برنامه مطالعه روزانه
۵ می
تثنیه باب ۲۲
22:1 «اگر گاو یا گوسفند برادر خود را سرگردان دیدی، به آن بیاعتنا مباش، بلکه حتماً آن را به برادرت بازگردان.
2اگر برادرت به تو نزدیک نباشد یا او را نشناسی، آن را به خانۀ خود ببر و نزد تو بماند تا هنگامی که برادرت به جستجوی آن برآید، آنگاه حیوان را به او بازگردان.
3با الاغش نیز چنین کن، و نیز با جامه یا هر چیز دیگر برادرت که گم شده باشد و تو آن را بیابی. به آن بیاعتنا مباش.
4اگر دیدی الاغ یا گاو برادرت در راه افتاده است، به آنها بیاعتنا مباش، بلکه حتماً در بلند کردن آنها یاریاش کن.
5«زن نباید جامۀ مردانه بر تن کند، و نه مرد جامۀ زنانه. زیرا یهوه خدای شما از آنان که چنین کنند کراهت دارد.
6«هرگاه در راه به آشیانۀ پرندهای بر هر درختی یا بر زمین برخوردی که در آن جوجهها یا تخمها بود و پرندۀ مادر را دیدی که روی جوجهها یا تخمها نشسته است، مادر را با جوجهها مگیر.
7بلکه جوجهها را برای خود گرفته، مادر را رها کن، تا برای تو نیکو شود و عمر دراز کنی.
8«چون خانۀ نو بنا میکنی، دیوار کوتاهی بر لبۀ بام خانهات بساز مبادا کسی از بام به زیر افتد و خونش دامنگیر خانۀ تو شود.
9«در تاکستان خود دو نوع بذر مکار، مبادا تمامی محصولت تباه شود، هم بذری که کاشتهای و هم محصول تاکستانت.
10گاو و الاغ را با هم برای شخمزنی به کار مگیر.
11جامهای را که در آن هم پشم به کار رفته و هم کتان، بر تن مکن.
12«بر چهارگوشۀ جامهای که خود را به آن میپوشانی، منگولهها بساز.
13«اگر مردی برای خود زنی بگیرد و چون بدو درآید، از او بیزار شود
14و به او تهمت زده، اسبابِ بدنامیِ وی گردد و بگوید: ”این زن را گرفتم و چون به او نزدیکی کردم، او را باکره نیافتم،“
15آنگاه پدر و مادر آن دختر دلیل بکارت وی را نزد مشایخ به دروازۀ شهر بیاورند.
16و پدر آن دختر به مشایخ بگوید: ”دخترم را به این مرد به زنی دادم، و حال از او بیزار است،
17و اینک به او تهمت زده میگوید: ’دخترت را باکره نیافتم؛‘ و حال آنکه این است دلیل بکارت دخترم.“ و پارچه را در حضور مشایخ شهر بگسترانند.
18آنگاه مشایخ شهر مرد را گرفته، تنبیه کنند
19و او را صد مثقال نقره جریمه کرده، آن را به پدر دختر بدهند، زیرا باعث بدنام شدنِ باکرهای در اسرائیل شده است. او زنِ وی باقی خواهد ماند، و در تمامی عمرش نمیتواند دختر را رها کند.
20ولی اگر این اتهام حقیقت داشته باشد و دلیل بکارت دختر یافت نشود،
21آنگاه آن دختر را نزدِ در خانۀ پدرش بیاورند و همشهریانش او را به سنگ سنگسار کنند تا بمیرد؛ زیرا در خانۀ پدرش فاحشگی کرده و کاری ننگین در اسرائیل به عمل آورده است. بدینگونه بدی را از میان خود خواهید زدود.
22«اگر مردی در حال زنا با زنی شوهردار یافت شود، هر دو باید کشته شوند، هم مردی که با آن زن همبستر شده و هم آن زن. بدینگونه بدی را از اسرائیل خواهید زدود.
23«اگر مردی دختر باکرهای را که نامزد دارد در شهر بیابد و با او همبستر شود،
24هر دو را باید به دروازۀ شهر بیرون آورده، سنگسار کنند تا بمیرند؛ دختر را از آن رو که هرچند در شهر بود فریاد برنیاورد، و مرد را از آن سبب که زن شخصی دیگر را بیعصمت کرده است. بدینگونه بدی را از میان خود خواهید زدود.
25«اما اگر مردی در صحرا، دختری را که نامزد دارد بیابد و او را گرفته، بهزور با وی همبستر شود، تنها آن مرد که با او همبستر شده است کشته شود.
26به دختر هیچ مکنید، زیرا گناهی نکرده که مستحق مرگ باشد. این مانند آن است که کسی بر همسایهاش برخاسته، او را بکشد.
27زیرا آن مرد، دختری را که نامزد دارد در صحرا یافته و با اینکه آن دختر فریاد برآورده، برایش رهانندهای نبوده است.
28«اگر مردی دختر باکرهای را که نامزد نکرده است بیابد و او را گرفته، به زور با وی همبستر شود، و گرفتار آیند،
29مردی که با آن دختر همبستر شده است باید پنجاه مثقال نقره به پدر دختر بپردازد، و آن دختر زن او خواهد بود، زیرا به او تجاوز کرده است. او در تمامی عمرش نمیتواند دختر را رها کند.
30«هیچکس نباید زن پدر خود را به زنی گرفته، عریانی پدر خود را آشکار کند.
غزل سلیمان باب ۲
2:1 من نرگسِ شارونم، من سوسن وادیهایم.
2همچون سوسنی در میان خارها، همچنان است دلدار من در میان دختران!
3همچون درخت سیبی در میان درختان جنگل، همچنان است دلدادۀ من در میان مردان جوان! از نشستن در سایهاش لذت میبرم، و میوهاش به کامم شیرین است.
4او مرا به میخانه درآورده، و عشق است پرچمِ او بر فرازم.
5مرا به گِردههای کشمش نیرو بخشید، و به سیبها تازه سازید، زیرا که من بیمارِ عشقم!
6دست چپش زیر سَرِ من است، و به دست راستش در آغوشم کشیده.
7ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها و آهوانِ صحرا قسم، که عشق را تا سیر نگشته، زحمت مرسانید و بازمدارید!
8آوازِ دلدادهام را میشنوم! هان، او میآید، جَستان بر فراز کوهها، و خیزان بر فراز تپهها.
9دلدادۀ من همچون غزال است و مانند بچهآهو. هان، او در پسِ دیوار ما ایستاده است! از پنجرهها مینگرد، از میان شبکهها نگاه میکند!
10دلدادۀ من ندا در داده، مرا گوید: «ای نازنینم، ای دلربای من، برخیز و با من بیا!
11زیرا هان زمستان درگذشته و موسِم باران به سر آمده و رخت بربسته است!
12زمین گلشن گشته، زمان نغمهسرایی فرا~رسیده، و آواز فاخته در ولایت ما شنیده میشود!
13درخت انجیر نخستین میوههای خود را آورده، و موها شکوفه کرده، عطرافشان شده است! ای نازنینم، ای دلربای من، برخیز و با من بیا!»
14ای کبوتر من، که در شکافهای صخره و جایهای مخفی تختهسنگهایی، چهرۀ خود را بر من بنما، و آوازت را به من بشنوان، زیرا که آوازت شیرین است، و چهرهات دلربا!
15شغالان را برای ما بگیرید، شغالان کوچک را که تاکستانها را خراب میکنند، تاکستانهای ما را که شکوفه آورده است!
16دلدادهام از آنِ من است و من از آنِ اویم؛ او در میان سوسنها میچرَد.
17ای دلدادۀ من، پیش از آنکه نسیمِ روز وزیدن گیرد، و سایهها دامن بَرکِشند، بازگرد و همچون غزال و بچهآهو بر کوههای پُرصخره باش.
اعمال رسولان باب ۱۴ , ۱۵
14:1 در قونیه نیز پولس و برنابا به کنیسۀ یهود رفتند و چنان سخن راندند که شماری بسیار از یهودیان و یونانیان ایمان آوردند.
2امّا یهودیانی که ایمان نیاورده بودند، غیریهودیان را شوراندند و ذهنشان را نسبت به برادران، مسموم ساختند.
3پس پولس و برنابا مدتی طولانی در آنجا ماندند و دلیرانه برای خداوند سخن گفتند، خداوندی که بدیشان قدرت انجام آیات و معجزات میبخشید و بدینگونه پیام فیض خود را تأیید میکرد.
4مردم شهر دو گروه شدند؛ گروهی به جانبداری از یهودیان برخاستند و گروهی دیگر جانب رسولان را گرفتند.
5و چون غیریهودیان و یهودیان به اتفاقِ بزرگانِ خود در صدد برآمدند که پولس و برنابا را افتضاح کرده، سنگسار کنند،
6آنان آگاه شده، به لِستْره و دِربِه، از شهرهای لیکائونیه، و نواحی اطراف گریختند
7و در آنجا به رساندن بشارت ادامه دادند.
8و امّا در لِستْره مردی نشسته بود که نمیتوانست پاهایش را حرکت دهد و هرگز راه نرفته بود، زیرا لنگ مادرزاد بود.
9هنگامی که پولس سخن میگفت، او گوش فرا~میداد. پولس بدو چشم دوخت و دید که ایمان شفا یافتن دارد.
10پس با صدای بلند به او گفت: «بر پاهای خود راست بایست!» آن مرد از جا جَست و به راه افتاد.
11چون مردم آنچه را که پولس انجام داد دیدند، به زبان لیکائونی فریاد برآوردند: «خدایان به صورت انسان بر ما فرود آمدهاند!»
12آنان برنابا را ’زِئوس‘ و پولس را ’هِرمِس‘ نامیدند، زیرا او سخنگوی اصلی بود.
13کاهنِ زئوس که معبدش درست بیرون دروازۀ شهر بود، گاوهایی چند و تاجهایی از گُل به دروازۀ شهر آورد؛ او و جماعت بر آن بودند قربانی تقدیمشان کنند.
14امّا چون آن دو رسول، یعنی برنابا و پولس، این را شنیدند، جامههای خود را چاک زدند و به میان جماعت شتافته، فریاد برآوردند که:
15«ای مردان، چرا چنین میکنید؟ ما نیز چون شما، انسانی بیش نیستیم. ما به شما بشارت میدهیم که از این چیزهای پوچ دست بردارید و به خدای زنده روی آورید که آسمان و زمین و دریا و هرآنچه را که در آنهاست، آفرید.
16هرچند او در گذشته ملتها را جملگی واگذاشت که هر یک به راه خود روند،
17امّا خود را بدون شهادت نگذاشت؛ او با فرستادن باران از آسمان و بخشیدن فصلهای پُر بار، بر شما احسان نموده، خوراک فراوان به شما ارزانی میدارد و دلهایتان را از خرّمی لبریز میکند.»
18سرانجام با این سخنان، بهدشواری توانستند مردم را از تقدیم قربانی بازدارند.
19امّا یهودیانی از اَنطاکیه و قونیه آمدند و مردم را با خود متحد ساخته، پولس را سنگسار کردند و بدین گمان که مرده است، از شهر بیرونش کشیدند.
20امّا چون شاگردان گرد او جمع شدند، برخاست و به شهر بازگشت. فردای آن روز، او و برنابا رهسپار دِربِه شدند.
21آنان در آن شهر نیز بشارت دادند و بسیاری را شاگرد ساختند. سپس به لِستْره و قونیه و اَنطاکیه بازگشتند.
22در آن شهرها شاگردان را تقویت کرده، آنان را به پایداری در ایمان تشویق کردند و پند دادند که «باید با تحمل سختیهای بسیار به پادشاهی خدا راه یابیم.»
23ایشان در هر کلیسا مشایخ بر ایمانداران گماشتند و با دعا و روزه آنها را به خداوندی که به وی ایمان آورده بودند، سپردند.
24سپس از ایالت پیسیدیه گذشتند و به ایالت پامفیلیه رفتند،
25و در پِرجه کلام را موعظه کرده، به آتّالیه فرود آمدند.
26از آتّالیه با کشتی به اَنطاکیه بازگشتند، همانجا که ایشان را به فیض خدا سپرده بودند تا عهدهدار کاری شوند که اکنون به انجامش رسانیده بودند.
27چون بدانجا رسیدند، کلیسا را گرد آورده، بازگفتند که خدا به واسطۀ آنها چهها کرده و چگونه درِ ایمان را بر غیریهودیان گشوده است.
28آنگاه مدت زمانی در آنجا با شاگردان ماندند.
15:1 و امّا جمعی از یهودیه به اَنطاکیه آمده به برادران تعلیم میدادند که: «اگر مطابق آیین موسی ختنه نشوید، نمیتوانید نجات بیابید.»
2پس چون پولس و برنابا به مخالفت و مباحثۀ شدید با ایشان برخاستند، قرار بر این شد که آن دو به همراه چند تن دیگر از ایشان به اورشلیم بروند و این مسئله را با رسولان و مشایخ در میان نهند.
3پس کلیسا ایشان را بدرقه کرد؛ و آنها در گذر از فینیقیه و سامِرِه، به بیان چگونگی ایمان آوردن غیریهودیان پرداختند و همۀ برادران را بسیار شاد ساختند.
4چون به اورشلیم رسیدند، کلیسا و رسولان و مشایخ از ایشان استقبال کردند. پولس و برنابا هرآنچه خدا به واسطۀ آنها انجام داده بود، بدیشان بازگفتند.
5آنگاه برخی از فرقۀ فَریسیان که ایمان آورده بودند، برخاسته، گفتند: «این غیریهودیان را باید ختنه کرد و حکم داد که شریعت موسی را نگاه دارند.»
6پس رسولان و مشایخ گرد آمدند تا به این مسئله رسیدگی کنند.
7پس از مباحثۀ بسیار، سرانجام پطرس برخاست و بدیشان گفت: «ای برادران، شما آگاهید که در روزهای نخست، خدا مرا از میان شما برگزید تا غیریهودیان از زبان من پیام انجیل را بشنوند و ایمان آورند.
8و خدایی که عارفالقلوب است بر ایشان گواهی داد بدین که روحالقدس را بدیشان عطا فرمود، چنانکه به ما نیز.
9او در میان ما و ایشان هیچ فرق نگذاشت، بلکه محض ایمان، دلهایشان را طاهر ساخت.
10پس حال چرا خدا را میآزمایید و یوغی بر گردن شاگردان مینهید که نه ما قادر به حملش بودیم، نه پدران ما؟
11زیرا ما ایمان داریم که به فیض خداوندْ عیسی است که نجات یافتهایم، چنانکه ایشان نیز.»
12سپس جماعتْ همه ساکت شدند و به برنابا و پولس گوش فرا~دادند. آنان آیات و معجزاتی را که خدا به دست ایشان در میان غیریهودیان ظاهر کرده بود، بازمیگفتند.
13چون سخنان ایشان به پایان رسید، یعقوب گفت: «ای برادران، به من گوش فرا~دهید!
14شَمعون بیان کرد که چگونه خدا برای نخستینبار غیریهودیان را مورد لطف خود قرار داده، از میان آنان قومی برای خود برگزیده است.
15این با گفتار پیامبران مطابق است، چنانکه نوشته شده:
16«”پس از این، باز خواهم گشت و خیمۀ داوود را که فرو~افتاده از نو بر پا خواهم کرد؛ ویرانههایش را دیگر بار بنا خواهم نمود، و آن را مرمّت خواهم کرد،
17تا باقی افراد بشر جملگی خداوند را بطلبند، همۀ ملتهایی که نام مرا بر خود دارند. خداوندی که این را به جا میآورد چنین میگوید،
18اموری را که از دیرباز معلوم بوده است.“
19«پس رأی من بر این است که آنان را که از غیریهودیان به سوی خدا بازمیگردند، زحمت نرسانیم.
20امّا باید در نامهای از ایشان بخواهیم که از خوراک آلوده به بتپرستی، بیعفتی، گوشت حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند.
21زیرا از دیرباز موسی در هر شهر کسانی را داشته است که بدو موعظه کنند، چنانکه هر شَبّات نوشتههای او را در کنیسهها تلاوت میکنند.»
22پس رسولان و مشایخ به اتفاق تمامی کلیسا تصمیم گرفتند از میان خود مردانی برگزینند و آنان را همراه پولس و برنابا به اَنطاکیه بفرستند. پس یهودای معروف به بَرسابا و سیلاس را که در میان برادران مقام رهبری داشتند، برگزیدند.
23آنگاه نامهای به دست ایشان فرستادند، بدین عبارات که: «از ما رسولان و مشایخ، برادران شما، به برادرانِ غیریهودی در اَنطاکیه، سوریه و کیلیکیه، سلام!
24شنیدهایم که کسانی از میان ما، بیآنکه دستوری از ما داشته باشند، آمدهاند و شما را با سخنانشان مشوش ساخته، باعث پریشانی خاطرتان شدهاند.
25پس ما یکدل چنین مصلحت دیدیم که مردانی برگزینیم و آنها را همراه عزیزان خود، برنابا و پولس، نزد شما بفرستیم،
26همراه کسانی که بهخاطر نام خداوند ما عیسی مسیح، جان برکف نهادهاند.
27پس یهودا و سیلاس را فرستادهایم تا شما را زبانی از این امور آگاه سازند.
28روحالقدس و ما مصلحت چنین دیدیم که باری بر دوش شما ننهیم، جز این ضروریات که
29از خوراک تقدیمی به بتها و خون و گوشت حیوانات خفه شده و بیعفتی بپرهیزید. هر گاه از اینها دوری کنید، کاری پسندیده انجام دادهاید. والسّلام.»
30پس ایشان روانه شده، به اَنطاکیه رفتند و در آنجا کلیسا را گرد آورده، نامه را رساندند.
31چون آنها نامه را خواندند، از پیام دلگرمکنندۀ آن شادمان شدند.
32یهودا و سیلاس نیز که نبی بودند، با سخنان بسیار، برادران را تشویق و تقویت کردند.
33پس چندی در آنجا ماندند، و سپس برادرانْ ایشان را به سلامت روانه کردند تا نزد فرستندگان خود بازگردند.
34امّا پولس و برنابا در اَنطاکیه ماندند
35و همراه بسیاری دیگر به تعلیم و بشارت کلام خداوند مشغول شدند.
36پس از چندی، پولس به برنابا گفت: «به شهرهایی که کلام خداوند را در آنها موعظه کردیم، بازگردیم و از برادران دیدار کنیم تا ببینیم در چه حالند.»
37برنابا خواست یوحنای معروف به مَرقُس نیز ایشان را همراهی کند،
38امّا پولس مصلحت ندید کسی را که در پامفیلیه ایشان را تنها گذاشته و ادامۀ همکاری نداده بود، با خود ببرد.
39اختلاف چندان بالا گرفت که از یکدیگر جدا شدند. برنابا، مَرقُس را برگرفت و از راه دریا راهی قپرس شد؛
40امّا پولس، سیلاس را اختیار کرد و به دست برادران به فیض خداوند سپرده شده، عازم سفر گشت.
41او در عبور از سوریه و کیلیکیه، کلیساها را استوار میکرد.