برنامه مطالعه روزانه
۲۲ مارس
اعداد باب ۳
3:1 این است تاریخچۀ نسل هارون و موسی، هنگامی که خداوند بر کوه سینا با موسی سخن گفت.
2و این است نامهای پسران هارون: ناداب، نخستزاده، و اَبیهو و اِلعازار و ایتامار.
3این است نامهای پسران هارون که کاهنان مسحشده و تخصیصیافته برای خدمت کهانت بودند.
4اما ناداب و اَبیهو در حضور خداوند مُردند زیرا در بیابان سینا به حضور خداوند آتش غریب تقدیم کردند. آنها را فرزندی نبود، پس اِلعازار و ایتامار زیر نظر پدر خود هارون، کهانت میکردند.
5و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
6«قبیلۀ لاوی را نزدیک آور و آنها را به حضور هارونِ کاهن بر پا دار تا وی را خدمت کنند.
7آنها با انجام کارهای مسکن، وظایف خود را در قبال هارون و در قبال تمامی جماعت نزد خیمۀ ملاقات به جا خواهند آورد.
8آنان همچنین مسئولیت تمامی اسباب خیمۀ ملاقات را بر عهده خواهند داشت و با انجام کارهای مسکن، وظایف بنیاسرائیل را به جا خواهند آورد.
9لاویان را به هارون و پسرانش بسپارید؛ آنان باید از میان بنیاسرائیل به تمامی به وی سپرده شوند.
10هارون و پسرانش را تعیین کن تا کهانت خود را انجام دهند. اما هر شخص دیگر که نزدیک آید، کشته شود.»
11و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
12«اینک من لاویان را از میان بنیاسرائیل، به عوضِ هر نخستزادۀ اسرائیلی که رَحِم را میگشاید، برگرفتهام. پس لاویان از آنِ من خواهند بود
13زیرا همۀ نخستزادگان از آنِ منند. روزی که همۀ نخستزادگان را در سرزمین مصر هلاک کردم، تمامی نخستزادگان را در اسرائیل، خواه انسان و خواه چارپا، برای خود تقدیس نمودم. آنان از آنِ من خواهند بود. من یهوه هستم.»
14خداوند در بیابان سینا موسی را خطاب کرده، گفت:
15«لاویان را بر حسب خاندانها و طایفههای ایشان شمارش کن، یعنی همۀ ذکوران را از یک ماهه و بالاتر بشمار.»
16پس موسی بر طبق کلام خداوند، چنانکه فرمان یافته بود، آنان را شمارش کرد.
17پسران لاوی بر حسب نامهایشان از این قرار بودند: جِرشون و قُهات و مِراری.
18این است نامهای پسران جِرشون بر حسب طایفههایشان: لِبنی و شِمعی.
19و پسران قُهات بر حسب طایفههایشان: عَمرام و یِصهار و حِبرون و عُزّیئیل.
20و پسران مِراری بر حسب طایفههایشان: مَحْلی و موشی. اینانند طایفههای لاویان بر حسب خاندانهایشان.
21از جِرشون، طایفۀ لِبنیان و طایفۀ شِمعیان؛ اینان طایفههای جِرشونی بودند.
22شمار تمامی ذکوران یک ماهه و بالاتر ایشان که شمرده شدند، ۷۵۰۰ بود.
23طایفههای جِرشونیان میبایست پشت مسکن، در جانب غربی خیمه میزدند.
24رهبر خاندان پدران جِرشونیان، اِلیاساف پسر لائِل بود.
25مسئولیت جِرشونیان در خیمۀ ملاقات، شامل مسکن و خیمه و پوشش آن و پردۀ درِ خیمۀ ملاقات،
26و نیز پردههای صحن و حجابِ درِ صحن، که گرداگرد مسکن و مذبح بود، و طنابهای آن، و همۀ خدمات مربوط به اینها میشد.
27از قُهات، طایفۀ عَمرامیان و طایفۀ یِصهاریان و طایفۀ حِبرونیان و طایفۀ عُزّیئیلیان؛ اینان طایفههای قُهاتی بودند.
28آنان مسئول قُدس بودند، و شمار تمامی ذکوران یک ماهه و بالاتر ایشان ۸۶۰۰ بود.
29طایفههای پسران قُهات میبایست در جانب جنوبی مسکن خیمه میزدند.
30رهبر خاندان پدران طایفههای قُهاتی، اِلیصافان پسر عُزّیئیل بود.
31مسئولیت قُهاتیان شامل صندوق و میز و چراغدان و مذبحها و اسباب قُدس، که با آنها خدمت میکردند، و نیز پردۀ حجاب، و همۀ خدمات مربوط به آنها میشد.
32رهبر رهبران لاویان، اِلعازار پسر هارون کاهن بود. او میبایست بر کسانی که مسئول قُدس بودند، نظارت کند.
33از مِراری، طایفۀ مَحْلیان و طایفۀ موشیان؛ اینان طایفههای مِراری بودند.
34شمار تمامی ذکوران یک ماهه و بالاتر ایشان که شمرده شدند، ۶۲۰۰ بود.
35رهبر خاندان پدران طایفههای مِراری، صوریئیل پسر اَبیحایِل بود. آنان میبایست در جانب شمالی مسکن خیمه میزدند.
36مسئولیتِ سپرده شده به پسران مِراری شامل چارچوب مسکن و تیرکها و ستونها و پایهها و همۀ اسباب آن و نیز همۀ خدمات مربوط به آنها میشد.
37آنان همچنین مسئولیت ستونهای گرداگرد صحن و پایهها و میخها و طنابهای آنها را بر عهده داشتند.
38جلوی مسکن به سمت شرق، یعنی جلوی خیمۀ ملاقات به جانب طلوع آفتاب، موسی و هارون و پسرانش میبایست خیمه بزنند و به نیابت از بنیاسرائیل، عهدهدار مسئولیت قُدس باشند. هر شخص دیگر که به آن نزدیک میآمد، باید کشته میشد.
39شمار تمامی آنان که موسی و هارون بنا به فرمان خداوند از همۀ ذکوران یک ماهه و بالاتر لاویان بر حسب طایفههایشان شمارش کردند، ۲۲۰۰۰ بود.
40خداوند به موسی گفت: «همۀ نخستزادگان ذکور بنیاسرائیل را از یک ماهه و بالاتر شمارش کن و شمار نامهای ایشان را ثبت نما.
41لاویان را به عوض همۀ نخستزادگان بنیاسرائیل، و دامهای لاویان را به عوضِ همۀ نخستزادگان دامهای بنیاسرائیل از برای من بگیر؛ من یهوه هستم.»
42پس موسی چنانکه خداوند به او فرمان داده بود، همۀ نخستزادگان بنیاسرائیل را شمارش کرد.
43و شمار نامهای همۀ نخستزادگان ذکور یک ماهه و بالاتر که شمارش شدند، ۲۲۲۷۳ بود.
44و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
45«لاویان را به عوض همۀ نخستزادگان بنیاسرائیل، و دامهای لاویان را به عوضِ دامهای ایشان بگیر. لاویان از آنِ من خواهند بود؛ من یهوه هستم.
46و اما به جهت فدیۀ آن ۲۷۳ نخستزادۀ بنیاسرائیل که افزون بر شمار لاویانند،
47پنج مثقال برای هر تَن بگیر؛ آن را بر حسب مثقال قُدس که بیست قیراط است، بگیر.
48و آن را به عنوان وجه فدیۀ آنان که افزون بر ایشانند، به هارون و پسرانش بده.»
49پس موسی وجه فدیه را از کسانی که افزون بر آنانی بودند که لاویان فدیۀ ایشان شده بودند، گرفت.
50او آن وجه را که هزار و سیصد و شصت و پنج مثقال بر حسب مثقال قُدس بود، از نخستزادگان بنیاسرائیل گرفت.
51و موسی بر طبق کلام خداوند و چنانکه خداوند به او فرمان داده بود، وجه فدیه را به هارون و پسرانش داد.
مزامیر باب ۱۴۸ , ۱۴۹ , ۱۵۰
148:1 هللویاه! خداوند را از آسمان بستایید، در عرش برین او را بستایید.
2ای همۀ فرشتگانش او را بستایید، ای همۀ لشکریانش، او را بستایید.
3ای خورشید و ماه، او را بستایید، ای همۀ ستارگان درخشان، او را بستایید.
4ای فلکالافلاک، او را بستایید، و ای آبهایی که فوق آسمانهایید.
5اینان همه نام خداوند را بستایند، زیرا که او امر فرمود، و آفریده شدند.
6و آنها را بر پا داشت، تا ابدالآباد، و فریضهای قرار داد که از آن در نتوان گذشت.
7خداوند را از زمین بستایید، ای جانداران بزرگ دریایی و همۀ ژرفاها؛
8ای آذرخش و تگرگ و برف و ابر، و ای بادهای توفانی که امر او را به جا میآورید!
9ای کوهها و همۀ تپهها، ای درختان میوه و همۀ سروها؛
10ای وحوش و همۀ چارپایان، ای خزندگان و پرندگان بالدار؛
11ای شاهان زمین و تمامی قومها، ای امیران و همۀ حکام جهان؛
12ای مردان جوان و دوشیزگان، ای پیران و ای جوانان.
13اینان همه، نام خداوند را بستایند، زیرا تنها نام او متعال است؛ شکوه او فوق زمین و آسمان است.
14او شاخی برای قوم خود برافراشته است، ستایش برای همۀ سرسپردگانش، برای بنیاسرائیل که قومی نزدیک به اویند. هللویاه!
149:1 هللویاه! خداوند را سرودی تازه بسرایید، و ستایش او را در جماعت سرسپردگان.
2اسرائیل در صانع خود شادی کند، و فرزندان صَهیون از شاه خود به وجد آیند.
3رقصکنان نام او را بستایند، و با دف و بربط برایش بنوازند!
4زیرا خداوند از قوم خویش خشنود است، او ستمدیدگان را به نجات میآراید.
5سرسپردگان در این افتخار شادی کنند، و بر بسترهای خود شادمانه بسرایند.
6ستایش خدا در دهانشان باشد، و شمشیر دو دم در دستانشان.
7تا از قومها انتقام کشند، و ملتها را به مجازات رسانند؛
8تا شاهانشان را به زنجیرها ببندند، و بزرگانشان را به پابندهای آهنین؛
9تا داوری مکتوب را در حقشان به اجرا بگذارند. این افتخار است برای همۀ سرسپردگان او. هللویاه!
150:1 هللویاه! خدا را در قُدسش بستایید! او را در فَلَکِ پرقدرتش بستایید!
2او را به سبب کارهای مقتدرانهاش بستایید! او را فراخور عظمتِ بسیارش بستایید!
3او را با نوای کَرِنا بستایید! او را با چنگ و بربط بستایید!
4او را با دف و رقص بستایید! او را با سازهای زِهی و نی بستایید!
5او را با سَنجها بستایید! او را با سَنجهای بلندآوا بستایید!
6هر چه جان دارد خداوند را بستاید! هللویاه!
لوقا باب ۱۳ , ۱۴
13:1 در همان زمان، شماری از حاضران، از جلیلیانی با عیسی سخن گفتند که پیلاتُس خونشان را با خون قربانیهایشان درهم آمیخته بود.
2عیسی در پاسخ گفت: «آیا چون آن جلیلیان به چنین روز دچار شدند، گمان میکنید از بقیۀ اهالی جلیل گناهکارتر بودند؟
3به شما میگویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.
4و آیا گمان میکنید آن هجده تن که برج سْیلوآم بر آنها افتاد و مردند، از دیگر ساکنان اورشلیم خطاکارتر بودند؟
5به شما میگویم که چنین نیست. بلکه اگر توبه نکنید، شما نیز جملگی هلاک خواهید شد.»
6سپس این مَثَل را آورد: «مردی درخت انجیری در تاکستان خود کاشت. چون خواست میوۀ آن را بچیند، چیزی بر آن نیافت.
7پس به باغبان خود گفت: ”سه سال است برای چیدن میوۀ این درخت میآیم امّا چیزی نمییابم. آن را ببُر، تا خاک را هدر ندهد.“
8امّا او پاسخ داد: ”سرورم، بگذار یک سال دیگر هم بماند. گِردش را خواهم کند و کودش خواهم داد.
9اگر سال بعد میوه آورد که هیچ؛ اگر نیاورد آنگاه آن را بِبُر.“»
10در یکی از روزهای شَبّات، عیسی در کنیسهای تعلیم میداد.
11در آنجا زنی بود که روحی او را هجده سال علیل کرده بود. پشتش خمیده شده بود و به هیچ روی توان راست ایستادن نداشت.
12چون عیسی او را دید، نزد خود فرا~خواند و فرمود: «ای زن، از ضعف خود خلاصی یافتی!»
13سپس بر او دست نهاد و او بیدرنگ راست ایستاده، خدا را ستایش کرد.
14امّا رئیس کنیسه از اینکه عیسی در روز شَبّات شفا داده بود، خشمگین شد و به مردم گفت: «شش روز برای کار دارید. در آن روزها بیایید و شفا بگیرید، نه در روز شَبّات.»
15خداوند در پاسخ گفت: «ای ریاکاران! آیا هیچیک از شما در روز شَبّات گاو یا الاغ خود را از طویله باز نمیکند تا برای آب دادن بیرون بَرَد؟
16پس آیا نمیبایست این زن را که دختر ابراهیم است و شیطان هجده سال اسیرش کرده بود، در روز شَبّات از این بند رها کرد؟»
17چون این را گفت، مخالفانش همه شرمسار شدند، امّا جمعیت همگی از آن همه کارهای شگفتآور او شادمان بودند.
18آنگاه گفت: «پادشاهی خدا به چه مانَد؟ آن را به چه تشبیه کنم؟
19همچون دانۀ خردلی است که مردی آن را برگرفت و در باغ خود کاشت. آن دانه رویید و درختی شد، چنانکه پرندگان آسمان آمدند و بر شاخههایش آشیانه ساختند.»
20باز گفت: «پادشاهی خدا را به چه تشبیه کنم؟
21همچون خمیرمایهای است که زنی برگرفت و با سه کیسه آرد مخلوط کرد تا تمامی خمیر ور آمد.»
22عیسی در راه اورشلیم، به شهرها و روستاها میرفت و تعلیم میداد.
23در این میان، کسی از او پرسید: «سرور من، آیا تنها شماری اندک از مردم نجات خواهند یافت؟» به ایشان گفت:
24«سخت بکوشید تا از درِ تنگ داخل شوید، زیرا به شما میگویم، بسیاری خواهند کوشید تا داخل شوند، امّا نخواهند توانست.
25چون صاحبخانه برخیزد و در را ببندد، بیرون ایستاده، در را خواهید کوبید و خواهید گفت: ”سرورا، در بر ما بگشا!“ امّا او پاسخ خواهد داد: ”شما را نمیشناسم؛ نمیدانم از کجایید.“
26خواهید گفت: ”ما با تو خوردیم و آشامیدیم و تو در کوچههای ما تعلیم میدادی.“
27امّا جواب خواهید شنید: ”شما را نمیشناسم؛ نمیدانم از کجایید. از من دور شوید، ای بدکاران!“
28آنگاه در آنجا گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود، زیرا ابراهیم و اسحاق و یعقوب و همۀ انبیا را در پادشاهی خدا خواهید دید، امّا خود را محروم خواهید یافت.
29مردم از شرق و غرب و شمال و جنوب خواهند آمد و بر سفرۀ پادشاهی خدا خواهند نشست.
30آری، هستند آخرینی که اوّل خواهند شد، و اوّلینی که آخر.»
31در آن هنگام، تنی چند از فَریسیان نزد عیسی آمدند و گفتند: «اینجا را ترک کن و به جایی دیگر برو، زیرا هیرودیس میخواهد تو را بکشد.»
32در جواب گفت: «بروید و به آن روباه بگویید: ”امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم و مردم را شفا میدهم، و در روز سوّم کار خویش را به کمال خواهم رسانید.
33امّا امروز و فردا و پسفردا باید به راه خود ادامه دهم، زیرا ممکن نیست نبی بیرون از اورشلیم کشته شود.“
34ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای قاتل پیامبران و سنگسارکنندۀ رسولانی که نزدت فرستاده میشوند! چند بار خواستم همچون مرغی که جوجههایش را زیر بالهای خود جمع میکند، فرزندان تو را گرد آورم، امّا نخواستی!
35اینک خانۀ شما به خودتان ویران واگذاشته میشود. و به شما میگویم که دیگر مرا نخواهید دید تا روزی که بگویید: ”مبارک است آن که به نام خداوند میآید.“»
14:1 در یکی از روزهای شَبّات که عیسی برای صرف غذا به خانۀ یکی از رهبران فَریسیان رفته بود، حاضران بهدقّت او را زیر نظر داشتند.
2مقابل او مردی بود که بدنش آب آورده بود.
3عیسی از فقیهان و فَریسیان پرسید: «آیا شفا دادن در روز شَبّات جایز است یا نه؟»
4آنان خاموش ماندند. پس عیسی آن مرد را گرفته، شفا داد و مرخص فرمود.
5سپس رو به آنان کرد و پرسید: «کیست از شما که پسر یا گاوش در روز شَبّات در چاه افتد و بیدرنگ او را بیرون نیاوَرَد؟»
6آنان پاسخی نداشتند.
7چون عیسی دید میهمانان چگونه صدر مجلس را برای خود اختیار میکنند، این مَثَل را برایشان آورد:
8«چون کسی تو را به مجلس عروسی دعوت کند، بر صدر مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناستر از تو دعوت شده باشد.
9در آن صورت میزبانی که هر دوی شما را دعوت کرده است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ”جایت را به این شخص بده.“ ناگزیر با سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست.
10بلکه هرگاه کسی میهمانت کند، برو و در پایینترین جای مجلس بنشین، تا چون میزبان آید، تو را گوید: ”دوست من، بفرما جای بالاتری بنشین.“ آنگاه نزد دیگر میهمانان سرافراز خواهی شد.
11زیرا هر که خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»
12سپس عیسی به میزبانش گفت: «چون ضیافتِ ناهار یا شام میدهی، دوستان و برادران و خویشان و همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد و بدینسان عوض خواهی یافت.
13پس چون میهمانی میدهی، فقیران و معلولان و لنگان و کوران را دعوت کن
14که مبارک خواهی بود؛ زیرا آنان را چیزی نیست که در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را در قیامت پارسایان خواهی یافت.»
15چون یکی از میهمانان که با عیسی همسفره بود این را شنید، گفت: «خوشا به حال آن که در ضیافت پادشاهی خدا نان خورَد.»
16عیسی در پاسخ گفت: «شخصی ضیافتی بزرگ ترتیب داد و بسیاری را دعوت کرد.
17چون وقت شام فرا~رسید، خادمش را فرستاد تا دعوتشدگان را گوید، ”بیایید که همه چیز آماده است.“
18امّا آنها هر یک عذری آوردند. یکی گفت: ”مزرعهای خریدهام که باید بروم آن را ببینم. تمنا اینکه معذورم بداری.“
19دیگری گفت: ”پنج جفت گاو خریدهام، و هماکنون در راهم تا آنها را بیازمایم. تمنا دارم معذورم بداری.“
20سوّمی نیز گفت: ”تازه زن گرفتهام، و از این رو نمیتوانم بیایم.“
21پس خادم بازگشت و سرور خود را آگاه ساخت. میزبان خشمگین شد و به خادم دستور داد به کوچه و بازار شهر بشتابد و فقیران و معلولان و کوران و لنگان را بیاورد.
22خادم گفت: ”سرور من، دستورت را انجام دادم، امّا هنوز جا هست.“
23پس آقایش گفت: ”به جادهها و کورهراههای بیرونِ شهر برو و بهاصرار مردم را به ضیافت من بیاور تا خانهام پر شود.
24به شما میگویم که هیچیک از دعوتشدگان، شام مرا نخواهند چشید.“»
25جمعیتی انبوه عیسی را همراهی میکرد. او رو بدیشان کرد و گفت:
26«هر که نزد من آید و از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر، و حتی از جان خود نفرت ندارد، شاگرد من نتواند بود.
27و هر که صلیب خود را بر دوش نکشد و از پی من نیاید، شاگرد من نتواند بود.
28«کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و نخست ننشیند تا هزینۀ آن را برآوُرد کند و ببیند آیا توان تکمیل آن را دارد یا نه؟
29زیرا اگر پی آن را بگذارد امّا از تکمیل بنا درمانَد، هر که بیند، استهزا کرده،
30گوید: ”این شخص ساختن بنایی را آغاز کرد، امّا از تکمیل آن درمانده است!“
31«و یا کدام پادشاه است که راهیِ جنگ با پادشاهی دیگر شود، بیآنکه نخست بنشیند و بیندیشد که آیا با ده هزار سرباز میتواند به رویاروییِ کسی رود که با بیست هزار سرباز به جنگ او میآید؟
32و اگر بیند که او را توان رویارویی نیست، آنگاه تا سپاه دشمن دور است، سخنگویی خواهد فرستاد تا جویای شرایط صلح شود.
33به همینسان، هیچیک از شما نیز تا از تمام دارایی خود دست نشوید، شاگرد من نتواند بود.
34«نمک نیکوست، امّا اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه میتوان آن را باز نمکین ساخت؟
35نه به کار زمین میآید و نه درخور کُپّۀ کود است؛ بلکه آن را دور میریزند. هر که گوش شنوا دارد، بشنود!»