برنامه مطالعه روزانه
۲۹ دسامبر
ایوب باب ۳۹
39:1 «آیا زمان زاییدن بز کوهی را میدانی؟ آیا وضعِ حمل آهو را نظاره کردهای؟
2آیا ماههای بارداریشان را توانی شمرد، و زمان زاییدن آنها را میدانی،
3آنگاه که خم شده، بچههای خود را میزایند، و از دردهای خود فارغ میشوند؟
4بچههایشان قوی میگردند، و در صحرا رشد میکنند؛ بیرون میروند و دیگر نزدشان بازنمیگردند.
5«کیست که خر وحشی را رها کرده است؟ کیست که بندهای آن را گشوده است؟
6من بیابان را خانۀ او ساختم، و شورهزار را مسکن او گردانیدم.
7بر هیاهوی شهر پوزخند میزند، و به عتابهای رَمهبان گوش نمیگیرد.
8کوهها را همچون چراگاه خود تجسس میکند، و هر گونه سبزه را جستجو مینماید.
9«آیا گاو وحشی به خدمت تو رضایت خواهد داد؟ آیا شب را در آخور تو سپری خواهد کرد؟
10آیا او را به ریسمانها به شیار توانی بست، یا وادیها را از پی تو هموار خواهد کرد؟
11آیا به سبب قوّت عظیمش بر او اعتماد خواهی کرد، و کار خویش به او واگذار خواهی نمود؟
12آیا به او اعتماد خواهی داشت که گندمت را بازگردانَد، و آن را در خرمنگاهت جمع کند؟
13«شترمرغ بالهای خود را شادمانه تکان میدهد، اما پر و بال آن را با لکلک قیاس نتوان کرد.
14زیرا که تخمهای خود را به زمین وا میگذارَد، و بر روی خاکْ آنها را گرم میکند.
15نمیاندیشد که ممکن است پایی آنها را لِه کند، یا وحوش صحرا لگدمالشان کنند.
16با بچههای خود خشونت میورزد که گویی از آنِ وی نیستند؛ او را باکی نیست که محنت او هدر شود،
17زیرا خدا او را از حکمت محروم کرده، و از فهم نصیبی به او نبخشیده است.
18اما چون بال و پرِ خویش برای دویدن میگشاید، بر اسب و سوارش پوزخند میزند.
19«آیا تو اسب را قوّت میبخشی؟ یا گردنش را به یال ملبس میسازی؟
20آیا تو او را چون ملخ به جَهیدن وا میداری، که به خُرناسِ پُر غرورش وحشت میآفریند؟
21در وادیْ سُم به زمین ساییده، در قوّت خود وجد میکند، و به مَصافِ اسلحه میشتابد.
22بر ترس پوزخند میزند و هراسان نمیشود؛ از دَم شمشیر روی برنمیتابد.
23ترکِش بر پهلوی او چِکچک میکند، همراه با نیزۀ براق و زوبین.
24با خشم و خروشْ زمین را درمینوردد؛ چون کَرِنا صدا دهد آرام نتواند ایستاد.
25آنگاه که کَرِنا نواخته شود، ”هَه“ میگوید؛ نبرد را از دور بو میکشد، غرش سرداران و فریاد جنگ را.
26«آیا از حکمت توست که شاهین پرواز میکند، و بالهایش را به جانب جنوب میگسترد؟
27آیا به فرمان توست که عقاب اوج میگیرد، و آشیانهاش را بر جاهای بلند میسازد؟
28بر صخره ساکن شده، شب را به سر میبرد، بر صخرههای تیز و بر قُلّهها.
29از آنجا شکار خود را زیر نظر میگیرد، و از دور بر آن چشم میدوزد.
30جوجههایش خون میمکند، هر جا کشتگان باشند، او آنجاست.»
ملاکی باب ۱
1:1 وحی: کلام خداوند خطاب به اسرائیل، به واسطۀ مَلاکی.
2خداوند میگوید: «من شما را دوست داشتهام.» اما شما میپرسید: «چگونه ما را دوست داشتهای؟» خداوند میگوید: «آیا عیسو برادر یعقوب نبود؟ ولی من یعقوب را دوست داشتم،
3اما از عیسو نفرت کردم و سرزمینِ کوهستانی او را متروک ساختم، و میراثش را به شغالان صحرا وانهادم.»
4اگر اَدوم میگوید: «ویران شدهایم، اما ویرانهها را باز بنا خواهیم کرد،» خداوند لشکرها میگوید: «آنها بنا خواهند کرد، اما من منهدم خواهم ساخت؛ و ایشان ’سرحد شرارت‘ نام خواهند گرفت، و ’قومی که خداوند تا ابد بر ایشان خشمناک است‘.»
5تو به چشم خود این را خواهی دید و خواهی گفت: «خداوند حتی در آن سوی مرزهای اسرائیل عظیم است!»
6«پسرْ پدر خویش را حرمت میگذارد و غلامْ آقای خویش را. پس اگر من پدر هستم، حرمتم کجاست؟ و اگر آقا هستم، هیبتم کجا؟ خداوند لشکرها این را به شما کاهنان میگوید، به شما که نام مرا حقیر میشمارید. میپرسید: ”چگونه نام تو را حقیر شمردهایم؟“
7با تقدیم خوراک ناپاک بر مذبح من. میگویید: ”چگونه تو را به ناپاکی آلودهایم؟“ با این تصور که سفرۀ خداوند را میتوان حقیر شمرد.
8وقتی حیوانات کور برای قربانی تقدیم میکنید، آیا این قبیح نیست؟ و چون حیوانات لنگ یا بیمار قربانی میکنید، آیا قبیح نیست؟ اگر آنها را به حاکم خود تقدیم کنی، آیا از تو خشنود خواهد شد و بر تو نظر لطف خواهد افکند؟ خداوند لشکرها این را میگوید.
9«حال نظر لطف خدا را بطلبید تا ما را فیض عطا فرماید! آیا با چنین هدایایی از دستانتان، بر شما نظر لطف خواهد افکند؟ این است فرمودۀ خداوند لشکرها.
10خداوند لشکرها میگوید: کاش در میان شما کسی بود که درها را میبست تا بیهوده بر مذبح من آتش نیفروزید! من از شما هیچ خشنود نیستم و از دستانتان هیچ هدیهای نخواهم پذیرفت.
11زیرا که از محل طلوع آفتاب تا محل غروب آن، نام من در میان قومها بزرگ خواهد بود، و در همه جا بخور و هدیۀ طاهر به نام من تقدیم خواهد شد؛ زیرا، خداوند لشکرها میگوید، نام من در میان قومها بزرگ خواهد بود.
12اما شما آن را بیحرمت میسازید، آنگاه که میگویید سفرۀ خداوندگار ناپاک است و میوۀ آن یعنی خوراکش را میتوان حقیر شمرد.
13خداوند لشکرها میفرماید: شما میگویید، ”این چه زحمتی است!“ و آن را به ریشخند میگیرید. پس خداوند میگوید، آیا آنگاه که حیوانات دریده شده و لنگ و بیمار برای قربانی به من تقدیم میکنید، میپندارید که از دست شما خواهم پذیرفت؟
14ملعون باد آن شخص دغلباز که در گلۀ خود نرینهای سالم دارد و آن را نذر میکند، اما به جای آن، حیوانی معیوب برای خداوندگار قربانی مینماید. زیرا، خداوند لشکرها میگوید، من پادشاه بزرگ هستم، و نام من در میان قومها مَهیب خواهد بود.
مکاشفه باب ۱۷ , ۱۸
17:1 آنگاه از آن هفت فرشته که آن هفت پیاله را در دست داشتند یکی پیش آمد و با من گفت: «بیا تا مجازات آن فاحشۀ بزرگِ لمیده بر آبهای بسیار را نشانت دهم.
2با او بود که پادشاهان زمین زنا کردند و از شرابِ همآغوشیهای او بود که ساکنان زمین مست شدند.»
3پس آن فرشته مرا در روح به بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخفام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت.
4و زن جامۀ سرخ و ارغوانی بر تن داشت و در برقِ طلا و جواهر و مروارید میدرخشید. جامی زرّین به دست داشت سرشار از همۀ زشتیها و آکنده از ناپاکیِ همآغوشیهایش.
5و این نام مرموز بر پیشانی او نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتیهای زمین.»
6و دیدم که زنْ مست از خون مقدسین و خون شهدای عیسی است. همین که او را دیدم سخت در شگفت شدم.
7فرشته به من گفت: «شگفتی تو از چیست؟ راز آن زن و آن وحش را که هفت سَر و ده شاخ دارد و زن سوار بر اوست، برایت شرح خواهم داد.
8آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بهزودی از هاویه بر خواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با این همه، خواهد آمد.
9«این همه را ذهن حکیمی میطلبد تا دریابد. آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آنها قرار دارد. همانها هفت پادشاه نیز هستند.
10از آنان پنج تن سقوط کردهاند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که بهواقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید.
11آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود میرسد.
12«آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیدهاند. امّا در مهلتی یک ساعته از قدرت شاهان برخوردار خواهند شد، با آن وحش.
13آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد.
14همگی با آن بره به جنگ بر خواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، زیرا او ربِ ارباب و شاه شاهان است - و خواندهشدگانِ او با او خواهند بود، و برگزیدگانِ او با او خواهند بود، و پیروانِ وفادار او با او خواهند بود.»
15آنگاه فرشته با من گفت: «آن آبها که دیدی، که فاحشه بر آنها قرار دارد، همانا ملتها و جماعتها و قومها و زبانها هستند.
16آن وحش و آن ده شاخ که دیدی، از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند نمود. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند.
17زیرا که خدا در دل آنها نهاده است که خواست او را برآورند و با رضای خاطرْ عنانِ قدرت و حکومت خود را به دست آن وحش بسپارند، تا آنگاه که کلام خدا به تمامی تحقق یابد.
18و آن زن که دیدی همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان زمین حکومت میکند.»
18:1 پس از آن، فرشتهای دیگر دیدم که از آسمان فرود میآمد. و او اقتداری عظیم داشت و زمین از جلال او نورانی شد.
2به صدایی سخت پرصلابت فریاد برآورد که: «سقوط کرد! بابِل بزرگ سقوط کرد! بابِل اینک به مسکن دیوان بدل شده است و به قرارگاه هر روح ناپاکی، و به جولانگاه هر پرندۀ ناپاک و نفرتانگیزی.
3زیرا که از شراب عقلسوزِ زنای او قومها همه نوشیدند. و شاهان زمین با او زنا کردند، و تاجران زمین از کثرت تجمّلات او دولتمند شدند.»
4آنگاه صدایی دیگر از آسمان شنیدم که گفت: «ای قوم من، از این شهر بیرون آیید، مبادا شریک گناهان او شوید، مبادا سهمی از بلاهای او به شما رسد،
5زیرا که گناهان او اینک تا به فلک رسیده، و خدا جنایات او را به یاد آورده است.
6همان را که او داده به او پس دهید؛ مزد هرآنچه کرده، دوچندان بپردازید. از جام خودش معجونِ مضاعف به او بنوشانید.
7به او همان اندازه عذاب و اندوه دهید که او جلال و شکوه به خود میداد. زیرا که در دل به خود میبالد که، ”من چنان مینشینم که ملکهای مینشیند. بیوه نیستم و هرگز به ماتم نخواهم نشست.“
8از این روست که بلاهایش یک روزه بر او نازل خواهد شد، بلای مرگ و ماتم و قحطی. و در آتش خواهد سوخت. زیرا که قدیر است آن خداوندْ خدایی که او را کیفر میدهد.»
9و چون شاهان زمین که با او زنا کردند و شریک تجمّل او شدند، دود سوختن او را ببینند، بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست.
10از ترسِ عذابی که او میکشد دورادور خواهند ایستاد و ناله سر خواهند داد که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، ای بابِل، ای شهر پرقدرت! چه شد که یک ساعته نابود شدی!»
11و بازرگانان زمین بر او خواهند گریست و به سوگ او خواهند نشست، زیرا که دیگر کسی کالای آنان را نمیخرد،
12نه طلا و نقره و جواهرات و مروارید آنان را؛ نه پارچههای نفیس و ابریشم و ارغوان و سرخ آنان را؛ نه انواع چوبهای معطر و ظرفهای عاج و ظرفهای چوبینِ گرانبها و مس و آهن و مرمرِ آنان را؛
13نه دارچین و ادویه و بخورِ خوشبو و مُر و کندر آنان را؛ نه شراب و روغن زیتون و آرد مرغوب و گندم آنان را؛ نه حیوانات اهلی و گوسفندان و اسبان و ارابههای آنان را؛ و نه بدنها و نفوس آدمیان را.
14همآنان خواهند گفت: «آن میوه که جانت تمنایش را داشت، از تو درگذشته. دولت و شوکت تو همه بر باد رفته است، و هرگز باز نخواهد گشت.»
15و تاجرانِ این چیزها که از او دولتمند میشدند، از ترس عذابی که او میکشد، دورادور خواهند ایستاد و زاری خواهند کرد و ماتم خواهند گرفت و
16خواهند گفت: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، پوشیده در پارچههای نفیس ارغوان و سرخ، رخشنده در برق طلا و جواهر و مروارید!
17یک ساعته ثروت سرشار تو تباهی گرفته است.» و هر ناخدای کشتی و هر آن کسان که با کشتی سفر میکنند، چه دریانوردان و چه کسانی که از راه دریا معاش میکنند، دورادور خواهند ایستاد.
18و چون دود آتشی را میبینند که او را میسوزاند، فریاد سر میدهند که: «هرگز آیا شهری چون این شهرِ بزرگ در جهان بوده است؟»
19و خاک بر سر میکنند و گریان و ماتمزده فریاد برمیآورند که: «دریغ، دریغ! ای شهر بزرگ، شهری که همۀ کشتیداران، از دولت او ثروت اندوختند، اینک یک ساعته ویران شده است!
20ای آسمان بر او شادی کن! شادی کنید ای مقدسین و رسولان و انبیا! زیرا خدا دادِ شما را از او ستانده است.»
21آنگاه فرشتهای نیرومند، پارهسنگی همچندِ آسیابْسنگی بزرگی برگرفت و به دریا افکند و گفت: «اینگونه سخت و بیامان فرو~افکنده خواهد شد، بابِل، آن شهر بزرگ، تا دیگر نشانی از او هرگز یافت نشود.
22دیگر نه نوای چنگنوازان و مطربان هرگز از تو به گوش خواهد رسید، و نه نوای نیزنان و شیپورنوازان. دیگر هیچ صنعتگری از هیچ صنفی در تو هرگز یافت نخواهد شد. و دیگر صدای هیچ آسیایی در تو هرگز شنیده نخواهد شد؛
23دیگر نور هیچ چراغی در تو هرگز نخواهد تابید؛ دیگر صدای هیچ عروس و هیچ دامادی در تو به گوش نخواهد رسید. تاجران تو مردان بزرگ زمین بودند و به افسون جادوی تو قومها همه گمراه شدند.
24در او، خون انبیا و مقدسین باز یافته شد، و خون همۀ کسان که بر پهنۀ زمین کشته شدند.»