برنامه مطالعه روزانه
۲۳ مارس
اعداد باب ۴
4:1 خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت:
2«از میان نسل لاوی، نسل قُهات را بر حسب طایفهها و خاندانهایشان سرشماری کن،
3از سی ساله و بالاتر را تا پنجاه ساله، همۀ آنان را که میتوانند وارد خدمت شوند تا کار خیمۀ ملاقات را انجام دهند.
4«خدمت نسل قُهات در خیمۀ ملاقات در قبال اسبابِ بسیار مقدس است.
5هنگامی که اردو عزیمت میکند، هارون و پسرانش داخل شده، حجاب حائل را فرود آورند و صندوق شهادت را با آن بپوشانند.
6سپس پوششی از چرم نازک بر آن بکشند، و بر روی آن نیز پارچهای به رنگِ آبی یکدست بگسترند و تیرکهایش را در جای خود قرار دهند.
7«بر میزِ نان حضور، پارچهای آبی رنگ بگسترند و بشقابها و ظروف و کاسهها و کوزههای هدیۀ ریختنی را بر آن بگذارند؛ نان دائمی نیز بر آن باشد.
8سپس بر این همه پارچهای قرمز بگسترند و روی آن را با پوششی از چرم نازک بپوشانند، و تیرکهایش را در جای خود قرار دهند.
9«همچنین پارچهای آبی رنگ برگرفته، چراغدان را که برای روشنایی است با چراغها و انبرها و سینیها و تمامی اسباب روغن که به مصرف چراغدان میرسد، بدان بپوشانند.
10و آن را با تمامی اسبابش در پوششی از چرم نازک گذاشته، بر چوبهای حامل قرار دهند.
11«نیز بر مذبح زرّین، پارچهای آبی رنگ بگسترند و آن را با پوششی از چرم نازک بپوشانند و تیرکهایش را در جای خود قرار دهند.
12همچنین همۀ اسباب خدمت را که در قُدس به کار میرود، برگرفته، در پارچهای آبی رنگ بگذارند و با پوششی از چرم نازک بپوشانند، و بر چوبهای حامل قرار دهند.
13«مذبح را از خاکستر خالی کرده، پارچهای ارغوانی رنگ بر آن بگسترند.
14و همۀ اسباب مذبح را که برای خدمت در آنجا به کار میرود یعنی منقلها و چنگالها و خاکاندازها و کاسهها را که اسباب مذبح هستند، بر آن بگذارند و روی آن پوششی از چرم نازک بگسترند، و تیرکهایش را در جای خود قرار دهند.
15«چون به هنگام عزیمت اردو، هارون و پسرانش کار پوشانیدن قُدس و تمامی اسباب قُدس را به پایان رسانند، نسل قُهات برای حمل آنها بیایند. اما به اسباب مقدّس دست نزنند، مبادا بمیرند. اینها اسباب خیمۀ ملاقات است که نسل قُهات باید حمل کنند.
16«اِلعازار، پسر هارونِ کاهن مسئول روغن چراغها و بخورِ خوشبو و هدیۀ آردی دائمی و روغن مسح است. نظارت بر تمامی مسکن و هر چه در آن است، یعنی قُدس و اسباب آن نیز بر عهدۀ اوست.»
17خداوند موسی و هارون را خطاب کرده، گفت:
18«مگذارید قبیلۀ طوایف قُهاتی از میان لاویان منقطع شوند
19بلکه با ایشان بدینگونه عمل کنید تا چون به اسباب بسیار مقدس نزدیک میشوند، زنده بمانند و نمیرند: هارون و پسرانش داخل شوند و خدمت و بار هر یک از آنان را تعیین کنند.
20اما قُهاتیان حتی لحظهای نیز برای نظر کردن بر اسباب مقدّس، بدانجا درنیایند مبادا بمیرند!»
21خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
22«نسل جِرشون را نیز بر حسب خاندانها و طایفههایشان سرشماری کن،
23از سی ساله و بالاتر را تا پنجاه ساله، همۀ آنان را که میتوانند وارد خدمت شوند تا کار خیمۀ ملاقات را انجام دهند.
24این است خدمت طایفههای جِرشونی در خدمتگزاری و حملِ بار:
25آنان پردههای مسکن، خیمۀ ملاقات را با پوشش آن، پوشش چرم نازک را که بر آن است، و پردۀ دَرِ خیمۀ ملاقات را حمل کنند،
26همچنین پردههای صحن و پردۀ مدخل دروازۀ صحن را که گرداگرد مسکن و مذبح است با طنابها و تمامی لوازم خدمت آنها. هرآنچه را که در خصوص آنها باید کرد، جِرشونیان انجام دهند.
27هارون و پسرانش بر تمامیِ خدمت نسل جِرشون، اعم از هرآنچه حمل میکنند و هرآنچه انجام میدهند، نظارت کنند. بر شماست که آنچه را آنها باید حمل کنند، بر عهدۀ ایشان بگذارید.
28این است خدمت طایفههای نسل جِرشون در خیمۀ ملاقات. نظارت بر وظایف آنها بر عهدۀ ایتامار، پسر هارونِ کاهن خواهد بود.
29«نسل مِراری را بر حسب طایفهها و خاندانهایشان شمارش کن،
30از سی ساله و بالاتر را تا پنجاه ساله، همۀ آنان را که میتوانند وارد خدمت شوند تا کار خیمۀ ملاقات را به انجام رسانند.
31وظیفۀ آنها در انجام خدمت خود در قبال خیمۀ ملاقات، حمل این اشیاء خواهد بود: تختههای مسکن با پشتبندها و ستونها و پایههای آن،
32ستونهای صحن گرداگرد با پایهها و میخها و طنابهای آن، و همۀ لوازم آنها و هرآنچه به کار با آنها مربوط میشود. به هر کس از روی نامش، اشیائی را که موظف به حمل آن است، محول کن.
33این است خدمت طایفههای نسل مِراری یعنی تمامی خدمتشان در خیمۀ ملاقات که ایتامار، پسر هارونِ کاهن باید بر آن نظارت کند.»
34پس موسی و هارون و رهبران جماعت، نسل قُهات را بر حسب طایفهها و خاندانهایشان شمارش کردند،
35از سی ساله و بالاتر را تا پنجاه ساله، همۀ آنان را که میتوانستند وارد خدمت شوند تا کار خیمۀ ملاقات را انجام دهند.
36شمارششدگان بر حسب طایفههایشان ۲۷۵۰ تن بودند.
37اینان شمارششدگانِ طایفههای قُهاتی بودند، یعنی هر که در خیمۀ ملاقات خدمت میکرد و به دست موسی و هارون بر حسب فرمانی که خداوند به واسطۀ موسی داده بود، شمارش شد.
38نسل جِرشون بر حسب طایفهها و خاندانهایشان شمارش شدند،
39از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله، همۀ آنان که میتوانستند وارد خدمت شوند تا کار خیمۀ ملاقات را انجام دهند.
40شمارششدگان بر حسب طایفهها و خاندانهایشان ۲۶۳۰ تن بودند.
41اینان شمارششدگان طایفههای نسل جِرشون بودند یعنی هر که در خیمۀ ملاقات خدمت میکرد و به دست موسی و هارون بر حسب فرمان خداوند، شمارش شد.
42طایفههای نسل مِراری بر حسب طایفهها و خاندانهایشان شمارش شدند،
43از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله، همۀ آنان که میتوانستند وارد خدمت شوند تا کار خیمۀ ملاقات را انجام دهند.
44شمارششدگان بر حسب طایفههایشان ۳۲۰۰ تن بودند.
45اینان شمارششدگانِ طایفههای نسل مِراری بودند که به دست موسی و هارون بر حسب فرمان خداوند به موسی شمارش شدند.
46بدینسان لاویان بر حسب طایفهها و خاندانهایشان، به دست موسی و هارون و رهبران اسرائیل شمارش شدند،
47از سی ساله و بالاتر تا پنجاه ساله، همۀ آنان که میتوانستند به کار خدمت و حمل بار در خیمۀ ملاقات داخل شوند.
48شمارششدگان ۸۵۸۰ تن بودند.
49اینان هر یک بنا بر فرمان خداوند که به واسطۀ موسی داده بود، بر حسبِ کار خدمت یا حمل بار که انجام میدادند، شمارش شدند. بدینسان موسی چنانکه خداوند بدو فرمان داده بود، ایشان را شمارش کرد.
امثال سلیمان باب ۱
1:1 امثال سلیمان، پسر داوود، پادشاه اسرائیل:
2برای فراگیری حکمت و ادب و درک سخنانی که فهم میبخشد؛
3برای کسب ادب و رفتار خردمندانه، و پارسایی و عدل و انصاف؛
4برای هوشمندی بخشیدن به سادهلوحان و دانش و دوراندیشی به جوانان -
5تا حکیمان بشنوند و بر آموختههایشان بیفزایند و فهیمان هدایت یابند -
6برای درک امثال و کنایات، و سخنان حکیمان و معماهایشان.
7ترس خداوند سرآغاز دانش است، اما حکمت و ادب را جاهلان خوار میشمارند.
8پسرم، به رهنمود پدر خویش گوش فرا~ده و تعلیم مادر خویش را ترک منما؛
9زیرا تاج زیبا بر سرت و جواهر بر گردنت خواهد بود.
10پسرم! چون گنهکاران به اغوای تو برخیزند، تن دَر مده.
11چون گویند: «با ما بیا تا در کمین خون بنشینیم و در نهان منتظر بیگناهان بمانیم؛
12تا آنان را چون گور، زنده فرو~بلعیم و یکباره، چونان کسانی که به چاه فرو~افتند؛
13همه گونه نفایس به چنگ خواهیم آورد و خانههای خویش از غنایم آکنده خواهیم ساخت؛
14قرعۀ خود با ما بیَفکن و همه یک کاسه خواهیم شد» -
15پسرم، با آنان همراه مشو و در طریق ایشان گام مگذار؛
16زیرا پاهایشان به سوی شرارت دوان است، و برای ریختن خون شتابانند.
17براستی چه عبث است آشکارا دام گستردن در برابر چشم پرندهای!
18اما اینان در کمین خون خویشتن مینشینند و نهانی برای جان خود انتظار میکشند!
19چنین است سرانجام هر آن کس که در طمعِ سود نامشروع باشد؛ آنچه به دست میآید، جانِ صاحب خود را میستاند.
20حکمت در کوی و برزن ندا درمیدهد و در میدانها آواز خود را بلند میکند؛
21در جاهای پرازدحام بانگ در میدهد و بر دروازههای شهر، سخن میراند:
22«ای سادهلوحان، تا چند سادهلوحی را دوست خواهید داشت؟ تا چند تمسخرگران از تمسخر لذت خواهند برد و جاهلان از دانش بیزار خواهند بود؟
23توبیخ مرا بشنوید و بازگشت کنید، و من روح خود را بر شما فرو~خواهم ریخت و کلمات خویش را بر شما اعلام خواهم کرد.
24اما چون هنگامی که فرا~خواندم مرا نپذیرفتید و آنگاه که دست خویش دراز کردم، کسی اعتنا نکرد؛
25چون مشورت مرا یکسره نادیده گرفتید و نخواستید توبیخ مرا بپذیرید،
26من نیز در مصیبت شما خواهم خندید و چون آنچه از آن میترسید بر سرتان آید، تمسخر خواهم کرد -
27آری، چون آنچه از آن میترسید همچون توفان بر شما عارض شود، و مصیبت چون گردباد شما را فرو~پیچد، و تنگی و فشار بر شما چیره آید.
28«آنگاه مرا خواهند خواند، و پاسخ نخواهم داد؛ مرا بسیار خواهند جُست و نخواهند یافت.
29چراکه از دانش بیزار بودند و ترس خداوند را برنگزیدند؛
30چراکه مشورت مرا نپذیرفتند و توبیخ مرا سراسر خوار شمردند.
31پس ثمرۀ طریقهای خود را خواهند خورد و از میوۀ تدبیرهای خویش سیر خواهند شد.
32زیرا از راه برگشتن سادهلوحان آنان را به کشتن خواهد داد و آسودهخیالی جاهلان ایشان را هلاک خواهد کرد.
33اما هر که به من گوش فرا~دهد، در امنیت ساکن خواهد بود و از بیمِ بلا آسوده خواهد ماند.»
لوقا باب ۱۵
15:1 و امّا خَراجگیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد میآمدند تا سخنانش را بشنوند.
2امّا فَریسیان و علمای دین همهمهکنان میگفتند: «این مردْ گناهکاران را میپذیرد و با آنان همسفره میشود.»
3پس عیسی این مَثَل را برایشان آورد:
4«کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟
5و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش مینهد
6و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرا~میخواند و میگوید: ”با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشدۀ خود را بازیافتم.“
7به شما میگویم، به همینسان برای یک گناهکار که توبه میکند، جشن و سرور عظیمتری در آسمان بر پا میشود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.
8«و یا کدام زن است که ده سکۀ نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی برنیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جُستن بازنایستد؟
9و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرا~میخواند و میگوید: ”با من شادی کنید، زیرا سکۀ گمشدۀ خود را بازیافتم.“
10به شما میگویم، به همینسان، برای توبۀ یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور بر پا میشود.»
11سپس ادامه داد و فرمود: «مردی را دو پسر بود.
12روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ”ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.“ پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد.
13پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی بر باد داد.
14چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد.
15از این رو، خدمتگزاریِ یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعۀ خویش گماشت.
16پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوکها سیر کند، امّا هیچکس به او چیزی نمیداد.
17سرانجام به خود آمد و گفت: ”ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف میشوم.
18پس برمیخیزم و نزد پدر میروم و میگویم: ’پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام.
19دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.“‘
20«پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسهاش کرد.
21پسر گفت: ”پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.“
22امّا پدر به خدمتکارانش گفت: ”بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید.
23گوسالۀ پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم.
24زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“ پس به جشن و سرور پرداختند.
25«و امّا پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای رقص و آواز شنید،
26یکی از خدمتکاران را فرا~خواند و پرسید: ”چه خبر است؟“
27خدمتکار پاسخ داد: ”برادرت آمده و پدرت گوسالۀ پرواری سر بریده، زیرا پسرش را به سلامت بازیافته است.“
28چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد.
29امّا او در جواب پدر گفت: ”اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کردهام و هرگز از فرمانت سر نپیچیدهام. امّا تو هرگز حتی بزغالهای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی به پا کنم.
30و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با روسپیها بر باد داده، برایش گوسالۀ پرواری سر بریدهای!“
31پدر گفت: ”پسرم، تو همواره با من هستی، و هرآنچه دارم، مال توست.
32امّا اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!“»