرف در خواهند آورد، و خاربوتهها در خیمههایشان خواهد رویید.
7ایام مجازات آمده، و روزهای مکافات فرا~رسیده است؛ اسرائیل این را خواهد دانست. نبیْ احمق شده است، و صاحبِ روح، دیوانه، به سبب شرارت بزرگ و نفرت بسیار تو.
8نبی از جانب خدای من بر اِفرایِم دیدبانی میکند؛ اما دام صیاد بر همۀ راههایش نهاده شده، و دشمنی در خانۀ خدایش در انتظار اوست.
9ایشان همچون ایام جِبعَه، به عمق فساد فرو~افتادهاند؛ پس او شرارت ایشان را به یاد خواهد آورد و گناهانشان را مکافات خواهد رسانید.
10اسرائیل را همچون انگور در بیابان یافتم؛ پدران شما را چون نوبر انجیر در ابتدای موسمش دیدم. اما چون ایشان به بَعَلفِغور آمدند، خویشتن را وقف قباحت کردند و مانند معشوق خویش مکروه گشتند.
11جلال اِفرایِم مانند پرندهای خواهد پرید، و هیچ تولد یا حاملگی یا آبستنشدنی در کار نخواهد بود!
12حتی اگر فرزندان بپرورند، داغِ تمامی آنها را بر دلشان خواهم نهاد. براستی که وای بر ایشان آنگاه که از ایشان دور شوم!
13اِفرایِم را دیدم که همانند صور در چمنزار نیکو غرس شده بود؛ اما اِفرایِم فرزندانش را به کشتارگاه بیرون خواهد آورد.
14خداوندا، بدیشان بده! چه چیز را؟ رَحِمی سقطکننده و سینههایی خشک.
15همۀ شرارت ایشان در جِلجال است؛ در آنجا از ایشان متنفر گشتم. به سبب شرارت اعمالشان ایشان را از خانۀ خود بیرون خواهم راند. دیگر ایشان را دوست نخواهم داشت زیرا همۀ رهبرانش یاغیاند.
16اِفرایِم خشک شده و ریشههایش خشکیده است؛ میوه نخواهد آورد. حتی اگر فرزندان بزایند جگرگوشههایشان را خواهم کشت.
17خدای من ایشان را طرد خواهد کرد زیرا به او گوش فرا~ندادند؛ و در میان قومها سرگردان خواهند شد.
اعمال رسولان باب ۲۸
28:1 چون بهسلامت به ساحل رسیدیم، دریافتیم آن جزیره مالت نام دارد.
2ساکنان جزیره لطف بسیار به ما نشان دادند. آنان برای ما آتش افروختند، زیرا باران میبارید و هوا سرد بود، و ما را بهگرمی پذیرا شدند.
3پولس مقداری هیزم گرد آورد و وقتی آن را روی آتش میگذاشت، به علت حرارتِ آتش، ماری از میان آن بیرون آمد و به دستش چسبید.
4ساکنان جزیره چون دیدند که مار از دست او آویزان است، به یکدیگر گفتند: «بیشک این مرد قاتل است که هرچند از دریا نجات یافت، عدالت نمیگذارد زنده بماند.»
5امّا پولس مار را در آتش انداخت و هیچ آسیبی ندید.
6مردم انتظار داشتند بدن او وَرَم کند یا اینکه ناگهان بیفتد و بمیرد. امّا پس از انتظار بسیار، چون دیدند هیچ آسیبی به او نرسید، فکرشان عوض شد و گفتند از خدایان است.
7در آن نزدیکی زمینهایی بود متعلّق به رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت. او ما را به منزل خود دعوت کرد و سه روز بهگرمی از ما پذیرایی نمود.
8از قضا، پدر پوبلیوس در بسترِ بیماری افتاده بود و تب و اسهال داشت. پولس نزد او رفت و دعا کرده، دست بر او گذاشت و شفایش بخشید.
9پس از این واقعه، سایر بیمارانی که در جزیره بودند، میآمدند و شفا میگرفتند.
10آنها ما را تکریمِ بسیار کردند، و چون آمادۀ رفتن میشدیم، هرآنچه نیازمان بود برایمان فراهم آوردند.
11پس از سه ماه، با کشتیای که زمستان را در جزیره مانده بود، راهی دریا شدیم. آن کشتی از اسکندریه بود و علامت جوزا داشت.
12به سیراکوز رسیده، لنگر انداختیم و سه روز توقف کردیم.
13سپس سفر دریایی را ادامه دادیم و به شهر ریگیون رسیدیم. روز بعد، باد جنوبی برخاست، و فردای آن روز به شهر پوتیولی رسیدیم.
14آنجا برادرانی چند یافتیم که از ما دعوت کردند هفتهای با ایشان به سر بریم. سرانجام به روم رسیدیم.
15برادرانِ آنجا شنیده بودند که در راه هستیم، پس تا بازار آپیوس و ’سه میخانه‘ آمدند تا از ما استقبال کنند. پولس با دیدن ایشان خدا را شکر کرد و قوّتقلب یافت.
16چون به روم رسیدیم، به پولس اجازه داده شد با یک سربازِ محافظ در منزل خود بماند.
17سه روز بعد، پولس بزرگان یهود را فرا~خواند. چون گرد آمدند، بدیشان گفت: «ای برادران، با آنکه من کاری بر ضد قوم خود یا رسوم پدرانمان نکرده بودم، مرا در اورشلیم گرفتار کردند و تحویل رومیان دادند.
18آنها از من بازخواست کردند و بر آن شدند آزادم کنند، زیرا در من جرمی ندیدند که سزاوار مرگ باشد.
19امّا چون یهودیان اعتراض کردند، ناچار شدم از قیصر دادخواهی کنم، البته نه تا از قوم خود شکایت کرده باشم.
20از همین رو خواستم شما را ببینم و با شما سخن بگویم، زیرا بهخاطر امید اسرائیل است که مرا بدین زنجیر بستهاند.»
21آنها در پاسخ گفتند: «ما هیچ نامهای از یهودیه دربارۀ تو دریافت نکردهایم، و هیچیک از برادرانی که از آنجا آمدهاند، خبر یا گزارشی بد دربارۀ تو نیاوردهاند.
22ولی مایلیم نظرات تو را بشنویم، زیرا میدانیم که مردم در هر جا بر ضد این فرقه سخن میگویند.»
23پس روزی را تعیین کردند و شماری بسیار به محل اقامت او آمدند تا با وی ملاقات کنند. او از صبح تا شب، به تفصیل دربارۀ پادشاهی خدا با آنان سخن گفت و کوشید با استناد به تورات موسی و کتب پیامبران، دربارۀ عیسی مجابشان کند.
24برخی سخنان او را پذیرفتند، امّا دیگران از ایمان آوردن سر باز زدند.
25پس در حالی که با یکدیگر جرّ و بحث میکردند، آن مکان را ترک گفتند. امّا پیش از آنکه آنجا را ترک گویند، پولس کلام آخرین خود را بیان داشت و گفت: «روحالقدس چه درست با پدران شما سخن گفت، آنگاه که به واسطۀ اِشعیای نبی فرمود:
26«”نزد این قوم برو و بگو، ’به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛ به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد.‘
27زیرا دل این قوم سخت شده، گوشهایشان سنگین گشته، و چشمان خود را بستهاند، مبادا با چشمانشان ببینند، و با گوشهایشان بشنوند، و در دلهای خود بفهمند و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.“
28«پس بدانید که نجات خدا نزد غیریهودیان فرستاده شده است و آنها گوش فرا~خواهند داد!» [
29بعد از آنکه او این را گفت، یهودیان از آنجا رفتند، در حالی که سخت با یکدیگر جرّ و بحث میکردند.]
30بدینسان پولس دو سال تمام در خانۀ اجارهای خود اقامت داشت و هر که را نزدش میآمد، میپذیرفت.
31او پادشاهی خدا را اعلام میکرد و دلیرانه و بیپروا دربارۀ عیسی مسیح خداوند تعلیم میداد.