برنامه مطالعه روزانه
۲۱ دسامبر
ایوب باب ۲۸
28:1 «براستی که نقره را معدنی است، و طلا را مکانی که در آن قال گذاشته میشود.
2آهن از زمین استخراج میگردد، و مس از دل سنگِ گداخته بیرون میآید.
3آدمی تاریکی را روشن میکند، و تا دورترین حد آن را میکاود، در پی تکه سنگی در تاریکی و ظلمت غلیظ.
4دور از نقاط مسکونی، زمین را نَقْب میزند، در مکانهایی که پای کمتر کسی به آنجا میرسد؛ به دور از آدمیان، آویزان به این سو و آن سو تاب میخورَد.
5زمین، که از آن نان بیرون میآید، در اعماقش گویی به آتشْ واژگون میشود.
6سنگهایش مهدِ یاقوت کبود است، و خاکَش آغشته به طلا.
7«هیچ پرندۀ شکاری راه آن را نمیداند، و چشم شاهین آن را ندیده است.
8هیچ جانور مغروری بر آن پا ننهاده، و هیچ شیری بر آن گذر نکرده است.
9«آدمی بر سنگ خارا دست میبَرَد، و کوهها را از اساس واژگون میسازد.
10درون صخرهها مجراها میکَنَد، و چشمانش هر چیز نفیس را میبیند.
11سرچشمۀ رودها را میکاوَد، و آنچه را نهان است به روشنایی بیرون میآورَد.
12«اما حکمت در کجا یافت میشود؟ و مکانِ فهم کجاست؟
13آدمی ارزش آن را نمیداند، و در دیار زندگان یافت نمیشود.
14ژرفا میگوید: ”در من نیست“، و دریا میگوید: ”نزد من نمیباشد“.
15آن را به زر خالص نتوان خرید، و بهایش را به نقره نتوان سنجید.
16به طلای نابِ اوفیر بر آن قیمت نتوان نهاد، و نه به عقیقِ گرانبها و یاقوت کبود.
17آن را با طلا و شیشه برابر نتوان کرد، و با زیورهای طلای ناب مبادله نشود.
18از مرجان و بلور ذکری به میان نتوان آورد؛ بهای حکمت از لعل فزونتر است.
19زِبَرجدِ کوش با آن برابری نتواند کرد، با طلای ناب بر آن قیمت نتوان نهاد.
20«پس حکمت از کجا میآید؟ و مکان فهم کجاست؟
21از چشم همۀ جانداران پنهان است، و بر مرغان هوا پوشیده.
22اَبَدون و موت میگویند: ”تنها آوازۀ آن به گوش ما رسیده است.“
23«فقط خداست که طریق آن را میداند؛ تنها اوست که از مکان آن آگاه است.
24زیرا او به کرانهای زمین مینگرد، و آنچه را زیر تمامی آسمان است میبیند.
25آنگاه که وزن از برای باد تعیین کرد، و آبها را به پیمانه سنجید،
26آنگاه که قانونی برای باران قرار داد، و مسیر رعد را مقرر ساخت،
27آنگاه آن را دید و بیان فرمود؛ استوار داشت و تفحص نمود.
28و به انسان گفت: ”اینک حکمت، ترس خداوند است، و فهم، دوری جستن از شرارت.“»
زکریا باب ۴ , ۵
4:1 آنگاه فرشتهای که با من سخن میگفت، بازگشت و مرا همچون شخصی که از خواب بیدار شود، بیدار کرد.
2او مرا گفت: «چه میبینی؟» پاسخ دادم: «چراغدانی میبینم یکپارچه از طلا که روغندانی بر سرش و هفت چراغ بر آن است، و چراغهایی که بر سر آن است هفت لوله دارد.
3و در کنار آن، دو درخت زیتون هست، یکی به جانب راست روغندان و دیگری به جانب چپ آن.»
4آنگاه از فرشتهای که با من سخن میگفت، پرسیدم: «سرورم، اینها چیست؟»
5فرشته پاسخ داد: «آیا نمیدانی اینها چیست؟» گفتم: «نه، سرورم.»
6آنگاه مرا گفت: «این است کلام خداوند به زروبابِل: نه به قدرت و نه به قوّت، بلکه به روح من؛ خداوند لشکرها میفرماید.
7ای کوه بزرگ، تو چیستی؟ در برابر زروبابِل به همواری بدل خواهی شد. آنگاه او در میان فریادهای ”فیض! فیض بر آن باشد!“ سنگ سرِ آن را بیرون خواهد آورد.»
8و کلام خداوند باز بر من نازل شده، گفت:
9«دستان زروبابِل پی این خانه را نهاده، و دستان خود او نیز آن را تمام خواهد کرد. آنگاه خواهی دانست که یهوه خدای لشکرها مرا نزد شما فرستاده است.
10زیرا کیست که روز امور کوچک را خوار شمارد؟ مردمان چون شاقول را در دست زروبابِل ببینند، شادی خواهند کرد.» آنگاه مرا پاسخ داد: «این هفت، چشمان خداوند هستند که در تمامی جهان میگردند.»
11پس من از او پرسیدم: «این دو درخت زیتون که به جانب راست و چپ چراغدان است، چیست؟»
12و باز از او پرسیدم: «این دو شاخۀ زیتون که در کنار دو لولۀ طلاست و روغن طلا از آنها جاریست، چیست؟»
13پاسخ داد: «آیا نمیدانی اینها چیست؟» گفتم: «نه، سرورم.»
14آنگاه گفت: «این دو پسران روغن هستند که نزد خداوندگار تمامی جهان میایستند.»
5:1 دیگر بار سر برافراشته، نگریستم و هان در برابرم طوماری پَرّان بود!
2و او از من پرسید: «چه میبینی؟» پاسخ دادم: «طوماری پَرّان میبینم به طول بیست ذِراع و عرض ده ذِراع.»
3آنگاه به من گفت: «این آن لعنت است که بر سطح تمامی زمین بیرون میرود. زیرا هر که دزدی کند بنا بر نوشتۀ یک طرف طومار زدوده خواهد شد، و هر که قسم دروغ خورَد، بنا بر نوشتۀ طرف دیگر.
4خداوند لشکرها میفرماید: من آن را بیرون میفرستم، و آن به خانۀ دزد و به خانۀ هر که به نام من قسم دروغ خورَد، داخل خواهد شد و در میان خانۀ او خواهد ماند و آن را با چوبها و سنگهایش منهدم خواهد کرد.»
5آنگاه فرشتهای که با من سخن میگفت، پیش آمده، گفت: «سر برافراز و ببین این چیست که بیرون میرود.»
6پرسیدم: «این چیست؟» پاسخ داد: «این سبدِ ایفَه است که بیرون میرود.» و افزود، «این تقصیر ایشان است در تمامی زمین.»
7و اینک درپوش سربی برداشته شد، و درون سبد زنی نشسته بود!
8فرشته گفت: «این ’شرارت‘ است،» و آن زن را به درون سبد رانده، درپوش سربی را بر دهانۀ آن قرار داد.
9آنگاه سر برافراشته، نگریستم و هان در برابرم دو زن پیش میآمدند! بالهایی داشتند همچون بال لک لک و باد در بالهایشان بود. آنها سبد را برگرفته، میان زمین و آسمان بلند کردند.
10آنگاه از فرشتهای که با من سخن میگفت، پرسیدم: «اینها سبد را کجا میبرند؟»
11پاسخ داد: «به سرزمین شِنعار تا برای آن خانهای بسازند و آنگاه که خانه آماده شد، سبد را آنجا بر پایهاش قرار خواهند داد.»
مکاشفه باب ۱ , ۲
1:1 مکاشفۀ عیسی مسیح، که خدا به او عطا فرمود تا آنچه را میباید زود واقع شود، به خادمان خود بازنماید، و آن را با فرستادن فرشتۀ خود بر خادمش یوحنا آشکار ساخت.
2و یوحنا بر هرآنچه دید، یعنی بر کلام خدا و شهادت عیسی مسیح، گواهی میدهد.
3خوشا به حال کسی که این کلامِ نبوّت را قرائت میکند و خوشا به حال آنان که آن را میشنوند و آنچه را در آن نوشته شده، نگاه میدارند؛ زیرا وقت نزدیک است.
4از یوحنا، به هفت کلیسا که در ایالت آسیا هستند: فیض و سلامتی از جانب او که هست و بود و میآید بر شما باد، و از جانب هفت روحِ پیشگاه تخت او،
5و از جانب عیسی مسیح، آن شاهد امین و نخستزاده از میان مردگان و فرمانروای پادشاهان جهان. بر او که ما را محبت میکند و با خون خود ما را از گناهانمان رهانید،
6و از ما پادشاهیای ساخت و کاهنانی برای خدا و پدر خود، بر او جلال و قدرت باد، تا ابد. آمین.
7هان با ابرها میآید، هر چشمی او را خواهد دید، حتی چشم آنان که نیزه به او زدند؛ و همۀ طوایفِ زمین به سوگش خواهند نشست. آری چنین خواهد بود. آمین.
8خداوندْ خدا میگوید: «مَنَم ’الف‘ و مَنَم ’ی‘؛ مَنَم آن که هست و بود و میآید، آن قادر مطلق.»
9من یوحنا، برادر شما، که در رنجها و در پادشاهی و در استقامتی که در عیسی از آن ماست، با شما شریکم، بهخاطر کلام خدا و شهادت عیسی، در جزیرۀ پاتموس بودم.
10در روزِ خداوند، در روح شدم و صدایی بلند چون بانگ شیپور از پشت سر شنیدم
11که میگفت: «آنچه را که میبینی بر طوماری بنویس و به هفت کلیسای اَفِسُس، اِسمیرنا، پِرگاموم، تیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیه و لائودیکیه بفرست.»
12پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن میگوید؛ و چون برگشتم، هفت چراغدان طلا دیدم،
13و در میان آن چراغدانها یکی را دیدم که به ’پسر انسان‘ میمانست. او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرّین بر گرد سینه.
14سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتشِ مشتعل بود.
15پاهایش چون برنجِ تافته بود در کوره گداخته، و صدایش به غرّش سیلابهای خروشان میمانست.
16و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بُرّان و دو دم بیرون میآمد، و چهرهاش چونان خورشید بود در درخشش کاملش.
17چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم. امّا او دست راستش را بر من نهاد و گفت: «بیم مدار، من اوّلم و من آخر؛
18و من آن که زنده اوست. مرده بودم، امّا اینک ببین که زندۀ جاویدم و کلیدهای مرگ و جهانِ مردگان در دست من است.
19«پس آنچه دیدهای، و آنچه اکنون هست و آنچه از این پس خواهد شد، همه را بنویس.
20راز آن هفت ستاره که در دست راست من دیدی و راز آن هفت چراغدان طلا این است: آن هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسایند، و آن هفت چراغدان، همان هفت کلیسا.
2:1 «به فرشتۀ کلیسای اَفِسُس بنویس: «آن که هفت ستاره را در دست راست دارد و در میان هفت چراغدان طلا گام میزند، چنین میگوید:
2اعمال تو را میدانم و از سختکوشی و پایداری تو آگاهم. میدانم که شریران را تحمّل نمیتوانی کرد و کسانی را که خود را رسول میخوانند و نیستند، آزمودهای و آنان را دروغگو یافتهای.
3میدانم که استقامت نشان دادهای و به پاس نام من سختیها تحمّل کردهای و خسته نشدهای.
4«امّا این ایراد را بر تو دارم که محبتِ نخستینِ خود را فرو~گذاشتهای.
5به یاد آر که از کجا سقوط کردهای. پس توبه کن و اعمالی را به جا آور که در آغاز به جا میآوردی. چه اگر توبه نکنی، خود خواهم آمد و چراغدانت را از آنجا که هست برمیگیرم.
6ولی این حُسن را داری که از کارهای نیکولاییان بیزاری، آنگونه که من نیز بیزارم.
7«آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هر که غالب آید، به او نعمت خوردن از درخت حیات را خواهم بخشید که در فردوس خداست.
8«به فرشتۀ کلیسای اِسمیرنا بنویس: «آن اوّل و آن آخر که مُرد و زنده شد، چنین میگوید:
9از سختیها و فقر تو آگاهم، با این همه ثروتمندی! از تهمتهای ناروای آنان که خود را یهود میخوانند و نیستند، بلکه کنیسۀ شیطانند، باخبرم.
10از رنجی که خواهی کشید، مترس. باخبر باش که ابلیس برخی از شما را به زندان خواهد افکند تا آزموده شوید و ده روز آزار خواهید دید. لیکن تا به مرگ وفادار بمان که من تاج حیات را به تو خواهم بخشید.
11«آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هر که غالب آید، از مرگ دوّم گزند نخواهد دید.
12«به فرشتۀ کلیسای پِرگاموم بنویس: «او که شمشیر بُرّانِ دو دم دارد، چنین میگوید:
13میدانم کجا مسکن داری، آنجا که پایتخت شیطان است. با این همه به نام من وفادار ماندهای و حتی در ایام آنتیپاس، آن گواهِ امینِ من که او را در شهر شما که زیستگاه شیطان است کشتند، ایمانی را که به من داشتی انکار نکردی.
14«با وجود این، یکی دو ایراد بر تو دارم. در آنجا کسانی را داری که از تعلیم بَلعام پیروی میکنند؛ همان که بالاق را آموخت که بنیاسرائیل را برانگیزاند تا از خوراک تقدیمی به بتها بخورند و دست به بیعفتی بیالایند.
15از این گذشته، کسانی را هم داری که از تعلیم نیکولاییان پیروی میکنند.
16پس توبه کن، وگرنه بهزودی نزد تو خواهم آمد و با شمشیر دهانم با آنها خواهم جنگید.
17«آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید. هر که غالب آید، به او از آن ’مَنّای‘ مخفی خواهم داد. هم به او سنگی سفید خواهم بخشید که بر آن نام تازهای حک شده است، نامی که جز بر آن که دریافتش میکند، شناخته نیست.
18«به فرشتۀ کلیسای تیاتیرا بنویس: «پسر خدا که چشمانی چون آتشِ مشتعل دارد و پاهایی چون برنجِ تافته، چنین میگوید:
19من از اعمال تو، از محبت و وفاداری و خدمت و پایداری تو آگاهم، و آگاهم که اعمال تو اکنون بیش از گذشته است.
20امّا این ایراد را بر تو دارم که بر آن زن ایزابل نام که خود را نبیه میخواند، آسان میگیری. هم او که با تعلیم خود بندگان مرا میفریبد تا دست به بیعفتی بیالایند و از خوراک تقدیمی به بتها بخورند.
21به او مهلت دادهام تا از هرزگی توبه کند، امّا به توبه تمایل ندارد.
22پس او را به بستر رنجوری خواهم افکند و آنان را که با او زنا میکنند به رنجی عظیم گرفتار خواهم کرد، مگر اینکه از رفتن به راههای او توبه کنند.
23و فرزندان او را به هلاکت خواهم رساند. آنگاه همۀ کلیساها خواهند دانست که من کاوشگر دلها و افکارم و به هر یک از شما بر حسب اعمالش پاداش خواهم داد.
24امّا به بقیۀ شما در تیاتیرا، به شما که پیرو این تعلیم نیستید و به اصطلاح ’اسرار نهانی شیطان‘ را نیاموختهاید، این را میگویم که بر شما باری بیش از آنکه بر دوش دارید، نمیگذارم.
25تنها به پاسداری از آنچه دارید بکوشید تا من بیایم.
26«هر که غالب آید و اعمال مرا تا به آخر نگاه دارد، او را بر ملتها اقتدار خواهم بخشید،
27«”با عصای آهنین بر آنان حکم خواهد راند؛ و آنان را چون کوزۀ سفالین خُرد خواهد کرد،“ همانگونه که من این اقتدار را از پدرم یافتهام.
28آری، به او ستارۀ صبح را خواهم بخشید.
29آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه میگوید.