برنامه مطالعه روزانه
۴ ژانویه
پیدایش باب ۷ , ۸
7:1 آنگاه خداوند به نوح گفت: «تو و همۀ اهل خانهات به کشتی درآیید، زیرا تو را در این عصر در حضور خود پارسا دیدم.
2از همۀ چارپایان طاهر، هفت جفت، نر و ماده، با خود برگیر، و از چارپایان نجس، یک جفت، نر و ماده،
3و نیز از پرندگان آسمان هفت جفت، نر و ماده، تا نسل آنها را بر روی تمام زمین زنده نگاه داری.
4زیرا من پس از هفت روز، چهل روز و چهل شب باران بر زمین خواهم بارانید، و هر موجودی را که ساختهام از روی زمین محو خواهم کرد.»
5و نوح هرآنچه را که خداوند به وی فرمان داده بود، به انجام رسانید.
6نوح ششصد ساله بود که توفانِ آب بر زمین آمد؛
7و نوح با پسرانش و زنش و زنان پسرانش به کشتی درآمدند تا از آب توفان در امان باشند.
8چارپایان طاهر و چارپایان نجس، پرندگان و همۀ خزندگان روی زمین،
9دو به دو، نر و ماده، همانگونه که خدا به نوح فرمان داده بود، نزد نوح به کشتی درآمدند.
10و پس از هفت روز، آب توفان بر زمین آمد.
11در سال ششصدم از زندگی نوح، در روز هفدهم از ماه دوّم، آری، در همان روز، همۀ چشمههای ژرفای عظیم فوران کرد و پنجرههای آسمان گشوده شد.
12و باران چهل روز و چهل شب بر زمین فرو~بارید.
13در همان روز، نوح و پسرانش سام و حام و یافِث و زن نوح و سه زوجۀ پسرانش با آنها به کشتی درآمدند،
14آنان و همۀ وحوش، گونه به گونه، و همۀ چارپایان، گونه به گونه، و همۀ خزندگان روی زمین، گونه به گونه، و همۀ پرندگان گونه به گونه، همۀ مرغان و همۀ بالداران.
15پس دو به دو، از هر ذیجسدی که نَفَسِ حیات در خود داشت، نزد نوح به کشتی درآمدند.
16و آنهایی که داخل شدند، همانگونه که خدا به نوح فرمان داده بود، نر و ماده از هر ذیجسد بودند. آنگاه خداوند در را بر او بست.
17و توفان چهل روز بر زمین ادامه داشت، و آب افزون گشت و کشتی را برگرفت که از زمین بلند شد.
18و آب چیرگی یافته، بر زمین بسیار فزونی گرفت، و کشتی بر سطح آب شناور شد.
19و آب بر زمین زیاد و زیادتر غلبه یافت تا آنکه همۀ کوههای بلند که زیر تمامی آسمان بود، پوشیده شد.
20آب پانزده ذِراع از کوهها بالاتر رفت و آنها را پوشانید.
21هر ذیجسدی که بر زمین حرکت میکرد، از پرندگان و چارپایان و وحوش و همۀ انبوه جنبندگان کوچک روی زمین و همۀ آدمیان، تلف شد.
22هرآنچه بر خشکی بود و نَفَسِ حیات در بینی داشت، بمرد.
23او هر موجودی را که بر روی زمین بود، محو کرد، از آدمیان و چارپایان و خزندگان و پرندگان آسمان. آنها از زمین محو شدند؛ تنها نوح باقی ماند و آنها که با وی در کشتی بودند.
24و آب صد و پنجاه روز بر زمین چیره بود.
8:1 و اما، خدا نوح و همۀ وحوش و چارپایان را که با او در کشتی بودند به یاد آورد، و خدا بادی بر زمین وزانید و آب فروکش کرد.
2چشمههای ژرفا و پنجرههای آسمان بسته شد؛ و باران از آسمان بازایستاد.
3و آب رفته رفته از روی زمین برگشت. در پایان صد و پنجاه روز، آب کم شده بود.
4در روز هفدهم از ماه هفتم، کشتی بر کوههای آرارات قرار گرفت.
5تا ماه دهم، آب همچنان کاهش مییافت تا آن که در نخستین روز از ماه دهم، قلههای کوهها نمایان گشت.
6پس از چهل روز، نوح پنجرهای را که برای کشتی ساخته بود، گشود
7و کلاغی را رها کرد. کلاغ به این سو و آن سو میرفت تا آن که زمین خشک شد.
8سپس کبوتری را از نزد خویش رها کرد تا ببیند آیا آب از روی زمین فروکش کرده است.
9ولی کبوتر نشیمنگاهی برای کف پاهای خود نیافت و نزد نوح به کشتی بازگشت، زیرا آب همۀ سطح زمین را پوشانیده بود. پس او دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفت و آن را نزد خود به کشتی بازگردانید.
10نوح هفت روز دیگر درنگ کرد و دیگر بار کبوتر را از کشتی رها کرد.
11شامگاهان، کبوتر نزد او بازگشت، و اینک برگ زیتون تازهای به منقار داشت. پس نوح دانست که آب از روی زمین کم شده است.
12او هفت روز دیگر نیز درنگ کرد و کبوتر را رها ساخت، و کبوتر دیگر نزد وی بازنگشت.
13در ششصد و یکمین سال از زندگی نوح، در روز نخست از ماه نخست، آب از روی زمین خشک شد. آنگاه نوح سرپوش کشتی را برگرفت و دید که اینک سطح زمین خشک شده است.
14در روز بیست و هفتم از ماه دوّم، زمین خشک شده بود.
15آنگاه خدا به نوح گفت:
16«از کشتی بیرون بیا، تو و زنت و پسرانت و زنان پسرانت همراه تو.
17همۀ جاندارانی را که با تواَند، هر ذیجسدی را از پرندگان و چارپایان و همۀ خزندگانی که بر زمین میخزند، با خود بیرون آور تا بر زمین منتشر شده، در جهان بارور و کثیر گردند.»
18پس نوح با پسرانش و زنش و زنان پسرانش بیرون آمد.
19و همۀ وحوش، همۀ خزندگان، همۀ پرندگان، و هرآنچه بر زمین حرکت میکند، بر حسب خانوادههایشان، از کشتی به در آمدند.
20آنگاه نوح مذبحی برای خداوند بنا کرد و از همۀ چارپایان طاهر و از همۀ پرندگان طاهر گرفته، قربانیهای تمامسوز بر مذبح تقدیم کرد.
21و رایحۀ خوشایند به مشام خداوند رسید و خداوند در دل خود گفت: «دیگر هرگز زمین را به سبب انسان لعنت نخواهم کرد، هرچند که نیت دل انسان از جوانی بد است. و دیگر هرگز همۀ جانداران را هلاک نخواهم کرد، چنانکه کردم.
22«تا زمانی که جهان باقی است، کِشت و درو، سرما و گرما، تابستان و زمستان، و روز و شب، باز نخواهد ایستاد.»
مزامیر باب ۹ , ۱۰
9:1 تو را، ای خداوند، به تمامی دل سپاس خواهم گفت؛ همۀ شگفتیهای تو را بیان خواهم کرد.
2در تو شادی و وجد خواهم نمود، نام تو را، ای متعال، خواهم سرایید.
3چون دشمنانم به عقب بازگردند؛ از حضور تو میلغزند و هلاک میشوند.
4زیرا که تو مرا به انصاف دادرسی کردهای؛ تو بر مسند خود نشسته به عدل داوری کردهای.
5قومها را عتاب کرده و شریران را نابود کردهای؛ نام ایشان را محو کردهای تا ابدالآباد.
6دشمن در ویرانههای ابدی نیست گردیده است، شهرهایشان را از بیخ و بُن برکندهای؛ حتی یادِ آنها نیز از میان رفته است.
7اما خداوند جاودانه جلوس فرموده؛ او تخت خویش را برای داوری استوار داشته است.
8او خود بر جهان به عدل حکم میراند؛ و بر قومها به انصاف داوری میکند.
9خداوند برای ستمدیدگان قلعۀ بلند است، قلعۀ بلند در زمانهای تنگی.
10آنان که نام تو را میشناسند، بر تو توکل میدارند، زیرا تو، خداوندا، هرگز جویندگان خود را وانگذاشتهای.
11خداوند را که در صَهیون جلوس فرموده است، بسرایید؛ کارهای او را در میان قومها بازگو کنید.
12زیرا او که انتقامگیرندۀ خون است، ایشان را به یاد میآورد، او فریاد ستمدیدگان را فراموش نمیکند.
13ای خداوند، مرا فیض عطا فرما و بر آزاری که از دست دشمنانم میبینم نظر کن، ای که برافرازندۀ من از دروازههای مرگ هستی،
14تا همۀ اوصاف تو را در دروازههای دختر صَهیون برشمارم و در نجات تو شادی کنم.
15قومها در چاهی که خود کنده بودند، فرو~افتادند؛ پای ایشان در دامی که خود نهفته بودند، گرفتار شد.
16خداوند خود را شناسانیده و داوری را به اجرا گذاشته است؛ شریران از کارهای دست خود به دام میافتند. هِجایون. سِلاه
17شریران به هاویه باز خواهند گشت؛ نیز همۀ قومهایی که خدا را فراموش میکنند.
18زیرا نیازمندان همیشه فراموش نخواهند شد، و امید ستمدیدگان تا ابد بر باد نخواهد بود.
19برخیز، ای خداوند! مگذار انسان چیره شود؛ باشد که قومها در پیشگاه تو داوری شوند.
20خداوندا، ترس بر جانشان بیفکن، تا قومها دریابند که انسانند و بس. سِلاه
10:1 خداوندا، چرا دور ایستادهای؟ چرا خود را در زمانهای تنگی پنهان میکنی؟
2شریران متکبرانه فقیران را شکار میکنند؛ باشد که در نقشههای خود گرفتار آیند.
3زیرا شریر به تمایلات نَفْس خود میبالد، و سودجو، خداوند را لعن و ناسزا میگوید.
4شریر در غرور خویش میگوید: «بازخواست نخواهد کرد»؛ همۀ اندیشۀ او این است که «خدایی نیست».
5در راههای خود همواره کامروا است؛ داوریهای تو فراتر از چشمانداز اوست؛ همۀ دشمنان خود را ریشخند میکند.
6در دل خود میگوید: «هرگز جنبش نخواهم خورد؛ نسل اندر نسل از بلا به دور خواهم بود.»
7دهانش آکنده از نفرین و فریب و ظلم است؛ زیرِ زبانش فتنه و شرارت لانه دارد.
8در کمینِ روستاها مینشیند، و در جایهای مخفی بیگناهان را به قتل میرساند. در نهان طعمۀ خویش را میپاید؛
9همچون شیری در بیشۀ خود، به انتظار مینشیند. انتظار میکِشد تا فقیران را شکار کند؛ فقیران را گرفتار میکند و به دام میکِشد.
10قربانیان او لِه میشوند و زبون میگردند، آنها زیر سلطۀ او فرو~میافتند.
11در دل خود میگوید: «خدا فراموش کرده است؛ روی خود را پوشانیده و هرگز نخواهد دید.»
12خداوندا، برخیز! خدایا، دست خویش برافراز. ستمدیدگان را فراموش مکن.
13چرا شریر خدا را ناسزا گوید؟ چرا در دل خود بگوید: « بازخواست نخواهد کرد»؟
14اما تو البته میبینی، تو بر فتنه و غم مینگری، تا به دست خویش مکافات رسانی. بیچارگان خویشتن را به تو میسپارند؛ مددکار یتیمان، تویی.
15بازوی شریران و بدکاران را بشکن؛ شرارت ایشان را بازخواست نما، تا اثری از آن باقی نماند.
16خداوند پادشاه است تا ابدالآباد؛ قومها از سرزمین او نابود خواهند شد.
17خداوندا، تو آرزوی ستمدیدگان را اجابت میکنی؛ آنان را قوّت قلب میبخشی و گوش خود را فرا~میداری؛
18تو یتیمان و کوبیدگان را دادرسی میکنی تا انسانِ خاکی دیگر رُعب و وحشت نیافریند.
متی باب ۶
6:1 «آگاه باشید که پارسایی خود را در برابر دیدگان مردم به جا میاورید، به این قصد که شما را ببینند، وگرنه نزد پدر خود که در آسمان است، پاداشی نخواهید داشت.
2«پس هنگامی که صدقه میدهی، جار مزن، چنانکه ریاکاران در کنیسهها و کوچهها میکنند تا مردم آنها را بستایند. آمین، به شما میگویم، اینان پاداش خود را به تمامی یافتهاند.
3پس تو چون صدقه میدهی، چنان کن که دست چپت از آنچه دست راستت میکند، آگاه نشود،
4تا صدقۀ تو در نهان باشد؛ آنگاه پدرِ نهانبینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
5«هنگامی که دعا میکنی، همچون ریاکاران مباش که دوست میدارند در کنیسهها و سَرِ کوچهها ایستاده، دعا کنند تا مردم آنها را ببینند. آمین، به شما میگویم، اینان پاداش خود را به تمامی یافتهاند.
6امّا تو، هنگامی که دعا میکنی به اتاق خود برو، در را ببند و نزد پدر خود که در نهان است، دعا کن. آنگاه پدرِ نهانبینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
7«همچنین، هنگام دعا، عباراتی توخالی تکرار مکنید، آنگونه که اقوام بتپرست میکنند، زیرا میپندارند به سبب زیاده گفتن، دعایشان مستجاب میشود.
8پس مانند ایشان مباشید، زیرا پدر شما پیش از آنکه از او درخواست کنید، نیازهای شما را میداند.
9«پس شما اینگونه دعا کنید: «ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدّس باد.
10پادشاهی تو بیاید. ارادۀ تو، چنانکه در آسمان انجام میشود، بر زمین نیز به انجام رسد.
11نان روزانۀ ما را امروز به ما عطا فرما.
12و قرضهای ما را ببخش، چنانکه ما نیز قرضداران خود را میبخشیم.
13و ما را در آزمایش میاور، بلکه از آن شریر رهاییمان ده. [زیرا پادشاهی و قدرت و جلال، تا ابد از آنِ توست. آمین.]
14زیرا اگر خطاهای مردم را ببخشید، پدر آسمانیِ شما نیز شما را خواهد بخشید.
15امّا اگر خطاهای مردم را نبخشید، پدر شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.
16«هنگامی که روزه میگیرید، مانند ریاکاران تُرشرو مباشید، زیرا آنان حالت چهرۀ خود را دگرگون میکنند تا نزد مردم، روزهدار بنمایند. آمین، به شما میگویم، که پاداش خود را به تمامی یافتهاند.
17امّا تو چون روزه میگیری، به سر خود روغن بزن و صورت خود را بشوی
18تا روزۀ تو بر مردم عیان نباشد، بلکه بر پدر تو که در نهان است، و پدرِ نهانبینِ تو، به تو پاداش خواهد داد.
19«بر زمین گنج میندوزید، جایی که بید و زنگ، زیان میرساند و دزدان نَقْب میزنند و سرقت میکنند.
20بلکه گنج خود را در آسمان بیندوزید، آنجا که بید و زنگ زیان نمیرساند و دزدان نَقْب نمیزنند و سرقت نمیکنند.
21زیرا هر جا گنج توست، دل تو نیز آنجا خواهد بود.
22«چشم، چراغ بدن است. اگر چشمت سالم باشد، تمام وجودت روشن خواهد بود.
23امّا اگر چشمت فاسد باشد، تمام وجودت را ظلمت فرا~خواهد گرفت. پس اگر نوری که در توست ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی خواهد بود!
24«هیچکس دو ارباب را خدمت نتواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت خواهد داشت و به دیگری مهر خواهد ورزید، و یا سرسپردۀ یکی خواهد بود و دیگری را خوار خواهد شمرد. نمیتوانید هم بندۀ خدا باشید، هم بندۀ پول.
25«پس به شما میگویم، نگران زندگی خود نباشید که چه بخورید یا چه بنوشید، و نه نگران بدن خود که چه بپوشید. آیا زندگی از خوراک و بدن از پوشاک مهمتر نیست؟
26پرندگان آسمان را بنگرید که نه میکارند و نه میدِرَوَند و نه در انبار ذخیره میکنند و پدر آسمانی شما به آنها روزی میدهد. آیا شما بس باارزشتر از آنها نیستید؟
27کیست از شما که بتواند با نگرانی، ساعتی به عمر خود بیفزاید؟
28«و چرا برای پوشاک نگرانید؟ سوسنهای صحرا را بنگرید که چگونه نمو میکنند؛ نه زحمت میکشند و نه میریسند.
29به شما میگویم که حتی سلیمان نیز با همۀ شکوه و جلالش همچون یکی از آنها آراسته نشد.
30پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده میشود، اینچنین میپوشانَد، آیا شما را، ای سستایمانان، بهمراتب بهتر نخواهد پوشانید؟
31«پس نگران نباشید و نگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم و یا چه بپوشیم.
32زیرا اقوامِ بتپرست در پی همۀ اینگونه چیزهایند، امّا پدر آسمانی شما میداند که بدین همه نیاز دارید.
33بلکه نخست در پی پادشاهی خدا و عدالت او باشید، آنگاه همۀ اینها نیز به شما عطا خواهد شد.
34پس نگران فردا مباشید، زیرا فردا نگرانی خود را خواهد داشت. مشکلات امروز برای امروز کافی است!