برنامه مطالعه روزانه
۶ جولای
اول سموییل باب ۱۸
18:1 چون داوود از سخن گفتن با شائول فارغ شد، دل یوناتان به دل داوود چسبید، و یوناتان داوود را همچون جان خویش دوست میداشت.
2آن روز، شائول داوود را گرفته، نگذاشت به خانۀ پدر خود بازگردد.
3و یوناتان با داوود پیمان بست، زیرا او را همچون جان خویش دوست میداشت.
4یوناتان ردایی را که بر تن داشت به در آورد و همراه با زره، و حتی شمشیر و کمان و کمربند خود، به داوود بخشید.
5و داوود روانه شده، در هر جایی که شائول او را میفرستاد، کامیاب میبود، پس شائول او را بر مردان جنگی خود برگماشت. و این هم در نظر تمامی قوم و هم در نظر خدمتگزاران شائول پسندیده بود.
6هنگامی که ایشان پس از کشته شدن آن فلسطینی به دست داوود به خانههای خود بازمیگشتند، زنان، آوازخوانان و رقصکنان، با دف و سرودهای شادمانی و با سه تار، از تمام شهرهای اسرائیل به پیشباز شائول پادشاه بیرون آمدند
7و خرّم و خندان چنین میسراییدند: «شائول هزارانِ خود را کشته است، و داوود ده هزارانِ خود را.»
8اما شائول بسیار خشمگین شد و این کلمات در نظرش ناپسند آمد و با خود گفت: «ده هزاران را به داوود نسبت میدهند و هزاران را به من. بهجز سلطنت چه باقی مانده که تصاحب کند؟»
9پس شائول از آن روز بر داوود با سوءظن مینگریست.
10فردای آن روز، هنگامی که داوود طبق روال روزانه چنگ مینواخت، روحی پلید از جانب خدا بر شائول وزیدن گرفت و او در میان خانۀ خویش، شوریدهاحوال گردید. و نیزهای در دست شائول بود.
11شائول نیزه را به سوی داوود پرتاب کرده، با خود گفت: «داوود را به دیوار خواهم دوخت.» اما داوود دو بار خود را کنار کشید.
12شائول از داوود میترسید، زیرا خداوند با داوود بود اما شائول را ترک کرده بود.
13پس داوود را از حضور خود مرخص کرده، او را به فرماندهی هزار سرباز برگماشت، و داوود ایشان را در جنگ رهبری میکرد.
14داوود در همۀ کارهایش کامیاب میشد، زیرا خداوند با او بود.
15و شائول با دیدن کامیابی فراوان داوود، بیشتر از او میترسید.
16اما تمامی اسرائیل و یهودا داوود را دوست میداشتند، زیرا او ایشان را در جنگ رهبری میکرد.
17شائول به داوود گفت: «اینک دختر بزرگ من مِیرَب اینجاست. او را به تو به زنی خواهم داد؛ تنها برای من دلیر باش و در جنگهای خداوند پیکار کن.» زیرا شائول با خود میگفت: «نمیخواهم دست من بر ضد داوود دراز شود؛ بگذار فلسطینیان چنین کنند!»
18اما داوود پاسخ داد: «من کیستم و خویشان و خاندان پدریام در اسرائیل چیستند که داماد پادشاه شوم؟»
19اما آنگاه که بنا بود مِیرَب، دختر شائول به داوود داده شود، او را به عَدریئیل مِحولاتی به زنی دادند.
20و اما میکال، دختر شائول عاشق داوود بود. چون شائول این را شنید، در نظرش پسند آمد
21و با خود اندیشید: «دختر خود را به داوود خواهم داد تا برایش دامی شود و فلسطینیان دست خود را بر او دراز کنند.» پس شائول به داوود گفت: «امروز فرصتی دیگر داری که داماد من شوی.»
22و به خدمتگزاران خود فرمان داد: «در خلوت به داوود بگویید: ”اینک پادشاه از تو خشنود است و خدمتگزارانش نیز جملگی تو را دوست میدارند؛ پس حال داماد پادشاه شو.“»
23خدمتگزاران شائول این سخنان را به گوش داوود رساندند، اما داوود پاسخ داد: «آیا داماد پادشاه شدن در نظر شما امر کوچکی است؟ من مرد فقیر و ناچیزی بیش نیستم.»
24خدمتگزاران شائول، سخنان داوود را به وی بازگفتند.
25شائول در جواب گفت: «به داوود چنین بگویید: ”پادشاه مهریهای نمیخواهد جز قُلَفَۀ یکصد مرد فلسطینی، تا بدینگونه از دشمنان خویش انتقام کشد“.» اما قصد شائول این بود که داوود را به دست فلسطینیان به قتل رساند.
26چون خدمتگزاران پادشاه این سخن را به داوود بازگفتند، او از اینکه داماد پادشاه شود خشنود شد. پس پیش از پایان موعد مقرر،
27داوود برخاسته، به همراه مردانش رفت و دویست تن از فلسطینیان را کشته، قُلَفَههای ایشان را آورد، و آنها را به تعداد کامل تقدیمِ پادشاه کردند تا داوود داماد وی گردد. پس شائول دختر خود میکال را به داوود به زنی داد.
28اما چون شائول دید و دانست که خداوند با داوود است و دخترش میکال نیز دلباختۀ اوست،
29بیش از پیش از داوود هراسان گشت؛ پس شائول پیوسته با داوود دشمنی میورزید.
30و چنین بود که امیران فلسطینی به اسرائیل لشکرکشی میکردند و هر بار، داوود در نبرد بیش از همۀ دیگر خدمتگزاران شائول کامیاب میشد، به گونهای که نامش بسیار شهرت یافت.
اشعیا باب ۶۲
62:1 بهخاطر صَهیون سکوت نخواهم کرد، و بهخاطر اورشلیم خاموش نخواهم ماند؛ تا پارساییاش همچون نور طلوع کند، و نجاتش همچون مشعلی فروزان.
2قومها پارسایی تو را خواهند دید، و تمامی پادشاهان، جلال تو را. و تو به نامی جدید نامیده خواهی شد، نامی که دهان خداوند عطا میکند.
3تو تاج جلال در دست خداوند خواهی بود، و افسر ملوکانه در دست خدای خویش.
4تو را دیگر ’متروک‘ نخواهند نامید، و سرزمینت را ’ویرانه‘ نخواهند خواند؛ بلکه تو را ’اشتیاق من‘ خواهند خواند، و سرزمینت را ’متأهل‘ خواهند نامید؛ زیرا که خداوند مشتاق تو خواهد بود، و سرزمینت به عقد ازدواج در خواهد آمد.
5چنانکه مرد جوان دوشیزهای را به عقد خود درمیآورد، همچنان پسرانت تو را به عقد خویش در خواهند آورد؛ و چنانکه داماد از عروس خویش به وجد میآید، همچنان خدایت از تو به وجد خواهد آمد.
6ای اورشلیم! بر حصارهایت دیدبانان گماشتهام، که شبانهروز هرگز خاموش نخواهند بود. ای کسانی که به خداوند یادآوری میکنید، آرام مگیرید،
7و او را نیز آرامی مدهید، تا اورشلیم را استوار ساخته، آن را در جهان مایۀ ستایش بگرداند.
8خداوند به دست راست خویش سوگند خورده است و به بازوی نیرومندش، که: «دیگر هیچگاه غلۀ شما را خوراک دشمنانتان نخواهم ساخت، و بیگانگان دیگر شراب تازۀ شما را نخواهند نوشید، شرابی را که برایش محنت کشیدهاید.
9بلکه آنان که غَله را میدِروند از آن خواهند خورد، و خداوند را ستایش خواهند کرد؛ و آنان که انگورها را گرد میآورند، در صحنهای قُدس من از آن خواهند نوشید.»
10بگذرید! از دروازهها بگذرید! راه را برای قوم مهیا سازید. بسازید! شاهراه را بسازید! سنگها را برچینید، و عَلَمی به جهت ملتها بر پا دارید!
11اینک خداوند تا به کرانهای زمین اعلان کرده است: به دختر صَهیون بگویید: «هان نجات تو میآید. همانا پاداش او با وی است، و اجرت او پیش رویش میآید.»
12آنان ’ملت مقدس‘ خوانده خواهند شد، و ’فدیهشدگان خداوند‘؛ و تو ’مطلوب‘، و ’شهر غیرمتروک‘ نامیده خواهی شد.
متی باب ۷
7:1 «داوری نکنید تا بر شما داوری نشود.
2زیرا به همانگونه که بر دیگران داوری کنید، بر شما نیز داوری خواهد شد و با همان پیمانه که وزن کنید، برای شما وزن خواهد شد.
3چرا پَرِ کاه را در چشم برادرت میبینی، امّا از چوبی که در چشم خود داری غافلی؟
4چگونه میتوانی به برادرت بگویی، ”بگذار پَرِ کاه را از چشمت به در آورم،“ حال آنکه چوبی در چشم خود داری؟
5ای ریاکار، نخست چوب را از چشم خود به در آر، آنگاه بهتر خواهی دید تا پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون کنی.
6«آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند.
7«بخواهید، که به شما داده خواهد شد؛ بجویید، که خواهید یافت؛ بکوبید، که در به رویتان گشوده خواهد شد.
8زیرا هر که بخواهد، به دست آوَرَد و هر که بجوید، یابد و هر که بکوبد، در به رویش گشوده شود.
9کدامیک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او میدهد؟
10یا اگر ماهی بخواهد، ماری به او میبخشد؟
11حال اگر شما با همۀ بدسیرتیتان، میدانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند، هدایای نیکو خواهد بخشید.
12پس با مردم همانگونه رفتار کنید که میخواهید با شما رفتار کنند. این است خلاصۀ تورات و نوشتههای انبیا.
13«از درِ تنگ داخل شوید، زیرا فراخ است آن در و عریض است آن راه که به هلاکت منتهی میشود و داخلشوندگانِ به آن بسیارند.
14امّا تنگ است آن در و سخت است آن راه که به حیات منتهی میشود، و یابندگان آن کماند.
15«از پیامبران دروغین برحذر باشید. آنان در لباس گوسفندان نزد شما میآیند، امّا در باطن گرگان درّندهاند.
16آنها را از میوههایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از بوتۀ خار و انجیر را از علف هرز میچینند؟
17به همینسان، هر درخت نیکو میوۀ نیکو میدهد، امّا درخت بد میوۀ بد.
18درخت نیکو نمیتواند میوۀ بد بدهد، و درخت بد نیز نمیتواند میوۀ نیکو آوَرَد.
19هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده میشود.
20بنابراین، آنان را از میوههایشان خواهید شناخت.
21«نه هر که مرا ’سرورم، سرورم‘ خطاب کند به پادشاهی آسمان راه یابد، بلکه تنها آن که ارادۀ پدر مرا که در آسمان است، به جا آوَرَد.
22در آن روز بسیاری مرا خواهند گفت: ”سرور ما، سرور ما، آیا به نام تو نبوّت نکردیم؟ آیا به نام تو دیوها را بیرون نراندیم؟ آیا به نام تو معجزات بسیار انجام ندادیم؟“
23امّا به آنها بهصراحت خواهم گفت، ”هرگز شما را نشناختهام. از من دور شوید، ای بدکاران!“
24«پس هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل کند، همچون مرد دانایی است که خانۀ خود را بر سنگ بنا کرد.
25چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، خراب نشد زیرا بنیادش بر سنگ بود.
26امّا هر که این سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نکند، همچون مرد نادانی است که خانۀ خود را بر شن بنا کرد.
27چون باران بارید و سیلها روان شد و بادها وزید و بر آن خانه زور آورْد، ویران شد، و ویرانیاش عظیم بود!»
28چون عیسی این سخنان را به پایان رسانید، مردم از تعلیم او در شگفت شده بودند،
29زیرا با اقتدار تعلیم میداد، نه مانند علمای دین ایشان.