برنامه مطالعه روزانه
۱۶ ژوئن
داوران باب ۱۷ , ۱۸
17:1 در نواحی مرتفع اِفرایِم مردی بود میکاه نام.
2میکاه به مادر خود گفت: «آن هزار و صد پاره نقره که از تو گرفته شد و دربارهاش نفرین کردی و در گوش من نیز سخن گفتی، اینک آن نقرهها نزد من است؛ آنها را من برداشته بودم. پس اکنون نقرهها را به تو بازپس میدهم.» مادرش گفت: «خداوند پسرم را برکت دهد.»
3پس میکاه آن هزار و صد پاره نقره را به مادر خود بازگرداند. و مادرش گفت: «این نقره را از دست خودم به جهت پسرم وقف خداوند میکنم، تا با آن تمثالی تراشیده و بتی ریختهشده ساخته شود.»
4چون میکاه آن نقرهها را به مادرش بازگردانید، مادرش دویست پاره نقره برگرفته، آنها را به زرگری داد و او با آن تمثالی تراشیده و بتی ریختهشده ساخت. و آن بتها در خانۀ میکاه بودند.
5و اما آن مَرد، میکاه، زیارتگاهی داشت. او یک ایفود و چند بت خانگی ساخت و یکی از پسرانش را نیز تعیین کرد تا کاهن او باشد.
6در آن روزگار، پادشاهی در اسرائیل نبود، و هر کس هرآنچه در نظرش پسند میآمد، میکرد.
7و اما لاوی جوانی اهل بِیتلِحِمِ یهودا، از طایفۀ یهودا، در آنجا غربت گزیده بود.
8آن جوان از شهرِ بِیتلِحِمِ یهودا روانه شد تا هر جا که بیابد، غربت گزیند. چون سیر میکرد به خانۀ میکاه در نواحی مرتفع اِفرایِم رسید.
9میکاه از او پرسید: «از کجا میآیی؟» گفت: «فردی لاوی از بِیتلِحِمِ یهودا هستم؛ میروم تا هر جا که بیابم، غربت گزینم.»
10میکاه به او گفت: «نزد من بمان و برایم پدر و کاهن باش، و من سالی ده پاره نقره و یک دست لباس به تو خواهم داد و معاشت را تأمین خواهم کرد.» پس آن لاوی به خانۀ میکاه درآمد.
11لاوی پذیرفت که نزد او ساکن شود، و برای میکاه همچون یکی از پسرانش شد.
12میکاه آن لاوی را تخصیص نمود، و آن جوان کاهن او شد و در خانۀ او زندگی میکرد.
13آنگاه میکاه گفت: «حال میدانم خداوند مرا کامروا خواهد ساخت، زیرا یک لاوی کاهن من است.»
18:1 در آن روزگار در اسرائیل پادشاهی نبود. و در آن ایام قبیلۀ دان میراثی برای خود میجستند تا در آن ساکن شوند، زیرا تا آن زمان میراثی در میان قبایل اسرائیل برای ایشان تعیین نشده بود.
2پس بنیدان از میان تمامی قبیلۀ خود پنج مرد دلاور از صُرعَه و اِشتائُل فرستادند تا به جاسوسی زمین رفته، آن را کاوش کنند. بدیشان گفتند: «بروید و زمین را کاوش کنید.» پس آن پنج تن به خانۀ میکاه در نواحی مرتفع اِفرایِم آمده، در آنجا منزل گزیدند.
3چون ایشان در نزدیکی خانۀ میکاه بودند، صدای لاوی جوان را شناختند و به آنجا برگشته، از او پرسیدند: «چه کسی تو را به اینجا آورده است؟ اینجا چه میکنی؟ کارت در اینجا چیست؟»
4لاویِ جوان گفت: «میکاه برایم چنین و چنان کرده است و مرا به مزد گرفته، و من کاهن او شدهام.»
5آنها به او گفتند: «تمنا اینکه از خدا مسئلت کنی تا بدانیم آیا سفری که پیش رو داریم قرینِ توفیق خواهد بود یا نه.»
6کاهن بدیشان گفت: «به سلامت بروید. سفری که در پیش دارید، منظور نظر خداوند است.»
7پس آن پنج تن روانه شده، به لایِش رفتند و دیدند که چگونه مردم آنجا در امنیت زندگی میکنند و به رسم صیدونیان، آرامند و آسودهخاطر، و از هرآنچه در زمین است چیزی کم ندارند، و از اهالی صیدون به دورند و ایشان را با کسی کاری نیست.
8چون نزد برادران خود به صُرعَه و اِشتائُل آمدند، برادرانشان از ایشان پرسیدند: «چه خبر؟»
9پاسخ دادند: «برخیزیم و بر ایشان حمله بَریم! زیرا ما آن سرزمین را دیدهایم، و اینک بسیار نیکوست. آیا نمیخواهید دست به کار شوید؟ بیتعلل رفته به آن سرزمین درآیید و آن را تصرف کنید!
10چون بروید، مردمی آسودهخاطر و سرزمینی وسیع خواهید یافت، زیرا خدا آن زمین را به دست شما تسلیم کرده است: آنجا مکانی است که چیزی از آنچه در جهان یافت میشود کم ندارد.»
11پس ششصد مرد از قبیلۀ دان، هر یک مسلح به آلات جنگ، از صُرعَه و اِشتائُل به راه افتادند
12و برآمده، در قَریهیِعاریم در یهودا اردو زدند. به همین خاطر آن مکان را که در غربِ قَریهیِعاریم است، تا به امروز مَحَنِهدان میخوانند.
13ایشان از آنجا به نواحی مرتفع اِفرایِم گذشته، به خانۀ میکاه رسیدند.
14آنگاه آن پنج مرد که به تجسس سرزمین لایِش رفته بودند، به برادران خویش گفتند: «آیا میدانید که در این خانهها ایفود و بتهای خانگی و تمثالی تراشیده و بتی ریختهشده وجود دارد؟ پس حال تأمل کنید که چه باید کرد.»
15پس به آنجا برگشته، به خانۀ لاوی جوان، یعنی به خانۀ میکاه رفتند و جویای احوالش شدند.
16و اما آن ششصد مرد از بنیدان، مسلح به آلات جنگ، بر مدخل دروازه ایستاده بودند.
17آن پنج مرد که پیشتر زمین را تجسس کرده بودند، برآمده، داخل شدند و تمثالِ تراشیده و ایفود و بتهای خانگی و بت ریختهشده را برگرفتند، در حالی که کاهن و آن ششصد مردِ مسلح به آلات جنگ نزد مدخل دروازه ایستاده بودند.
18چون آن مردان به خانۀ میکاه درآمدند و تمثالِ تراشیده، ایفود، بتهای خانگی و بت ریختهشده را برگرفتند، کاهن بدیشان گفت: «چه میکنید؟»
19پاسخ دادند: «خاموش باش! دست بر دهانت بگذار و با ما بیا، و برای ما پدر و کاهن باش. آیا تو را بهتر آن است که کاهن خانۀ یک تن باشی، یا اینکه کاهن قبیله و طایفهای در اسرائیل؟»
20پس کاهن دلشاد شد، و ایفود و بتهای خانگی و تمثالِ تراشیده را برگرفت و همراه آن مردان رفت.
21پس آنان برگشته، رفتند، و کودکان و دامها و اثاثیۀ خود را پیشاپیش خویش قرار دادند.
22چون مسافتی از خانۀ میکاه دور شدند، مردانی که در خانههای نزدیک خانۀ میکاه بودند فرا~خوانده شدند، و ایشان آمده، خود را به مردان دان رساندند.
23آنان مردان دان را صدا زدند، و ایشان روی گردانده، به میکاه گفتند: «تو را چه شده که با چنین گروهی آمدهای؟»
24میکاه پاسخ داد: «شما خدایان مرا که ساخته بودم با کاهن برگرفته، رفتهاید. مرا دیگر چه چیز باقی است؟ پس چگونه از من میپرسید: ”تو را چه شده است؟“»
25مردان دان او را گفتند: «مگذار صدایت در میان ما شنیده شود، مبادا مردان تندخو بر تو هجوم آورند و تو و اهل خانهات جان خود را از دست بدهید.»
26پس مردان دان به راه خود ادامه دادند، و چون میکاه دید از او نیرومندترند، روی گردانیده، به خانۀ خویش بازگشت.
27باری، مردان دان آنچه را میکاه ساخته بود و کاهن او را برگرفتند و به لایِش بر مردمانی که آرام و آسودهخاطر بودند برآمده، ایشان را به دَم شمشیر زدند و شهرشان را به آتش سوزاندند.
28و ایشان را رهانندهای نبود، زیرا از صیدون دور بود و ایشان را با کسی سر و کاری نبود. آن شهر در وادیای متعلق به بِیترِحوب قرار داشت. سپس مردان دان شهر را از نو ساخته، در آن ساکن شدند،
29و آن را که پیشتر لایِش نامیده میشد، به نام جدّشان دان که برای اسرائیل زاده شد، دان نامیدند.
30مردمان دان آن تمثالِ تراشیده را برای خود بر پا کردند، و یوناتان پسر جِرشوم پسر موسی، و پسران او، تا زمان تبعید آن زمین، کاهنان قبیلۀ بنیدان بودند.
31بدینسان ایشان در تمام مدتی که خانۀ خدا در شیلوه بود، تمثالِ تراشیدهای را که میکاه ساخته بود، بر پا داشتند.
اشعیا باب ۴۰
40:1 تسلی دهید! قوم مرا تسلی دهید! خدای شما میگوید.
2به اورشلیم سخنان دلگرمکننده بگویید و او را ندا در دهید که دوران زحمت طاقتفرسایش به پایان رسیده، و تاوان گناهش پرداخت شده است، زیرا که به جهت تمامی گناهانش از دست خداوند دوچندان دریافت کرده است.
3صدایی ندا میکند: «راه خداوند را در بیابان مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا هموار کنید؛
4هر درّهای برافراشته شود و هر کوه و تَلی پست گردد. زمینِ ناصافْ صاف، و ناهمواریها هموار گردد.
5آنگاه جلال خداوند آشکار خواهد شد، و تمامی بشر با هم آن را خواهند دید، زیرا که دهان خداوند سخن گفته است.»
6هاتفی میگوید: «ندا کن!» گفتم: «به چه ندا کنم؟» «آدمی جملگی علف است و زیباییاش یکسره چون گُل صحرا!
7علف میخشکد و گل میپژمُرَد، زیرا که دَم خداوند بر آن دمیده میشود. براستی که مردمان علفند!
8علف میخشکد و گُل میپژمُرَد، اما کلام خدای ما تا ابد باقی میماند.
9ای صَهیون، که بشارت میآوری، به کوه بلند برآی! و ای اورشلیم، که مژده میرسانی، به نیروی تمام صدایت را بلند کن! آن را بلند کن و مترس! به شهرهای یهودا بگو: «هان، خدای شما است!»
10اینک خداوندگارْ یهوه نیرومندانه میآید و بازویش برای او حکمرانی میکند. پاداش او با وی است و اُجرت او پیش رویش میآید.
11او همچون شبانْ گوسفندان خود را خواهد چرانید، و برهها را میان بازوانش گرد خواهد آورد؛ آنها را در آغوش خود حمل خواهد کرد، و شیردهندگان را با ملایمت رهبری خواهد نمود.
12کیست که آبها را به کف دست خود پیموده، و آسمانها را به وجب اندازه گرفته باشد؟ کیست که غبار زمین را در پیمانه گنجانیده، و کوهها را به قَپّان و تپهها را به ترازو وزن کرده باشد؟
13کیست که روح خداوند را هدایت کرده، و یا چون مشاورش به او تعلیم داده باشد؟
14او از که مشورت خواست تا به او فهم ببخشد و طریق عدالت را به وی تعلیم دهد؟ یا او را معرفت بیاموزد و طریق فهم را بر وی بنمایاند؟
15براستی که قومها همچون قطرهای در دَلوَند، و همچون غباری بر کفۀ ترازو محسوب میشوند. بهواقع که او سواحل دوردست را همچون گَرد برمیگیرد!
16لبنان به جهت هیزم کافی نیست، و حیواناتش برای قربانی تمامسوز کفایت نمیکنند.
17قومها جملگی در برابر او هیچند؛ در نظرش بطالتند و از هیچ هم کمتر مینمایند.
18پس خدا را به که تشبیه میکنید؟ و کدام شباهت را با او قیاس توانید کرد؟
19و اما تمثالی را در نظر آورید! صنعتگری آن را میریزد، زرگری آن را به طلا میپوشاند و زنجیرهای نقره برایش میریزد.
20فقیری که توان چنین هدیهای ندارد، چوبی را که نمیپوسد برمیگزیند و صنعتگری ماهر میجوید تا برایش تمثالی تراشیده بسازد که واژگون نشود.
21آیا ندانسته و نشنیدهاید؟ آیا از ابتدا به شما خبر داده نشده است؟ و از زمانی که زمین بنیان نهاده شد، درک نکردهاید؟
22اوست که بر بالای دایرۀ زمین نشسته است، و ساکنان آن به ملخ میمانند. اوست که آسمانها را چون پرده میگسترانَد، و همچون خیمهای به جهت سکونت پهن میکند.
23اوست که امیران را هیچ میگرداند، و داوران جهان را چون بطالت میسازد.
24هنوز کاشته نشده و غرس نگردیدهاند، و هنوز در زمین ریشه ندوانیدهاند که او بر آنها میدمد و خشک میشوند، و گردباد ایشان را چون کاه میروبد.
25آن قدوس میگوید: مرا با که قیاس میکنید، تا با او برابر باشم؟
26چشمان خود را به اعلی برافرازید و ببینید: کیست که اینها را آفرید؟ کیست که لشکر اینها را به شماره بیرون میآورد، و آنها را جملگی به نام میخوانَد؟ به سبب کثرت قوّت و عظمت قدرتش هیچیک از آنها گم نخواهد شد.
27ای یعقوب، چرا با خود میاندیشی، و ای اسرائیل، چرا میگویی: «طریق من از خداوند پنهان است، و خدایم دادرسی مرا به فراموشی سپرده است»؟
28آیا ندانستهای؟ آیا نشنیدهای؟ که یهوه خدای سرمدی است، آفرینندۀ کرانهای زمین؟ او هرگز درمانده و خسته نمیشود، و فَهمِ او را تفحص نتوان کرد.
29ضعیفان را قوّت میبخشد، و ناتوانان را نیروی بیشتر عطا میکند.
30حتی جوانان نیز خسته و درمانده میشوند، و جوانمردان از پا میافتند.
31اما آنان که برای خداوند انتظار میکشند، نیروی تازه خواهند یافت و با بالهایی همچون عقاب اوج خواهند گرفت؛ خواهند دوید و خسته نخواهند شد؛ خواهند خرامید و درمانده نخواهند گردید.
اول یوحنا باب ۱ , ۲
1:1 آنچه از آغاز بود، آنچه شنیده و با چشمان خود دیدهایم، آنچه بدان نگریستیم و با دستهای خود لمس کردیم، یعنی کلام حیات، آن را به شما اعلام میکنیم.
2حیات ظاهر شد؛ ما آن را دیدهایم و بر آن شهادت میدهیم. ما حیات جاویدان را به شما اعلام میکنیم، که با پدر بود و بر ما ظاهر شد.
3ما آنچه را دیده و شنیدهایم به شما نیز اعلام میکنیم تا شما نیز با ما رفاقت داشته باشید؛ رفاقت ما با پدر و با پسرش عیسی مسیح است.
4ما این را به شما مینویسیم تا شادیمان کامل گردد.
5این است پیامی که از او شنیدهایم و به شما اعلام میکنیم: خدا نور است و هیچ تاریکی در او نیست.
6اگر بگوییم با او رفاقت داریم، حال آنکه در تاریکی گام میزنیم، دروغ میگوییم و به راستی عمل نمیکنیم.
7امّا اگر در نور گام برداریم، چنانکه او در نور است، با یکدیگر رفاقت داریم و خون پسر او عیسی ما را از هر گناه پاک میسازد.
8اگر بگوییم بَری از گناهیم، خود را فریب دادهایم و راستی در ما نیست.
9ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است، گناهان ما را میآمرزد و از هر نادرستی پاکمان میسازد.
10اگر بگوییم گناه نکردهایم، او را دروغگو جلوه میدهیم و کلام او در ما جایی ندارد.
2:1 ای فرزندانم، این را به شما مینویسم تا گناه نکنید. امّا اگر کسی گناهی کرد، شفیعی نزد پدر داریم، یعنی عیسی مسیح پارسا.
2او خودْ کفّارۀ گناهان ما است، و نه گناهان ما فقط، بلکه گناهان تمامی جهان نیز.
3از این جا میدانیم او را میشناسیم که از احکامش اطاعت میکنیم.
4آن که میگوید او را میشناسد، امّا از احکامش اطاعت نمیکند، دروغگوست و راستی در او جایی ندارد.
5امّا آن که از کلام او اطاعت میکند، محبت به خدا براستی در او به کمال رسیده است. از این جا میدانیم که در او هستیم:
6آن که میگوید در او میماند، باید همانگونه رفتار کند که عیسی رفتار میکرد.
7ای عزیزان، حکمی تازه به شما نمینویسم، بلکه حکمی دیرین که از آغاز داشتهاید. این حکم دیرین، همان پیام است که شنیدید.
8در عین حال، حکمی که به شما مینویسم حکمی تازه است که حقیقتِ آن در او و نیز در شما نمایان است، زیرا تاریکی سپری میشود و نور حقیقی هماکنون درخشیدن آغاز کرده است.
9آن که میگوید در نور است امّا از برادر خود نفرت دارد، هنوز در تاریکی به سر میبرد.
10امّا آن که برادر خود را محبت میکند، در نور ساکن است و در او هیچ سبب لغزش نیست.
11امّا آن که از برادر خود نفرت دارد، در تاریکی است و در تاریکی گام برمیدارد. او نمیداند کجا میرود، زیرا تاریکی چشمانش را کور کرده است.
12ای فرزندان، به شما مینویسم، زیرا گناهانتان بهخاطر نام او آمرزیده شده است.
13ای پدران، به شما مینویسم، زیرا او را که از آغاز است، شناختهاید. ای جوانان، به شما مینویسم، زیرا بر آن شریر غلبه یافتهاید. ای بچهها، به شما مینویسم، زیرا پدر را شناختهاید.
14ای پدران، به شما مینویسم، زیرا او را که از آغاز است، شناختهاید. ای جوانان، به شما مینویسم، زیرا توانایید و کلام خدا در شما ساکن است، و بر آن شریر غلبه یافتهاید.
15دنیا و آنچه را در آن است، دوست مدارید. اگر کسی دنیا را دوست بدارد، محبتِ پدر در او نیست.
16زیرا هر چه در دنیاست، یعنی هوای نَفْس، هوسهای چشم و غرورِ مال و مقام، نه از پدر بلکه از دنیاست.
17دنیا و هوسهای آن گذراست، امّا آن که ارادۀ خدا را به جا میآورد، تا ابد باقی میماند.
18بچهها، این ساعتِ آخر است و چنانکه شنیدهاید ’ضدّمسیح‘ میآید، هماکنون نیز ضدّمسیحانِ بسیار ظهور کردهاند، و از همین درمییابیم که ساعت آخر است.
19آنها از میان ما بیرون رفتند، امّا از ما نبودند؛ چه اگر از ما بودند، با ما میماندند. ولی رفتنشان نشان داد که هیچیک از ایشان از ما نبودند.
20امّا شما مسحی از آن قدّوس یافتهاید و همگی دارای معرفت هستید.
21من اینها را به شما مینویسم، نه از آن رو که حقیقت را نمیدانید، بلکه از آن رو که آن را میدانید، و نیز میدانید که هیچ دروغی از حقیقت پدید نمیآید.
22دروغگو کیست، جز آن که مسیح بودنِ عیسی را انکار میکند. چنین کسی همان ’ضدّمسیح‘ است که هم پدر و هم پسر را انکار میکند.
23هر که پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد و هر که پسر را اقرار کند، پدر را نیز دارد.
24بگذارید آنچه از آغاز شنیدهاید در شما بماند؛ اگر آنچه از آغاز شنیدهاید در شما بماند، شما نیز در پسر و در پدر خواهید ماند.
25و این است آنچه او به ما وعده داده است، یعنی حیات جاویدان.
26من اینها را به شما دربارۀ کسانی نوشتم که گمراهتان میکنند.
27امّا دربارۀ شما باید بگویم آن مسح که از او یافتهاید، در شما میماند و نیازی ندارید کسی به شما تعلیم دهد، بلکه مسحِ او دربارۀ همه چیز به شما تعلیم میدهد. آن مسح، حقیقی است، نه دروغین. پس همانگونه که به شما تعلیم داده است، در او بمانید.
28پس حال، ای فرزندان، در او بمانید تا آنگاه که او ظهور کند اطمینان داشته باشیم و هنگام آمدنش از وی شرمنده نشویم.
29اگر دریافتهاید که او پارساست، پس میدانید آن که پارسایی را به عمل میآورد، از او مولود شده است.