برنامه مطالعه روزانه
۲۸ دسامبر
ایوب باب ۳۸
38:1 آنگاه خداوند از میان گردباد ایوب را پاسخ داده، گفت:
2«این کیست که با سخنان عاری از معرفت تدبیر مرا در هالۀ ابهام فرو~میبرَد؟
3اکنون کمر خویش چون مرد ببند؛ از تو میپرسم و مرا پاسخ ده!
4«آنگاه که زمین را بنیان نهادم، کجا بودی؟ اگر فهم داری، مرا پاسخ ده!
5کیست که اندازههای آن را تعیین کرد؟ اگر میدانی بگو! یا کیست که ریسمان اندازهگیری بر آن کشید؟
6پایههایش بر چه چیز نهاده شد؟ و کیست که سنگ زاویۀ آن را نهاد،
7آنگاه که ستارگان صبح با هم سرود خواندند، و پسران خدا همگی فریاد شادی سر دادند؟
8«کیست که دریا را به درها مسدود ساخت، آنگاه که از رَحِم بیرون جَست،
9آنگاه که ابرها را جامۀ آن ساختم و تاریکی غلیظ را قنداق آن،
10و از برایش حدود قرار دادم و پشتبندها و درها تعیین کردم،
11و گفتم: ”تا اینجا میتوانی پیش آیی و بس، و در اینجا امواج سرکِشات باید بازایستد“؟
12«آیا در هیچیک از روزهای زندگیات به صبح فرمان دادهای، یا فجر را از مکانش آگاهانیدهای،
13تا کرانهای زمین را فرو~گیرد، و شریران از آن تکانده شوند؟
14زمین چون موم زیرِ خاتم مبدل میشود، و شمایل آن همچون نقشهای جامه، نمایان میگردد.
15نورِ شریران از ایشان گرفته میشود، و بازوی افراشتۀ آنها میشکند.
16«آیا به چشمههای دریا داخل شدهای، یا در اعماق ژرفا گام زدهای؟
17آیا دروازههای مرگ بر تو آشکار شده است، یا دروازههای تاریکی غلیظ را دیدهای؟
18آیا گسترۀ زمین را درک کردهای؟ مرا بگو، اگر این همه را میدانی!
19«راه مسکنِ نور کدام است، و مکان تاریکی کجاست،
20تا آنها را به قلمروشان برسانی، و راههای منزلگهشان را درک کنی؟
21البته که میدانی، زیرا که پیشتر مولود شده بودی، و شمار روزهایت بسیار است!
22«آیا به مخزنهای برف داخل شدهای، یا خزائن تگرگ را دیدهای،
23که آنها را برای زمانِ تنگی نگاه داشتهام، به جهت روز نبرد و جنگ؟
24راهِ مکان تقسیم نور کجاست، یا محل انتشار باد شرقی بر زمین؟
25«کیست که مجرایی برای سیلاب باران کَنده باشد، یا طریقی به جهت صاعقه،
26تا بر زمینی که کسی در آن نیست باران بباراند، و بر بیابانی که هیچ انسانی در آن نباشد،
27تا زمین بایر و متروک را سیراب سازد، و علفهای تازه در آن برویاند؟
28«آیا باران را پدری است، یا کیست که قطرات شبنم را تولید کرده باشد؟
29از رَحِمِ کیست که یخ بیرون میآید، و کیست که ژالۀ آسمان را بزاید؟
30آبها چون سنگْ منجمد میشود، و سطحِ ژرفا یخ میبندد.
31«آیا گردنبند ثریا را توانی بست، یا بندهای جبّار را توانی گشود؟
32آیا صورتهای فَلَکی را در موسمشان بیرون توانی آورد، یا دُب اکبر را با فرزندانش هدایت توانی کرد؟
33آیا قانونهای آسمان را میدانی، یا آنها را بر زمین حکمفرما توانی کرد؟
34«آیا آواز خویش را تا به ابرها بلند توانی کرد، تا که سیلابها تو را بپوشاند؟
35آیا برقها توانی فرستاد، تا روانه شده، تو را گویند: ”گوش به فرمانیم“؟
36کیست که حکمت را در باطن نهاد، یا فهم را به ذهن بخشید؟
37کیست که ابرها را به حکمت بشمارد؟ و کیست که آب از مَشکهای آسمان فرو~ریزد،
38آنگاه که خاک به گِل بدل میشود، و کلوخها به هم میچسبند؟
39«آیا شکار از برای مادهشیر صید توانی کرد، یا اشتهای شیربچگان را سیر توانی نمود،
40آنگاه که در لانههایشان خود را جمع میکنند، یا در بیشهها به کمین مینشینند؟
41کیست که برای زاغ خوراک فراهم میکند، آنگاه که زاغچههایش نزد خدا فریاد برمیآورند، و از نبود خوراک سرگردان میشوند؟
زکریا باب ۱۳ , ۱۴
13:1 «در آن روز برای خاندان داوود و ساکنان اورشلیم چشمهای به جهت طهارت از گناه و ناپاکی گشوده خواهد شد.
2«خداوند لشکرها میفرماید: در آن روز نام بتها را از این سرزمین محو خواهم ساخت، و دیگر کسی آنها را به یاد نخواهد آورد. نیز انبیا و روح پلید را از این سرزمین دور خواهم کرد.
3اگر کسی باز نبوّت کند، پدر و مادرش که او را به دنیا آوردهاند به وی خواهند گفت: ”تو نباید زنده بمانی، زیرا به نام خداوند سخن دروغ میگویی.“ و چون نبوّت کند پدر و مادرش که او را به دنیا آوردهاند، او را از دم تیغ خواهند گذراند.
4«در آن روز هر یک از انبیا چون نبوّت کنند، از رؤیای خویش شرمسار خواهند بود، و دیگر جامۀ پشمین برای فریب دادن نخواهند پوشید،
5بلکه هر یک خواهند گفت: ”من نبی نیستم، بلکه کِشتگَرِ زمینم و این زمین نیز از جوانی مِلک من بوده است.“
6و اگر کسی از او بپرسد: ”این زخمها بر پشت تو چیست؟“ پاسخ خواهد داد: ”در خانۀ دوستانم این زخمها را برداشتهام.“
7«خداوند لشکرها میگوید: «ای شمشیر، بر ضد شبان من برخیز، بر ضد مردی که همدوش من است! شبان را بزن و گوسفندان پراکنده خواهند شد، و من دست خود را بر کوچکان بلند خواهم کرد.
8«خداوند میفرماید: در سرتاسر این سرزمین، دو سوّم قطع شده، خواهند مرد، و یک سوّم باقی خواهند ماند.
9و من آن یک سوّم را از میان آتش عبور خواهم داد؛ آنان را همچون نقره تصفیه خواهم کرد و همچون طلا مَحَک خواهم زد. ایشان نام مرا خواهند خواند، و من ایشان را مستجاب خواهم کرد؛ خواهم گفت، ”ایشان قوم منند؛“ و ایشان خواهند گفت: ”یهوه خدای ماست.“»
14:1 اینک روزی برای خداوند میآید که در آن غنایمی که از شما گرفته شد، میانتان تقسیم خواهد شد.
2زیرا من تمامی قومها را گرد خواهم آورد تا با اورشلیم بجنگند. شهر تسخیر خواهد شد؛ خانهها تاراج و زنان بیعصمت خواهند گشت. نیمی از اهالی شهر به تبعید برده خواهند شد، اما باقیماندۀ قوم از شهر منقطع نخواهند گردید.
3آنگاه خداوند بیرون آمده، بر ضد آن قومها خواهد جنگید، آنگونه که در روز نبرد میجنگد.
4در آن روز، پاهای او بر کوه زیتون که مقابل اورشلیم به جانب شرق است خواهد ایستاد، و کوه زیتون از شرق تا غرب به دو نیم شده، درّۀ عظیمی پدید خواهد آورد؛ نیمی از کوه به جانب شمال و نیمی دیگر به جانب جنوب حرکت خواهد کرد.
5و شما به درّۀ کوههای من خواهید گریخت، زیرا درّۀ کوهها تا به آصَل خواهد رسید. آری، شما خواهید گریخت همانگونه که در زمان عُزّیا پادشاه یهودا از زلزله گریختید. آنگاه یهوه خدای من خواهد آمد، و همۀ قُدسیان با وی.
6در آن روز نه آفتاب خواهد بود، نه سرما و نه ژاله.
7تنها یک روز پیوسته خواهد بود که خداوند از آن آگاه است، بدون روز و بدون شب، و هنگام شب روشنایی خواهد بود.
8در آن روز، آبهای زنده از اورشلیم جاری خواهد شد، نیمی از آن به دریای شرقی و نیم دیگر به دریای غربی؛ هم در تابستان و هم در زمستان چنین خواهد بود.
9و خداوند بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود. در آن روز خداوند یکی و نامش نیز یکی خواهد بود.
10تمامی این سرزمین، از جِبَع تا رِمّون در جنوب اورشلیم، به دشتی بدل خواهد شد. اما اورشلیم از دروازۀ بِنیامین تا محل دروازۀ نخست و تا دروازۀ گوشه، و از برج حَنَنئیل تا چَرخُشتهای پادشاه، مرتفع در جای خود برقرار خواهد ماند،
11و مسکون گشته، دیگر هرگز نابود نخواهد شد، بلکه در امنیت مستقر خواهد گردید.
12این است بلایی که خداوند بر تمامی ملتهایی که با اورشلیم بجنگند، نازل خواهد کرد: گوشت تن آنها در حالی که هنوز بر پاهای خود ایستادهاند خواهد پوسید، چشمانشان در حدقه فاسد خواهد شد، و زبان در دهانشان تباه خواهد گشت.
13در آن روز اضطرابی عظیم از جانب خداوند دامنگیر آنها خواهد شد، چندان که هر کس دست دیگری را خواهد گرفت، و دست هر کس بر ضد دیگری بلند خواهد شد.
14یهودا نیز در اورشلیم خواهد جنگید، و ثروت تمامی قومهای مجاور گرد آورده خواهد شد: طلا و نقره و جامه، به مقدار فراوان.
15همین بلا بر اسبان و قاطران و شتران و الاغان و بر همۀ بهایمی که در اردوگاهها باشند، نازل خواهد شد.
16آنگاه باقیماندگان تمامی قومهایی که بر ضد اورشلیم آمده بودند، جملگی همهساله بر خواهند آمد تا پادشاه، یعنی خداوند لشکرها را پرستش کنند و عید خیمهها را جشن بگیرند.
17هر یک از طوایف زمین که برای پرستش پادشاه، خداوند لشکرها به اورشلیم برنیایند، بر آنان باران نخواهد آمد.
18و اگر طایفۀ مصر برنیایند و حاضر نشوند، بر آنان نیز همان بلا نازل خواهد شد که خداوند بر قومهایی که به جشن عید خیمهها برنیایند نازل میفرماید.
19این است مجازات مصر و مجازات همۀ قومهایی که به جشن عید خیمهها برنیایند.
20در آن روز، بر زنگولههای اسبان نوشته خواهد شد: «مقدس برای خداوند.» و دیگهای معمولی در خانۀ خداوند همچون کاسههای جلوی مذبح خواهند بود.
21آری، همۀ دیگهایی که در اورشلیم و یهودا باشند، برای خداوند لشکرها مقدس خواهند بود، تا همۀ کسانی که قربانی میکنند، بیایند و از آنها برگیرند و گوشت قربانی را در آنها بپزند. در آن روز، دیگر هیچ کنعانی در خانۀ خداوند لشکرها نخواهد بود.
مکاشفه باب ۱۵, ۱۶
15:1 یک نشانۀ عظیم و حیرتزای دیگر نیز در آسمان دیدم: و آن هفت فرشته بود با هفت بلای نهایی - نهایی از آن رو که با آنها خشم خدا کامل میشد.
2و چیزی دیدم که به دریایی از شیشه میمانست که با آتش درآمیخته شده باشد، و در کنار دریا کسانی را ایستاده دیدم که بر آن وحش و بر تمثال او و بر عدد نام او پیروز شده بودند. اینان چنگهایی به دست داشتند که خدا به آنان داده بود.
3و سرود خادم خدا، موسی، را میخواندند و سرود آن بره را که: «عظیم و حیرتزاست کارهای تو، ای خداوندْ خدای قادر مطلق. عدل و حق است راههای تو، ای پادشاهِ همۀ اعصار.
4کیست که از تو نترسد، ای خداوند، و نام تو را جلال ندهد؟ زیرا تو، و تنها تو، قدّوسی. همۀ قومها خواهند آمد و در پیشگاه تو به پرستش خواهند ایستاد زیرا که کارهای عادلانۀ تو اکنون آشکار شده است.»
5پس از آن دیدم که معبد، یعنی خیمۀ شهادت، در آسمان گشوده شد.
6و هفت فرشته که حامل هفت بلا بودند از آن بیرون آمدند. و فرشتگان کتان پاکیزه و درخشان به تن و شالی زرّین به دور سینه داشتند.
7آنگاه یکی از آن چهار موجود زنده، هفت پیالۀ زرّین به آن هفت فرشته داد، آکنده از خشم خدایی که تا ابد زنده است.
8و معبد به جلال و قدرت خدا آکنده از دود شد، و تا هفت بلای آن هفت فرشته به انجام نرسید هیچکس نتوانست به معبد درآید.
16:1 آنگاه صدایی بلند از معبد شنیدم که به آن هفت فرشته میگفت: «بروید و هفت پیالۀ خشم خدا را بر زمین فرو~ریزید.»
2فرشتۀ اوّل رفت و پیالۀ خود را بر خشکی فرو~ریخت، و زخمهای زشت و دردناک بر پیکر مردمی که علامت آن وحش را بر خود داشتند و تمثال او را میپرستیدند، پدیدار شد.
3فرشتۀ دوّم پیالۀ خود را به دریا فرو~ریخت، و دریا به خون بدل شد، خونی که به خون انسانِ مُرده میمانست، و همۀ جانداران دریا هلاک شدند.
4فرشتۀ سوّم پیالۀ خود را بر رودخانهها و چشمههای آب فرو~ریخت، و رودخانهها و چشمهها به خون بدل شدند.
5آنگاه شنیدم که فرشتۀ نگهبان آبها چنین گفت: «تو عادلی در این حکمها که کردی، تو که هستی و بودهای، ای قدّوس؛
6زیرا که آنان خون مقدسین و انبیای تو را ریختند، پس به آنان خون دادی تا بنوشند که سزایشان همین است!»
7و شنیدم از مذبح پاسخ آمد که: «آری، ای خداوندْ خدای قادر مطلق، حق است و عدل، کیفری که تو میدهی.»
8فرشتۀ چهارم پیالۀ خود را بر خورشید فرو~ریخت، و خورشید فرمان یافت تا مردم را به آتش بسوزاند.
9و مردم از شدت گرما سوختند و نام خدا را که اختیار این بلاها با اوست، ناسزا گفتند، امّا توبه نکردند و او را جلال ندادند.
10فرشتۀ پنجم پیالۀ خود را بر تختِ آن وحش فرو~ریخت و قلمرو او در تاریکی فرو~رفت. آدمیان از فزونیِ درد، زبان خود را گاز میگرفتند.
11و به سبب آلام و جراحات خود به خدای آسمان ناسزا میگفتند، امّا از اعمال خود توبه نمیکردند.
12فرشتۀ ششم پیالۀ خود را بر رود بزرگِ فُرات فرو~ریخت و آب آن خشکید تا راه برای شاهانِ شرق باز شود.
13آنگاه دیدم سه روح خبیث در هیئت وزغ از دهان اژدها و از دهان آن وحش و از دهان نبی کذّاب بیرون آمدند.
14اینان ارواح دیوهایند که آیات به ظهور میآورند و نزد شاهان سرتاسر جهان میروند تا آنان را برای نبردِ روزِ عظیمِ خدای قادر مطلق گرد هم آورند.
15«بههوش باشید، که چون دزد میآیم! خوشا به حال آن که بیدار میماند و جامهاش را نگاه میدارد، مبادا عریان روانه شود و رسوای عالم گردد.»
16آنگاه آن سه روح پلید شاهان زمین را در جایی که به زبان عبرانیان ’حارمَگِدّون‘ خوانده میشود، گرد هم آوردند.
17فرشتۀ هفتم پیالۀ خود را در هوا پاشید و از آن تخت که در معبد بود، بانگی بلند برآمد که: «کار تمام است!»
18آنگاه برق آذرخش و غریوِ غرّش رعد بود که برمیخاست، و زمینلرزهای عظیم واقع شد، چندان عظیم که نظیرش تا انسان بر زمین میزیسته، روی نداده بود.
19شهر بزرگ سه پاره شد و شهرهای قومها فرو~پاشیدند. و خدا بابِل بزرگ را به یاد آورد و جام سرشار از شرابِ خشمِ خروشانِ خود را به او نوشاند.
20جزیرهها گریختند و کوهها محو و نابود شدند.
21و از آسمان تگرگی سخت سنگین بر آدمیان فرو~بارید که هر دانه، انگاری پنجاه کیلو وزن داشت؛ و آدمیان خدای را از بابت این بلا ناسزا گفتند، زیرا که بلایی سخت سنگین بود.